سینمای نعمتالله: سینمای جاماندگان از سینما
خبرگزاری تسنیم: «آرایش غلیظ» یک اتفاق مهم جشنواره بود. اتفاقی که مسیر حمید نعمتالله در سینمای ایران را واضح تر کرد.حالا دیگر میتوانیم از چیزی به نام سینمای نعمتالله حرف بزنیم.
خبرگزاری تسنیم: محمدرضا آزادی
"زنگ زدم به هادی ( مقدم دوست ) گفتم میای یه فیلم پرتقالی بسازیم ؟ هادی گفت پرتقالی ؟ آره شروع کنیم . برایش یکی دو جمله ای تعریف کردم و بی پولی از اینجا شروع شد."
برای شناختن و معرفی نعمت الله شاید همین توضیح بالا در چگونه ساخته شدن بی پولی کفایت کند. برداشت خاص و تعبیری عجیب و عجیب تر خروجی آن.
حالا دیگر با اطمینان میتوان نعمت الله را یک سر و گردن بالاتر از کارگردانهای همنسلش حساب کرد ، با جدیدترین ساخته اش ؛ روایتی دقیق ، پیچیده و کاملا حساب شده از یک اتفاق.
1.سخت میشود قصهای یک خطی از آرایش غلیظ تعریف کرد. اینجا با دو مسئله مهم طرفیم: اول، قصه پروپیمان و چندوجهی و پیچیده با آدمهایی عجیب. دوم، نحوه روایت قصه که در قسمتهایی با ضرباهنگی دیوانه وار جلو میرود.
قصه فیلم، پیرامون فروش محمولهای است که مسعود با کلاه گذاشتن سر شریکش آن را تصاحب کرده. مسعود یک شارلاتان به معنای دقیق کلمه است. یک منفعت طلب تمام عیار. این منفعت طلبی دیوانه وار تا جایی جلو میرود که حتی دامن اقوامش را هم میگیرد و به مجید، فامیل خودش هم رحم نمیکند. داستان روایت 5، 6 نفر را موازی با هم جلو میبرد. آدمهای عجیب و غریبی که این میانه هستند هرکدام برای جلو بردن یک فیلم کفایت میکنند. پیرمرد 80 سالهای که با نظمی خاص در لابراتوار دستیاش نابترین مواد را تهیه میکند و به حال و حولش میرسد ، لیلا که به شیوه ای نامطمئن و پرخطر به دنبال پر کردن خلا تنهاییاش است و بالاخره مورد خاص آقای برقی که در منطق دیوانهوار فیلم کاملا باورش میکنیم و دل به دلش میسپاریم . قصه آدمهایی که شاید بیهودگی، نخ تسبیح زندگی همهشان باشد. قصه حریص بودن و طمع محوری که حدی ندارد و وقتی « غلیظ » میشود کار دست آدمها میدهد . و به سرانجام رساندن و جمع کردن سرنوشت معنا دار هر کدامشان فقط از قصهای پیچیده ، تو در تو و دقیق به سبک نعمتالله برمیآید.
2. اما فراتر از قصه ، چیزی که نعمت الله را کاملا از بقیه فیلمهای مشابه با این سبک و سیاق جدا میکند نحوه روایت است. نعمتالله سبک روایت جدیدی را در سینمای ایران به راه انداخت . سینمای او گرچه قابلیت افتادن به دام اداها و ژست های روشنفکری را داشت، خوشبختانه به آن نزدیک هم نشد و ساز خود را میزد. فیلم ساختن در گونه سینمای اجتماعی تا قبل از او در انحصار دیدگاههای فلاکت بار و وحشتناک روایت مردمی بود که هیچ کدامشان را در زندگی مان نمی دیدیم و اغراق فصل مشترک اکثرشان بود . غالبا غرق در بدبختی یا خلاف که شب تار زندگیشان یک روز خوش هم ندارد و به طرزی غیرقابل باور سرانجامی جز نابودی نداشتند. نعمت الله اما در میانه این دو جریان راه خودش را رفت . روایت جامانده گان از سینما ، تعریفی مناسب از سینمای نعمت الله است . شخصیتهای فیلمهای نعمت الله تا قبل از این جایی در سینما یا تلویزیون نداشتند و نمی دیدیمشان اما کاملا آشنا هستند و شاید در زندگی به آن ها بر بخوریم . آدمهای خانه مجردی بوتیک و مشکلاتشان ، اتی و جمله ای که به گلزار میگوید و از او سوال میکند : شما بسیجی هستید ؟ و سریع جواب می دهد نه نیستی بسیجیا با دختر حرف نمی زنند یا ایرج بی پولی که با سیلی صورتش را سرخ می کند ، احمد رنجه و ... این لیست را می شود همینطور ادامه داد و نمونه های زیاد دیگری آورد ، وضعیت سفید را که خاطرتان هست ؟
فضای شوخ و شنگ آرایش غلیظ چیزی فراتر از روایت فیلمنامه است. شخصیتهای فیلم و رفتار هر کدامشان به قدری واقعی ، پررنگ و قوی هستند که انگار اساسا آنها هستند که داستان را جلو میبرند . شخصیتها مشغول جلو بردن داستان خود هستند و نه مانند بسیاری از فیلمهای دیگر به این شیوه که قصه روایت می شود و آدمها هرکدام جزئی از آن می شوند . در آرایش غلیظ شخصیتها پررنگ تر از قصه هستند . اینجا البته ما کاملا با قصه هم طرفیم و فیلم یک قصه کامل و شسته رفته دارد و فیلمنامه به شدت قوی است و عجیب اینکه حتی کاندید سیمرغ هم نشد . تخصص نعمت الله در ارائه چهره ای « واقعی » از آدمها و اتفاقات باز هم در آرایش غلیظ خودش را نشان می دهد . آدمهایی که تقریبا در فیلم دیگری نمی بینمشان اما به شدت واقعی هستند . این برجسته بودن شخصیتها البته دلیل دیگری هم دارد و آن هم بازی گرفتن درست و طبیعی نعمت الله از آدم های فیلمش است . چیزی که حالا دیگر به یکی از مشخصه های نعمت الله در کارنامه کاری اش بدل شده . نمونه معروفش توصیفی است که از بازی های محمدرضا گلزار می کنند و در مورد سبک بازیگریاش میگویند : همه بازیهای محمدرضا گلزار به غیر از "بی پولی".
3. نعمت الله بارها گفته که اعتقادی به کلیشه های مرسوم و رایج سینمایی ها ندارد . این که اغراق همیشه بد است یا اتفاق یا تصادف در فیلمها ممکن است آن ها را غیر واقعی کند و کلی از این نظریه های روشنفکرانه و پر ادا. آرایش غلیظ از این خرق عادت ها کم ندارد . بازی اغراق شده بهداد کاملا قابل قبول است و به هیچ وجه تصنعی جلوه نمی کند . نمونه دیگر اتفاقات ریز و درشت تصادفی فیلم که کم هم نیستند اما کاملا با منطق فیلم همراه هستند و قبولشان میکنیم . این قضیه را میتوان درسریال وضعیت سفید هم مشاهده کرد . این که نعمت الله بدون ترس و با جاه طلبی اش آن جا هم از این خلاف عادت های مرسوم کم ندارد و البته کاملا هم در آن موفق است .
4. دقایق پایانی فیلم هم باز به نوعی در خدمت فرم کلی کار قرار میگیرد و سرنوشت تک تک آدمهای فیلم ترسیم می شود . البته با قواعد خاص و منطق منحصر به فردی که فیلم بر آن استوار است . هواپیمای مسعود به سمت جایی می رود که هیچ چیزی در انتظارش نیست . شاید مضحک شاید کمدی شاید تراژدی درست مثل سراسر فیلم؛ حرکت کردن در مرزی میانشان و روایت در دنیایی با مختصات کارگردانی حمید نعمت الله.
انتهای پیام/