درباره «قصهها»ی بنیاعتماد:" خرابشده*"
خبرگزاری تسنیم: «قصهها» دو سر یک ماجرا در جریان سینمای اجتماعی ایران است، ماجرایی که در عین ارزشمند بودن کارکرد اجتماعی آنها بهشدت محل تردید است.
خبرگزاری تسنیم: حمیدرضا بوالی
1) شامگاه دیروز فیلم «بیگانه» در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. بهرام توکلی، دوباره روایتی خاص از آدمهای خاص ذهنش روایت کرده بود، روایتی که واکنشهای مختلفی در سالن برج میلاد به وجود آورد. امروز صبح بعد از یک تأخیر قابل توجه بالاخره فیلم «قصهها» در سالن اهالی رسانه به نمایش درآمد، فیلمی که حرف و حدیثهای قبلی در مورد آن، بهراحتی سالن برج میلاد را در سئانس ده صبح، سئانس کممشتری جشنواره فجر لب به لب پر کرده بود. «بیگانه» و «قصهها» بهفاصله یک روز به نمایش درآمدند و دو نمونه خوب برای تحلیل بخشی از سینمای اجتماعی امروز ایران به دست آمد، دقیقاً دو سر یک ماجرا.
آخرین فیلم بهرام توکلی و آخرین فیلم رخشان بنیاعتماد در دورترین نقطه نسبت به هم، در یک نقطه به هم می رسند: "بیکارکردی اجتماعی".
«بیگانه» با تعریف و نمایش آدمهایی بهشدت خاص، با اشارههای ضمنی به درگیریهای روانی، آدمهای یکتا و بدون عینیت در جامعه ایران ساخته شده بود و قصهای شخصی و در عین حال پیچیده و جذاب را برای مخاطبانش تعریف میکرد. آدمهای بیگانه؛ از شخصیت پانتهآ بهرام تا شخصیت امیر جعفری و دوستش که ظاهراً سالمترین و عادیترین آدمهای داستان هستند، عملاً تبدیل به آدمهایی درون ذهن بهرام توکلی شدهاند. آدمهایی که توکلی هدایتشان میکند، با آنها بازی میکند و سرانجام سرنوشتشان را نامختوم نگه میدارد. طبیعی است که آدمهای توکلی، آدمهای بدون زمان و مکان توکلی، داستانی که تعریف میکند و روایتی که از تعریف جامعه امروز ایران میدهد عملاً تفاوتی در تفسیر ما از واقعیت امروز جامعه ایران ندارد. بداهتاً توکلی هم چنین ادعایی ندارد و عملاً با فیلمی مواجهیم که ارزشهای ذهنی خاص خود مثل گسترش دنیای ذهنی آدمهای درگیرش را دارد، کارکردی که زیاد هم بیاهمیت نیست اما ربطی به اجتماع امروز ایران ندارد.
در طرف دیگر ماجرا رخشان بنیاعتماد فیلمساز برجسته سینمای اجتماعی ایران ایستاده است، فیلمی بهنام «قصهها» را ساخته است و دقیقاً بهخلاف بهرام توکلی، همه جزئیات و ظواهر و ماجراهای فیلم ادعای ساخت فیلمی در مورد اجتماع دهه نود ایران را دارد. از حاشیه های سیاسی فیلم تا اشارات مستقیم بنی اعتماد به زمان ها و مکان های آشنا برای همه ایرانی ها در این دهه. ادعای فیلم بنی اعتماد در روایت اجتماع دهه نود ایران در «قصه ها» به همین جا هم محدود نمی شود. چینش آدم ها و قصه های کوتاه شده بنی اعتماد،استفاده از تکنیک روایی مستندگونه در بخش های مهمی از فیلم؛ ساختار اپیزودیک و روایت های تکه تکه پراکنده و در عین حال گسترده فیلم، و مهمتر از آن تعریف یک پهنای اجتماعی مستقیما وابسته به شرایط امروز ایران برای تعریف قصه های «قصه ها» فیلم را عملا تبدیل به یک فیلم اجتماعی با روایتی همه شمول و گسترده تبدیل می کند. به این ترتیب «قصه ها» عملا با ادعای «گزارش سال 90 یک جامعه ایرانی» جلو می آید. اما صراحتا ناموفق می ماند. به سه دلیل اصلی
الف) گفتیم که همه قرائن و شواهد در فیلم، تعریف آن را به یک گزارش اجتماعی نزدیک می کند؛ اما این گزارش متهم است به نادیده گرفتن بخش مهمی از واقعیت. بنی اعتماد در گزارشی که از جامعه سال 90 ایران می دهد، در عین ادعای نزدیکی به قشر معمولا نادیده انگاشته سینمای ایران، یعنی طبقات محروم اجتماعی، تعریف علت «درد» این طبقات اجتماعی را به ساختار نامعلوم و هیولاواری ربط می دهد که کسی اجازه نزدیک شدن و تعامل با آن را ندارد. بنی اعتماد عملا درگیر دوگانه مجعول و ساختگی ساختار و فرد قرار می گیرد، آدم ها و ساختار را عملا در دو طرف دعوای فقر، گرسنگی، فحشا و همه معضلات اجتماعی قرار می دهد. ساختاری که کسی اجازه نزدیک شدن به آن را هم نمی دهد( نگاه کنید به قسمت بامزه رئیس اداره ای که از مهدی هاشمی می خواهد کمی عقب تر بایستد و حرف بزند، یا نگاه کنید به واکنش آدم ها به دوربین در جامعه). به این ترتیب عملا بنی اعتماد بخش بزرگی از اتفاقات مهم یک جامعه، درگیرشدن فرد با ساختار و پروسه ای که این فرد با این ساختار قرار است تعامل کند، عقب و جلو برود و نهایتا به توافق یا قهر برسد را نادیده می انگارد. توصیه می کند به کناره گیری از ساختاری که هیچ دردی را نمی تواند دوا کند( در سه موقعیت مراجعه به مراکز ساختاری، هر سه موقعیت ناکام می ماند)و طبیعی است که چنین توصیه ای در وضعیت امروز جامعه ایران عملا به فشل ماندن فرد و بی کارکردی گزارش اجتماعی او منجر می شود.
طبیعی است که استدلال هایی متکی شده به ساختار دراماتیک سینما و محدود کردن دایره شمول قصه ها به آدم های تعریف شده قصه ها برای طبیعی نشان دادن پنهان ماندن این بخش از واقعیت با تکرار و خوانش دوباره مقدمه گفته شده ناموجه است
ب) دوباره تکرار می کنیم که ژست قیلم «قصه ها» ژست یک گزارش "همه جامعه شمول است" و به این ترتیب استدلال اغلب ناموجه دوستانمان در ایراد به یک نمایش افسرده کننده و تلخ اینجا و فقط در همین جا موجه می شود و فقط با استدلال پنهان کردن بخش بزرگی از واقعیت. در همین موضع متهم کردن «بیگانه» به نمایش تلخ و افسرده عین بی عقلی است. توکلی مشغول تعریف آدم های خاص خاص خاص ذهنش است و اساس گزارشی از اجتماع ارائه نمی دهد و طبیعی است که متهم کردن آن به افسردگی اجتماع ایران و یک نمایش تلخ چه قدر از عقل سلیم نقد اجتماعی دور است اما اینجا در «قصه ها» ما با گزارشی گزینش شده و رد شده از یک فیلتر خاص روبرو هستیم. فیلتری که عملا راه را بر هر گونه امیدواری به بهبود وضعیت ( یک واقعیت اجتماعی واضح) می بندد. همان مرکز خیریه رسیدگی به آسیب های اجتماعی زنان را نمونه می گیریم. آدم هایی که خیرانه در آن مرکز بهبود وضعیت زنان کار می کنند، عملا با هیچ موفقیتی در مسیر کارشان روبرو نیستند. هیچ چیزی تغییری نمی کند، آدم ها می ایند و می روند و روز به روز هم وضعشان بدتر می شود و نهایتا این آدم های خیر فقط روزگار می گذرانند. آن مرکز خاص را نمونه گرفتم برای آنکه دوباره تاکید کنم که فیلم در همین جا هم کارکرد اجتماعی اش را از دست می دهد. به نمایش صرف رنج های آدمی در یک موقعیت اجتماعی، اساسا ایرادی وارد نیست، اما وقتی «قصه ها» بن بستی را نشانمان می دهد که عملا اجازه نزدیک شدن به ساختار را هم نداریم( یک گزاره غیرواقعی) و اگر خودمان هم دست به کار شویم و سعی کنیم «رنج ها» را سامان دهیم، باز هم موفقیتی کسب نمی کنیم، طبیعتا می توانیم فیلم را به بی کارکردی متهم کنیم. بدون اینکه خودمان به کنار گذشتن اصول عقلانی متهم شویم.
ج) قضاوت و حکم دادن بنی اعتماد در مورد اتفاقاتی که حتی با دید طرفداری از جناح سیاسی مدعی هم ، هنوز در جامعه حداقل سر آن یک توافق قطعی در افکار عمومی به وجود نیامده است، اگر نادیده گرفتن بخش قابل توجهی از اجتماع نباشد عنوان مناسب تری پیدا نمی کند.فیلم بنی اعتماد احتمالا پرفروش خواهد بود.اما مسیری که بنی اعتماد در این فیلم پیموده است، یک تفاوت اساسی با مسیر قبلی او داشت. اینجا بنی اعتماد گریز های تعجب برانگیزی به عامه پسندی و گزارش ژورنالیستی در نگاه به آدم ها، جامعه و سیاست زده بود. «گیلانه» را آن قدر دوست داریم که بیشتر وارد نشویم.حق بنی اعتماد به گردن سینمای ایران.
خرابشده*: در جایی از فیلم، نگار جواهریان به بابک حمیدیان رو میکرد و میگفت: باید زودتر از این خرابشده فرار کنیم.
انتهای پیام/