ماجرای اشکهای مادر اگنس و مگوایر در حرم حضرت زینب(س)
خبرگزاری تسنیم: استاد دانشگاه تهران گفت: به مگوایر و مادر اگنس گفتم که اگر زنان سوریه مقاومت می کنند به این دلیل است که الگوهایی مانند حضرت زینب (س) دارند؛ وقتی از حضرت زینب(س) تعریف کردم به شدت می گریستند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دویست و چهل و پنجمین برنامه «شب خاطره» حوزه هنری با حضور و خاطره گویی «زائران صلح سوریه» دیروز 4 اردیبهشت ماه در سالن اندیشه حوزه هنری برگزار شد. محسن مومنی شریف، مجتبی رحماندوست، علیرضا قزوه، حجت الاسلام زائری، بهروز افخمی، فرشته روح افزا، محمدحسین جعفریان، ناصر فیض، رضا امیرخانی، سلیم غفوری، محمدرضا شهیدیفر، فروز رجاییفر، محمد مرندی و روح الله رضوی در این مراسم حضور داشتند و خاطرات خود را از سفر به سوریه بازگو کردند.
استاد دانشگاه تهران درباره خاطرات خود از سفر به سوریه گفت: در شهر حمص بچه ای که پدر خود را از دست داده بود به سمت من آمد و به زبان عربی به من گفت که چگونه پدرش به شهادت رسیده است. چون عربی خیلی خوب بلد نبودم به او گفتم می توانی انگلیسی حرف بزنی؟ او هم گفت نه، فقط به حرفهایم گوش بده.
روح افزا ادامه داد: من کودک را در آغوشم گرفتم و به او گفتم بگو. اشک های من و او با هم مخلوط شده بود و دیگر نه او حرف زد و نه من حرفی زدم.
وی افزود: مادر این کودک می گفت اگر می شود پیام ما را به مردم دنیا برسانید. اینکه حق بچه های من نبود که بی دلیل پدرشان را از دست بدهند.
روح افزا با اشاره به زیارت کاروان صلح سوریه از حرم حضرت زینب (س)، عنوان کرد: در حرم مایرید مگوایر و مادر مریم اگنس هم با ما داخل حرم آمدند و خانم رجایی فر به من گفتند که برایشان از حضرت زینب (س) تعریف کنم و من هم فرصت کمی برای زیارت داشتم و می خواستم تنها به زیارت بپردازم. اما تلنگری ذهنی به من گفت مگر کار تو غیر از این است که حضرت زینب را برای کسانی که نمی شناسند معرفی کنی!
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: به سراغ خانم ها رفتم و از شخصیت حضرت زینب(س) برایشان گفتم. گفتم اگر زنان سوریه الان مقاومت می کنند همه به این دلیل است که چنین الگوهایی داشته اند. آنها پرسیدند مگر حضرت زینب چه ویژگی داشته است؟ من هم از عاشورا و اسارت حضرت برایشان حرف زدم.
روح افزا اظهار کرد: وقتی گفتم حضرت زینب در کوفه به ابن زیاد می فرماید ما در کربلا چیزی جز زیبایی ندیدیم، مادر اگنس و ماگوایر شروع کردند به گریه کردن و ما هر سه با هم گریه می کردیم و اشکهایمان امانمان نمی داد.
انتهای پیام/