پیوستن به اتحادیه اروپا چیزی جز زیان برای اوکراین نخواهد داشت
خبرگزاری تسنیم: مفسر و فعال سیاسی آمریکایی میگوید با پیوستن به جریان تصمیم گیری اقتصادی اروپا چیزی جز ضرر نصیب اوکراین نخواهد شد؛ حتی اگر اوضاع به درگیری شرق و غرب بیانجامد که به نظر من خیلی بعید است باز هم چیزی عاید مردم نمیشود.
رندی شورت، مفسر و فعال سیاسی آمریکایی در مصاحبه اختصاصی با خبرگزاری تسنیم میگوید با پیوستن به جریان تصمیم گیری اقتصادی اروپا چیزی جز ضرر نصیب اوکراین نخواهد شد؛ حتی اگر اوضاع به درگیری شرق و غرب بیانجامد که به نظر من خیلی بعید است باز هم چیزی عاید مردم نمیشود.
وی همچنین گفت: مردم اوکراین باید با تعامل احزاب و تضارب آرا یک رای صادر کنند و حتی در همان قالب مخالفت با عملکرد اقتصادی دولت یک نظر نهایی داشته باشند که ببینند چگونه میتوان با پرداخت هزینهی کمتری وضعیت را به ثبات بازگرداند.
مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانیم:
تسنیم: همانطور که میدانید تنشهای اخیر در جنوب شبه جزیرهی کریمه میان موافقان و مخالفان تصمیمات دولت جدید اوکراین و درپی برکناری رئیس جمهور سابق به سرعت در حال گسترش است و کم کم به سوی سایر بخشهای این کشور بزرگ میرسد. موافقان دولت جدیدی که بر سر کار آمدهاست بخشهایی از ساختمانهای دولتی در شهر دونتسک در قسمت شرق را اشغال کردهاند و برای اعلام نظرات سیاسی خود در برابر شورای شهر اودسا در جنوب این کشور دست به هیاهوی گستردهای زدهاند. دولت روسیه کماکان خبر اولتیماتوم دادن به اوکراینیها را رد میکند و آمریکا میگوید تمام امکانات مختلف ممکن است بر تصمیم گیری او در باب رابطهای که با روسیه دارد تاثیرگذار باشد. به نظر شما درگیری در این منطقه بر سر اوکراین بین شرق و غرب اجتناب ناپذیر است یا این که فکر میکنید قضیه به شیوهی سیاسی قابل حل است؟ چه بر سر اوکراین میآید و چه گزینهای بیشتر به نفع مردم است؟
رندی شورت: آنچه در این منطقه شاهد هستیم به نوعی ادامهی جنگ سرد از سوی غرب و تلاش روسیه برای حفظ حوزهی نفوذ خود در میان مردمی است که اشتراکات بیشتری با آنها دارد.
مناطق از دیدگاه روابط بین الملل بر اساس تنشی که در آنها در جریان است، به سه منطقهی کم تنش، میان تنش و پرتنش تقسیم میشوند. اگر این منطقه تنشی نداشت میتوانستیم تصور کنیم میانجیگری همسایهها، دیدارهای سیاسی یا حتی معرفی چند پروژهی سودآور ارتباط بین دو سو یعنی اوکراین و روسیه از یک سو و اوکراین و اتحادیهی اروپا از سوی دیگر را بهبود ببخشد و کم کم دوستی به خاطر علاقه مندیهای اقتصادی مشترک در میان دو طرف جای دشمنی را بگیرد.
این اتفاق چندان قریب الوقوع نیست به این خاطر که همسایهها در باب این منطقه سوگیری دارند و هر کدام از چهرههای سیاست جهانی وقتی میخواهند با اوکراین ارتباطی بگیرند به این فکر میکنند که چه تاثیری بر ارتباط بین آنها و روسیه یا آنها و اتحادیهی اروپا میگذارد.
این اصلا خوب نیست. میتوان به نوعی تصورکرد اوکراینیها تا زمانی که این مسئلهی حساس سیاسی را برای خودشان حل نکردهاند، نمیتوانند امیدوار باشند طرفین با آنها به ترتیب مستقل و فارغ از محاسبات پیچیدهی سیاست جهانی ارتباط بگیرند.
در خاک این کشور دولت مستقلی حضور داشت که هر چه بود منتخب مردم بود و بر اساس قانون اساسی عمل میکرد. قاعدتا کسی نباید با آرای وی مخالفتی میکرد به این ترتیب که با خشونت او را از موقعیتی که در اختیار داشت به زیر بکشند و بعد رهبرانی را بر سر کار بیاورند که به محض آغاز کار با صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و بخش اقتصادی اتحادیهی اروپا دیدار کنند.
این نشان میدهد اردوی غرب مایل است این قسمت از خاک منطقه را به هر قیمتی که ممکن است مال خود کند و به طمع وعدههای اقتصادی آرای سیاسی آنها را بخرد.
اگر این تصمیم اقتصادی به قدری با اوضاع سیاسی مردم این کشور گره خوردهاست که تصمیم گیری در مورد آن ممکن است به قیمت کودتای ضددولتی تمام بشود شاید واقعا بهتر باشد مثل مسئلهی بیمه در آمریکا هر کدام از نامزدان پستهای حساس سیاسی در این کشور، پیش از تلاشهای انتخاباتی موضع خود را در این زمینه روشن کنند.
چرا که قاعدتا چنین روشی حتی نمیتواند مورد تایید احزاب مخالف دولت و چپهای جهان وطنی باشد چون نتیجهای جز خشونت، سقوط ارزش پول این کشور و ناامنی درمرزها ندارد. تنها برندهی این میدان قاچاقچیان اسلحه، انسان و مواد مخدر هستند که در مواقع عادی هرگز نمیتوانند تا این میزان به مشاغل ضدبشری خود برسند.
از سویی موقعیت کسانی که میتوانستند روزگاری با این دولت ارتباط دوستانهی نزدیکی بگیرند به ترتیبی زیر خطر قرار میگیرد و باعث میشود در تصمیمات خود تجدید نظر بکنند. چون همین تنشها اجاره نمیدهد آیندهی قابل اطمینانی برای خود تصویر کنند و بر اساس یک برنامهی بلندمدت سیاسی در منطقه ارتباطات اقتصادی تجاری خود را تنظیم نمایند.
در منطقهی میان تنش که این کشور قرار داد نیاز به یک همسایهی قدرت مند به خوبی حس میشود چرا که ابرقدرت غرب در آن سوی دنیا در این دو دهه احساس میکند خدای دنیاست و هر کاری بخواهد در هر کشوری میتواند بکند و پس از پذیرفتن دو سیاست جدید از سوی حزب حاکم بر دولت این کشور در سال 91 دیگر کسی نیست که در برابر او ایستادگی کند.
مخصوصا انفعال سران عرب و بی تفاوتی آنها نسبت به مسئلهی فلسطین باعث شدهاست حیاط خلوت مهم آمریکا در منطقه که اسراییل است هم این تصور باطل را برای خود ایجاد و تقویت نماید. این اسباب تاسف است چرا که حتی سران کشورهای عضو نشست عدم تعهد و کشورهایی که از سیاست ورزی آمریکا گزیده شدهاند به قدری به امریکا اعتماد کردند که با بحران سرمایهای که در سال 2008 آغاز شد تصور میکنند پایان دنیا رسیدهاست و امروزه فقط حواس شان به این است که چطور ضررهای ناشی از اعتماد به امریکا را مسدود یا ترمیم کنند و به این فکر نمیکنند که غرب تنها گزینهای نیست که میتوان به آن تکیه نمود.
آنها حتی با مشاهدهی سرنوشت کشوری مانند چین هم بهانهای نظیر بازار کار ارزان و سخت گیریهای تند مدیریتی را میآورند و ترجیح میدهند به جای تکیه بر توان داخلی و قدرت مردمشان هم چنان به دستان آمریکا چشم بدوزند و با پذیرش برتری او بر تمام دنیا به نوعی مدیریت دنیای خود را به او برون سپاری کنند.
مردم اوکراین باید با تحزب و تضارب آرا یک رای صادر کنند و حتی در همان قالب مخالفت با عملکرد اقتصادی دولت یک نظر نهایی داشته باشند که ببینند چگونه میتوان با پرداخت هزینهی کمتری وضعیت را به ثبات بازگرداند تا بتوانند کاری را که با تمام این خشونتها و درگیریهای مورد حمایت غرب نتوانستند انجام بدهند در کنار یکدیگر و در چارچوب حاکمیت یکپارچهی ملی محقق کنند.
من نمیدانم الان از دیدگاه ایدئولوژیک کدام جریان را میتوان متولی اعتراض دانست جز متمایلین به غرب که حقوق بگیر اروپا هستند و به زعم من به هیچ عنوان قابلیت این را ندارند که در سیاست داخلی این کشور یک لابی به حساب بیایند چه رسد به یک حزب. در این دوران بحران سرمایه همیشه اردوی غرب و همپیمانان اروپایی وی مایلند با براندازی و ایجاد درگیری در کشورهای منطقه و جهان وضعیت اقتصادی خود را بهبود ببخشند و این ایده را با نوعی فریب ژورنالیستی در میان جوانان ناآگاه برخی کشورها جا میاندازند.
مردم تمام این منطقه و جهان باید بدانند ارتباط سرسپردگی با آمریکا هرگز به نفع هیچ کس نبودهاست. آمریکا حتی وقتی فرانسه را از دست آلمان بیرون کشید و با کمک مستقیم انگلیس و کانادا توانست بمب اتم بسازد این سلاح را نه در اختیار این دو کشور قرار داد و نه در اختیار فرانسه. این کشورها که نزدیکترین مواضع سیاسی نسبت به امریکا را دارند باید خودشان به شکل قائم به ذات تلاش میکردند این بمب را بسازند چنان که دیدیم این کار را کردند.
انگلیس و فرانسه بعدا این بمب را ساختند و کانادا پس از تلاشهای بسیار به این نتیجه رسید که نیازی بهاین بمب ندارد. از میان گروههایی که در خیابانهای اوکراین دیده میشوند کسانی هستند که پرچم جریانات بیگانهای نظیر آنارشیسم و کمونیسم را بالا بردهاند ولی تاریخ نشان دادهاست اینها مشتی هیجان بیمعنا برای جوانان بیست ساله است.
عقلای هیچ کشوری مخصوصا اوکراین که خود به شدت زخم خوردهی کمونیسم شوروی است هیچ وقت در سطوح ارشد مدیریت آیندهی جامعه به این جهتگیریهای بی معنا توجهی نخواهند داشت. مسئله اصلی در کشور اوکراین به نظر من پول است که غرب توانست به این بهانه با ایجاد درگیری در این کشور آنها را متمایل به خود نشان دهد.
ولی منفعت مردم در این است که دولت مشروع مستقر در خاک خود را که در سلامت عقل و در آرامش انتخاب کردهاند محترم بشمارند و با گفتگو مسایل را حل کنند. خصوصا به این خاطر که مدلهای چون ایران و سوریه هم در همسایگی آنها و در منطقه وجود دارند که میتوانند عملکرد درست سیاسی را از آنها یاد بگیرند و با تکیه بر این مسیر انسانی تصمیمات درستی بگیرند.
با پیوستن به جریان تصمیم گیری اقتصادی اروپا چیزی جز ضرر نصیب اوکراین نمیشود. حتی اگر اوضاع به درگیری شرق و غرب بیانجامد که به نظر من خیلی بعید است باز هم چیزی عاید مردم نمیشود. مردم فقط وقتی موفق خواهند بود که اولا در کنار هم باشند نه مثل اوکراین که هر کسی پرچمی در دست دارد و دوم این که در کنار دوست رویاروی دشمن بمانند. دشمن این کشور همان است که دشمن تمام ملتهای دنیاست.
انتهای پیام/