ماجرای مسلمان شدن کوپر انگلیسی توسط شهید جرفی/ مترجم امام در فرانسه بود
خبرگزاری تسنیم: برادر شهید حامد جرفی میگوید: برادرم پس از انقلاب مدتی به عنوان مترجم امام فعالیت کرد، مخصوصا در مصاحبههای رسانهها و روزنامههای فرانسوی، از جمله روزنامه مشهور لموند نقش مترجم امام را بر عهده گرفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هویزه نامی آشنا در تاریخ دفاع سرافرازانه ملت دلاور ایران است، شهری که در هجوم ارتش بعث با خاک یکسان شد و تنها یکی دو ساختمان شهر برای مقر نظامیان بعث در این شهر باقی ماند ولی این همه خشم از مردم هویزه برای چه بود؟ هویزه شهر سرافرازان و دلاوران ایران است، دلاورانی که به ظاهر هم تبار ارتش بعث بودند اما دل در گرو محبت ایران اسلامی و انقلابشان داشتند، چراکه با محبت اهل بیت پرورش یافته بودند و این مقاومت مردانه خشم بعثی را برانگیخت! شهدایی چون "اصغر گندمکار" فرمانده سپاه هویزه، "شهید حامد جرفی" بخشدار هویزه و دخترک خردسال "شهیده سهام خیام" که بخاطر اعتراض به دژخیمان بعثی به شهادت رسیدند و شهدای سرافرازی چون "شهید دکتر سید محمد علی حکیم" و "شهید سید حسین علم الهدی" که هویزه را کربلای ایران دیدند و سرافرارازانه جان فشانی کردند. شهید سید حسین علم الهدی سردار سرافراز هویزه در دست نوشتههای چنین نگاشته است: "شاید طبیعت جای دجله و فرات را با کرخه و کارون تعویض کرده است" آری شهید علم الهدی، خوب میدانست که کربلا کجاست! او عاشورا را در دیماه 59 یافت و کربلا را در هویزه! امروز 17 دیماه سالروز شهادت حامد جرفی است که در 17 دی 59 به شهادت رسید.
مترجم امام در فرانسه
دکتر احمد جرفی، برادر شهید حامد جرفی در سالگرد این شهید والامقام که بخشدار هویزه بود از علاقهمندی برادرش به امام و مشارکت او در نهضتی که امام(ره) آن را راه اندازی کرده بود سخن میگوید و ادامه میدهد: حامد مدتی را در شرکتهای خارجی وابسته به صنعت نفت مشغول به کار شد؛ از جمله شرکت خارجی پارسونز که در ایران فعالیت داشت. حامد آنجا نیز توانست چند نفر دیگر را مسلمان کند. حامد پس از مدتی به حوزه علمیه رفت و مشغول به تحصیل علوم انسانی شد و بخشهایی از اصول کافی و کتابهای شهید مطهری را ترجمه کرد و گاهی هم شعارهای انقلابی با مضامین قرآنی میساخت. پس از انقلاب هم به مدتی به عنوان مترجم امام فعالیت کرد، مخصوصا در مصاحبههای رسانهها و روزنامههای فرانسوی، از جمله روزنامه مشهور لموند نقش مترجم امام را بر عهده گرفت. حامد که خود عرب تبار بود، به چهار زبان عربی، انگلیسی، فرانسه و فارسی مسلط بود.
ماجرای مسلمان شد دکتر جان کوپر انگلیسی توسط شهید جرفی
او از روحیه انقلابی برادرش گفته و ادامه میدهد: حامد دانش آموز ممتاز مدرسه بود و روحیهای انقلابی داشت و در مدرسه اعلامیههای حضرت امام(ره) را پخش میکرد. او همیشه با علمای مجاهد اهواز در ارتباط نزدیک بود و پای ثابت مکتب قرآن بود. درسالهای دانشگاه نیز از جمله نیروهای مبارز دانشگاه محسوب میشد؛ در منطقه لشکر اهواز خانهای اجاره کرده بود و اعلامیههای امام را هم همانجا تکثیر میکرد. دوستان خوب بسیاری داشت که یکی از آنها استاد دانشکده پزشکی دانشگاه جندی شاپور اهواز، دکتر جان کوپر بود که رابطه دوستانهای با حامد داشت. دکتر جان کوپر روانشناسی تدریس میکرد و با اینکه مسلمان نبود از ترجمه نهج البلاغه حامد خیلی خوشش آمده بود و میگفت حضرت علی(ع) روانشناس بزرگی است. رفتار حامد به اندازهای بر روی این استاد غیرمسلمان تاثیر گذاشته بود که در نهایت منجر به تشرف دکتر جان کوپر به اسلام شد و حتی برای آشنایی بیشتر با اسلام و احکام انسان سازش با شهید جرفی همخانه شد تا آداب اسلام را بهتر بشناسد. دکتر کوپر بعدها اسلام شناس برجستهای شد و یک مرکز اسلامی نیز در لندن تاسیس کرد.
حکم اعدام صحرایی برای شهید جرفی
برادر شهید جرفی با اشاره به نوع فعالیتهای انقلابی شهید در هویزه میگوید: حامد در مسجدی کنار رودخانه در هویزه، به نام مسجد اباعبدالله الحسین(ع) فعالیت میکرد و در زیرزمین خانه مکانی را حفر کرده بود و کتابها و اعلامیهها را در آنجا پنهان می کرد. در سالهای منتهی به انقلاب، رژیم ستمشاهی برای حامد حکم اعدام صحرایی صادر کرد؛ به این معنی که مزدوران شاه هرجا که او را می دیدند مجوز داشتنداو را بکشند، به همین دلیل همیشه با لباس مبدل رفت و آمد میکرد و خانه ما همیشه تحت نظر بود و یکبار هم من را که در آن زمان دانشجوی پزشکی بودم گرفتند.مردم هویزه طوماری نوشتند و او را خواستند، او نیز کار در شرکت نفت را رها کرد و بخشدار هویزه شد؛ هم بخشدار بود و هم در دبیرستان ابن سینا هویزه به عنوان معلم دینی، قرآن و انگلیسی تدریس می کرد. با هجوم دشمن به خوزستان، اوضاع بحرانی شد و هویزه که تا مرز فاصله ای ندارد، آماج حمله دشمن قرار گرفت و بخشدار هویزه که فرمانده هم شده بود، در بسیج عشایرعرب علیه مزدوران بعثی نقش سرنوشت سازی داشت و در تشکیل گروههای عشایری برای مقابله با دشمن اقدام کرد. ما در آن زمان بالای پشت بام خانه میخوابیدیم و گاهی عراقیها و نفوذیها را میدیدیم که شبانه وارد هویزه میشدند؛ حامد هم توسط دشمن شناسایی شده بود و رادیوی عراق مرتب نام او را با انزجار اعلام می کرد.
مانند مولایش فرقش شکافته شد
او در پایان از نحوه شهادت حامد روایت میکند و آرزوی دیرینهای که نهایتا برآورده شد و میگوید: به یاد دارم قبل از جنگ حامد به سختی بیمار شده بود و تب شدیدی داشت و به سختی گریه میکرد؛ از او پرسیدم چرا گریه میکنی؟ و میگفت که دوست ندارم در بستر بمیرم و از خدا میخواهم که فرقم مانند حضرت علی(ع) شکافته شود و به شهادت برسم. آن روز من معنی حرفش را درست نفهمیدم تا زمان شهادتش. درگیریهای متعددی با ضدانقلاب و نیروهای دشمن داشت؛ در یکی از درگیریها به همراه شهید سیدحسین علم الهدی در چهار راه آبادان در اهواز به سختی با ضدانقلاب که قصد ترور آنها را داشتند به صورت تن به تن و مسلحانه درگیر شدند و شدت و سرعت عمل این دو شهید موجب فرار ضدانقلاب شد. عراقیها نیز او را شناخته بودند و میدانستند که مرکز فرماندهی در هویزه، بخشداری این شهر است. دشمن نیز بخشداری را به توپ بست و حامد همانگونه که آرزو داشت، فرقش شکافت و مدتی را به حالت کما فرو رفت؛ او را به تهران اعزام کردند و پس از دو ماه که در حالت کمای عمیق بود، در 17 دی ماه سال 59 و همزمان با جهاد و شهادت سیدحسین علم الهدی و یارانش شهید شد. مقام معظم رهبری نیز که در آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بود در نماز جمعه آن هفته تهران از شهید حامد جرفی و شهید سیدحسین علم الهدی به عنوان دو مجاهد فداکار یاد کردند. پیکر او را در قطعه 24 بهشت زهرا تهران به خاک سپردند.
گفتوگو از: کرامت حافظی
انتهای پیام/