روایت یک پدر از جوانترین شهید اقتدار: وقت دامادیاش بود
خبرگزاری تسنیم:سید محمود حسینی فردوئی پدر شهید سید محمد حسینی است. فرزند شهید او یک برادر دوقلو به نام مصطفی دارد. او جوانترین شهید در میان شهدای اقتدار بود و پدر و مادرش هم جوانترین والدین شهدا.
خبرگزاری تسنیم: شهید سید محمد حسینی فردوئی جوانترین شهید از مجموعه شهدای اقتدار است که دوشادوش سردار شهید تهرانی مقدم در جهاد خودکفایی کار میکرد و همزمان با او به دیار شهادت پرکشید. او در 20سالگی شهادت و رستگاری را تجربه کرد و یک شبه ره صد ساله را رفت. خانواده حسینی در شب عید غدیر وقتی از خرید شب عید باز گشتند خبر شهادت سید محمد را شنیدند و اکنون بعد از دو سالی که از این حادثه میگذرد داغ آن روز تلخ بر دلشان سنگینی میکند و با اشک از شهیدشان سخن میگویند. همان طور که سید محمد جوانترین شهید اقتدار است پدر و مادرش نیز جوانترین والدین شهدا در این مجموعه هستند و امروز با افتخار از فرزندشان که هفتمین شهید خانواده و صد و چهاردهمین شهید فردو است، سخن میگویند. سید محمود حسینی فردوئی پدر شهید حسینی فردوئی متولد سال 48 است و شغل آزاد دارد و از جانبازان 8 سال دفاع مقدس است. او رنگ مقاومت و رزم در جبهههای پرخطر را میشناسد به همین خاطر نه تنها با شغل پرخطر فرزندش مخالفت نکرد بلکه او را حمایت نیز میکرد. گفتگوی تسنیم با این جانباز جزیره مجنون و بوکان و پدر شهید در ادامه میآید.
* تسنیم: چه سالی جانباز شدید؟
سال 64 و 65، دوران خدمتمان که تمام شد به عنوان بسیجی از لشکر محمد رسول الله(ص) اعزام شدم، در مهران مجروح شدم، سال 65 نیز جزیره مجنون بودم. چون بیسیم چی بودم در گردان آب و خاکی بودیم. از ناحیه پا و دست و سر مجروح شدم. الان 20درصد جانبازی دارم.
بچهها قدر لقمه حلال را میدانستند
* تسنیم: آقای حسینی، تربیت محمد سخت بود؟
پدر شهید: تربیت گردن مادرشان بود. و ایشان بیشتر با آنها سر و کار داشت. ما کار میکردیم و یک لقمه میخوردیم تا لقمهمان، لقمه حلال باشد. بچهها هم قدر این لقمه حلال را میدانستند.
تسنیم: از خاطرات جبهه و جنگ برای پسرهایتان میگفتید؟
بله؛ خیلی دوست داشتند. آقای صادقپور، مسئول استخدام بچهها در پادگان امام حسین(ع) بودند و زمانیکه کار استخدام به مرحلههای آخر میرسید، یادم هست با سید مصطفی رفته بودیم. این آقای مسئول گفت اینجایی که بچههایتان میخواهند استخدام شوند مانند جبهه است و پایشان را که در پادگان میگذارند ثواب جبهه برایشان نوشته میشود. جبهه خمپارههایش صدا داشت و این جا ندارد. به سید محمد گفت میتوانی سه ماه کار کنی تا ما ببینیم کارت را میپسندیم یا شما از محیط کار خوشت میآید یا نه. سه ماه دوره آزمایشی تمام شد. به محمد گفتم محمد چگونه است؟خوشت میآید؟ گفت: خیلی خوب است.
از راست به چپ: شهید سید محمد حسینی، سید محمود حسینی(پدر شهید)
ماجرای شیرجهای شیطنتآمیز که 200هزار تومان هزینه داشت
با همه حساسیتهای کار، اما شوخ طبعیهایش را به محل کار هم برده بود. یک روز به استخری پریده بود که نباید میپرید و شهید دشتبان زاده 200 هزارتومان جریمهشان کرد. همیشه میگفت من گرانترین استخر را رفتهام. یک شیرجه، 200 هزار تومان. در واقع یک روز که خیلی کارشان سخت و سنگین بود و زیر آفتاب در فضای باز کار میکردند، بهشان فشار آمده بود. آن پژوهشکده مجهز به دوربین مدار بسته بود و مانیتورینگ میدید. شهید تعریف میکرد که به بهمن صفری گفتم بپر توی آب و بعد پریدیم داخل استخر و از طرف دیگر استخر آمدیم بیرون. آنجا آب شرب بود و آب لولهکشی نداشتند و هرکاری داشتند از همان آب استخر استفاده میکردند. به همین دلیل شهید دشتبان زاده که مسئولشان بود اینها را 150 هزار تومان جریمه کرده بود. محمد هم رفته بود ناهار خوری به بچهها گفته بود من میخواهم اسمم را در دفتر گینس ثبت کنم، من رکورد زدم: گرانترین استخر جهان، یک دقیقه 150 هزار تومان. این حرف به گوش آقای دشتبان رسیده بود به همین دلیل به بچهها گفت من شما را جریمه کردم و عبرتتان نشد و 50 هزار تومان بابت جمله آخریشان باز هم جریمهشان کرده بود. ولی با تمام این تفاسیر کار را جدی میگرفتند و در کار خودشان جدی بودند اما در کل شاخصه اخلاقیاش این بود که بچه شوخ طبعی بود.
محمد هفتمین شهید خانواده و صد و چهاردهمین شهید فردو/شهادت در خانواده ما موروثی است
* تسنیم: از روز حادثه پادگان شهید مدرس بگویید.
روز حادثه محمد باید صبح زود میرفت و مادرش به من گفت محمد را برسان. بلند شدیم و با ماشین رساندمش. لحظهای که میخواست پیاده شود رفتار و منش آن جوان با روزهای دیگر فرق میکرد. دستی که با من داد و وقار و متانتش باعث شد که پیش خودم گفتم این پسر دیگر خیلی بزرگ شده است و زمان ازدواجش رسیده است. نزدیک عید غدیر ما با مادرش رفتیم بازار خرید کنیم که ساعت 13 این اتفاق افتاد و ما از اخبار شنیدیم و سمت پایگاه رفتیم. دنبال محمد بودیم تا ساعت 9 یا 10 شب یکی از دوستانش گفت دیگر دنبالش نگردید. من دیدم که شهید شد.
محمد صد و چهاردهمین شهید فردو و هفتمین شهید خانواده ماست؛ سه تن از پسرداییهای همسرم شهید شدهاند و سه تن از پسر عموهای من هم و محمد شهید هفتم است. حمل بر غرور نباشد اما الحمدالله رب العالمین شهادت در خانواده ما موروثی است و شکر خدا چه جنگ باشد و چه نباشد فکر میکنم موروثی است و انشاءالله ما هم از قافله شهدا جا نمانیم.
چون خودم جنگ را دیده بودم با شغل پر خطرش مخالفتی نکردم
* تسنیم: آقای حسینی! شما که میدانستید کارشان خطرناک است، با ادامه آن مخالفتی نکردید؟
خیر چون خودش عشق به آن کار داشت. خودم زمان جنگ تجربه کرده بودم و کارهای پرخطر را هم دوست داشتم، به همین دلیل زیاد نمیگفتم که خطر دارد. از روز اول به او گفته بودند که به آنجا که قدم بگذارید ثواب جبهه نوشته میشود و نمازتان مثل نماز جبهه است. با عشق این راه را میرفت و قسمتش هم بود.
* تسنیم: حمایتشان هم میکردید؟
بله؛ اصلاً این کار برای مصطفی بود و در ابتدا مصطفی اقدام برای استخدام در این قسمت کرد اما مصطفی در مراحل اداری، بابت یک گواهی آموزش تکمیلی و مدارک دیگر گیر کرد. مصطفی آن را نداشت و محمد داشت. به همین دلیل محمد جای آقا مصطفی رفت. از این طرف مصطفی رفت آن دوره آموزش را که باید گواهی آن را جزو مدارک ارائه میکرد، گذراند. اما زمان استخدام گفتند دو برادر را استخدام نمیکنیم، حتی من خودم هم درخواست دادم که باشم اما گفتند شما که سنتان بالاست و نمیتوانید. وقتی محمد شهید شد و دوستانش به خانه ما آمده بودند، آقای صادق پور گفت کلاً داستان این بود که چون ما میدانستیم این شغل، شغل پرخطری است و اینها هم دو برادر بیشتر نیستند این طور گفتیم.
17نفری که در ابتدا به عنوان آمار شهدا اعلام شد، آمار پیکرهایی متلاشی نشده و قابل شناسایی بود
* تسنیم: در جریان این حادثه برای دیدن پیکر محمد به معراج شهدا هم رفتید؟
بله
* تسنیم: از حال و هوای معراج شهدا در آن روز بگویید؟
من آمادگیاش را داشتم چون زمان جنگ چنین صحنههایی را زیاد دیده بودم. اما نمیگذاشتند ما داخل برویم. این 17 نفر که آمارشان در روز اول اعلام شد و رهبری هم برایشان نماز خواندند جدا از آنهایی بودند که بدنهایشان تکه پاره و متلاشی شده بودند چون فقط 17 نفر قابل شناسایی بودند اینطور اعلام کردند.
* تسنیم: از شما هم آزمایش DNA گرفتند؟
بله گرفتند اما محمد پیکر داشت و قابل شناسایی بود. همین آقای شهید زلفی که بغل محمد دفن است، فقط جناغ سینه داشت و دیگر هیچ چیز نداشت.
* تسنیم: خود محمد را زمانی که در خاک میگذاشتند دیدید؟
نه، سید مصطفی بالا سرش بود اما سپاه قبلا گفته بود زیاد گیر ندهید که حتما پیکر را ببینید چون پیکرها ناقص است و متلاشی، ناراحت کننده است. پس اصراری برای دیدنشان نداشته باشید. ولی من بدن و پایش را دیدم و شکمش را که کفن کنار رفته بود دیدم خونی است.
به محمد گفتم ایجاد این صمیمیتی که شما در محل کار دارید تقریبا محال است
* تسنیم: شهدای اقتدار را چطور شناختید؟
من 40 و چند ساله هستم و همه نوع آدم دیدهام و در جبهه هم بودهام و بچههای باصفای آنجا را هم دیدهام ولی مانند بچههای این مجموعه کم دیدهام. ما 5 ماه قبل از شهادتشان یک سفر با آنها مشهد بودیم. به محمد گفتم ایجاد این صمیمیتی که شما در محل کار دارید محال است. باور نکردنی است که اینقدر رفیق باشید اصلا نمیدانم جمع شما چه جمعی است. حتی یک نفر هم بین شما نیست که قیافه بگیرد. من در این چهل و چند سال اصلاً همچنین جمعی ندیدهام. یک جمع 20 یا 25 نفره بودیم با زن و بچه و مجرد هم بینمان بود. واقعاً آن رفاقت و صمیمتشان عجیب بود.
سفرمشهد/چند ماه قبل از شهادت/از راست به چپ: شهید سید محمد حسینی فردوئی، مادر شهید، پدر شهید
هنوز وجودش را لمس میکنیم
* تسنیم: هنوز هم با شهید در ارتباطید؟ کمکتان میکند؟
بله؛ خیلی زیاد. به عنوان مثال این اواخر ما در محل کار، درحال ساخت ساختمانی هستیم و مشکل راه پله داشتیم. یک شب محمد به خواب من آمد و گفت این راه پله را از این طرف بیندازید درست میشود. من هم خواسته او را اجابت کردم. الان هرکسی میآید میگوید چقدر این راه پلهها را خوب جایی انداختید. دیدم هنوز این پسر نظر و وجود خودش را به ما نشان میدهد و حالا هم که به خانه جدید آمدهایم هنوز وجودش را لمس میکنیم و یعنی هرچه که میخواهیم از هر طریقی به او میگوییم.
---------------------------
گفتوگو از: نجمه السادات مولایی
---------------------------
انتهای پیام/