دکتر حسین عظیمی آموزگار اقتصاد مردممدار
خبرگزاری تسنیم: من یکی از بیشمار دانشوران و پژوهشگران اقتصاد هستم که زمانی بهطور رسمی و در قالب کلاسهای درس دانشگاهی یا غیررسمی در کلاس درس توسعه دکتر حسین عظیمی در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ حضور یافتند.
دانشجویان وی اما هرگز منحصر و محدود به کلاسهای رسمی دانشکدههای اقتصاد یا علوم اجتماعی نبودند. برای او هرجایی کلاس توسعه بود. این کارخانه یا آن بنگاه اقتصادی، این سازمان یا آن مرکز تصمیمگیری و تصمیمسازی اقتصادی فرقی نمیکرد، دایره دانشجویان ایشان پهنه بزرگی از کارشناسان، نخبگان و عامه مردم بودند. کلاس عظیمی به این هم محدود نمیشد، از هر ابزاری استفاده میکرد، در تلویزیون، در روزنامه و در مجلات تخصصی، تا با مردم درباره توسعه سخن بگوید. اما سخن گزافی نیست اگر گفته شود، شاگرد اول و دانشجوی اصلی، حسین عظیمی در درس توسعه زبان فارسی بود. عظیمی به زبان فارسی توسعه آموخت؛ زبانی که پیش از آن فضای گفتمان ایدئولوژی انقلابی و دفاع حماسی در طول دو دهه قبل از آنی بود که وی درباره توسعه سخن میگفت. در بیشتر تحلیلهایی که درباره انقلاب ایران چه در داخل و چه خارج از کشور ارایه شده، انقلاب ایران را یک بازگشت، یک واکنش بزرگ انقلابی در مقابل روند پرشتاب و آمرانه نوسازی معرفی میکنند؛ روندی که افسانه بازگشتناپذیری نوسازی را باطل کرد. شجاعت عظیمی این بود که در چنین فضایی و در آخرین سالهای جنگ، مفهوم نوسازی را در زبان فارسی مطرح کرد. از نوسازی و از توسعه سخن گفت. بهجای جهش انقلابی و تحولات رادیکال و بنیادین، از تحولات تدریجی، برنامهریزیشده و عقلانی سخن گفت. این خدمت بزرگی بود که عظیمی به زبان فارسی کرد. دیدگاه عظیمی، ریشهای در اندیشه نوسازی داشت اما نسبتی با باورهای سنتستیز نوسازی نداشت و رویکرد او هم برخلاف رویکرد کلاسیک نوسازی، مبتنی بر نوسازی نخبگان شهری نبود، بلکه مخاطب خود را بهجای گروه کوچک نخبگان، عامه مردم قرار داده بود و به همین دلیل زبان و روشی را برگزید که با همه مردم بهعنوان حاملان اصلی نوسازی سخن بگوید و در این نوسازی، هیچ سخنی از فروگذاشتن و رهاکردن سنت و نهادهای سنتی نبود؛ وی خود تمامعیار، نماد یک روشنفکر سنتی بود که جامعه مدرن و توسعه را میشناخت و از آن دفاع میکرد اما سراپا تجلی سنت ایرانی اسلامی بود. علاوهبراین بسیاری از نهادهای مدرن از قبیل آموزشوپرورش را از حیث کارکردهای ضدتوسعهای موجود مورد نقد قرار میداد و معتقد بود اگر این نهادهای مدرن با کارکردهای موجود تعطیل شوند خللی در فرآیند توسعه اتفاق نمیافتد و به همین دلیل نهیب میزد که آموزشوپرورش را تعطیل کنید، مدارس ابتدایی را ببندید شاید توسعه در این سرزمین شدت بگیرد. علوم دوره عقلانیت ابزاری یک زبان بهشدت غامض، پیچیده، انتزاعی و غیرقابل فهم برای عموم داشت. روش پژوهش و مسایل پژوهشی خاص خود را داشت و علوم اجتماعی و علم اقتصاد و جامعهشناسی که از متن مردم و از متن جامعه برخاسته بود، به فضای تنگ آکادمیک رفت و کمکم پژوهشهای اجتماعی به تشریفاتی کاملا آکادمیک و متعارف تبدیل شد که هیچ نسبتی با مسایل اجتماعی نداشت.
بلکه علم برای علم و پژوهشکردن، برای اینکه در این چارچوب تشریفات آکادمیک، کسانی ارتقا بگیرند، ترفیع بگیرند و در سلسلهمراتب آکادمیک ارتقا پیدا کنند، شکل گرفته بود. و این همان چیزی بود که عظیمی از آن فاصله میگرفت و بهصراحت میگفت در علوم اجتماعی علم برای علم بیمعناست. خود او هم هیچگاه همتی و اهتمامی برای اینکه در این سلسلهمراتب و مدارج دانشگاهی تلاش کند و این درجات را طی کند، نداشت.
عظیمی البته از دانش عقلانی متعارف و از تکنیکها و فنون و ابزارهای پژوهشهای متعارف در اقتصاد بیبهره نبود، اما بهجای اینکه بر مبنای این تکنیک، در فضای تنگ و دالان تاریک آکادمیک سخن بگوید، زبان عمومی گشود و توسعه را به فضای عمومی برد و اقتصاد را به یک دانش عمومی تبدیل کرد. این همان چیزی بود که در سطح جهانی بهعنوان یک تحول بسیار بزرگ در فرآیند برنامهریزی و سیاستگذاریهای توسعه رخ داده بود. یعنی بر مبنای کنش ارتباطی، رویه جدیدی در برنامهریزی و سیاستگذاری توسعه بهنام برنامهریزی و سیاستگذاری تعاملی اتفاق افتاد. در این دیدگاه، برنامهریزی و سیاستگذاری اساسا یک فرآیند کاملا تعاملی و ارتباطی است و برنامهریزان و سیاستگذاران بیش از آنچه به فنون و ابزارها نیاز داشته باشند، نیازمند دانستن دانش ارتباط و تعامل با مردم هستند. محصول برنامهریزی و سیاستگذاریهای اقتصادی هم بیش از آنچه محصول فنی و تخصصی باشد، یک محصول کاملا ارتباطی و تعاملی و قابل فهم است و به همین دلیل رسالت و مسوولیت اصلی علوم اجتماعی و از جمله اقتصاد، شکلگیری دانش و زبانی است که وسیله تفاهم باشد و در چنین رویکردی، کسانی که برای خود رسالت روشنفکری اقتصاد یا جامعهشناختی قایل بودند، مخاطب خودشان را از حاکمان و نخبگان به سمت جامعه مدنی تغییر دادند و باید با زبانی سخن بگویند که مردم و جامعه مدنی آن را میفهمند، اگر چنین زبانی وجود ندارد، باید شکل میگرفت؛ زبانی برخوردار از نمادها و مفاهیمی که میتوانست ابزار شکلگیری تفاهم در فضای اجتماعی باشد.
اقتصاد بر این مبنا، یک دانش تخصصی و برخوردار از زبان مغلق، پیچیده و انتزاعی و تخصصی و نامفهوم برای مردم نیست، اقتصاد یک دانش تفاهمی و ابزار تفاهم بین دولت و ملت، ابزار تفاهم جامعه مدنی و یک ضرورت برای شکلگیری سرمایه اجتماعی است و فضای گفتوگوی روشنفکران با عامه مردم تلقی میشود. برخلاف دانش تخصصی آکادمیک که از چگونگی و چرایی در قالب پژوهشهای رسمی سخن میگفت، این دانش تعاملی که از سه جزو دانش زندگی که نزد عامه مردم بود و دانش آکادمیک و دانش تجربی تشکیل شده بود، سوال اصلیاش این بود که اقتصاد برای چه کسی و اقتصاد برای چه چیزی است. پاسخ این بود که اقتصاد برای عامه مردم و اقتصاد برای رهاییبخشی، برای توانمندسازی، برای قدرتمندسازی؛ برای اینکه زبان مردم را از لکنت باز بکند. برای اینکه مردم توانایی پیدا کنند در مقابل اغواگری های مفهومی و آماری سیاستگذاران اقتصاد رسمی، خود را در مقابل آسیبهای اقتصادی حفظ کنند.
مردمی که یک شبه قدرت خرید پول ملیشان یک سوم میشود، مردمی که در طول دو دهه گذشته شاخص قیمت مصرفکننده را با افزایش 70برابری تجربه کردهاند، مردمی که در طول سه دهه گذشته نقدینگی 1900برابری و قیمت ارز 500برابری را تجربه کردند، اما تولید ناخالص داخلی فقط 4/2 برابر شده و درآمد سرانه در همان حدی که 20سال پیش بوده باقی مانده است، ولی با بازیهای آماری و مفهومی آنها را مرفه، ثروتمند و قدرتمند نشان میدهند. میگوید به مردم بیاموزیم و توانمند کنیم که خودشان بخواهند و بتوانند در مقابل این بازیها حفظ کنند و یاد بگیرند که سوال کنند قدرت خرید من کجاست؟ ثروت و دارایی من کجاست؟ ارزش نیروی کار و بهرهوری من کجاست؟ محصول مشارکت من در پول ملی کجاست؟ این معجزهای است که این دانش عمومی باید ایجاد بکند.
تقریبا از یک یا دو دهه قبل؛ تلاش برای عمومیسازی دانش اقتصاد و جامعهشناسی در سطح بزرگی به صورت یک نهضت تشکیل شد. در کنار اقتصاد حرفهای و اقتصاد سیاستگذاری، اقتصاد انتقادی و اقتصاد عمومی مورد توجه قرار گرفت. پیشتر از اینکه ادبیات این رویکرد در زبان فارسی مطرح بشود، عظیمی چنین رویکردی را در عمل انتخاب کرده بود. یعنی گشودن یک زبان جدید برای گفتوگو با مردم.
غالبا کارکرد اصلی اقتصاددانان رسمی یا کارگزاران اقتصادی دولتها هموارسازی مسیر سیاستهای غلط یا توجیه آنهاست. کسانی که وقتی از مهمترین و غامضترین پدیدهها و مسایل اجتماعی چون فقر فزاینده و بیکاری فراگیر سخن میگویند گویی هیچ اتفاقی درون کشور روی نداده و آثار تحولات پیرامونی در کشور ما رخ نشان داده است. بیکاری را به بحران بزرگ جهانی نسبت میدهند. یا آنقدر مسایل بزرگ و غامض اجتماعی را شخصی میکنند که مردم با احساس سرخوردگی و از دسترفتن عزتنفس و اعتماد مواجه شوند. همچنانکه وزیر کار پیشین بیکاری فراگیر و نگرانکننده را نتیجه تنبلی، بیعاری و نداشتن تخصص بیکاران میدانست. در حالیکه بیکاری محصول سیاستهای ضداشتغال در گذشته است. اقتصاددانان و جامعهشناسان باید بتوانند مردم را توانمند کنند که از این اغواگریها مصون باشند و با تصمیمات مناسب در مقابل روندهای پرشتابی که منابع انسانی، ثروت مالی، قدرت و عزت نفسشان را از آنها میگیرد، از خود محافظت کنند. ما به چنین نهضتی در سطح وسیع در کشور نیاز داریم و معتقدیم که عظیمی آغازکننده این نهضت بود ولی پایاندهنده آن نخواهد بود.
منبع: روزنامه شرق
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.