زیر بنا دانستن «توسعه» تئوریزه کردن «بردگی» است
خبرگزاری تسنیم: حسن رحیمپور ازغدی گفت: زیر بنا دانستن «توسعه» و پیشرفت «اقتصادی و ابزاری و تکنیکی» تئوریزه کردن «بردگی» است و از سوی دیگر نتیجه عَرَضی و "فنومن" دانستن "اخلاق" و"روح عدالتخواهی" و "نومن" واقعی خواندن ابعاد مادّی بشر است.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، سایت مرکز نشر آثار و آراء حسن رحیمپور ازغدی بسته صوتی جدیدی از سخنرانیهای وی را با عنوان «"تفکر مادّی"، منشاء همه تردیدها» منتشر کرد که محورهای سخنرانی حسن رحیم پور ازغدی به شرح زیر است:
1) انقلابیون ، چگونه تردید می کنند ؟ و نسبت آن با "ماتریالیزم" ؟
2)چرا فلسفه ی " پراکسیس" مارکسیستها و "پراگماتیزم" آمریکایی ، دو قلو های ایدئولوژیک بودند؟
3)چرا مارکسیستها ، " اندیشه" و "انگیزه" را خارج از هویت انسان دانستند ؟
4)غیر عینی دانستن "شعارهای ارزشی" و شعاری خواندن " اصول عقیدتی"، محصول تفکر مادّی است
5)زیر بنا دانستن "توسعه" و پیشرفت "اقتصادی و ابزاری و تکنیکی" ، از سوئی ، تئوریزه کردن "بردگی" و از سوی دیگر ، نتیجه عَرَضی و "فنومن" دانستن "اخلاق" و"روح عدالتخواهی" و "نومن" واقعی خواندن ابعاد مادّی بشر است.
6) "حقیقت" و "فایده" ،کدام طفیلی و کدام حقیقی است ؟
7)"انسان آزاد و عقلانی" ، نه توضیح مارکسیستی دارد و نه توجیه لیبرالی.
8)"معرفت استقرایی محض" ، منشاء "عمل زدگی" و به حاشیه راندنِ "حق خواهی" و "روح جهادی" است.
9)نفی " بدیهیات" و "منطق استدلالی" ، به "تجربه زدگی"افراطی و "سود محوری" در اقتصاد،سیاست،حقوق بشر و سیاست خارجی می انجامد.
10)پراگماتیستها و عمل زدگان ، هرگز نمی توانند "اخلاقی" بیندیشند و عمل کنند ، حتی اگر از "ادبیات اخلاقی" ، استفاده کنند .
11)نسبت سازی نادرست میان" ارزش نظری" و "ارزش عملی" یک گزاره اجتماعی ، مبنای اصلی " هدف، وسیله را توجیه میکند" در سیاست داخلی و خارجی است .
12)از "اخلاق سیاسی" می گویند اما با کدام مبانی ؟
13) برخی سخنان "شبه اخلاقی"در عرصه سیاسی ، از نوع اخلاق هندی و مسیحی وگاه اخلاق نیچه ای و ماکیاولیستی است
14)آنانکه " باطل" را اصیل و قوی می پندارند ، در گفتن"حقّ" ، تردید می کنند.
15)کرامت توحیدی انسان، "تکبّر" نیست اما " اخلاق صلابت و غیرت مقاومت"را تئوریزه می کند.
16)مقاومت بر سر "عدالتخواهی"بدون زیربنای " توحیدی" ، شکننده و آسیب پذیر است.
17)مرز بندی اخلاق و غیر اخلاق در سیاست ، ازتنقیح "معرفت شناسی"و"انسان شناسی" آغاز می شود.
18)دو پهلو گویی ، زیگزاگ رفتن و دو چهرگی در ادبیات سیاسی ، نتیجه شکاف شخصیتی و "شیزو فرنی" اعتقادی است.
19)تاچند ماه دیگر ، "عقاید واقعی" افراد در جناح بندی های جدید ، شفاف خواهد شد.
20)"حق گرایی" و مقاومت بر سر ارزشهای انقلابی ، مظهرتقوای سیاسی و عین "عقلانیت" است.
مشروح سخنرانی حسن رحیمپور ازغدی به شرح زیر است:
سلام عرض میکنم خدمت دوستان مخاطب که این مباحث را پیگیری می کنند و عذرخواهی می کنم بابت تأخیری چند روزه. من بنا داشتم که در هفته گذشته سالگرد شهادت آقای مطهری به بعضی از حساسیت های فکری ـ اجتماعی ای که متفکران اسلامی در یکی دو دهه پیش از انقلاب حتی داشتند و آنها با روشنفکران و سیاسیون جامعه و خواص جامعه در جریان و در میان می گذاشتند و از جمله موثرترین آنها آقای مطهری بودند به بعضی از آن نکات اشاره کنم که امروز هم همچنان گرچه به شکل دیگری مسئله ما یا مسئله بخشی از بدنه کسانی که در انقلاب هم بودند و هستند و در نظام هم بودند و هستند همچنان مسئله آنها هم هست.
من به یکی دو نمونه از این مباحث اشاره می کنم که در نوعِ توجیه رفتار سیاسی ـ فرهنگی ما در این شرایط حساس یعنی همیشه حساس انقلاب اسلامی دخالت دارد. در عصر تاریخسازی و تمدنسازی جدید و توضیحاتی که کسانی حتی از بعضی نیروهای وابسته به انقلاب و نظام می کنند برای توجیه پنهان یأس و عقب نشینی. ببینیم آیا این توجیهات منطقی و شرعی و کافی است یا اینکه عین این توجیهات حتی در دوره های قبل از انقلاب از طرف کسانی یا با نام روشنفکری یا روشنفکرمابی یا به شکل مقدس مابی یا عقلانییت یا محافظه کاری عقلانی مطرح می شد.اینها همانها هستند که با مصادیق جددی دوباره مطرح می شود.
اولاً اساساً تاریخ از نظر قرآن کریم، یک دریاچه آرام نیست یک دریای طوفانی است. گاهی آرامشی پیدا می کند اما اساساً فلسفه تاریخ، فلسفه قرآنی تاریخ، فلسفه خلقت آدم و بنیآدم، آرامش و آسایش در دنیا و رفاه و غفلت زدگی و غفلت نیست. از منظر قرآن تاریخ، تاریخ تنازع و نبرد است، البته نه نبرد طبقاتی و جنگ مادی و با تفسیرهای ماتریالیستی؛بلکه علاوه بر جنگهای بر سرمنافع، جنگهای مادی و طبقاتی، نبرد حق و باطل هم در عالم انسانها، نبرد عقل وجهل، نبرد عقل و جهل به تعبیری که در احادیث آمده، نبرد عقل و نفس به تعبیری که در لسان عرفا است و نوعی نبرد تعلق به ماده و معنا همواره وجود داشته و دارد و خواهد داشت و همواره دائمی است.
بنابراین این اولین نکته پاسخ به کسانی است که گمان میکنند اصل بر پایان یافتن همه نبردها و درگیری ها در طول تاریخ بشر است و مبارزه حق و باطل یک مبارزه موقتی و غیرطبیعی است و باید اساساً هر چه زودتر فیصله پیدا کند و یا ا ساساً امکان فیصله یافتن دارد. قرآن کریم می فرماید این نبرد، جهاد با نفس در درون و جهاد با دشمنان خدا و مردم در بیرون و دشمنان عدالت در صحنه تاریخ و جامعه اصلا تمام شدنی نیست و اینجا میدان آزمون و بلا است و شرایط حساس برای دوره خاصی نیست.
اینجا میدان آزمون و بلاست، شرایط حساس کنونی وجود ندارد و شرایط حساس دائمی است و انسان تا زنده است در نبرد حق و باطق حوزه های شخصی، اجتماعی و جهانی ... باید موضع داشته باشد و اهل موضع و جهاد باشد.
نکته دوم اینکه، کسانی گمان می کنند باطل در واقع حقانیت دارد و در واقع قدرت باطل بیش از حق است و باطل میزبان تاریخ و حق میهمان است. این را هم قرآن کریم پاسخ میدهد. قرآن تاریخ را از سه بعد مورد ملاحظه قرار داده و داوری کرده است و به ما درباره قرآن گزارش میدهد؛ یکی به لحاظ نفسانی و فردی است، یکی دیگر به لحاظ اخلاقی است، آنجا می فرماید: هرکسی مسئول خودش است در برابر خداوند و باید پاسخگوی عمل یا بی عملی خودش باشد. قرآن میفرماید: «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» هیچ باربرداری بار دیگری را برنخواهد داشت.
اولاً همه وازره هستند و باری بر دوش دارند و هیچ کس بدون بار نیست، همه مسئولاند و مسئولیتی را بر دوش دارند اما هیچ کس مسئول عمل دیگری ذاتاَ نخواهد بود و هر کسی پاسخگوی اعمال خودش خواهد بود. معنیاش این است که اگر در صحنه مبارزات تاریخی، اجتماعی و جهانی هم فرضا دیدید دشمنان حق به قدرت رسیدند و پیروزی ظاهری و مادی پیدا کردند هیچ چیز از مسئولیت شما کم نمیکند که ما دیگر وظیفهای نداریم و باید "وا" دهیم، حتی در بدترین شرایط وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى.
بُعد دوم، بعد اجتماعی است، بدین معنا که خداوند فرمود این سنت الهی است. یک قانون حاکم بر تاریخ و جامعه حاکم است که خداوند فرمود: وَمَا کَانَ رَبُّکَ، یعنی خداوند چنین نمیکند. رفتار خدا، سبک رفتاری خدا چنین نیست که جوامع را نابود کند، در حالیکه که مردمانی مصلح، مبارز و فعال در آن هستند، وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ. اگر در جامعهای اقشاری مصلح باشند و تلاش برای اصلاح خودشان و جامعه و مناسبات اجتماعی و سیاسی، حقوقی و فرهنگی در جامعه خودشان را بدست بیاورند و در سطح جهان انجام دهند هرگز خداوند آن جامعه را نابود نخواهد کرد و این را خداوند میفرماید ظلم است.
اگر جامعه ای در آن مردمان مسلم و مصلح باشند و احساس مسئولیت می کنند و خدا آن جامعه و مردم را نابود کند این ظلم است و خدا این جامعه را نابود نخواهد کرد یا زمانی که می فرماید "اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم" یک قانون فعالیت اجتماعی است. این فرمول انقلابها و مبارزات انقلابی و اصلاحات اجتماعی است، یعنی خداوند تغییر می دهد سرنوشت جوامعی را که ذلیل یا قوی یا ضعیف، پاک یا ناپاک، فاسد یا صالح، عالم یا جاهل باشند، تغییری خداوند در سرنوشت هیچ جامعه بشری صورت نخواهد داد مگر اینکه خود آن مردم و جامعه اقدام کنند، قیام کنند و خود آن جامعه هزینه برای اصلاح بپردازند و اگر چنین کنند خداوند آن جامعه سرنوشت آنها را تغییر خواهد داد. این یعنی نه جبر و نه تفویض، این یعنی فرد و جامعه مسئول سرنوشت خودش است اما بداند که تعیین کننده اصلی خداوند است اما این تعیین کنندگی روش و قانون دارد.
این هم به لحاظ اجتماعی که هیچ کس و هیچ گروهی در مبارزات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مبارزات عدالتخواهانه، آزادیخواهانه، استقلال طلبانه، مبارزه با استکبار، استبداد هرگز نباید گمان کنند که یک سرنوشت از پیش تعیین شده قطعی بر آنها حاکم است و مبارزات فایده ای ندارد یا بگویند امروز بالاخره یک قدرتهایی بر جهان مسلطاند و مبازه فایدهای ندارد. نه خیر هم فایده دارد و هم وظیفه است، ضمن اینکه دیدیم که در این دو سه دهه چه فواید و نتایجی داشت و آثارش را هم دیدیم. این هم بُعد دوم. پس اول بُعد فردی، دوم بُعد اجتماعی و سوم بُعد تکوینی است.
بعضی از آیات قرآن هستند که میفرمایند این عالم جهان نسبت به حق و باطل بی طرف نیست و به مشیت خداوند عکس العمل نشان میدهد. بدین معنا که شما فکر نکنید اگر بر سر اصول و ارزشهایتان بایستید و مقاومت نکنید، شکست می خوردید، دچار فقر مادی و بیچارگی می شوید، عقب می مانید، گرسنه می مانید؛ هرگز، فرمود: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا، اگر مردم جوامع بشری اهل ایمان باشند، باور کنند و باور کرده باشند این مبانی را و ثانیاً وَاتَّقَوْا هزینه عملی آن را بپردازند و رفتار فردی و اجتماعیشان را براساس این اصول تنظیم کنند و به این ارزشها پایبند باشند و به این اصول ملتزم باشند، آن وقت خداوند وعده داد و فرمود: لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات ٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ، آن وقت ما به شما قول می دهیم که قطعا چنین خواهیم کرد.
اگر شما پای ایمانتان و شعارهایتان بایستید یعنی برکاتی از آسمان به سوی شما خواهیم گشود و خواهیم بارید و شما به لحاظ مادی اقتصادی، علمی، سیاسی و هم به لحاظ رفاه و امکانات مادی هم خواهد دید که می تواندید جلو بروید و پیشرفت کنید و پیشرفتهای معجزه آسا میکنید. بنابراین اگر کسانی در صف انقلاب اسلامی باشند که به قرآن کریم ایمان داشته باشند و قرآن را مبنای عمل و عقیده قرار داده باشند به سه دلیل و از سه موضع به سه دسته از آیات قرآن باید توجه داشته باشند و هرگز نه مایوس شوند و نه بترسند و نه طمع کنند.
یک مسئولیت فردی وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى. اگر کسان دیگری در انجام وظایف شان کوتاهی کردند دلیل نمی شود که من کوتاهی کنم. هر کسی مسئول کار خودش است و بار مسئولیت دیگری را بر دوش نخواهد کشید و خود باید پاسخگوی موضع خود باشی و نمی توانی بگویی فلانی فلانی و فلانی اینها وادادند پس ما دیگر مسئولیتی نداریم. دوم قرآن فرمود هر جامعهای بخواهد به عزت و قدرت مادی برسد باید هزینهاش را بپردازد، برنامهریزی کند و تصمیم بگیرد و بدانید تا وقتی مشغول اصلاح هستید خداوند هرگز به شما پشت نخواهد کرد و نابودتان نخواهد کرد و اجازه نخواهد داد شما نابود شوید و شکست بخورید، اگر مردمی مصلح باشند، مبارزه بکنند و شکست بخورند ولی خداوند اجازه دهد آن مردم نابود شوند و شکست بخورند؛ خداوند می فرماید ظلم است وَمَا کَانَ رَبُّکَ و خدای تو پروردگار تو اهل چنین ظلمی نیست.
سوم به لحاظ قوانین تکوینی عالم است که خداوند می فرماید شما اگر بر سر شعارها و ارزشهایتان و بر سر اصول الهی بایستید و در عمل تقوی هم داشته باشید، هزینه بپردازید، وسوسه ها، ترس ها، عملها، سراغتان نیاید و به لوازم شعاریتان پای بند باشید تقوای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی داشته باشید؛ لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات و ما تعهد میکنیم که برکات دنیوی را از آسمان و زمین بر شما ببارانیم، درهای رحمت و برکت را باز کنیم و شما هم پیشرفت خواهید کرد و شکست نخواهید خورد.
بنابراین کسانی که فکر کنند حق و باطل دو جریان علیالسویه حاکم بر جهاناند و هر دو اصالت دارند، اینها غیر قرآنی فکر میکنند. کسانی که گمان کنند جریان باطل به شکل نظام بر جهان مسلط است و حق جرقهای است که میآید و میرود و خاموش میشود، عَرَضی و موقت است و جبهه حق همیشه محکوم است به شکست جبهه باطل و جبهه حاکم است بر تاریخ و بر سرنوست بشر؛ اینها هر دو خطا است و خلاف مبانی قرآنی است، بلکه قرآن به مؤمنین آموزش میدهد آنچه که نظام اصیل متصل دائماً حاکم بر عالم است، چه طبیعت و ماورالطبیعه، چه عالم انسانی و بشری نظام حق است. اتفاقاً باطل است که غیر اصیل است هر جا باطل پیروز می شود تظاهر به حق کرده است و خود باطل صوری و غیراصیل است و هر جا لباس حق را میپوشد میتواند جلو بیاید. هر جا نیروهای حق را استخدام کند قویتر شده است.
قرآن میفرماید باطل کف روی آب و حق خود آب است. بنابراین آن که اصیل است و واقعیت دارد نظام حق است، باطل مثل کف روی آب پوچ است و شما را فریب می دهد. فکر میکنید واقعیت دارد در حالیکه واقعیت ندارد و این کف رو خود آب سوار است و شما کف را می بینید در حالیکه باید آب را ببینید و کف رفتنی است و آب ماندنی است. کف فایده ای برای بشر ندارد و آب برای بشر فایده ای دارد. اگر کسانی به شعار حق و به باطل اینطوری نگاه کردند که آن آب است و مفید و حقیقت است و این کف روی آب است و نوعی فریب است و سراب است کف روی آب، آن وقت در مقابل شعارهای دشمن و شعارهای باطل نمیترسد و تردید نمیکند و عقب نشینی نمیکند و طمع نمی کند و قلبش نسبت به شعارهای جبهه حق محکم است و میداند دفاع از حق و مبارزه در راه حق علاوه بر بعد فردی و اجتماعی یک بعد طبیعی و هستی شناسی و آنتولوژیک دارد که این جهان و گردش جهان و قوانین حاکم بر عالم نسبت به حق و باطل بیتفاوت نیست و طرف حق است و عکس العمل نشان میدهد، علاوه بر پاداش و کیفرهای اخروی در دنیا هم یک سری پاداش و کیفرهایی است که طبیعی است و طبیعت اسمش را میگذارند و واکنش هایی نشان می دهند، باران و سیل و زلزله و خورشید و ابر و باد و طوفان و حیوانات و اینها نسبت به حق و باطل بیطرف نیستند و دانسته یا ندانسته واکنش نشان داده می شود.
اینکه امام میگفت شنهای صحرای طبس جنودالله بودند و آن سگی که باعث شد کودتای نوژه لو برود و باعث شد از این قضیه پرداه برداشته شود از طرف خدا ماموریت داشت. اینکه در منطقه گاهی برخلاف همه پیش بینی و محاسبات یک مرتبه هوا ابری می شد و بارانی می آمد و چه و چه وچه ... کسانی که به این مبانی اعتقاد ندارند ممکن است مورد تمسخر قرار دهند و قبول نکنند اما قرآن فرمود ما جنودغیبی، طبیعی و ماورالطبیعی داریم. هم فرشتگان هستند هم طوفان و باد و باران به امر خداوند عمل می کنند و اینها جاهایی واقعا دخالت در سرنوشت جامعه بشری میکنند و بهاذن خداو مشیت خدا داد جبهه حق میرسند. اگر کسانی صرفا مادی به عالم سیاست و .. نگاه کنند این چیزها را هم مورد تمسخر قرار میدهند و آن کف روی آب به چشمشان را پر میکند و میترسند و تردید میکنند و به قول قرآن میفرمایند: متی نصرالله؟ اگر ما حق هستیم پس کو یاری خدا؟ کو پیروزیهای محسوس دائمی و پی در پی؟ خداوند در قرآن کریم جواب این طرز فکر را داده است.
مسئله دیگر مسئله عمل زدگی است، وقتی کسانی عملگرایی را با عملزدگی اشتباه بگیرند، همانطور که کسانی ممکن است از آن طرف عقلگرایی را اندیشه محوری را یا معنویتگرایی را با عملگریزی اشتباه بگیرند و در برابر این دو جریان که یکی عمل گریزند و اهل عمل نیستند و کسانی عمل زدهاند و کمکم انگیزه و اندیشه و این محاسبات عقلانی و اخلاقی و معنوی را کنار میگذارند و فقط با محاسبه مادی و چرتکه مادی به کار میرود، نسبت اینها چه در قالب چپ مارکسیستی و چه در قالب راست لیبرال که هر دو مادی و مادهزده و عملزده بودند و هستند. در برابرش صف جبهه توحید است که هم عملگراست نه عمل زده هم اهل دقت در انگیزه و اندیشه اما نه عمل گریز و این نکته بسیار مهمی است.
آنچه مارکسیستها تحت عنوان پراکسیست یا به اصطلاح "فلسفه عمل"، چون به لحاظ بعضی از مختصات با تفکر مادی سرمایهداری غرب تفاوت داشت اما در ریشه هر دو یکی بوده و هست. هر دو نگاه ماتریالیستی به تاریخ، جهان و بشر و نگاه سکولار و غیردینی به اقتصاد، سیاست، حقوق بشر، عدالت، آزادی و پیشرفت است که عملاً با دو زبان با یک تفاوت مختصری در بعضی از موازین مطرح میشد اما در مبانی یکی بودند. مثلاً مارکسیستها بحثی داشتند تحت عنوان فلسفه جدلی یا منطق دیالکتیک که بیشتر سعی میکردند شکل منطقی به حرفهایشان دهند و یک بخش هم مستقیم مباحث مادی وماتریالیستی مطرح میشد، مثلاً اصالت ماده؛ تفسیر تاریخ براساس مادیت، بحث ماتریالیسم تاریخی که اساساً تاریخ هویت اقتصادی و ماهیتی صرفاً مادی دارد.
بعد یک بحثی براساس این میکردند به نام فلسفه پراکسیس و عملاً به اصالت عمل و کارزدگی، عمل زدگی و نتیجه گرایی مادی میانجامید. شکلی دیگر از آن در تفکر آمریکایی به نام پراگماتیسم اتفاق افتاده که البته تفاوتهایی دارند ولی شباهتهای اصولی نیز با هم دارند. اینها اصالت عمل و عملزدگی را در مقابل اصالت اندیشه مطرح میکردند و در بحث ماتریالیستی چون در مبانی معتقد بودند که واقعیت جهان و انسان تقدم ماده بر روح است یا اگر روحی وجود داشته باشد، تقدم ماده بر اندیشه و ایده است، اصالت ماده است و اینکه ایده و اندیشه هیچ واقعیتی ندارد و اگر هم دارد واقعیت تبعی است. بنابراین خیلی بحث اندیشه و انگیزه، درست و نادرست، حق و باطل و این حرفها را نباید کرد. مسئله صرفاً از نظر مارکسیستها صرفا مادی بود و تاریخ براساس ماتریالیسم تفسیر میشد، یعنی جریان جامعه بشری به عنوان یک کل، واقعیت و جوهر ذاتیاش مادی تفسیر میشد و بقیه چیزها از جمله فرهنگ، اخلاق، مذهب، استدلال، فلسفه، تفکر همه اینها اعراض و توابع بودند و اینها جزء ماهیت و عین هویت انسان و جامعه بشری دانسته نمیشد.
این یعنی جوهر جهان انسانی فقط مادی و غرایز مادی است، البته مارکسیستها این ماهیت تاریخ را بیشتر اقتصادی و مادی تفسیر میکردند و بقیه همه چیز از جمله مذهب، حق، باطل، عقیده، فرهنگ، اخلاص، تربیت همه رو بنا میشد و اینها جزء ظواهر و پدیدهها هستند اما آنکه ذات و واقعیت دارد، از نظر اینها بُعد مادی انسان و جامعه بشری و حرکت تاریخ است، هر چه به معنویت مربوط است و از حق و باطل و درست و نادرست اینها صحبت میکند تابع هست و مربوط به گرایشهای اجتماعی است و نیروی اصیل محرک جامعه هیچ کدام از اینها نیستند. در بحث پراکسیس راجع به انسان حرف میزدند و توجه بیشتری به جنبه فردی نشان میدادند که البته جنبه اجتماعی هم پیدا میکرد ولی میخواهد بگوید انسان و حتی انسان فردی اصلاً کیست و چیست؟
در ماتریالیسم جهانی میگوید جهان چیست و هویت جهان چیست؟ درماتریالیسم تاریخی میخواهد بگوید هویت جامعه و تاریخ چیست و اینجا میخواهد بگوید هویت و شخصیت انسان چیست؟ اینجا مسئلهای تحت عنوان کار و عمل اقتصادی مطرح میشد که اندیشه و انگیزه کلاً تابع کار است و کار مادی، محسوس و اقتصادی اینها حقیقت و جوهر انسان است. آن وقت انسان چیست و جوهرش چیست؟ فکر و اندیشه و اخلاق و علم اعم از علم حصولی و حضوری و .. از صنف آگاهی و اندیشه نیست بلکه کار اقتصادی است و بقیه همه طفیلی است، فرعی، عرضی و دروغ است و جوهر انسان نیست و عملاً اقتصاد و کار اقتصادی حقیقت انسان و آفریننده و جوهر انسان است، این یک دیدگاه مارکسیستی بود و این دیدگاه با یک تفاوت مختصر عین دیدگاه جهان سرمایهداری غرب است و تفاوت هایی چپ و راست در حوزه تفسیر تاریخ و تفسیر انسان بود.
لازمه کرامتت این است که به دیگران هم کرامت برسانی، نه اینکه فقط منافع خود را بپایی و از دیگران نیز چنگزنی و منافع آنها را نیز طرف خود آوری. این خودخواهی حقیقی ضدخودپرستی میشود. خودی که کریم است خود فردی، خودمادی و غریزی نیست. خودی که محو جمال و کمال است و جمال و کمال برای شخص میآورد، من در برابر تو نیست. من انسانی که شامل تو هم میشوم و به تو هم کمک میکنم و این تعبیر مهمی است.
بالاخره منافع من جلب خیر برای من است اما باز در فرهنگ اسلامی به لذت توجه و آن مهم است اما اعم از خیر فردی و اعم از خیر دنیوی و شامل اخروی و جمعی میشود و مهمتر از همه اینکه جنبه الهی دارد. بنابراین باید توجه داشته باشیم بعضی از دوستانمان هستند و مسئولیتهایی دارند و تریبون دارند و تعیین کننده سرنوشت دیگران هستند در جلسهها و در رسانهها و جاهای مختلف وقتی از اخلاق حرف میزنند فکر میکنند نگاه اسلامی دارند. جاهایی بعضی از این آقایان تعابیرشان، نوع نگاه و ارزشگذاریهایشان بیشتر اخلاق بودایی، هندی، کلیسایی و مسیحی است، بعضی هم اخلاق لیبرال و اپیکوری و بعضی اخلاق ماکیاولی را مبنا میدانند ولو اینکه کمی تلطیف میکنند.
ماکیاولی از سیادت و آمریت به عنوان هدف اصلی حرف می زند. اخلاق، صداقت، مروت، وفای به عهد، اینها از نظر او وسیله و ارزش ذاتی اصلاً نداند. و هدف وسیله را مباح می کند. بعضی از اقایان می گویند اخلاق در حالیکه خودشان غیراخلاقی عمل می کنندو خود می دانند. این همان اخلاق اپیکوریاست دراین اخلاق خود اخلاق بی ارزش و کرامت نفس اصالت ندارد.در اخلاق قرآنی آنکه اصالت دارد کرامت نفس و عبودیت است. این اصل است. سیادت و به قدرت رسیدن و سر قدرت ماند و اینها محبوب القلوب شدن هدف اصیل نیست. اینها وسیله است اگر به فرد و حفظ کمک جامعه انسانی کمک کند خوب است. اما اگر خدمت نکند شخصیت روحی، و معنوی و ادبیات اخلاقی مقدمه شوند مانع ریاست و بقا در قدرت شوند این از نظر ماکیاولی یک عمل اخلاقی و از نظر اسلام عملی غیر اخلاقی است.
قدرت، سیاست، حکومت، سیادت و .. در اسلام و نظام همه ارزش ولی ارزش ذاتی و نهایی نیستد، هدف نهایی و مطلق نیستند و نسبیاند. وسیلهاند برای حفظ کرامت الهی انسان. اگر آن کرامت نبود قدرت ثروت، ریاست و سیادت ... هیچ ارزشی نخواهند داشت. آن وقت کل زندگیاش بیارزش میشود. تعبیر سیدالشهدا «فَالْمَوتُ فِی حَیاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، و الحَیاهُ فِی مَوتِکُم قَاهِرینَ»؛ اگر ذلیلی باشید زندگیتان مرگ است و اگر عزیز باشید مرگتان زندگی است و زندگی در چنین مرگی است.
یک عده از مسئولین از اخلاق سخن میگویند و نگاهشان به اخلاق نگاه نیچهای است، یعنی اصالت زور و قدرت. اگر حرفی بزنیم که در انتخابات پیروز شویم و حرفمان پیش رود این دیگر خوب است و اخلاقی است و ما درست هستیم. چیزی که نتیجهاش اخلاقی باشد و ما پایمال نباشیم.... کاری نداشته باشیم و این سخنی که ما میگوییم مثلاً اظهار هنر میکنیم درباره فرهنک و راجع به هنر سینما و روابط بین الملل اشخاص و افراد کار به دیدگاهها اظهارنظر میدانیم که درست نیست یا مهم نیست که درست است یا نه یا مهم نیست که به ان عقیده داریم و نداریم.
می دانیم اگر این را بگوییم رقبا شکست ما پیروز میشویم. حرف ما پیش میرود و میگوییم ولو اولش بگوییم بسم الله .. و آخرش والسلام علیکم، این همان حرفهایی است که ماکیاولی میگوید و به شکلی دیگر نیچه میگوید. قطع نظر از زور قدرت و عقبنشینی حقیقی وجود دارد. اسلام میگوید زور و قدرت لازم است ولی وسیله است برای حفظ قدرت حق و حقیقت و عدالت، نه اینکه قدرت غلبه اصیل و حق باشد نه اینکه هر جا دشمن حمله کرد به هر شیوهای که پیروز شویم حق و اخلاق همان است.
دیگر ادبیات اخلاقی و حرفهای ارزشی، صحبت از آزادی و حقوق بشر، تقوی هر چه میگوییم همه ابزار باشد تا به قدرت برسیم ولو کرامت نفس انسانی خود و دیگران را زیر پا بگذارید و توهم کنی عظمت حقیقی چیست و عظمت حقیقی و پیروزی واقعی را با عظمت توهم متوهمانه اشتباه بگیری. البته متفکران اسلامی توضیح دادند که کرامت به معنی تکبر نیست و به معنی تکبر برای یک شخصیت غیرانسانی است اما کرامت با تواضع با محبت با رعایت دیگران کاملا فرق میکند، نه اینکه قابل جمع بلکه تامین میشود.
از این طرف آنهایی که از اخلاقیات، ارزشهای اخلاق و مکارم اخلاق حرف میزنند و دیگران را موعظه میکنند خودشان اول توضیح دهند نگاهشان به اخلاق چه نگاهی است. با چه فلسفه است به ارزشهای اخلاقی نگاه میکنند و چه نسبتی دارد این طرز فکر با مبانی قرآنیی و اسلامی. البته همه ما باید در این باب حساس باشیم و مسئولیم و من سعی کردم در این فرصت به دو محور، محور عمده که ازهمان اول قبل از انقلاب متفکران اسلامی مانند شهید مطهری و دیگران به آن پرداختند که آثار سیاسی و اجتماعی مهمی داشته و الان هم دارد و مطرح است.
دو محور است که باید به آن توجه کنید؛ محور اول که معیار حقیقت چیست؟ و حق و باطل چگونه معنی میشود و کی به نتیجهای میرسیم که حق شکست خورده و نباید اصرار کرد و نباید ادامه داد. محور دوم اینکه اخلاق چیست و چه چیزی اخلاقی است. و قتی دیگران را موعظه اخلاقی میکنیم اول روشن شود نگاه ما به اخلاق و ارزشهای اخلاقی اول اسلامی و قرآنی است یا نیست. این دو نکته چنان نکته مهم و حساسی هستند که تمام تصمیمگیران کشور و جمهوری اسلامی آنهایی که درحوزههای رسانه و تبلیغات و فرهنگ کار می کنند. آنهایی که در حوزه مدیریتهای کشور هستند، همه و همه و آنهایی که در حوزه قانونگذاری هستند باید به آن توجه داشته باشیم.
والسلام علیکم و رحمه الله.
انتهای پیام/