سفر حج استاد پرورش و زمزمه دعای ابوحمزه
خبرگزاری تسنیم: مرحوم استاد پرورش میگفتند شما اگر حتی موفق به دیدار حضرت ولیعصر (عج) هم شدید، نباید مغرور شوید و برای خود حسابی باز کنید، چون معلوم نیست تا آخر درست بمانیم و عاقبت به خیر شویم، باید به خدا پناه ببریم تا مادامی که در دنیا هستیم.
شانزدهمین بخش ازخاطرات اختصاصی تسنیم از استاد پرورش به قلم مرتضی نجفی قدسی را ذیل می خوانید:
تو بمان ای جان، که چون تو پاک نیست
«وعدالله المومنین و المومنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذالک هو الفوز العظیم»
یعنی خدای متعال وعده فرموده است اهل ایمان را از مرد و زن که در بهشت ابدی که زیر درختانش نهرها جاری است قرار دهد و در عمارتهای نیکوی بهشتهای عدن منزل و ماوی دهد و البته مقام رضا و خشنودی پروردگار از ایشان که بالاتر و بزرگتر از هر نعمتی است، به آنان کرامت فرماید و فیروزی و رستگاری عظیم و بزرگ در حقیقت رسیدن به چنین مقامی است.
***
دیروز که این نوشتار قلمی شد، با چهلمین روز از ارتحال استاد عزیزمان جناب آقای سید علی اکبر پرورش (رحمت الله علیه و اسکنه الله فی بحبوحات جناته) تقارن داشت و امیدواریم ایشان از مصادیق مومنینی باشند که در این آیه شریفه، خدای متعال وعده «مساکن طیبه» در بهشت ابدی و در «جنات عدن» را به آنان داده است و محققا شامل حال ایشان است، چرا که ایشان در پرتو اعمال صالح خود و مخصوصا خدمتگزاری به مادر مکرمهشان این سعادت را یافت که در همین دنیا نظارهگر بهشت شود و آن بهشتی که قرار بود در آن منزل گزیند را در مکاشفهای در همین دنیا دید که شرح آن را در بخش دوم این نوشتار آوردیم.
گرچه در این مدت از هر دری سخنی گفتیم، اما به نظرم هنوز هیچ نگفتیم و معتقدم هر چقدر دیگر هم بنویسیم، حقش ادا نمیشود، چرا که اصولا تبیین حالات و عوالم درونی و بیرونی کسانی که «اهل الله» میشوند، عملی نیست، ما در عالم ماده هستیم و آنان در عالم معنا، و خلاصه، بیان حتی سیر و سلوک آنان نیز به سختی ممکن است و شاید نتوان بسیاری از نکتهها را هم گفت!
دردی است در دل ما درمان نمیپذیرد
حقا که این معما، شرح و بیان ندارد!
به هر جهت استاد پرورش انسانی بود که سیر و سلوکش عالی بود و به اصطلاح «اسفار اربعه» را تمام کرده بود و دیگر از وجود او چیزی نمانده بود و تمام وجودش را محبوب عالم پر کرده بود، او به این بیت شعر مولوی خیلی علاقه داشت و میگفت شاید بهترین و زیباترین سخن مولوی همین باشد که:
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست
تو بمان ای جان، که چون تو پاک نیست
او میگفت: من کی هستم بخواهم بمانم، ما باید فنا بشویم و فقط آقای جهان بماند، تو بمان ای جان که چون تو پاک نیست، ای عزیز و ای حقیقت هستی، همین که تو هستی، زیباست، من که ارزشی ندارم، من تمام شدم، دیگر پرورشی وجود ندارد.
بنده یک وقتی مشغول پیاده کردن بعضی از سخنرانیهای استاد پرورش از نوار شدم و آنها را در دفترچهای آماده و تقدیم ایشان کردم، تصورم این بود که ایشان خوشحال میشود ولیکن تا دفترچه را به ایشان دادم، فرمودند: «وقتتان را صرف اینها نکنید، من از همان چند جلد کتابی هم که اول انقلاب از من چاپ شده است، پشیمانم!»
بنده از این جمله دریافتم که ایشان به مرحله«فنا» رسیده است و دوست دارد چیزی از او و نام او نباشد و بیاد دارم رزمندگانی را که قبل از عملیات به مرخصی میآمدند و هر چه عکس و اثر از خودشان بود را محو میکردند و یا دوست داشتند طوری شهید شوند که پودر شوند و هیچ اثری از آنان باقی نماند و فقط او بماند، این معنای «فنای فی الله» است، حقیقتا پروردگار عالم، سراسر وجودشان را احاطه کرده بود و دیگر خودی نمیدیدند و دوست داشتند هر چه زودتر این جان ناقابل را هم تقدیم حضرت دوست کنند و با عمل خالصانه و جهادشان بگویند:
«تو بمان ای جان، که چون تو پاک نیست»
در سال 1370 توفیقی بود که در حج تمتع، کم و بیش همراه استاد پرورش بودم، اگر بدانید در میقات مسجد شجره چه حالی داشت، من برای اینکه او راحت باشد، تنهایش گذاشتم و لیکن موقع سوار شدن اتوبوس که همه «محرم» شده بودند و از مسجد شجره خارج میشدند، با خود گفتم فرصت خوبی است که به سراغ استاد بروم و به بهانه اینکه اتوبوس آماده حرکت است، ببینم ایشان در چه حالی است.
در فضای مسجد بسی گشتم تا اینکه ایشان را در بین ستونهای مسجد شجره در نقطهای خلوت یافتم در حالی که از شدت گریه و تضرع مانند مستان، تلوتلو میخورد و تا میگفت «لبیک»، هق هق گریه به او امان نمیداد و حال عجیبی داشت و من از دیدن این حالت انابه و تضرع خالصانه بسیار لذت میبردم و یاد حالات حضرت امام سجاد (ع) افتادم که چقدر برای حضرت ذکر «تلبیه» سخت بوده است و جلوهای از این معنی را در «لبیک» گفتن استاد پرورش در مسجد شجره شاهد بودم، جلوهای بسیار متضرعانه که تا کنون در تمام سفرهایی که به حج و عمره مشرف شدهام در احدی ندیدهام.
به هر حال این تضرع ادامه داشت تا اینکه چشم ایشان به من افتاد و بلافاصله من عرض کردم، حاجآقا اتوبوس آماده حرکت است و آنگاه بود که دیدم ایشان به ناچار ذکر تلبیه را کامل گفتند و بالاخره از میقات خارج شدیم.
هنگام خروج از مدینه و وداع با پیامبر اکرم (ص) و ائمه بقیع (علیهمالسلام) هم برای استاد پرورش بسیار سخت بود. هنگامی که مسافران اتوبوس که همگی اعضای بعثه مقام معظم رهبری در حج بودند به اتوبوس سوار شدند، استاد پرورش به انتهای اتوبوس رفتند و در گوشهای نشستند و همین طور که اتوبوس حرکت کرد، دیدم استاد فرازهایی از دعای ابوحمزه را قرائت میکنند که:
«سیدی، اخرج حب الدنیا من قلبی و اجمع بینی و بین المصطفی و آله خیر تک من خلقک و خاتم النبیین محمد صلی الله علیه وآله و انقلنی الی درجه التوبه الیک و اعنی بالبکاء علی نفسی...» یعنی ای آقای من! سرور من! دوستی دنیا را از دلم خارج کن و بین من و پیامبرت و آل او که بهترین انسانها در خلقت هستند را جمع کن (مرا با آنها محشور نما) و مرا به درجه توبه برسان و کمک کن که به حال خودم گریه کنم و...
استاد پرورش با زمزمه کردن این فرازها بیسر و صدا اشک میریختند و از عمق وجود میسوختند که ناگهان چشم حجت الاسلام و المسلمین شرعی که در نزدیکی استاد پرورش نشسته بود به ایشان افتاد و تا این حالت متضرعانه را در ایشان دید، نتوانست خود را کنترل کند و شروع کرد بلند بلند گریه کردن و تقریبا همه کسانی که ته اتوبوس بودند متوجه شدند چه خبر است و فضایی شد که به برکت حالت تضرع استاد پرورش همه منقلب شدند و با یک حالت معنوی خوبی از مدینه وداع کردیم و خارج شدیم.
شرح این داستانها واقعا مجال میخواهد، اما چه کنم که فضای نوشتار ضیق است و باید سخن کوتاه کنم ولیکن به نکتهای هم در مسجد الحرام اشاره کنم.
در روایت هست که هر یک رکعت نماز در مسجد الحرام یک میلیون رکعت میشود، یعنی یک نماز دو رکعتی در مسجد الحرام معادل دو میلیون رکعت نماز محاسبه میشود.
استاد پرورش میگفتند ابتدا وقتی نماز میخواندم به این محاسبه نظر داشتم و دیدم گاهی که از مسجد الحرام بیرون میروم با خود یکصد میلیون رکعت نماز میبرم، به خدای متعال عرض کردم، پروردگارا، سفره احسان تو برای بندگانت گسترده است، اما من کشش این لطف تو را در این سطح ندارم و ظرفیتم کوچک است و این کرم و احسان تو مرا مغرور میکند و فکر میکنم چیزی دارم، ایشان گفتند در همین افکار بودم که خدای متعال لطف کرد و جرقهای در ذهنم زد که پرورش!
درست است که ما گفتیم هر یک رکعت نماز یک میلیون میشود ولی تو اول ثابت کن یک رکعت نمازت، عدد یک است، صفر نیست، ما آن را ضربدر یک میلیون میکنیم، اما اگر نمازت صفر است حالا ضرب در هر چند ده میلیون هم شود فایدهای ندارد صفر، صفر است، اما اگر یک باشد، آنگاه این حاصل ضرب معنا پیدا میکند. استاد پرورش یک چنین روحیهای داشتند که هیچگاه روی حالات و عبادات خود، حساب باز نمیکردند و اصلا ثوابی بر آنها قائل نبودند. ایشان میگفتند شما اگر حتی موفق به دیدار حضرت ولیعصر (عج) هم شدید، نباید مغرور شوید و برای خود حسابی باز کنید، چون معلوم نیست تا آخر درست بمانیم و عاقبت به خیر شویم، باید به خدا پناه ببریم تا مادامی که در دنیا هستیم.
این معنا که روی عباداتمان نباید حسابی باز کنیم را امام حسین (ع) در دعای عرفه چنین بیان میفرمایند: «الهی کم من طاعه بنیتها و حاله شیدتها، هدم اعتمادی علیها عدلک، بل اقالنی منها فضلک» یعنی خدایا چقدر طاعتها و حالات و عبادتهایی که برای خود بنا کردم و ساختم، اما عدل تو اعتماد مرا بر همه آن طاعتها و عبادتها از بین برد، بلکه فقط این فضل و احسان توست که مرا فرا میخواند.
در پایان این نوشتار از درگاه الهی مسئلت داریم که روح والا و ملکوتی استاد پرورش را با نبی مکرم اسلام (ص) و ائمه اهل بیت (ع) محشور بفرماید و به ما توفیق عنایت کند تا انشاءالله در فرصتی دیگر بتوانیم مجموعه معارفی که از استاد پرورش در شناخت و فهم آیات قرآن به یادگار مانده است را تبیین نماییم. «وقل رب اغفر و ارحم و انت خیر الراحمین»
ادامه دارد...
انتهایپیام/