تقابل زبان خشن کرواسی با زبان پر سکون فارسی در «ازدواج های مرده»

تقابل زبان خشن کرواسی با زبان پر سکون فارسی در «ازدواج های مرده»

خبرگزاری تسنیم: زبان کروات، زبانی است خشن، درگیر با کلماتی طولانی، در لحن سریع و پیوسته، حال این زبان را با زبان کند و پر سکون فارسی مقایسه کنید. کلمات فارسی بر خلاف بیشتر زبان‌های دنیا با سکون به پایان می‌رسند، سکونی که موجب سَکت در کلام می‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، احسان زیورعالم، کارشناس ارشد ادبیات نمایشی نقدی بر نمایش «ازدواج های مرده» به کارگردانی محمدحسین میربابا نوشته و در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است که بدین شرح است:

«ازدواج‌های مرده» نوشته‌ای از آزیا سرنچ تودوروویچ، نمایشنامه‌نویس معاصر کروات است. نمایشنامه داستان پدری دائم الخمر و دختری دم‌بخت است. خواستگار دختر پسری است یتیم که با زن لالی زندگی می‌کند و این راز را تنها با دختر در میان می‌گذارد. مادر دختر چندی است فوت کرده است و فضای خانه به شدت متاثر از مرگ مادر است. پدر، جنازه همسرش را در گنجه نگهداری می‌کند. جنازه‌ای که حرف می‌زند، راه می‌رود و تصمیم می‌گیرد؛ حتی برای عروس آینده تاج گل درست می‌کند. داماد از وجود جنازه با خبر می‌شود، پدر دختر را مجبور به بوسیدن داماد می‌کند، دختر می‌گریزد، به سمت رودخانه می‌رود و خودکشی می‌کند. حال جنازه دختر به خانه بازمی‌گردد و پدر دختر را در کنار مادر، در گنجه مخفی می‌کند.

داستان در نگاه نخست، اثری است گروتسک، فضایی که به شدت متاثر از سبک اکسپرسیونیسم آلمانی است. سردی، رخوت، تیرگی و فقدان امید، المان‌های مشخص اثر هستند. این نمایشنامه چندی است در تماشاخانه استاد مشایخی به کارگردانی و طراحی محمدحسین میربابا به روی صحنه رفته است. در برخورد اولیه مخاطب با صحنه‌پردازی، درک درست کارگردان از فضای اکسپرسیونیستی اثر جلوه می‌کند و در نتیجه توقع تماشاگر بالا می‌رود؛ لیکن در پایان قضاوت به شکل دیگری است. مخاطب خسته است. اگر لحظه‌ای از نمایش غافل شود، چیزی از دست نداده است. این خستگی و رخوت در تماشاگر را باید در جنس بازی و لحن بازیگران جستجو کرد.

درست است که نمایش عرصه‌ای برای به تصویر کشیدن رخوت موجود در خانه است. رخوتی که با بی‌نامی شخصیت‌ها برجسته می‌شود. در بروشور نمایش نیز با ذکر انسان‌هایی به ظاهر زنده که فقدان روح بشری از آن‌ها مردگانی متحرک ساخته است. این مدعا واجد ارجاع می‌شود؛ لیکن اینکه مخاطب همراه با تصویر رخوت، خود دچار آن شود، درست است؟

جواب بی‌شک خیر است، چرا که مخاطبِ درگیرِ رخوت از نقطه‌ای در میانه نمایش، دیگر آن را دنبال نمی‌کند. آن را‌‌ رها کرده و به ساعتش نگاه می‌کند. به اینکه چه زمانی رنگ آسمان را می‌بیند و از این جنون مرگ رهایی پیدا می‌کند. او داستان را‌‌ رها می‌کند و خود همانند شخصیت‌ها منتظر است بخوابد.

دلیل این اتفاق را باید در درک غلط کارگردان و دراماتورژ از ساختار زبانی نمایشنامه دانست. نمایشنامه‌ای که به زبان کروات نوشته شده است. زبان کروات، زبانی است خشن، درگیر با کلماتی طولانی، در لحن سریع و پیوسته، چیزی که در قالب کلمات پی در پی و بدون مکث ظهور می‌کند. حال این زبان را با زبان کند و پر سکون فارسی مقایسه کنید. کلمات فارسی بر خلاف بیشتر زبان‌های دنیا با سکون به پایان می‌رسند، سکونی که موجب سَکت در کلام می‌شود.

در نمایش ازدواج‌های مرده لحن کند و اسلوموشن بازیگران قرار است قراردادی برای حضور مرگ در فضای نمایش – خانه – باشد؛ لیکن این امر قراردادی، ناشیانه است. اصل نمایشنامه به سبب ساختار زبانی این گونه نبوده است. در زبان-های اروپایی کلمه مرگ نه در معنا، بلکه در لفظ واجد خشونت است. در خوانش ایرانی، مرگ لفظی شاعرانه به خود می‌-گیرد. زمستان، پاییز، باران، برف، رودخانه، خون، گنجه و... به عنوان المان‌های تکرار شونده، درگیر شاعرانگی لحن فارسی می‌شوند.

این کندی در سخن، کشتن ضرباهنگ تند – که در زبان اولیه نمایشنامه موجود بوده – و اجرای ایستای بازیگران دست به دست هم می‌دهند که رخوت موجود در نمایش به شکل مضاعف در وجود مخاطب حلول ‌کند.

برداشت اشتباه از نمایشنامه و زبانِ آن را می‌توان در قسمت بازی موجود در نمایشنامه درک کرد. راجر فاولر در کتاب «زبان‌شناسی رمان» ذیل بخشی از رمان «موج‌ها» اثر ویرجینیا وولف که در آن صدای شش کودک در غالب یک الگوی نحوی منعکس می‌شود می‌گوید: نویسنده (وولف) با عبارت‌هایی که معرف گفته هر کدامشان است این صدا‌ها را قطع می‌-کند... این متن از نظر موسیقی به دو قسمت جدا تقسیم می‌شود: بخش نخست بر مبنای صورت‌های گوناگون ساخت نحوی حسی اساس یافته است و بخش دوم با ساخت نحوی خبری. 

در بازی میان شخصیت‌ها نیز همین مساله تکرار می‌شود. ذکر یک نام که حامل یک بار معنایی و یک بار احساسی است توسط یک شخصیت بیان می‌شود. هر کدام یک نحو خبری و یک نحو حسی را در توصیف آن کلمه بیان می‌کنند. تداوم این حلقه، بازی را سرپا نگاه می‌دارد. بازی از لحاظ شکل و ساختار زبانی از کلیت نمایش جداست. پس باید لحن و موسیقی متفاوتی داشته باشد، موسیقی که فاولر درمورد رمان وولف در نظر دارد. اما در اجرای میربابا، زبان و لحن بازیگران هیچ تفاوتی با قبل و بعد آن ندارد. بازی قرار است مجالی برای تنفس مخاطب باشد. یک نطقه عطف که بعد از آن جنازه مادر وارد نمایش می‌شود. ولی باز نمایش به‌‌ همان شکل اولیه خود ادامه پیدا می‌کند و تا انتها بدون هیچ تغییری پیش می‌رود. پس نمایش رخوت‌بار می‌ماند.

با توجه به اینکه گروه اجرایی موفق به اجرا در تماشاخانه مشایخی شدند و با علم به محدودیت‌های موجود اجرا در سالن‌های مستقل کنونی، کاش میزانسن به شکل طراحی می‌شد که مناسب با ساختار معماری سالن بود. مخاطبانی که از موضع بازیگران در سمت چپ صحنه فاصله داشتند، در تماشای نمایش درگیر مسایل عدیده‌ای بودند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل