وجوه جدید سیاست آمریکا در قبال روسیه در اوکراین ظاهر شد
خبرگزاری تسنیم: کارشناس اندیشکده استراتفور در گزارشی از نارضایتی آمریکا از اتحادیه اروپا در مواجهه با مسئله اوکراین خبر داده و می نویسد آمریکا قصد دارد با حمایت از معترضان اوکراینی، منافع روسیه در این کشور را به خطر اندازد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از اندیشکده استراتفور، کارشناس این اندیشکده ضمن بررسی تحولات اخیر در سیاست خارجی آمریکا، اختلاف این کشور با اتحادیه اروپا بر سر اوکراین و منافع و اهرمهای نفوذ روسیه و آمریکا در این کشور را نیز ارزیابی و سنجش میکند. وی همچنین به اختلافات موجود در آمریکا مبنی بر استفاده یا عدم استفاده از گزینه مداخله مستقیم اشاره کرده و نتیجه میگیرد که مداخله مستقیم به هیچ وجه گزینه مناسبی در مورد اوکراین و در مقابل روسیه نیست. وی در ادامه بیان میکند که علائمی وجود دارد حاکی از اینکه آلمان آمادگی بر عهده گرفتن نقشی قاطعانهتر در جهان را دارا میباشد که این میتواند برای تلاشهای سیاسی آمریکا دردسر ساز باشد.
نزاع بر سر استراتژیکترین منطقه در جهان، هفته جاری شکل خاصی به خود گرفت. هفته گذشته، ما در مورد آنچه ظاهراً تغییری چشمگیر در استراتژی ملی آلمان بوده است، گفتگو کردیم، که در آن، به نظر میرسد برلین دکترین جدید قاطعیت افزایش یافته را در جهان اعلان میکند؛ تغییری که منافع جدی آلمان را در اوکراین دنبال میکند. هفته جاری، ویکتوریا نولاند، معاون وزیر خارجه آمریکا، در یک مکالمه تلفنی، به شدت به اتحادیه اروپا توهین کرد و ضعف آن را مطرح کرد و به سفیر آمریکا در اوکراین توصیهکرد که خیلی سریع و بدون توجه به اروپاییها نسبت به سر هم کردن یک ائتلاف اپوزیسیون ویژه اقدام کند، قبل از اینکه روسها متوجه شوند چه اتفاقی افتاده است و بخواهند دست به اقدام بزنند.
این یک مسئله جدید است؛ نه به خاطر اینکه نشان میدهد تنها آمریکا نیست که خطوط تلفن را شنود میکند، بلکه به این دلیل که سیاست آمریکا را در مورد اوکراین در افق تازهای قرار میدهد و ما را بر آن میدارد که استراتژی آمریکا را در قبال روسیه و آلمان مورد بازنگری قرار دهیم. این مکالمه نولاند کاملاً قطعی و مشخص است، اما این شاخصی دیگر از تفکر استراتژیک آمریکا است.
تغییرات اخیر سیاست خارجی آمریکا
سیاست خارجی آمریکا طی چند سال اخیر تحولات و تغییراتی داشته است. سابقاً، آمریکا به شدت بر روی جهان اسلام متمرکز شده بود و مهمتر از آن، تمایل داشت استفاده از زور را، به جای گزینه آخر، به عنوان گزینه اول در اجرای سیاستهایش مورد توجه قرار دهد. این مسئله نه تنها در عراق و افغانستان، بلکه در آفریقا و نقاط دیگر نیز صدق میکند. این استراتژی در صورتی که هدف آن تخریب نیروی نظامی دشمن میبود، موفقیت آمیز ظاهر میشد. این گزینه در اشغال کشورها و شکل دهی سیاستهای خارجی و داخلی آنها به شدت دشوار مینمود. نیروی نظامی محدودیتهای ذاتی دارد.
این جایگزین، تغییری در استراتژی توازن قوا بوده است که آمریکا طی آن بر اختلافات طبیعی که در بسیاری از مناطق وجود دارد برای سد کردن راه ظهور هژمونها و کنترل ناآرامی و گروههایی که میتوانند منافع آمریکا را به خطر بیندازند، تکیه میکند. لیبی را میتوان بهترین نمونه از این سیاست قدیمی ذکر کرد، که آمریکا به طور مستقیم توسط نیروی هوایی و نیروهای عملیات ویژه در آن دخالت کرد تا معمر قذافی را از قدرت برکنار کند. تلاشهای غرب برای جایگزینی او با رژیمی مورد علاقه آمریکا و متحدانش موفقیت آمیز نبوده است. این استراتژی جدید را در سوریه میتوان مشاهده کرد، که آمریکا به جای مداخله مستقیم کنار ایستاده است تا دستههای جنگ طلب انرژی خود را علیه یکدیگر استفاده کنند. ضمناً، آمریکا از اینکه هر طرف منابع و امکانات خود را به فعالیتهایی منحرف کند که احتمالاً منافع آن را به چالش بکشد، ممانعت مینماید.
فراتر از این، اختلافی در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد که بیشتر به انگیزه مربوط میشود تا اقدام واقعی. از یک طرف، کسانی هستند که آگاهانه از الگوی سوریه برای آمریکا حمایت میکنند، اما نه لزوماً به عنوان بهترین گزینه اخلاقی، بلکه به عنوان تنها گزینه عملی که وجود دارد. از طرف دیگر، کسانی هستند که به نفع مداخلههای اخلاقی و حذف دیکتاتورها به خودی خود استدلال میکنند. با توجه به نتیجه به دست آمده از لیبی، این گروه مورد انتقاد قرار میگیرد، همچنانکه باید توضیح دهد چطور یک مداخله به طور حقیقی موقعیت اخلاقی را بهبود خواهد بخشید. با توجه به اینکه این گروه همچنین تمایل به مخالفت با عراق دارد، باید نشان دهد که چطور مداخله مستقیم به جنگی از نوع عراق تبدیل نخواهد شد. انجام این کار دشوار است، بنابراین آمریکا به دلیل غفلت در حال گرفتار شدن در الگوی توازن قوا است.
نزاع ژئوپلوتیک در اوکراین
پس از انقلاب نارنجی در سال 2004، که آمریکا از گروههای ضد روسیه در اوکراین حمایت کرد و در شکل دهی دولتی نسبتاً متمایل به غرب و ضد روسیه موفق شد، روسیه به عنوان مشکلی برای آمریکا مطرح گردید. روسها این مسئله را به مثابه عملیاتهای اطلاعاتی آمریکا قلمداد کردند که برای ایجاد اوکراین ضد روس طراحی شده بودند، و همانطور که ما اشاره میکنیم، به طور مستقیم منافع استراتژیک و اقتصادی روسیه را به چالش میکشند. علاوه براین، مسکو انقلاب نارنجی و همچنین انقلاب سرخ را به عنوان آخرین تمرین برای چیزی میبیند که میتواند پس از آن در روسیه رخ دهد. واکنش روسیه به این مسئله استفاده از تواناییهای مخفی خود در ارتباط با فشار اقتصادی توسط قطع گاز طبیعی بود، تا توان دولت اوکراین را تحلیل ببرد. روسیه همچنین از جنگ با گرجستان به عنوان نمایشی چشمگیر از تجدید تواناییهای نظامی خود استفاده کرد. این اقدامات به همراه ناامیدی از کمکهای غرب، امکان ظهور دولتی با گرایش بیشتر به روسیه را در کیف فراهم کرد و نگرانیهای روسیه را کاهش داده و اطمینان آنها را افزایش داد. سر فرصت، مسکو در بازی با کارتهایش در خاورمیانه، مفیدتر و قطعیتر ظاهر شد و موجب ایجاد موقعیتهای فعلی در سوریه، ایران و نقاط دیگر گردید.
واشنگتن دو گزینه پیش رو داشت. یکی فراهم کردن امکان توازن قوا برای عرض وجود کردن، که در این مورد برای محدود کردن روسیه به اروپاییها تکیه کرد. گزینه دیگر، پیروی مداوم از الگوی توازن قوا، البته در سطحی بالاتر از کنش پذیری و انفعال محض بود. همانطور که تماس تلفنی نولاند نشان میدهد، اطمینان آمریکا به تمایل اروپا در مورد اهتمام به بلوکه کردن روسها پایین است؛ بنابراین، یک الگوی انفعالی محض در این مورد مناسب نیست. گام بعدی، پایینترین سطح ممکن از مداخله برای محدود کردن روسها و مقابله با حرکات آنها در خاورمیانه بود. این یعنی حمایت بسیار محدود و نه چندان مخفی از اعتراض کنندگان ضد روسیه و طرفدار غرب و ایجاد دوباره دولتی متمایل به غرب و ضد روسیه در اوکراین. تا سطح قابل توجهی، گفتگوهای آمریکا با ایران این امکان را برای واشنگتن فراهم کرد که مانع بازی روسها با کارت ایران شوند، هرچند مسئله سوریه هنوز به کرملین فضای کافی برای مانور را میدهد.
آمریکا آمادگی مداخله در شوروی سابق را ندارد. روسیه قدرت جهانی نیست و ارتش آن نقاط ضعف فراوانی دارد، اما قدرتمندترین در منطقه است و همانطور که جنگ گرجستان نشان داد، قادر است قدرت را پیرامون شوروی سابق ترسیم کند. در این زمان، ارتش آمریکا نیز نقاط ضعف فراوانی دارد. ارتش آمریکا که به مدت بیش از یک دهه در مرکز جهان اسلام درگیر نبرد بوده و به شدت بر روی روشی از جنگ تمرکز کرده است که مناسب حال شوروی سابق نیست، ساختار اتحادی آن پیرامون شوروی سابق فرسوده شده و برای جنگ مناسب نمیباشد. همچنین کمبودهای اجتناب ناپذیر پس از جنگ، که به طور سنتی به دنبال هر نبردی که آمریکا در آن درگیر میشود، روی میدهد، تواناییهای ارتش آمریکا را به شدت کاهش داده است. مداخله مستقیم، حتی در جایی که در نظر گرفته شده باشد، یک گزینه نیست. تنها ارتباط و همبستگی نیروها که از اهمیت برخوردار است، آن چیزی است که در یک نقطه مشخص از زمان در مکانی معین وجود دارد. به این معنا، نزدیکتر شدن نیروهای آمریکا به خاک روسیه، امتیاز بزرگتری است که روسها دارند.
در عوض، آمریکا همان کاری را کرد که قبل از انقلاب نارنجی انجام داده بود؛ از نوعی مداخله حمایت کرد که هم حامیان حقوق بشر و هم حامیان توازن قوا بتوانند از آن دفاع کنند. حمایت مالی و روانی از کسانی که به تصمیم ویکتور یانوکویچ، رئیس جمهور اوکراین، مبنی بر رد رابطه نزدیک با اروپا و بعد از آن، به تلاش دولت برای سرکوب معترضان، اعتراض داشتند، احتمال تغییر رژیم در اوکراین را، با حداقل افشا گری و خطر برای آمریکا، حفظ کرد.
نارضایتی از رویکرد آلمان
همانطور که هفته گذشته عرض شد، به نظر میرسد آلمانها بودند که به طور خاصی این موضوع را پیچیده کردند و آنها بودند که به طور واقعی یکی از رهبران معترضان، یعنی ویتالی کلیچکو را تحت کنترل قرار دادند. ظاهراً، آمریکا نقش ثانویهای برای آلمان قائل شده است. در واقع، اظهارات برلین نشان میدهد که آلمان آمادگی بر عهده گرفتن نقشی قاطعانهتر در جهان را دارد، که به نظر میرسد این تغییری تاریخی در سیاست خارجی آلمان باشد.
این اظهارات با توجه به اینکه آلمان طی سالها در مسائل اقتصادی و استراتژیک به سمت روسیه حرکت میکرده است، بسیار جالب توجهتر شد. هیچ یک از این دو کشور با تجاوز آمریکا به خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا موافق نبودند. هر دو این کشورها نیاز مشترکی به ایجاد روابط اقتصادی در رویارویی با بحران اقتصادی اروپا و نیز محدود کردن آمریکا دارند. بنابراین، تغییر ظاهری آلمان شگفت انگیز بود.
هرچند حرکت آلمان را نباید نادیده گرفت، اما معنای آن به این سادگی که به نظر میرسد نیست. نولاند، در تماس تلفنی خود، آشکارا آلمان، کلیچکو و تمام تلاشهای آنها را در اوکراین نادیده میگیرد. این میتواند به این معنی باشد که این استراتژی در نظر آمریکا بسیار ضعیف بوده است؛ در کل، برلین نمیتواند خطر رویارویی بزرگی را با مسکو به جان بخرد. به این معنی نیز میتواند باشد که وقتی آلمانها میگویند قصد دارند قاطعانهتر رفتار کنند، جرأت و جسارت جدید آنها میتواند برای تلاشهای آمریکا درد سر ساز باشد. با توجه به رویدادهای هفته جاری، مشخص نیست که منظور آلمانها چه بوده است.
آنچه واضح است این که آمریکا از آلمان و اتحادیه اروپا راضی نبوده است. به لحاظ منطقی، این یعنی آمریکا تصمیم دارد در حمایت از مخالفان رژیم اوکراین پر تکاپوتر و جدیتر از آلمان باشد. این مسئله حساسی برای حامیان حقوق بشر است یا باید باشد. یانوکویچ، رئیس جمهور منتخب اوکراین است؛ برنده انتخاباتی که به طور کلی درستی آن مورد توافق بوده است؛ البته متممهای او بر قانون اساسی و انتخابات پارلمان پس از آن احتمالاً مورد توافق نبوده است. او در رد معامله با اتحادیه اروپا در حیطه اختیار و نفوذ خود عمل کرده است. اگر معترضان بتوانند یک رئیس جمهور منتخب را به دلیل مخالفت با اقدامات او از قدرت برکنار کنند، رویهای را ایجاد کردهاند که تعهد به حاکمیت قانون اساسی را تحلیل میبرد. حتی اگر او در سرکوب معترضان خشن عمل کرده است، این کار انتخاب او را بی اثر نمیکند.
به هر حال، از منظر استراتژی توازن قوا این مسئله معقول و موجه مینماید. اوکراین متمایل به غرب و مبهم، مشکل استراتژیک پیچیدهای را برای روسیه به وجود میآورد. این مانند این است که ایالت تگزاس طرفدار روسیه باشد، که در این صورت، شبکه رودخانه میسیسیپی، تولید نفت، ایالتهای غرب میانه و ایالتهای جنوب غربی را آسیب پذیر میکند. بنابراین، توانایی روسیه در دخالت در سوریه یا ایران ناگهان کاهش مییابد. تمرکز مسکو باید بر روی اوکراین باشد.
استفاده از معترضان برای ایجاد مشکلی حاد برای روسیه دو چیز را به دنبال دارد. نخست، این یک چالش استراتژیک را برای روسها ایجاد کرده و آنها را وادار میکند حالت دفاعی به خود بگیرند. دوم، این مسئله به روسها یادآور میشود که واشنگتن تواناییها و گزینههایی دارد که به چالش کشیدن آمریکا را با دشواری روبرو میکند. این موضوع را میتوان طوری تنظیم کرد که مدافعان حقوق بشر، علیرغم مسائل مربوط به قانون اساسی، آن را تحسین کنند، دشمنان گفتگو با ایران از آن قدردانی کنند و کشورهای اروپای مرکزی، از هلند تا رومانی، آن را به عنوان نشانهای بر تعهد آمریکا نسبت به منطقه قلمداد کنند. آمریکا دوباره به عنوان جایگزینی برای آلمان و روسیه ظاهر خواهد شد. این یک حرکت زیرکانه است.
یکی از نقاط ضعف آن، اگر بتوانیم این واژه را برای آن به کار ببریم، این است که مشاهده طرز کار آن دشوار است. روسیه اهرم نفوذ اقتصادی قدرتمندی در اوکراین دارد؛ مشخص نیست که معترضان حامی غرب در اکثریت باشند؛ و تواناییهای پنهان روسیه در اوکراین بر تواناییهای آمریکا برتری دارد. سرویس امنیت فدرال و سرویس اطلاعات خارجی برای یک مدت طولانی اطلاعاتی را در مورد اوکراینیها جمع آوری کردهاند. ما پیش بینی میکنیم که پس از اتمام بازیهای سوچی، روسها میتوانند برگ برنده خود را رو کنند.
از طرف دیگر، حتی اگر این بازی با شکست مواجه شود، آمریکا ثابت کرده است که پشت این بازی است و اینکه روسها باید به اطراف نگاه کنند و حیرت زده شوند که آمریکا اقدام بعدی را در کجا انجام خواهد داد. برای اینکه کسی را در لاک دفاعی قرار دهیم، لازم نیست که حتماً ضربه اول کارگر بیفتد. کافی است مخالفان متوجه شوند که ضربه بعدی وقتی خواهد آمد که کمترین انظار آن را دارند. تمایل صرف آمریکا برای مداخله، انتظارات اروپای مرکزی را تغییر خواهد داد و باعث بروز تنش میان کشورهای اروپای مرکزی و آلمانها خواهد شد و نقطه آغازی را برای آمریکا به وجود خواهد آورد.
فشار بر روسیه
البته سؤال این است که آیا روسها به آمریکا پاسخ میدهند، و اگر جواب مثبت است، کجا این پاسخ را خواهند داد، و آیا آنها اصلاً اقدامات آمریکا را قابل توجه در نظر میگیرند؟ از یک جهت، سوریه حرکت مسکو به حساب میآید و این ضد حمله است. روسها میتوانند درخواست به بازی را انتخاب کنند. آنها دلایل فراوانی برای این کار دارند. اقتصاد آنها تحت فشار است. آلمانها شاید از آمریکا حمایت نکنند، اما از او جدا هم نخواهند شد. اگر آمریکا مبلغ خوانده را در اروپای مرکزی بالا ببرد، تاخت و تازهای روسیه در آنجا منحل خواهد شد.
حالا اگر روسها مشکلی برای آمریکا هستند، که هستند، و اگر آمریکا قصد ندارد به الگوی دخالت مستقیم رجوع کند، که نمیتواند رجوع کند، در این صورت، این استراتژی معقول و منطقی است. این مسئله موجب بروز مشکل برای روسها و احساس ناامنی میشود که اقدامات آنها را در جای دیگر محدود میکند. در بهترین حالت، این میتواند رژیمی را ایجاد کند که توازن روسیه را بر هم نزند، اما میتواند خط لولهها و بندرها را، به خصوص با کمک آمریکا، آسیب پذیر نماید.
شنود عمومی مکالمه تلفنی نولاند، تنها مسئله آزار دهنده نیست. این به دنیا نشان داد که آمریکا، و نه آلمان، اوضاع اوکراین را رهبری میکند.این به روسها نیز نشان داد که آمریکاییها اهمیت کمی به این مسئله میدهند و آنها این را در یک خط تلفن آزاد بیان خواهند کرد. کنار گذاشتن وقیحانه اتحادیه اروپا از طرف نولاند و رفتار با روسیه به عنوان یک مشکل حاد، یکی از سیاستهای آمریکا را مورد تأیید قرار میدهد؛ امریکا قصد وارد شدن به جنگ را ندارد، اما کنش پذیری و انفعال به پایان رسیده است.
انتهای پیام/