خانواده شهید حادثه کانون رهپویان وصال:حقوق بشر تنها برای کسانی است که خود ناقض حقوق بشرند
خبرگزاری تسنیم: در نشست صمیمانه خبرگزاری تسنیم با خانواده ۱۲ نفر از شهدای حادثه تروریستی حسینیه سیدالشهدای شیراز که در سال ۸۷ اتفاق افتاد، خانوادههای این شهدا ضمن اشاراتی کوتاه به خصوصیات خاص فرزندان شهید خود، از روز حادثه روایت کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شامگاه 24فروردین ماه 1387 بود که خبر انفجار بزرگی در شهر شیراز منتشر شد. خبرهای اولیه حاکی از انفجار در حسینیه ای به نام «سیدالشهداء» و کشته و زخمی شدن بیش از 100 نفر بود. این حادثه تروریستی که در مراسم هفتگی کانون رهپویان وصال اتفاق افتاد به گونهای برنامه ریزی و اجرا شد که در بدو امر و به اشتباه، باعث شد انفجار صورت گرفته غیرعمدی و حادثه ای تلقی شود.در ساعات اولیه بامداد روز بعد بود که شبکه معاند «یورو تی وی» که ارگان رسانه ای «انجمن پادشاهی ایران» بود، در چند نوبت بیانیه ای را منتشر کرد که در آن مسئولیت این انفجار را به عهده گرفته و عامل این انفجار تروریستی را گروهکی به نام «تندر» معرفی نمود.
پس از مدتی در تاریخ 25 ازدیبهشت ماه 1387 با انفجار بمب ساخته شده توسط «مجید.ر» عامل اصلی این حادثه در هتل جهان تهران، که قصد انفجار آن بمب در مراکز حساس شهر تهران را داشت، وی بازداشت شد، لیکن با بلعیدن قرص سیانور به زندگی ننگین خود پایان داد. اما مدت زیادی نگذشت که عناصر این گروهک تروریستی با عملیات ضربتی سربازان گمنام امام زمان (عج) در چند نقطه کشور دستگیر شدند.
این عناصر تروریست که در مواجهه با اسناد و مدارک غیرقابل انکار، تمامی راه های فرار را بر خود بسته میدیدند، لب به اعتراف گشوده و اقرار کردند که هدفشان از این عملیات تروریستی و سایر عملیاتهایی که برنامه ریزی کرده بودند، براندازی حکومت اسلامی از طریق ایجاد اختلاف فرقهای، تضعیف حضور مردم در صحنه های مذهبی، متزلزل کردن جایگاه ایران در عرصه بین المللی و ایجاد هرج و مرج در داخل کشور بوده است. هرچند در این حادثه تروریستی 14 نفر از هموطنان، از کودک و خردسال و زن و مرد، مظلومانه به شهادت رسیده و بیش از 300 نفر مجروح شدند، اما این جنایت ددمنشانه باعث شد پرونده ترور و جنایت گروهک تروریستی «تندر» برای همیشه بسته شود و تمامی عوامل این گروهک به سزای اعمال خود رسیدند.
در نشست صمیمانه خبرگزاری تسنیم با خانواده 12 نفر از شهدای حادثه تروریستی حسینیه سیدالشهدای شیراز خانوادههای این شهدا ضمن اشاراتی کوتاه به خصوصیات خاص فرزندان شهید خود، از روز حادثه تروریستی روایت کردند. عزیزان آنها که به خاطر شرکت در مجلس امام حسین(ع) و هیأتی بودن طعمه این اقدام تروریستی شده بودند، اکنون سند قاطعی بر جنایات گروهکهای معاند نظام جمهوری اسلامی هستند. گفتگوی تسنیم با خانواده این شهدای والامقام در ادامه میآید:
شهید محمد جوکار/24ساله
پدر شهید محمد جوکار: 6 روز بعد از دامادیش به شهادت رسید
محمد جوکار از شهدای حسینیه سیدالشهدا(رهپویان وصال) متولد 1364 و پیرو ولایت و خط امام و رهبر بود. پدر این شهید والامقام خصوصیات پسرش را برمیشمرد و میگوید: نماز اول وقت، روزه و نماز شب برای محمد اهمیت فراوان داشت و یکی از عادات همیشگی شهید جوکار رفتن به دارالرحمه به ویژه روز پنج شنبه و زیارت شاهچراغ (ع) در روز جمعه بود. محمد از کودکی پسر خوب و منظم و از نظر جثه نسبت به همسالان خود درشتتر بود و هنگام تحصیل کارهای فنی را یاد گرفت و بعد از گرفتن دیپلم مشغول به کار شد. یکی از ویژگیهای شخصیتی محمد احترام به پدر و مادر بود.
پدر شهید جوکار در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده میگوید: چند روز قبل از شهادت محمد یعنی در 12 فروردین برای او به خواستگاری رفتیم و 18 فروردین نیز خطبه محرمیت برای او و همسرش خوانده شد و 24 فروردین نیز محمدم به شهادت رسید. زمان جنگ وقتی فرزندان ما برای رفتن به جبهه از خانواده خداحافظی میکردند، خانوادهها آمادگی شنیدن خبر شهادت فرزندانشان را داشتند ولی در این واقعه هیچ کس انتظار چنین اتفاقی را نداشت.
تربیت مذهبی جوانان در حسینیه سید الشهدا زنگ خطر برای دشمنان بود
او از نحوه رسیدن خبر شهادت پسرش روایت کرده و میگوید: خواهر محمد بعد از مطلع شدن از حادثه بمبگذاری چند بار با محمد تماس گرفت اما جواب نداد، با نگرانی به پسر دیگرم که در بیمارستان نمازی شیفت بود تماس گرفت و او ما را در جریان قرار داد. برای پرسوجو از احوال پسرم به درمانگاه رفتم و مشخصات پسرم را دادم و آنها گفتند که اسامی مجروحین روی در نوشته شده، آقایی که در آنجا حضور داشت به من گفت در نمازخانه بنشینید تا به شما اطلاع دهم، بعد از 10 دقیقه یک آمبولانس به درمانگاه آمد به دنبال آن رفتم و دیدم مجروحی که آوردند پسر خودم است که شهید شده. پرستاران مرا از پسرم جدا کردند و جسد او را به سردخانه منتقل کردند و من که توانایی رفتن به منزل و دادن خبر شهادت محمد را نداشتم به خانه برادر خانمم رفتم. دشمنان دیدند که در حسینیه سیدالشهدا هرهفته تعدادی جوان دور هم جمع می شوند و جوانان مذهبی تربیت میشوند بنابراین این برای آنها زنگ خطر بود و به همین دلیل دست به چنین اقدامی زدند.
شهیدان عرفان و علیرضا انتظامی/دو برادر کودک
پدر شهیدان عرفان و علیرضا انتظامی: مدعیان حقوق بشر کجایند تا خون به ناحق ریخته کودکان مرا ببینند
پدر شهیدان عرفان و علیرضا انتظامی که فرزندانش را در این حادثه تروریستی از دست داده میگوید: در این حادثه معلوم شد مدعیان حقوق بشر خود را به خواب زدهاند و چگونه می شود کسانی را که خود را به خواب زده از خواب بیدار کرد.مدعیان حقوق بشر کجایند تا خون به ناحق ریخته کودکان مرا ببینند. باید به احمد شهید گفت تو که نوکر آمریکایی چگونه باید تو را از خواب غفلت بیدار کرد.کشتن عدهای بی گناه آن هم با بمب اوج نامردی است. هزاران نفر در دنیا به خاطر به خواب غفلت رفتن عدهای که خود را به خواب زدهاند سالانه کشته و قربانی زیاده خواهان دنیا میشوند. بچههایم برای من دسته گل بودند، من دوتا فرزند و میوه دل داشتم، فرزندانی شیرین برای من و مادرشان که در چشم به هم زدنی حامیان حقوق بشر آنها را از من گرفتند.
او ادامه میدهد: وقتی در یک لحظه یک دفعه متوجه بشوید دیگر بچهها نیستند و پرپر شدهاند، قطع مسلم دیوانه میشوید، تنها معجزه است که سبب شد من هنوز سر پا باشم حقیقتا مادرشان صبر زینبی داشت، صبر مادرشان و کمک خودشان تسلی خاطر من بود. آن ها بزدلهایی بودند که بمب 8 کیلویی رو انتهای سالن گذاشتند و فرار کردند و مثل احمق ها و در نهایت نامردی دور از صحنه ایستاده و فیلم گرفتند و برای کشورهای بیگانه فرستاده و سریع فیلم های خودشان را روی سایت ها بردند. درست است که امروز همه می دانند چه اتفاقی افتاده است اما گلایه ما از مسئولان وقت است که نمک به زخم ما زدند و پس از گذشت 23 روز شهدای ما را پذیرفتند. در هفته اول از شهادت فرزندانم مثل دیوانهها بودم تا اینکه کودکانم به خوابم آمدند و مرا از غم و غصه نجات دادند.
شهید غلامحسین موسوی
خواهر شهید غلامحسین موسوی: برادرم میگفت دوست دارم برای دفاع از لبنان یا افغانستان به آنجا رفته و شهید شوم
خواهر شهید غلامحسین موسوی گفت: مسلمانان در همه جای دنیا قربان بی عدالتی هستند و حقوق بشر تنها برای کسانی تحقق مییابد که خود ناقض حقوق بشرند. غلامحسین دو سال از من بزرگتر بود محمد حسین بچه ساکت، صبور، باهوش و شوخ طبعی بود.
او با اشاره به روز حادثه تروریستی میگوید: شبی که شهید شد نمیدانستیم آمده حسینه، اهل هیئت بود و در 7 روز هفته حداقل 6 روزش در هیئت بود، یکی از دوستان غلامحسین تماس گرفت و گفت غلامحسین کجاست؟ ما اظهار بی اطلاعی کردیم از آنجا که موبایل غلامحسین هم خاموش بود ما نتوانستیم با او تماس بگیریم. بعد از اینکه متوجه شدیم در حسینه سید الشهدا بمبگذاری شده، برادرم به سمت اتاق مادرم رفت که این خبر را به او اطلاع دهد که مادرم بی هیچ مقدمهای گفت غلام حسینم رفت. برادرم به مادرم گفت هنوز هیچ چیزی معلوم نیست چرا این حرف را میزنی مادرم هم گفت به دلم افتاده که غلامحسین شهید شده است. آن شب ما بعد از رفتن به حسینه و خیابانهای اطراف آن به بیمارستانی که مجروحین این حادثه در آنجا بستری بود سر زدیم ولی خبری از غلام حسین نبود. پدرم آن شب خانه نبود و در محل کار شیفت نگهبانی داشت، ساعت 2 بامداد پدرم را از این موضوع مطلع کردیم و پدرم هم بلافاصله گفت پسرم شهید شده چون خودش یک هفته پیش گفته دوست دارم برای دفاع از لبنان یا افغانستان به آنجا بروم و در آنجا شهید شوم. ساعت 7 و نیم صبح به ما اطلاع دادند که غلام حسین در سردخانه بیمارستان نمازی است و شهید شده است.
شهید جواد علوی/26 ساله
برادر شهید جواد علوی: برادرمکارهایی خیر را پنهانی انجام میداد
برادر شهید جواد علوی از خصوصیات اخلاقی برادرش چنین میگوید: جواد علوی 26 سال داشت. دیپلم ریاضی بود، برای تحصیل در حوزه هم قبول شد اما به دلیل شرایط اقتصادی خانواده و جسمی پدر مجبور شد تحصیل را رها کند. جواد اخلاص عجیبی داشت و کارهایی خیر را پنهانی انجام میداد به طور مثال یک روز که من تنها در منزل بودم فردی تماس گرفت و گفت از کمیته امداد زرین دشت تماس میگیرم و میخواستم از جواد علوی بابت تحت پوشش قرار دادن یکی از مددجویان تشکر کنم. با توجه به اینکه وضع مالی ما زیاد خوب نبود و خود جواد هم در دوران عقد به سر می برد و هزینههای ازدواج را باید تامین میکرد من باورم نمی شد که این اتفاق افتاده باشد. سال 85 عقد کرده بود و قرار بود تابستان 87 ازدواج کند که در 26 فرودین 87 بعد از دو روز بستری شدن در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل شد. پدرم بعد از این حادثه ضربه روحی سختی خورد و به همین دلیل به لامرد بازگشت و در آنجا شرایط بهتری دارد.
او ادامه میدهد: شب حادثه من دانشجوی اصفهان بودم و در شیراز حضور نداشتم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت در حسینه بمب گذاری شده من نگران شدم چون جواد بیشتر اوقات فراغت خود را به حسینه سید الشهدا می رفت و با جواد تماس گرفتم جواب نداد با خانواده تماس گرفتم گفتند جواد مغرب به قصد رفتن به شاهچراغ از خانه خارج شده است. من با یکی از دوستانم که با همیشه همراه محمد جواد بود تماس گرفتم و او گفت 15 دقیقه قبل از بمب گذاری با جواد به حسینه رفتند و جواد برای ادای نماز داخل رفت ولی من بیرون از حسینه منتظرش بودم که حادثه بمب گذاری رخ داد. ساعت 2 با علی علوی تماس گرفتم گفت جواد بر روی برانکارد به بیمارستان برده شد ولی ظاهرا اتفاقی نیفتاده بود هر چه اصرار کردم که اگر اتفاقی افتاده به من بگو چیزی نگفت. پدر و مادرم در بیمارستانها به دنبال برادرم گشته بودند و حدود 6 صبح در بیمارستان نمازی جواد را پیدا کرده بودند. اولش پدرم گفت حال جواد خوب است و لازم نیست از اصفهان به شیراز بیایید ولی ساعت 10 پدرم تماس گرفت و گفت بیا شیراز و من متوجه شدم که اتفاقی افتاده است.
معاون فرهنگی کانون شهید آوینی بود
برادر شهید با اشاره به فعالیتهای فرهنگی شهید میگوید: برادرم معاون فرهنگی کانون شهید آوینی بود و یکی از دوستان برادرم به نام احمد آهن فشان تعریف میکرد که مسیر زندگی من این نبود و جواد علوی با توصیهها و گفتههایش مسیر زندگی من را تغییر داد. جواد چند روز قبل از حادثه به یکی از دوستانش گفته بود که چند روز است که وقتی از خواب بیدار می شوم حس می کنم روح از بدنم جدا شده است.
خون شهیدان دامن افرادی را که دم از حقوق بشر میزنند، میگیرد چون ما مطمئنیم که در راه حق گام برمیداریم و مسیر ما درست است و جان خود و عزیزانمان را در راه حق میدهیم. من پیامی به همه کسانی که دم از حقوق بشر می زنند دارم و آن پیام حضرت زینب در 1400 سال پیش است. پیام من این است که درخت اسلام نیاز به آبیاری دارد و من امیدوارم همه ما بتوانیم به نوبه خود از اسلام دفاع کنیم و در مسیر ارتقای علمی کشور گام برداریم.
شهید غلامرضا مروجی هاشمی/کارمند
همسر شهید مروجی هاشمی: اگر روزی جنگ شود نخستین کسانی که به میدان میشتابند، ما هستیم
همسر شهید مروجی هاشمی با اشاره به حادثه تروریستی شیراز میگوید: در حادثه سال 87 همسرم پس از 9 روز تحمل درد و رنج در بیمارستان شهید شد. این بمب گذاری در واقع ناتوانی و ضعف دشمنان ما را نشان داد زیرا در حسینیهای که عدهای عزادار وجود داشتند و هیچ تدابیری انتظامی و امنیتی در آنجا نبود، وارد شدند و در آنجا بمب گذاری کردند. عوامل بمب گذاری باید جواب اشکهای ما را بدهند، چرا فرزند من را از داشتن پدر محروم کردند. شوهر من یک کارمند عادی بود و کاری هم به سیاست نداشت چرا باید قربانی زیاده خواهی کسانی شود که همه دنیا و پیشرفت را برای خود میخواهند.
او ادامه میدهد: بمب گذاران بزدل و ترسو هستند و با این کار خود فقط عجز خود را نشان دادند آنها که به ما میگویند تروریست، اعمال خود را ببینند که چگونه عدهای جوان بی دفاع را در زمان عزاداری شهید کردند. شهادت افتخار ماست و اگر روزی جنگ شود نخستین کسانی که به میدان جنگ میشتابند ما هستیم. خاطرات شهدا ماندگار است، قبل از شهادت همسرم ایشان به من گفتند تصمیم گرفتهام به کربلا بروم ولی به دلیل ناآرامیهای عراق معترض شدم و گفتم ممکن است در آنجا شهید شوی اما او در پاسخ من گفت: "شهادت سعادت است ، من از خدا می خواهم شهید شوم." آنهایی که به ما میگویند تروریست خود تروریستند.
شهید نجمه قاسم پور/دانشجوی رشته امام شناسی مجتمع الغدیر
خواهر شهید نجمه قاسم پور: خواهرم دانشجوی رشته امام شناسی و از انتظامات کانون رهپویان وصال بود
خواهر شهید نجمه قاسم پور با اشاره به فعالیتهای خواهر شهیدش و شوقی که نسبت به شهادت داشت میگوید: نجمه دانشجوی رشته امام شناسی مجتمع الغدیر بود، در کنار درس خواندن 10 سال بود که انتظامات کانون رهپویان وصال هم بود. نجمه همیشه دوست داشت شهید شود همیشه این آروز را بر زبان میآورد و همیشه همه به او میگفتند جنگ کجا بوده که شهید شوی و او در پاسخ میگفت اگر خدا بخواهد من بدون جنگ هم شهید میشوم. آنهایی که به ما میگویند تروریست خود تروریستند سند این ادعا هم حادثه سال 87 حسینیه سیدالشهدای شیراز است. افتخار ما شهادت در راه اسلام است.
شهید محمد جواد یاقوت/تک فرزند خانواده
مادر شهید محمد جواد یاقوت: پسرم تک فرزند و پای ثابت مجالس امام حسین(ع) و هیأتهای مذهبی بود
مادر شهید محمد جواد یاقوت گفت: محمد جواد تک فرزند بود و چون بعد از مدتها خدا او را به ما داده بود، هم برای من و هم برای پدرش خیلی عزیز بود. از کلاس دوم و سوم دبستان به مسجد میرفت، اما به دلیل بیماری پدرش مجبور شد ترک تحصیل کند. پای ثابت مجالس امام حسین(ع) بود. او دائما به پایگاه بسیج، مساجد و هیئتهای مذهبی میرفت. در شب حادثه محمد جواد با پسر خواهرم به حسینه رفت وقتی ساعت 12 شد و نیامد نگران شدم به خواهرم زنگ زدم گفت چیزی نشده در حسینه بمب گذاری شده و جواد حالش خوب است فقط سعید آسیب دیده و در بیمارستان است و من فردای آن روز متوجه شهادت جواد شدم.کشتن عدهای بیگناه و بدون سلاح اوج خفت برای ترور کنندگان است.
شهید راضیه کشاورز
مادر شهید راضیه کشاورز: شهدای رهپویان وصال در تاریخ ماندگارند/دخترم با جراحاتی بر پهلو و بازو به شهادت رسید
مادر شهید راضیه کشاورز گفت: تروریستها قصد شکست ما و جوانان ما را داشتند اما خدا را شکر خودشان شکست خوردند همان طور که اسلام بعد از 1400 سال زنده است شهدای ما هم همیشه زنده و در تاریخ ماندگارند. از شهدا گفتن هم سخت است و هم دلنشین، خاطرات آنها شیرین است و تکرار خاطرات سبب دلتنگی میشود. دخترم با وجود داشتن سن و سال کمش مانند بزرگ سالان رفتار میکرد و همیشه به من و پدرش احترام میگذاشت. جراحاتی که در این حادثه تروریستی به راضیه وارد شده بود خیلی سخت بود و بعد از 18 روز که در کما بود با جراحاتی که بر پهلو و بازویش وارد شده بود در بیمارستان نمازی شهید شد. از خصوصیات بارز، راضیه به یاد امام زمان(عج) بود و در یادداشتهایش نوشته بود که کاش حضور آقا را ندیده نگیریم چرا که حضور او همیشگی است و ما غائبیم.
شهید محمد مهدوی/22ساله/دانشجو
مادر شهید محمد مهدوی: پسرم همزمان در دو رشته مهندسی نفت و مدیریت صنعتی درس میخواند
مادر شهید محمد مهدوی در مورد فرزند شهیدش میگوید: شهید محمد مهدوی باهوش و با استعداد بود، در زمان بچگی پرجنب و جوش و در زمان تحصیل بسیار کوشا بود. او فرزند اول خانواده و متولد 17 بهمن 1366 بود. پس از کنکور در رشته مهندسی نفت مشغول تحصیل شد هم زمان به سبب هوش سرشارش هم زمان در رشته مدیریت صنعتی دانشگاه پیام نور هم تحصیل میکرد. در دانشگاه فعالیتهای فرهنگی زیادی داشت و به شهید عبدالحمید حسینی بسیار علاقه مند بود. زیارت حضرت شاهچراغ(ع) و قبور شهدا از برنامههای او بوده و حضور بین شهدا را از دست نمیداد.شب حادثه من و پدر محمد هم آنجا بودیم و محمد در حسینیه شهید شد.
فرزندان ما به گناه دینداری شهید شدند
او ادامه میدهد: هدف تروریست ها ضربه زدن به اسلام است.حقوق بشر تنها حرف است آنهایی که دم از حقوق بشر میزنند ولی در عمل جور دیگری رفتار میکنند، بچههای ما با چه گناهی شهید شدند؟ فرزندان ما به مذهبشان پایبند بودند و هرهفته با عشق به دین و اهل بیت و برای بیعت با امام حسین(ع) و ولایت در حسینیه جمع میشدند اما به گناه نکرده و به گناه دینداری شهید شدند.
شهید علی نوروزی
پدر شهید علی نوروزی: حسینیه ریشه اصلی اسلام است و برای نابودی اسلام، دشمنان به ریشه تبر زدند
پدر شهید نوروزی در مورد این اقدام تروریستی و بمب گذاری در حسینیه میگوید: هدف تروریستها از این قبیل اقدامات ضربه زدن به اصل نظام و اسلام است و بنابر اعترافات مسببین این جنایت، حسینیه ریشه اصلی اسلام است و برای نابودی اسلام باید تبر به ریشه زد. به همه کسانی که ادعای حقوق بشر دارند، میگویم که این حرفها برای دلخوشی خودشان است و حقوق بشر را در فلسطین و سوریه مشاهده کنند الحمدلله در کشور ما امنیت و آزادی است، آنها اگر میتوانند جواب مردم فلسطین و سوریه را بدهند.
پدر شهید نوروزی درحالی که بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: آیا ترور کردن فرزندان و دانشمندان ما جزء حقوق بشر است؟ پدر شهید از شب حادثه گفت و اینکه وی در آن زمان ایران نبوده است و به دلیل سانسور خبری رسانهها از طریق شبکه الجزیره متوجه بمبگذاری در حسینیه سیدالشهدا میشود.
علی و برادرش هر شنبه شب به حسینیه میرفتند
او به خصوصیات فرزند شهیدش اشاره ای میکند و از روز حادثه چنین روایت میکند: علی نوروزی در شب میلاد امام علی(ع) به دنیا آمد و به همین دلیل نامش را علی گذاشتند. او متفاوت از دیگر فرزندانم بود و مهمترین ویژگی علی را حساس بودن به احکام دینی به ویژه نماز و خمس میدانم. همان شب برادرم چندین بار با من تماس گرفت و به بهانه بیماری مادرم از من خواست که به ایران بازگردم تا اینکه از طریق برخی از همکارانم در کویت متوجه شدم که در کانون رهپویان وصال بمبگذاری شده است. از آنجا که علی و برادرش هر شنبه شب به حسینیه میرفتند بی درنگ متوجه ارتباط تلفنهای برادرم و بمبگذاری شدم و از طریق رسانهها پیگیر ماجرا شدم. متاسفانه آن زمان در ایران سانسور خبری بود و من از طریق شبکه الجزیره به عمق فاجعهای که رخ داده بود، پی بردم و عصر روز تشییع جنازه شهدا به ایران رسیدم. به دلیل دیر رسیدنم علی را حتی در سردخانه هم ندیدم و فقط روزی که علی را تشییع کردند، توانستم علی را ببینم.
شهید مسعود رضایی/27 ساله/تک پسر خانواده
مادر شهید مسعود رضایی: پسرم هر سال از طریق حسینیه سید الشهدا، افراد بیبضاعت را به زیارت امام رضا(ع) میبرد
مادر شهید مسعود رضایی از فرزند شهیدش روایت میکند و میگوید: شهید رضایی در زمان شهادت 27 سال داشته است. از سه سالگی لباس عزای امام حسین را به تن مسعود کردم و از همان زمان پدر مسعود او را برای مراسم عزاداری به حسینه میبرد.او تک پسر خانواده 6 نفره ما بود. از خصوصیات بارز اخلاقی شهید رضایی سربه راهی و احترام به پدر و مادر بود. مسعود هر سال به کمک خیرین و از طریق حسینیه سید الشهدا، افراد بیبضاعت را به زیارت امام رضا(ع) میبرد.
مادر شهید رضایی که دو تا از برادرانش نیز در جنگ تحمیلی شهید شدهاند در مورد نحوه مطلع شدنش از شهادت مسعود میگوید: مسعود به قصد رفتن به حسینه سیدالشهدا از خانه بیرون رفته بود، حدود ساعت 21 چند نفر از دوستانش با منزل تماس گرفته و احوال مسعود را جویا شدند همین سبب نگرانی من شد که بعد متوجه شدم پسرم شهید شده است.
انتهای پیام/