احداث راهآهن شمال به جنوب توسط رضاخان پروژهای خائنانه برای انگلیسیها بود نه مردم ایران
خبرگزاری تسنیم: "رضاخان در دانشگاه نظام تقلیدوارانهای را اجرا کرد که مشاهده میشود از دل این ساختار یک دانشمند حرفهای بیرون نمیآید و نظام آموزشی رضاخانی نمیتواند دانشمند حرفهای تربیت کند و تحصیلکردگان مترجم و وابسته قدرت فکری اروپا هستند".
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، برای بررسی بیشتر نحوه به قدرت رسیدن رضاخان میرپنج در ایران، فضای جامعه ایران در دوران به حکومت رسیدن رضاخان، نقش انگلیسیها در کودتای رضاخان و ... سراغ یعقوب توکلی تاریخدان و مدرس دانشگاه رفتیم تا در مورد ابعاد حکومتداری دستگاه پهلوی اول با وی به گفتوگو بپردازیم. توکلی در این گفتوگو اسناد بسیاری از ارتباطات او با انگلیسیها و فرقههای انحرافی همچون بابیت و بهاییت را فاش کرد.
توکلی با تبیین فرایند اشغالگری تدریجی ایران از سوی انگلستان میگوید: «در فاصله سالهای 1915 تا 1919 آنها کل ایران را تحتالحمایه خود قرار دادند؛ یعنی همان فرآیند اشغالگری را که در هندوستان شروع کرده بودند، در ایران نیز با قرارداد تحتالحمایگی شروع کردند تا به تدریج روند اشغالگری را دنبال کنند. علت این موضوع این است که دولتها برای هیچگاه برای اشغال یک سرزمین، همه آن را تصرف نمیکردند و تمام انرژی خود را در آن صرف نمیکردند؛ بلکه این اتفاق به صورت گامبهگام میافتاد. آنها ابتدا در بیرون شهر اردو میزدند و رفتوآمدها را کنترل میکردند، سپس گلوگاه شهر را میگرفتند و بعد گامبهگام شهربانی و شهرداری را میگرفتند. تصور نکنید که روند اشغالگری هیچ دولتی یکشبه اتفاق بیفتد؛ مگر اینکه جنگهای سریعی رخ دهد اما اشغالگریهای مداوم، معمولا تدریجی بوده است.»
او همچنین به ایده وزیر خارجه وقت انگلستان اشاره میکند و در عین حال مخالفت چرچیل وزیر وقت مستعمرات و دریاداری این کشور با او سخن به میان میآورد؛ بهگونهای که در نهایت نظر چرچیل به کرسی مینشیند: «حرف چرچیل این است که ساختار حکومتهای تحتالحمایه برای ما بهشدت زیانآور است و ما باید سالانه برای هر کدام از این دولتها 30 میلیون پوند خرج کنیم تا اینها بتوانند سر پا باشند. ما باید سرباز، افسر و سیاستمدار بفرستیم که منطقه را اداره کنند اما وقتی اینها وارد خاورمیانه شوند، بلافاصله نسبت به آنها حساسیت ایجاد میشود. ورود ما به فضای استعماری حساسیتها را افزایش خواهد داد؛ بنابراین ما باید کاری کنیم که هم هزینههای مالی را کم کنیم و هم هزینه سیاسی، نظامی و انسانی نداشته باشیم. بهترین کار این است که در این منطقه دولتهایی را سر کار بیاوریم که در محله حکومتی خودشان دارای ریشه و پیشینه نباشند.»
این تاریخدان، همچنین به نقش پشتپرده عینالملک هویدا در روی کار آمدن رضاخان اشاره میکند و آن را شاهدی بر نظر مثبت بابیه و بهاییت بر انتخاب او به پادشاهی ایران میداند: «در ایران فرقهای انحرافی بهنام بابیه وجود داشت که بعد از بهاییت تغییر مسیر داد. بابیها تقریبا منقرض شدند اما بهاییها باقی ماندند. در ایران گزینهای برای این موضوع پیش آمد که هم دستگاه سیاست خارجی انگلستان (شامل وزارت خارجه، و وزارت جنگ و MI6) پشتسر این داستان است، هم زرتشتیهای طرفدار انگلستان به رهبری شاهپور جی و هم جریان بهائیت. چه کسی رضاخان را در ایران انتخاب کرد؟ آقای عینالملک هویدا. با بررسی پیشینه رضاخان، به این نتیجه میرسیم که او به جلسات بابیت رفتوآمد دارد، به هیچوجه اعتقادی به مذهب تشیع ندارد و هیچکدام از علائم شیعی بودن در او دیده نمیشود. در مواردی هم که کوتاه آمده، نوعی معامله سیاسی انجام داده است؛ مثلا به نجف رفته یا بعد از ماجرای شیخ خزعل سری به نجف زده و با علما دیدار کرده است.»
توکلی به همین اندازه هم بسنده نمیکند و از رابطه عقیدتی رضاخان با بهاییها و بابیه سخن به میان میآورد: «کسیکه رضاخان را انتخاب کرد، عینالملک هویداست. هویدا مسئولدفتر و همهکاره عباس افندی رهبر فرقه ضاله و جعلی بهائیت است! آیا ممکن است عباس افندی یا عینالملک هویدا بدون علایق عقیدتی کسی را به پادشاهی انتخاب کنند؛ در حالیکه همین گروه، چند بار اقدام به ترور شاه کرده بود و میخواست ناصرالدین شاه را بکشد؟! آنها بهدنبال این بودند که حکومت را بگیرند و در این راستا وعدههایی به افراد خود میدادند؛ مثلا جنگ بابل یا جنگ با محمدعلی زنجانی که به او میگفتند به زودی حاکم مصر یا عراق میشوی. گفته بودند که ما دنیا را میگیریم و اگر هم کشته شدید، 40 روز بعد دوباره زنده میشوید؛ همه اینها دورنمای حکومت داشتند. امکان ندارد که عباس افندی کسی را انتخاب کند که از قضا شیعه شود؛ در حالیکه معارضه شیعه و بابیه بحث بسیار جدی بود. حتی امروز هم که در برخی متون از بابیه دفاع میکنند، باید خط بابیت در ایران را تبار شناسی کنیم.»
وی همچنین نقش منافع پنهان انگلستان در این ماجرا را نیز نادیده نمیانگارد و ابراز عقیده میکند که روند قدرتبخشی تدریجی رضاخان، روند منطقی در نظام سیاست و براساس این نظر منطقی است که یکدفعه مسئولیت همه کشور را به کسی نمیسپارند.
پژوهشگر تاریخ معاصر ایران همچنین در مورد تأسیس راه آهن شمال به جنوب ایران گفت: این راهآهن پروژهای نظامی برای انگلیسیها بود. راهآهن شمال به جنوب ما روزانه 150تن کالا جابهجا میکرد، این مقدار یعنی هیچ! اگر ما هند و چین را به اروپا وصل میکردیم، بعد از استقلال، هندیها راه به چین باز نمیکردند و از ترانزیت عظیم منطقه منفعت میبردیم و همین جابجایی کالا، زندگی مردم را تامین میکرد. این چیزی بود که همان موقع می داسنتد و در گزارش کایوسفکی آمده که مرحوم دکتر مصدق در مجلس صریحا گفت که هر کس به راه آهن شمال به جنوب رای دهد، به کشور خیانت کرده است!
متن کامل این گفتوگو به شرح زیر است:
تسنیم: آقای توکلی! در دورهای که رضاخان وارد ایران شد، شرایط ایران به چه صورت بود؟ و نحوه به قدرت رسیدن رضاخان در ایران به چه صورت بود؟
توکلی: برای ورود به این موضوع، ابتدا باید به جامعه ایران قبل از رضاخان و موقعیت بینالمللی که جهان اسلام در این دوره داشته، بپردازیم. تقریبا از حدود 100 سال قبل از روی کار آمدن رضاخان، جهان اسلام بهطور جدی مورد هجوم غرب قرار گرفت. بعد از اینکه عثمانیها به سمت اروپا پیشروی کردند و در دروازههای وین متوقف شدند، فرآیند عقبنشینی اینها شروع شد. تقریبا همزمان با قاجار ما شاهد این مساله هستیم که عثمانیها هم در اروپا تضعیف میشوند و آرامآرام تا اواخر دوره قاجار اینها از اروپا کاملا اخراج میشوند و جنگ جهانی اول نقطه پایانی است بر تاثیرگذاری عثمانی و ایران در منطقه و تحولات پیرامون خودشان.
تسنیم: اول روی کار آمدن رضاخان یا...؟
توکلی: قبل از آن؛ با وقوع جنگ جهانی اول، تقریبا عثمانی تمام شد و بعد از شکست در برابر روسها ما هم تمام شده بودیم. تجزیههای سرزمینی پشت سر هم صورت گرفت اما تجزیههای دیگر بدون جنگ بود. ما در جنگ اول با روسها ده سال تلاش و مقاومت کردیم اما در جنگ دوم, فقط دو سال در برابر آنها ایستادیم. در ماجرای هرات، ایران در زمان محمد شاه 66 ماه ایستادگی کرد اما جنگ افغانستان در دوره ناصرالدین شاه به چند ماه بیشتر نرسید. ما همچنین منطقه معطوف به قرارداد گمشده آخال یعنی ترکمنستان و این مناطق وسیع را بدون جنگ و مقابله از دست دادیم و منطقه بلوچستان را در قرارداد گلد اسمیت بدون منازعه واگذار کردیم؛ آنهم با خطنفوذ انگلیسیها در ایران و از طریق رضاخان. بحرین هم وضعیت مشابهی داشت. عثمانیها نیز مناطقی را در شمالغرب ایران، کردستان و مناطق میانی ایران اشغال کردند که ایران نتوانست آنها را بازپس گیرد.
تسنیم: یعنی تقریبا بازگشت از چه سالی شروع شد؟
توکلی: من تاریخ دقیق آن را در دوره قاجار بهخاطر ندارم اما اگر به این مساله توجه کنیم که جنگهای ایران و روس در سال 1222 رخ داد، بسیاری از مسائل روشن میشود. البته تاریخ قراردادها دقیقا در خاطرم نیست اما تاریخ به همه این قراردادها گواهی میدهد و اسناد آنها موجود است. اگر به میزان دوره مقاومت ما در آنها دقت کنید، میبینید که خیلی محدود است. قرارداد 1907 در اواخر دوره مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه منعقد شد؛ یعنی زمانیکه دیگر به حساب نمیآمدیم. در قرارداد 1907، ما را به سه منطقه شمالی، جنوبی و میانی تقسیم کردند. آنها در مسیر اجرایی کردن این قرارداد بودند که روسها گرفتار کشمکشهای داخلی خود شدند و جنگ جهانی اول شروع شد. پس از آن، انگلیسیها و روسها در قرارداد 1915 کشور ما را بهطور کامل تقسیم کردند؛ یعنی حتی آن نقطه میانی هم از بین رفت و عملا با اجرای این قرارداد کشور ایران از روی نقشه حذف میشد.
این در حالی بود که هیچ کس در ایران از این توافقات و این شرایط بهطور جدی اطلاع نداشت؛ بنابراین مقاومتهای جدی صورت نگرفت و جریانی وجود نداشت که در راستای حفظ تمامیت ارضی و منافع ملی کشور مقاومت کند. با شروع جنگ جهانی اول و وقوع انقلاب اکتبر که منجر به خروج روسیه از مسیر کشمکشهای بینالمللی شد، انگلستان در ایران تنها ماند. آنها در واقع وارث همهجای ایران شدند و عملا سیطرهشان بر همه بخشهای ایران جدی شد. نکته جالب این است که انگلستان بهسمت اجرای قرارداد 1919 آمدند و اجازه نداد زمان تلف شود.
در فاصله سالهای 1915 تا 1919 آنها کل ایران را تحتالحمایه خود قرار دادند؛ یعنی همان فرآیند اشغالگری را که در هندوستان شروع کرده بودند، در ایران نیز با قرارداد تحتالحمایگی شروع کردند تا به تدریج روند اشغالگری را دنبال کنند. علت این موضوع این است که دولتها برای هیچگه برای اشغال یک سرزمین، همه آن را تصرف نمیکردند و تمام انرژی خود را در آن صرف نمیکردند؛ بلکه این اتفاق به صورت گامبهگام میافتاد. آنها ابتدا در بیرون شهر اردو میزدند و رفتوآمدها را کنترل میکردند، سپس گلوگاه شهر را میگرفتند و بعد گامبهگام شهربانی و شهرداری را میگرفتند. تصور نکنید که روند اشغالگری هیچ دولتی یکشبه اتفاق بیفتد؛ مگر اینکه جنگهای سریعی رخ دهد اما اشغالگریهای مداوم، معمولا تدریجی بوده است.
روشنترین نمونه، روند اشغالگری اسرائیل است؛ این اشغال تدریجی است. عقل نظامی هم ایجاب میکند که شما یکشبه دست به اشغال یک سرزمین نزنید که مجبور شوید با همه عناصر آن درگیر شوید و همه اجزا را نگه دارید. اگر بخواهید امنیت شهر را تامین کنید باید با خلافکاران بجنگید اما این مقدار انرژی ندارید؛ پس بهتر است که در بیرون شهر بمانید و رفتوآمدها را کنترل کنید تا بتوانید آرامآرام در داخل شهر، آدمها و عناصر موردنظر خود را پیدا کنید و بر اوضاع مسلط شوید. انگلیسیها این فرآیند اشغالگری را شروع کرده بودند. آقا نجفی قوچانی در کتاب «سیاحت شرق» مینویسد که ورود انگلیسیها بسیار مسالمتآمیز است. آنها مدتی بعد از استقرار در راس امور، شروع به سرکوب شیعیان کردند و حتی اعدامهای دستهجمعی در عراق راه افتاد؛ ولی نکته مهم این است که در بدو ورود اصلا با کسی درگیر نشدند. اشغالگری یک فرآیند و دوره زمانی دارد. وقتی جنگ جهانی دوم به پایان رسید، منطقه خاورمیانه و جهان اسلام تماما در اختیار انگلستان و فرانسه قرار گرفت؛ بخشی از شام، سوریه و لبنان را به فرانسه دادند و بقیه آن به انگلستان واگذار شد. انگلیسیها همچنین از نیروهای داخلی جهان اسلام استفاده کردند که در راس آنها شریفحسین در حجاز بود.
تسنیم: فلسطین هم همین وضعیت را داشت؟
توکلی: مثلث شوم صهیونیست، بهاییت و وهابیت را بعدا عرض میکنم.
تسنیم: در واقع شما میخواهید بگویید که اشغال تدریجی انگلیسیها به روی کار آمدن رضاخان منجر شد.
توکلی: به آنجا هم میرسیم. بعد از جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی سقوط کرد و میراث خاورمیانهایاش بهدست انگلستان افتاد. انگلستان و فرانسه بهعنوان پیروزهای جنگ، به تقسیم خاورمیانه پرداختند که با این اقدام، دولتهای جدیدی خارج از فضای گذشته در حال شکلگیری بودند. منطقه جزیرةالعرب، منطقه سوریه، کشوری بهنام شام، منطقهای بهنام فلسطین و کشور اردن در چنین فضایی شکل گرفتند. البته مساله حکومت کردن بر اینها و نحوه اداره این کشورها، داستان جدیدی است. ایدهای که در این زمان مطرح میشود ایده وزیر وقت خارجه انگلستان است. براساس نظر وی، این مناطق را باید بر اساس قاعده قوانین تحتالحمایگی اداره کنند؛ یعنی دولت محلی باشد، اما سیاست خارجی، نیروی نظامی و نظام مالیه آن در دست انگلستان باشد.
همچنین باید حکومتهایی را در منطقه شکل دهند که همیشه نگاهشان به انگلستان باشند. در واقع، پروژهای بسیار هوشمندانه در منطقه بروز کرد که اجرای آن شدیدا ضد اسلامی است. براساس این پروژه، در فلسطین که از نظر غرب حوزهای بسیار حساستر است، حکومت تحتالحمایه یا حکومت دستنشانده شکل نگرفت؛ بلکه حکومت انگلیسی شکل گرفت. انگلیسیها رسما آنجا را اداره میکردند و نظام قیمومیت را اجرا کردند؛ همچنان که لبنان برای فرانسه همینطور بود و فرانسه آنجا را براساس ساختار قیمومیت اداره میکرد چراکه تقریبا منسجمترین جامعه مسیحیت در خاورمیانه در لبنان است.
در عربستان, یعنی در جزیرةالعرب کسیکه با انگلیسیها همکاری میکرد و به آنها کمک کرده بود که در جنگ جهانی پیروز شوند، شریفحسین حاکم حجاز بود. او سنی معتدلی است که هم از سادات است و هم در جهان اسلام اعتبار و آبروی خاصی دارد. در اینجا اشکالی از طرف دستگاه سیاست خارجی انگلستان بر سیاست لرد وارد میشود و آن منازعهای است که در دستگاه سیاست خارجی انگلیس میان لرد و چرچیل اتفاق میافتد. لرد کروزون وزیر خارجه مشهور، با سواد، مدعی و یک اشرافی بسیار پر طمطراق است که در منطقه خاورمیانه هم سیاحت گستردهای کرد و در کتاب ایران متنی بسیار مفصل و گزارش مبسوطی از ایران دارد.
اما در سوی دیگر چرچیل، وزیر مستعمرات و دریاداری انگلستان یک یهودیزاده بسیار باهوش و جوان در دستگاه دولت انگلستان بود که لرد جورج نخستوزیر وقت انگلستان نگاه و مناسبات نزدیکتری نسبت به چرچیل دارد. حرف چرچیل این است که ساختار حکومتهای تحتالحمایه برای ما بهشدت زیانآور است و ما باید سالانه برای هر کدام از این دولتها 30 میلیون پوند خرج کنیم تا اینها بتوانند سر پا باشند. ما باید سرباز، افسر و سیاستمدار بفرستیم که منطقه را اداره کنند اما وقتی اینها وارد خاورمیانه شوند، بلافاصله نسبت به آنها حساسیت ایجاد میشود. ورود ما به فضای استعماری حساسیتها را افزایش خواهد داد؛ بنابراین ما باید کاری کنیم که هم هزینههای مالی را کم کنیم و هم هزینه سیاسی، نظامی و انسانی نداشته باشیم. بهترین کار این است که در این منطقه دولتهایی را سر کار بیاوریم که در محله حکومتی خودشان دارای ریشه و پیشینه نباشند؛ اینطور بود که کسی که در گذشته میخواست در این کشورها به حکومت برسد، باید ایل و تباری داشت که لشکر اولیه او را تشکیل میدادند.
تسنیم: مثل قاجارها؟
توکلی: مثلا قاجارها یا خود شریفحسین در حجاز. اگر شما بیست یا سی هزار سرباز داشته باشید، میتوانید به همه زور بگویید و آرامآرام دیگران را تابع خود کنید و بر قدرت مرکزی م سلط شوید. چرچیل میگفت که ما نباید افراد این مدلی را سر کار بیاوریم؛ بلکه باید کسی باشد که ما از ابتدا تا انتها او را به قدرت برسانیم. جنبه دیگر این است که ما باید این فرقههای مذهبی را که در منطقه شکل گرفته و بیگانه است به قدرت برسانیم. از یکسو آن حاکمیت ضعیف و متکی به ما، چارهای ندارد جز اینکه تا آخر به ما متصل باشد و از سوی دیگر زمانیکه این فرقه سر کار بیاید، جریان اصلی اسلامی - اعم از شیعه و سنی - در منطقه را سرکوب خواهد کرد؛ یعنی ما با اصلیترین دشمن خود و نگاه اسلامی مقابله درونی خواهیم کرد.
بنابراین ابتدا آمدند و پسران شریف حسین را به عراق فرستادند. یکی ملک فیصل پادشاه عراق شد؛ در حالیکه اینها اصلا عراقی نبودند. ملک عبدالله پسر دیگر او را را به اردن فرستادند که جد ملک عبدالله پادشاه فعلی اردن است. اینها هم اصلا اردنی نبودند و ریشه محلی نداشتند. لذا همچنان میبینید که ملک عبدالله انگلیسی است و در آنجا بزرگ شده و تحصیل کرده است؛ حتی سیاستهای او انگلیسی است و نسبت به بقیه دولتهای عربی در سیاست موفقتر است و هوشمندانهتر عمل کرده است. اما در عین حال از شریفحسین که دارای پایگاه و جایگاهی در جهان اسلام بود، حمایت نکردند و به سراغ خانوادهای رفتند که معتقدات وهابی داشتند. آنها در گوشه نجد، عبدالعزیز را با شریفحسین روبهرو کردند و از حمایت او دست برداشتند؛ او را بههمراه یک پسرش به قبرس تبعید کردند و بعد یکسال بهخاطر حجم بالای کاری که برای انگلیسیها انجام داد، دق کرد. انگلیسیها با خیانت به شریفحسین، در سال 1347 ق وهابیها را در عربستان حاکم کردند. در فلسطین یهودیها و صهیونیستها را آوردند.
در ایران فرقهای انحرافی بهنام بابیه وجود داشت که بعد از بهاییت تغییر مسیر داد. بابیها تقریبا منقرض شدند اما بهاییها باقی ماندند. در ایران گزینهای برای این موضوع پیش آمد که هم دستگاه سیاست خارجی انگلستان (شامل وزارت خارجه، و وزارت جنگ و MI6) پشتسر این داستان است، هم زرتشتیهای طرفدار انگلستان به رهبری شاهپور جی و هم جریان بهائیت. چه کسی رضاخان را در ایران انتخاب کرد؟ آقای عینالملک هویدا. با بررسی پیشینه رضاخان، به این نتیجه میرسیم که او به جلسات بابیت رفتوآمد دارد، به هیچوجه اعتقادی به مذهب تشیع ندارد و هیچکدام از علائم شیعی بودن در او دیده نمیشود.
در مواردی هم که کوتاه آمده، نوعی معامله سیاسی انجام داده است؛ مثلا به نجف رفته یا بعد از ماجرای شیخ خزعل سری به نجف زده و با علما دیدار کرده است. اینها معامله سیاسی است که این رفتار حتی در محمدرضا هم هست. سید حسین نصر در خاطراتش میگوید که من بارها به محمدرضا گفتم که شما هم مثل بقیه پادشاهان جهان اسلام و خلفای پیشین باش؛ فسق و فجور و عیاشی خودت را داشه باش ولی یک نمازجمعهای هم برو که مردم نماز خواندن شما را هم ببینند اما میگفت نه. فقط در عاشورا یک عینک دودی میزد، به مسجد سپهسالار میرفت، ده دقیقه مینشست و خطیبی که بالای منبر بود، دعایش میکرد و والسلام. ادبیات اجرایی حکومت رضاخان به جریان بهائیت شباهت بسیاری دارد.
تسنیم: بابیت یا بهائیت؟
توکلی: ابتدا بابیه و بعد بهائیت. کسیکه رضاخان را انتخاب کرد، عینالملک هویداست. هویدا مسئولدفتر و همهکاره عباس افندی رهبر بهائیت است! آیا ممکن است عباس افندی یا عینالملک هویدا بدون علایق عقیدتی کسی را به پادشاهی انتخاب کنند؛ در حالیکه همین گروه، چند بار اقدام به ترور شاه کرده بود و میخواست ناصرالدین شاه را بکشد؟! آنها بهدنبال این بودند که حکومت را بگیرند و در این راستا وعدههایی به افراد خود میدادند؛ مثلا جنگ بابل یا جنگ با محمدعلی زنجانی که به او میگفتند به زودی حاکم مصر یا عراق میشوی. گفته بودند که ما دنیا را میگیریم و اگر هم کشته شدید، 40 روز بعد دوباره زنده میشوید؛ همه اینها دورنمای حکومت داشتند. امکان ندارد که عباس افندی کسی را انتخاب کند که از قضا شیعه شود؛ در حالیکه معارضه شیعه و بابیه بحث بسیار جدی بود. حتی امروز هم که در برخی متون از بابیه دفاع میکنند، باید خط بابیت در ایران را تبار شناسی کنیم.
*** رضاخان ایدههای روشنفکری و بهائیت را اجرایی میکرد
بنابراین رضاخانی بر سر کار آمد که از قضا به محافل بابیه رفتوآمد داشت و بعدها همه آن چیزهایی را که ایدههای روشنفکری و بهائیت بود اجرایی میکند. اگر در کتاب انقلاب مشروطه یارشاطر و تبارشناسی که او از مشروطه توضیح میدهد دقت کنید، این خطوط پیدا میشود. میتوان گفت اسناد و شواهد بسیاری رفتوآمد رضاخان به محافل بابیه را اثبات میکند. در عربستان ملک عبدالعزیز سر کار آمد و در ایران رضاخان. او مرحله به مرحله سر کار آمد؛ در حالیکه در دنیا اینگونه عمل نمیکنند که یکشبه به کسی بگویند که شما بفرمایید سر کار، بلکه او را گام به گام او را آزمایش میکنند. جالب اینجاست که رضاخان کانونهای اصلی مقاومت شیعی در ایران را سرکوب کرد؛ مثل جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان در شمال و همچنین شیخ خزعل در جنوب.
تسنیم: سندی در خصوص حرکت او در مدار بابیت و بهائیت وجود دارد؟
توکلی: وقتی شیخ خزعل در جنوب سرکوب شد، ادعای جدایی نکرد. شیخ بههمراه مدرس تلاش کردند که احمدشاه را برگردانند. خانواده او در منطقه خلیج فارس بسیار مهم و و از کانونهای محوری جامعه شیعیان بودند. اینکه میگویند با انگلیسیها مراوده داشت، همه اینطور بودند؛ چه کسی در آن زمان با انگلیسیها آمد و شد نداشت؟! جز معدودی از افراد، همه با انگیسیها رفتوآمد داشتند. وقتی شیخ خزعل از میان برداشته شد سیطره ایران بر مناطق جنوبی خلیج فارس از بین رفت و نفوذمان بر جنوب عراق و بحرین را نیز بهشدت از دست دادیم. در شمال نیز با میرزا کوچک خان جنگیدند و به نتیجه دلخواه رسیدند. البته منافع انگلستان هم اقتضا میکرد اینگونه باشد. بنابراین روند قدرتبخشی تدریجی رضاخان، روند منطقی در نظام سیاست است؛ یعنی یکدفعه مسئولیت همه کشور را به کسی نمیسپارند.
از اینرو، رضاخان در ایران مرحله به مرحله از سردار سپه، وزیر جنگ شد، بعد از وزارت جنگ نخستوزیر شد، بعد از عزل احمد شاه جانشین سلطنت شد و نهایتا به پادشاهی رسید. نکته جالب اینجاست که فروغی در آنچه در نطق اولیه به رضاخان میگوید اصلا چیزی بهنام گذشته اسلامی مطرح را نمیکند؛ پدیدهای بهنام گذشته اسلامی مطرح نیست و آرامآرام ساختار قدرت معارضه با اسلام و تشیع در دستگاه او ظهور و بروز پیدا میکند. در واقع از سال 1307 ش شهید مدرس را بهعنوان سیاسیترین شخصیت شیعی تبعید کرد، بعد با از دنیا رفتن آشیخ عبدالکریم حائری حوزه هم بیپناه شد و آن را تعطیل کردند، سپس عزاداریها تعطیل شد، ساختار مساجد مورد هجوم قرار گرفت و حوزههای علمیه شهرستانها تبدیل به انبار کالا و اصطبل و چیزهای دیگر شد؛ اینها کار یک آدم شیعه نیست.
من اصلا رضاخان را شیعه نمیدانم. حتی مسلمان هم این کار را انجام نمیدهد، دولتهای دیگر که مسلمان نبودند، راحت دست به این کارها زدهاند و تعارض اعتقادی شدیدی هم مطرح است. بنابراین پروسهای وجود دارد که وهابیت در عربستان به قدرت رسید و ایادی بهائیت در ایران (نه خود آنها) و در فلسطین صهیونیستها. نکته جالب این است که حتی در ماجرای بقیع نیز وقتی وهابیون بخشی از قبور متبرکه ائمه - علیهمالسلام - را در مدینه و مزار حضرت خدیجه(س) و ابوطالب(ع) را در مکه را تخریب کردند، تجمعاتی در ایران برپا شد، مکاتبات فراوانی صورت گرفت، علما اعتراض کردند و دولت ایران نمایندهای را بهعنوان اعتراض به عربستان فرستاد که سیاستهای اعتراضی ایران را پیگیری کند. این نماینده، آقای عینالملک هویدا بود! جالب این است که وقتی وهابیها در قبور مدینه را بهطور کامل تخریب کردند، آقای صاحبالفصول با ملک عبدالعزیز ملاقات کرد. ملک عبدالعزیز میگوید که بیش از خود وهابیها عینالملک است که اصرار دارد تخریب کنیم؛ هویدا بیشتر موثر بود در تحریک وهابیها که شما این کار را انجام دهید، هیچ کس نمیتواند کاری انجام دهد. آیا این نماینده دولت شیعی بود؟! بنابراین دولت ایران در این زمان از اینگونه قضایا بهطور ضمنی حمایت میکرد و هیچ مخالفت جدی با این اقدامات نداشت. در داستان فلسطین هم با سیاستهای انگلستان هماهنگ بود. البته در جاهایی ممکن است که وزیر خارجه مثل باقر کاظمی یکی-دو تا اعتراض داشته باشند اما سیاست عمومی حمایت از اهداف انگلستان در منطقه است.
اینها نه وهابیت را وارد کردند و نه بابیت را؛ اینها در بستر خود ما ظهور پیدا کردند. اما انگلیسیها بهدلیل نزدیک شدن به اینها و مطالعه و آشنایی، آنها را به خدمت گرفتند؛ طوری که بعدا انگلیسی شدند. چهرهای مثل ادوارد براون که همه او را بهعنوان یک دانشمند میشناسند و ادیب معرفی میکنند، سرگرد ارتش انگلیس است و در ایران مطالعات تاریخی و ادبی دارد. بقیه کسانی هم که آمدند یک هویت اطلاعاتی-امنیتی-نظامی دارند. این شخص کتاب "یکسال در میان ایرانیان" را بهگونهای نوشته که آدم فکر میکند یک عالم شیعی حرفهایی را میزند. او بهخاطر نوع ادبیات خاصش کتاب "البیان" محمد باب را با استفاده از رانت و نفوذش در ایران منتشر میکند. پس اینها حلقه اتصال کافی با بهائیت داشتند و شناخت کافی هم داشتند. بهاییها در دورههای مختلف حکومت پهلویها حضور فعال و موثر دارند؛ چه بهاییهای شناختهشده و چه بهاییهای ناشناخته. خانواده هویدا یکی از آنهاست. البته فروغی جای سوال و تحقیق دارد؛ چون اینها سابقا یهودی بودهاند و بعد مسلمان شدهاند. مساله پیوند اینها با بهاییت بسیار جدی و عمیق است.
تسنیم: یعنی انگلیسیها بهنوعی از این بستر استفاده میکنند؟
توکلی: انگلیسیها بهدلیل مطالعات انسانی که دارند همزمان از چندین بستر استفاده میکنند؛ یعنی رضاخانی که بر سر کار آمد، از یک مسیر حلقه وصل او به جریان باستانگرا و فردی مثل تقیزاده است که خودش شیخیمسلک است. اینها به هم پیوند خوردند و البته با طیف زرتشتیها در ایران هم پیوند اساسی دارند. زرتشتیهای پارسی مدعی بودند که اسلام باعث از بین رفتن آیین زرتشتی در ایران شد و بهشدت نسبت به اسلام حساسیت منفی و ضدیت داشتند. اینها هم به جریان حاکمیت رضاخان ملحق شده و با آن پیوند خوردند. یهودیها هم نسبت به جریان حاکمیت رضاخان تعلقخاطر جدی داشتند.
جریان وهابیت در ایران نمایندههای فکری خاص خودش را دارد که اتفاقا شبهات وهابیت را علیه شیعه دامن میزند. اصلیترین اینها کسروی است. جالب است که جلال میگوید که در آن زمان هرگونه تبلیغ مذهبی در مدارس غیر از مسائلی که کسروی مطرح میکرد، ممنوع بود. کسروی که هرچه داشت ضد شیعه گفته بود، عموما ترجمه ادبیات وهابیت بود. حتی کتاب حکمیزاده هم همین است. کتاب "اسرار هزار ساله" تمام شبهاتی را که وهابیت علیه شیعه مطرح مینماید بازنویسی و بازگویی کرده است و محتوای آن جدید نیست؛ حرفها همان است و پاسخ ما هم در همین فضاست.
جالب است که امام متوجه میشود که باید عنصر اسلامخواهی در ایران مورد سوال واقع و مطرح شود. یارشاطر در کتاب "انقلاب مشروطه" میگوید کسی که در انقلاب فهمید جریان جنبش مشروطه به دست چه کسانی افتاده و چهرههای اصلی بابیه پشتسر شخصیتها پنهان شدهاند و جنبش مشروطه را در اختیار گرفتهاند و تنها کسیکه بهخوبی فهمید که جریان مشروطه دست چه کسانی است، شیخ فضلالله بود. بقیه آقایان نفهمیدند و شیخ تقاص فهمیدن خود را پس داد. رضاخان در چنین بستری آمد و در چنین فضایی رشد کرد و بالنده شد.
تسنیم: شرایط بین المللی آن روز ایران در زمان روی کار آمدن رضاخان است؟
- توکلی:بله! تقسیمی که در خاورمیانه اسلامی صورت گرفت،کاملا آشکار است که منطقه را دست چه کسانی سپردند. لذا در آن مناطق میبینید طی این سالها تا زمان وقوع انقلاب، اتفاقی نیفتاد. در ماجرای فلسطین هر چه اسرائیلیها و غرب خواستند را انجام دادند. در ایران هم اینها تا زمان محمدرضا شاه هر کاری خواستند انجام دادند. چیزی بیشتر از این نداشتند. وقتی کارتر سال 56 گفت که احساسی که من در ایران دارم همان احساسی است که در ایالتهای آمریکا دارم راست گفت، دروغ نگفت، اینجا ملک آنها شده بود. به راحتی اینها رضاخان را بردند و محمدرضا را آوردند.
انقلاب بروز پیدا کرده بودند و چارهای جز سوار شدن بر موج انقلاب نداشتند و نکته جالب اینکه آقای فرد هالیدی کتابی به نام"دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران "دارد که میگوید یکی از دلایل وقوع اعتراض در ایران این است که حکومت پهلوی عموم اقتصاد و بازار را دست بهاییها و یهودیان سپرد، مسلمانها را از بازار بیرون کشیده و منابع را بیشتر به آنها سپرده و مجوزها را به اینها میدهند و به جای تجار مسلمان، قدرت را بین اینها تقسیم میکند لذا ما از این جهت و از این نگاه فرقهای بودن حاکمیت پهلوی باید توجهی ویژه داشته باشیم، زیرا میبینید بعدا بین اینها غیر از علی اسلامی برادر معترض محمدرضا یک نفر مسلمان پیدا نشد و سلوک مسلمانی در اینها جریان ندارد. اگر دارد آنقدر کمرنگ و کم رمق است که خیلی جدی نیست. این یک جنبه.
جنبه دیگری که در باب رضاخان باید به آن توجه کرد مساله دست نشاندگی سیاسی نسبت به انگلستان است؛ روی کار آمدن رضاخان بر اساس ضرورت سیاسی و اقتصادی انگلستان در تداوم سیطره در چگونگی شکل دادن به نظام سیطرهای آن در خاورمیانه بود. پس اینجا شاهد این هستیم، آنچه را که سیاست انگلستان در منطقه رضاخان اجرایی میکند؛ از جمله سرکوب عناصر دفاعی کشور، حکومتی شکل گرفت که عناصر واقعی دفاعی کشور را به طرز بسیار خشونت باری سرکوب کرد.
عشایر لر و کرد و ترکمن و بختیاری و دیگران را به انواع مختلف سرکوب کرد. بعضی وقتها ممکن است 4 نفر شورش کنند ولی مردم عادی که نباید آسیب ببینند. برخورد با عنصر دفاعی و قتل عام مردمی در مناطق مختلف کشور باعث شد که اساسا روح دفاعی در ایران نابود شد. در شهریور 20 وقتی کشور ایران مورد تجاوز قرار گرفت و هیچ کس در ایران در برابر دشمن خارجی ایستادگی نکرد. اگر در دریا دریاداران کشته شدند با بایندر مسئله خاصی داشتند، سر جزایر خلیج فارس خود بایندر با انگلیسیها درگیر شده بود و رضاخان هم او را تنبیه کرد که چرا با انگلیسیها درگیر شده است.
مکاتبات بین او و دستگاه سلطنت و وزارت دفاع رد و بدل شده وجود دارد که او را به خاطر این ایستادگی تنبیه میکنند. انگلیسیها با خود بایندر مسئله داشتند، وقتی قوای مقاومت در ایران سرکوب شد و عملا قشون متحد الشکل را مطرح کردند، شاهد این هستید که این قشون حتی یک روز یا یک ساعت هم در برابر نیروی اشغال گری خارجی مقاومت نکرد که هیچ خودش را هم نتوانست اداره کند.
عنصر دفاعی دیگری که در ایران سرکوب شد، روحانیت بود؛ روحانیت یک جریان بسیار قدرتمند در ایران بود، پیوند و تعلق علما با مردم در شرایط مخاطرهآمیز همیشه یکی از ستونهای دفاعی در کشور بود. این پیوند الزامی نداشت که حتما مسلح باشد اما وقتی که این نسبت برقرار بود یعنی شما کانونی داشتید که میتوانست ظرف دوره کوتاهی جمعیتی از مردم را دور خود جمع کند، بسیار مهم و دارای اهمیت استراتژیک بود. اینکه شما هم آن جامعه مسلح و هم این جامعهای که میتواند مردم را دور خودش بسیج کند هر دوی این ها هدف قرار گرفتند لذا می بیند که روحانیت در دهه بیست هیچ امکانی برای دفاع ندارد،امکانی برای بسیج مردم ندارد و میلی به بسیج کردن مردم ندارد.
تسنیم: این میتواند به شیوه مدیریتی رضاخان مرتبط باشد که قوه دفاعی را پایین میآورد تا فقط خودش قدرت اصلی باشد
- توکلی: عرض من این است که این تغییر در کشور خیلی مقتضای رضاخان نیست. این مساله بیشر اقتضای سیاست انگلستان است. انگلیسیها بیشتر به این وضعیت نیاز دارند تا خود رضاخان. یعنی اگر رضاخان آدمی بود که سیاستهای خودش را اجرایی میکرد، قاعدتا باید همه کانونهای قدرت را نگه میداشت و به خدمت میگرفت. چرا همه را نابود کرد؟ علی رغم اینکه این مسائل را میدانستند. حتی در ماجرای مسجد گوهرشاد بحثهای زیادی صورت گرفت و گفتند اگر پلیس تحصن کنندگان مسجد را بزند، نهایتا باتوم و چوب میخورند و دست و پای مردم میشکند اما چرا لشکر شرق را میفرستند که با تیربار مردم را بکشند؟ چرا میخواهند مردم ایران تبدیل به یک ملت فاقد شخصیت دفاعی شوند؟ قائدهای در فلسفه به نام "قائده استسباع"است که یک گربه وقتی با موش میجنگند تا زمانی که موش با گربه روبرو نشده، راه های فراوان برای فرار پیدا می کند، اما به محض اینکه موش و گربه چشم در چشم شوند، موش قدرت عکسالعمل خودش را از دست می دهد و زهره اش می ترکد و گربه با او بازی می کند و بالا و پایین می اندازدش. وقتی هم دیگر کاری به موش ندارد و در گوشه ای می نشید، موش نمی تواند حرکت کند. جامعه ما به همچنین بلایی گرفتار شد. ما در شهریور 20هیچ کاری نکردیم، غلات و کارخانه ها و زندگی ما را بردند راه آهن را گرفتند اما ما هیچ نکردیم.
تسنیم:راه آهنی که از شمال تا جنوب کشیده شد؟
- توکلی: آن داستان دیگری دارد. لذا ما را به چنین ملتی تبدیل کردند و این بیشتر به نفع انگلستان بود. بعد از جنگ جهانی دوم سال 1326 یا 1327 جلسهای در لندن برگزار میشود. انگلیسی ها یک سری خبرنگارهای داخلی ایران را هم دعوت کردند. خلیل ملکی یکی از کسانی که در آن جلسه در ملاقات با وزیر خارجه انگلیس حضور داشته، اعتراض می کند که شما چرا این همه بدبختی برای ما تراشیدید و دولت های دست نشانده سر کار اوردید و کودتا می کنید؟ یا چرا آدم های ضعیف را می گمارید؟ این همه مظالم به خاطر چیست؟ در کتاب آقای ابولفضل لسانی"طلای سیاه، بلای ایران" آمده که ارنست لبخند زد و با خونسردی هر چه تمام گفتOIL؛ به خاطر نفت. شما اگر ملت شجاعی باشید، اجازه نمی دهید که اینها نفت تان را ببرند ولی هر چه بیشتر ترسیده باشید، میتوانند راحت تر با شما این گونه برخورد کنند. لذا به نظر من این سیاست هدایت شده بود والا معقول نیست که یک سیاستمدار مردم خود را اینچنین تضعیف کند.
یک سیاستمدار معقول با حداقل عقلانیت نباید با همه عناصر داخلی کشورش بجنگد و همه را تبدیل به موجودات ترسو کند. نهایتا فایده این مسائل را انگلستان برد؛ همچنان که فایده راهآهن را هم آنها بردند.
علی رغم اینکه همه کارشناسان اذعان داتشند راهآهن باید از زاهدان به ترکیه برود که بتواند آسیای پرجمعیت را به اروپا وصل کند و یکی از بزرگترین کانونهای انتقال کالا شود و منابع فراوانی از ترانزیت کالا برای ما بدست آورد، مشاهده میکنیم که راه آهن را به خاطر اینکه در جنگ جهانی اول انگلیسیها میخواستند به شمال ایران دسترسی پیدا کنند، شمال به جنوب میسازند. وقتی که راهآهن شمالی- جنوبی باشد به فاصله 24 ساعت میتوان از جنوبی ترین نقطه به شمالی ترین قسمت یعنی مرز شوروی دست پیدا کنید و خود این دسترسی اهمیت بسیار زیادی در معادلات نظامی بینالمللی بوده. لذا علی زغم اینکه همه می گفتند راه آهن باید شرقی-غربی باشد این کار را نکردند و نتیجه آن در جنگ جهانی دوم به دست آمد که ایران اولین گزینه برای اشغال و بهترین گزینه برای انتقال کالا و امکانات و تحهیزات از خلیج فارس به مرز روسیه بود.
مساله دیگری که شاهد هستیم، این است که رضاخان دقیقا سیاست انگلیسی ها را اجرا کرد. ماجرای قرارداد نفتی 1312 نفت ما به گستردهترین وضعیت در اختیار ارتش و دولت آنها قرار گرفت. انگلیسی ها هیچ مانعی در مسیر بهره برداری از نفت نداشتند و در سال 1312 که سی و خورده ای سال از قرارداد 1901 استفاده کرده بودند و باید این را به نوعی تمدید میکردند و متاسفانه سهم بیشتری از نفت ایران گرفتند. شما در قرار 1312 و سال 1333 می بینید که رضاخان مجددا سهم بیشتری به انگلیسی ها داد و نیروی دریایی ارتش آن ها هم سهم مجانی از نفت ایران به دست آورد و طبق قرارداد تمام ناوگان های نیروی دریایی انگلیس، رایگان از نفت ایران بهره می بردند.
در سال هایی که بحث نهضت ملی شدن صنعت نفت مطرح شد، مالیاتی که دولت انگلیس از بخشی از درآمدهای شرکت نفت به دست آورد، از در آمد خود کشور ما بیشتر است! از کل درآمد کشور ما بیشتر است! پس اینجا همان کار را کردند. برای صادرات نفت میبایست مسیر لولهها محافظت شود. انگلیسیها ناچار شدند ارتش 11-12هزار نفری درست کنند. این پلیس جنوب از دولت انگلیس حقوق می گرفت. به اضافه، این ها مجبور بودند خوانین منطقه را جوری از خود راضی کرده و به آنها امکانات دهند که مانعشان نشوند. مثلا شاپور بختیار در همین سیاست تحصیل کردند.
وقتی که رضاخان نیروی متحدالشکل تشکیل داد، همان پلیس جنوب در نیروی نظامی ما ادغام شد و همان کار را برای انگلیسیها انجام داد. چه انتخابی بهتر از این می توانست برای دولت انگلستان باشد که هم فرهنگ آنها و هم سیاست شما را اجرایی کند و هم برای شما راه اهن درست کند و به جای اینکه به پلیس حقوق بدهد، ایران برایش نیروی نظامی تربیت کند و امنیت خطوط لوله نفت را تامین کند و تضمین کند؟ بعد از این کسی هم در این ماجرا کشته شود مسئولتش با دولت ایران هست و انگلیسی ها مجبور نیستند با نظام قضایی و امنیتی خودشان دنبال حفظ امنیت نیروهای خود باشند، یعنی رضاخان همه بار را از دوش انگلستان برداشت.
در حوزه فرهنگ هم شاهدیم که همه عناصر فرهنگ سرمایهداری غرب ترجمه شد. بزرگترین شخصیتهای فرهنگی آن دوره ما مترجمان هستند. حتی مباحث مربوط به شکلگیری دانشگاهها و یا مسائل مربوط به علوم انسانی و فکر دانشگاهی در ایران همه و همه غربیاند.
*** نظام آموزشی رضاخانی نمیتوانست دانشمند حرفهای تربیت کند
تسنیم:کاملا نظام فرهنگی کشور اعم از آموزش و فرهنگ عمومی...
- توکلی: همه اینها غربی و انگلیسی شد. نظام تقلید وارانهای را اجرا کرد که از دل این آدم اساسی بیرون نیاید. شاهد این هستیم که از دل این ساختار یک دانشمند حرفهای بیرون نمیآید و نظام آموزشی رضاخانی نمیتواند دانشمند حرفهای تربیت کند و همه تحصیلکردگان مترجم و وابسته قدرت فکری اروپا هستند. چه کسی را می توان مثال زد که در این دوره آدم مستقل از دل این از دانشگاه بیرون آمده باشد و در خور شان ملت ایران باشد؟
-
تسنیم:دکتر حسابی را نمیشود یکی از دانشمندان طراز اول حساب کرد؟
- توکلی:دکتر حسابی در فضای فکری غرب رشد پیدا کرد و سر آن سفره نشست و اتفاقا در امریکا تربیت شد. ولی نفوذ دکتر حسابی چه اندازهای ست. ایشان هم مثل دکتر نصر آدمی است که مطالعات نسبتا مبسوط و خوبی دارد اما آدم خودش است، لذا با یک گل هم که بهار نمیشود و این آقایان تربیت شده این دستگاه نبودند. ساختاری که شکل گرفت، نتوانست نیروی لازم و فکر لازم برای کشور را تولید کند.
تسنیم:یعنی به عبارتی مشکلی که در حوزه علوم انسانی داریم نشأت گرفته از دوره رضاخان است؟
- توکلی: بله! ترجمه دوره رضاخان است. ادبیات و فکر ترجمهای اصلاً در همین راه است.
تسنیم: پس اینکه صادق زیباکلام میگوید رضاخان دانشگاه تهران را ایجاد کرد...
- توکلی: رضاخان دانشگاه تهران را ایجاد نکرد، اینها دو دانشکده پزشکی و حقوق و علوم سیاسی را ادغام کردند که اتفاقا هر دو برای قبل از رضا خان بود، یعنی پایهگذاری دانشگاه تهران مربوط به رضاخان نیست.
یکی از بحث هایی که ضرورت دارد بدانیم، اختلافی است که در حوزه اسناد مربوط به دوره رضاخان وجود دارد. بین دو تشکیلات وزارت جنگ و وزارتخارجه انگلیس بر سر نوع عملکرد در ایران اختلاف نظر بود. لرد کروزن مدافع نظام تحتالحمایگی بود و وزارت جنگ به دنبال ساختار دولت دست نشانده در ایران بودند. تا کنون اسنادی که منتشر شده، اسناد وزارت خارجه که مدافع قرار 1919 بود، است و اسنادی که کمتر منتشر شده، ناظر به حمایت از حکومت کودتاییاند.
در فضای دانشگاهی، به دلیل اینکه این دسته از اسناد منتشر شد، نگاه صمیمانهتری نسبت به رضاخان شکل گرفته اما این واقعیت وجود دارد و ما این واقعیت را در همه مسائل تاریخی که مطالعه میکنیم، باید مورد توجه قرار دهیم. این چندگونگی قطعا به چند گونگی شکلگیری اسناد و مکتوبات منتهی میشود. لذا اگر در مواردی مثلا اسناد وزارت خارجه مدافع قرارداد 1919 است و با فرآیند کودتا موافق نیست، به خاطر اختلافی است که در سیاستخارجی انگلستان وجود داشت. همچنان که این مساله در مورد جریان انقلاب اسلامی هم وجود دارد و ما شاهد اختلاف بین شورای امنیت ملی و وزارتخارجه در خصوص نوع عملکرد و نوع مواجهه هستیم. اما هیچ کدام از اینها خارج حوزه سیاست خارجه انگلستان و یا امریکا نیستند و نمیتوان یکی را از دیگری جدا دانست و مسیر دیگری را تعریف کرد؛ لذا آنهایی که مدافع استقلال رضاخان هستند یا مدعیاند که او وابسته نبوده، عمدتا به سندهای وزارتخاجه توجه دارند که بیشتر مدافع قرارداد 1919 بودهاند. ما باید به این توجه کنیم. نکته مهم دیگری که باز در فضای دست نشاندگی رضاخان باید توجه کرد، بحث تخریب فرآیند تولید در ایران هست.
رضاخان عرصه های بسیار مهمی از فرآیند تولید را در ایران مورد هجوم قرار داد. یکی از این عرصهها، تولید گوشت و شیر و مواد غذایی در ایران بود. آنها برای این کار آمدند و عشایر را سرکوب کردند.عشایر در ایران یکی از اصلیترین کانونهای تولید مواد غذایی بودند و در واقع با تولید گوشت، شیر، لبنیات و کشک، نیازهای کشور را رفع می کردند.
نکته جالبتر اینکه عشایر چیزی از خارج وارد نمیکردند و سرمایهای هم از دولت نمیخواستندو عشایر با حرکت در مناطق مختلف کشور ییلاق و قشلاق میکردند.
باران و آب زمین را سرسبز میکرد و عشایر علف اهدایی خداوند را به گوشت و شیر و سرمایه تبدیل میکردند. وقتی شما بخواهید کشاورزی را نابود بکنید، آب را به رویش میبندید.
در گذشته ایران مساله این بود که وقتی دولتها میخواستند یک قوم یاغی را نابود کنند، آنها را یک جا ساکن میکردند چرا که گوسفندان آنها دیگر برای چرا جایی نداشته باشند. در این شرایط حیوانات لاغر و برههایشان سقط میشود، مادهها به خاطر اینکه غذا ندارند، بی شیر شده و آبستن نمیشوند. نتیجه این می شود که ایل مواد غذایی خود را از دست می دهد و گله آن از بین میرود.
تسنیم: اینکه میگویند رضاخان کشاورزی و دامداری را نابود کرد به این صورت بود؟
- توکلی: بخشی اینگونه بود. ساکن کردن عشایر بزرگترین مجازات برای ایلها بود. ممکن است در تابستان علف یافت کنند ولی در زمستان باید کوچ میکردند ولی اجازه حرکت نداشتند.
وقتی آمار تولید مواد غذایی و شیر و گوشت را در کشور در دوره رضاخان میبینید، مشاهده میکنید که کاملا نابود شده و این روند آنچنان ادامه پیدا می کند که ما به وارد کننده مواد غذایی تبدیل می شویم. زمانی آن قدر گوشت داشتیم که اضافه آن را میفروختیم اما در دوره رضاخان آنقدر عشایر گرسنهاند که باید گوشت هم بخرید. لذا رضاخان هم در دامپروری و هم در کشاورزی این بلا را سر جامعه آورد. او حتی مزارع بهتر را تصرف کرد.
خودشان می گفتند که رضاخان از پارچه سیاه خوشش نمیآید، بنابراین چادرهای سیاه را آتش میزدند! چادر سیاه بافتهای از پشم گوسفند یا بز است و در زمستان و تابستان، مشکل ما را حل میکند. گفتند چادر سفید وارداتی بخرید. عشایر میگفتند اگر گوشهای از چادر خراب شود، خودمان با پشم درستش میکنیم و برای آن پول نمیدهم.
وقتی برای همه چیز پول بپردازید، درحالی که تولید و کشاورزی ندارید این هزینه از کجا تامین میشود؟ باید مواد خام بفروشید. وقتی که مواد خام فروش هستید، نمیتوانید هیچ وقت در هیچ زمینهای رشد کنید. باید پشت سر هم باید خام بفروشیم که هزینه جاری تامین شود و بچهها سیر شوند. اگر بچهها سیر نشوند، بالطبع کارخانه ساخته نمیشود و جوان دنبال کارهای علمی نمیرود و این چرخه عقبماندگی پشت سر هم گسترش پپیدا میکند؛ لذا پروژهای که در ایران اجرا شد این بود که عنصر دستنشاندگی در حداکثر از شکل و فرآیند خود در حوزه فرهنگ، سیاست و اقتصاد عمل کرد. این عنصر دستنشاندگی به گونهای عمل کرد که هیچ هزینهای برای ارباب ایجاد نشود و فقط برای او درآمد تولید شود.
وقتی یک استکان می شکند باید یک استکان بعدی جایگزین آن شود؛ هر چه اینجا بیشتر استکان بشکند، در آن طرف کارخانه بیشتر فعال میشود. هر چه شما اینجا وابستهتر شوید در آن طرف کارخانه بیشتر کار میکند. پس اقتصاد سرمایهداری و سرمایهداری جهانی دولتی را در ایران بر سر کار آورد که چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت، همه عناصر رشد کشور را مورد هدف قرار داد؛ کما اینکه اگر ما براساس نظر کاسایوفسکی یا نظر مرحوم احمدشاه اقذام میکردیم راهاهن شرقی و غربی راهاندازی میکریدیم و کالا از اروپا میآمد و به هند و چین میرفت و بزرگترین مسیر ترانزیتی ساخته میشد. در آن صورت ما نه به نفت نیاز داشتیم و نه به چیزی دیگر.
*** راه آهن شمال به جنوب پروژهای نظامی برای انگلیسیها بود
تسنیم: پس ساخت راهآهن شمال به جنوب بیهوده بود؟
-توکلی: بله! خیانتی استراتژیک بود. این راهآهن پروژهای نظامی برای انگلیسیها بود. راهآهن شمال به جنوب ما روزانه 150تن کالا جابهجا میکرد، این مقدار یعنی هیچ! اگر ما هند و چین را به اروپا وصل میکردیم، بعد از استقلال، هندیها راه به چین باز نمیکردند و از ترانزیت عظیم منطقه منفعت میبردیم و همین جابجایی کالا، زندگی مردم را تامین میکرد. این چیزی بود که همان موقع می داسنتد و در گزارش کایوسفکی آمده که مرحوم دکتر مصدق در مجلس صریحا گفت که هر کس به راه آهن شمال به جنوب رای دهد، به کشور خیانت کرده است!
تسنیم:این گزارش و مطلب کجا آمده و در کجا منتشر شده؟
- توکلی:در صورت جلسه مذاکرات چیز هست. مساله کاملا آشکار بود؛حتی احمد شاه هم به این مساله انتقاد داشت، اما چرا راهآهن به جای شرقی - غربی،شمالی- جنوبی شد؟ به دلیل منافع استراتژیک انگلستان. بعدا شاهد این هستیم که انگلیسیها مواظب بودند که هیچ کانون تولید ثروتی در ایران ایجاد نشود. در دوره رضاخان همه چیزهایی که در ایران تولید و ساخته شد، صرف نظر از بعضی چیزها مثل مدارس و بیمارستان، کانون ثروت تولید نشد. آن ها هیچ منبع سرمایهای در ایران برای ما تولید نکردند.
* گفتوگو از سید محمدمهدی توسلی
انتهای پیام/