طوفان تهران؛ گریزی به ساختار نخبگی جامعه ما
خبرگزاری تسنیم: پس از آن که طوفان پیشبینی نشد، سازمان هواشناسی کوشید تا حیثیت پیشبینی خود را بازسازی کند و اعلام کرد که فردای آن روز هم طوفانی در راه خواهد بود.اما از بد حادثه، آن روز یکی از آرامترین روزهای تاریخ تهران از آب درآمد.
حامد حاجی حیدری در یادداشتی اختصاصی برای تسنیم به موضوع طوفان اخیر تهران پرداخته است:
░▒▓ قضیه
طوفان دوازده خرداد تهران، توسط سازمان محترم هواشناسی پیشبینی نشد. پیش از آن هم بسیار پیش میآمد که آن سازمان، به شیوۀ «نه این و نه آن»، آسمان را «صاف تا کمی ابری» پیشبینی کند.
پس از آن که طوفان پیشبینی نشد، سازمان محترم هواشناسی کوشید تا حیثیت پیشبینی خود را بازسازی نماید، و پیشبینی کرد که فردای آن روز هم طوفانی در راه خواهد بود.
ساعت دوازده شب سیزده خرداد شد، و از بد حادثه، آن روز یکی از آرامترین روزهای تاریخ تهران از آب درآمد.
و ساعت دوازده شب سیزده خرداد، در بخش خبری ساعت بیست و چهار شبکه تلویزیونی تهران، در حالی که شورای هماهنگی سازمان تبلیغات اسلامی از مردم برای شرکت در مراسم سالگرد امام سید روح الله موسوی خمینی (ره) دعوت میکرد، در مقابل، سازمان هواشناسی، اکیداً مردم تهران را از خروج از منازل بر حذر داشت، هوشدار و اطمینان داد که مباد مردم تهران فردا تا ظهر از خانه خارج شوند، چرا که قطعاً طوفانی در راه خواهد بود.
و بالاخره، ظهر چهاردهم خرداد فرا رسید، و تهران، مجدداً یکی از آرامترین روزهای تاریخ خود را تجربه کرد، و باز، جالب آن که سازمان محترم هواشناسی از نفس نیفتاد، و پیشبینی کرد که حتماً عصرگاه چهاردهم خرداد، باد با سرعت 54 کیلومتر بر ساعت خواهد وزید. آیا میشد بادی با سرعت 54 کیلومتر بر ساعت از چین وارد کرد، شاید این بار پیشبینی آن سازمان تحقق یابد؟
این موضوع، از جهات مختلفی اهمیت دارد؛ خب، در این ماجرا پنج نفر کشته شدند و انبوهی مجروح. به اضافه آن که به دلیل عدم آمادگی قبلی حدود، چند میلیارد تومان خسارت اعلام شد.
ولی آن چه بر وفق سوژه تحقیق اخیر من، موضوع را در دیدگاهم جالب میسازد، این است که این روزها، نه فقط نخبگان متخصص در پیشبینی وضع هوا، بلکه بسیاری از نخبگان دیگر هم هستند که کار خود را با کارآیی کافی انجام نمیدهند، و مورد اخیر در سازمان محترم هواشناسی، تنها یکی از تبلورهای کارآیی پایین نخبگان انسانی در مسائل فنی است. آیا دوران نخبگی فنی به سر رسیده است؟ و آیا نارسایی ساختار نخبگی در جامعه ما و جوامع دیگر به امر زیربناییتری بازنمیگردد؟
░▒▓ ریشهیابی قضیه
وزش تندباد روز دوازده خرداد نود و سه، توسط ماشینهای پیشبینی هوا مستقر در بستر شبکه جهانی اینترنت پیشگویی شده بود، ولی نخبگان انسانی سازمان محترم هواشناسی ایران نتوانستند چنین پیشبینیای را صورت دهند.
وانگهی، عالیمقام موید حسینی صدر، سخنگوی سازمان محیط زیست در گفتوگو با فارس اظهار داشت: باید سازمان هواشناسی به نرمافزارها و تجهیزات لازم مجهز شود، این در حالی است که این امر به درستی صورت نگرفته است (خبر شماره 13930313000728). در دستور عالیمقام، عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی به قائم مقام خود در امور هواشناسی و هوانوردی هم مآلاً فقدان تجهیزات، مورد تأکید قرار گرفته است، و عامل انسانی بیقصور قلمداد شده است: «با توجه به طوفان شدید همراه با گرد و خاک در بعد از ظهر روز دوشنبه مورخ 12/3/1393 در تهران که منجر به خسارات جانی ومالی به تعدادی از هموطناان عزیز شد بدین وسیله ماموریت داده می شود تا با همکاری یک گروه علمی نسبت به قابلیت و فرایند پیش بینی چنین پدیده ای از نظر علمی با توجه به تجهیزاتی که در اختیار سازمان هواشناسی کشور است و فرایند اطلاع رسانی آن اعلام نظر شود» (وبگاه وزارت راه و شهرسازی). همان طور که مشاهده میشود، بررسی قصور در تشخیص عامل انسانی در دستور وزیر محترم نیست، بلکه این تجهیزات تشخیصی است که مورد توجه است.
پس، این سؤال پیش میآید که نخبگی فنی کارشناسان سازمان محترم هواشناسی مرجح است، یا نخبگی فنی نرمافزارها و تجهیزات؟ نخبگی فنی ماشینهای پیشبینی هوا مستقر در بستر شبکه جهانی اینترنت که بارها نشان داده است که بهتر از سازمان محترم هواشناسی ایران، هوای ایران را پیشبینی میکند؟ پس، صورت دقیق قضیه و نقطه مرکزی سؤال، روی جایگاه نخبگان انسانی در یک دنیای وسیعاً تحت نفوذ ماشینهاست.
ایجاد دو گروه نخبه و غیرنخبه، به قدر زیادی در زمینه تمایززایی شهر میسر شد. از این قرار، یکی از مهمترین ویژگیهای زیست مدرن محسوب میشود، و لااقل، از دید برخی کلاسیکهای علوم اجتماعی، دقیقاً مهمترین ویژگی زیست اجتماعی مدرن است.
از آغاز تحلیل حکیمانه امر اجتماعی، افلاطون و ارسطو، جامعه را اصولاً بر مبنای «تقسیم کار مدنی» که نهایتاً به یک سلسله مراتب تقسیم کار بر مبنای تقسیم فضیلت منتهی میشد، میفهمیدند. پس، از نظر آنان، کلید گشایش در یک زندگی مدنی نیک، تقسیم مراتب اجتماعی بر مبنای تقسیم فضایل بود.
در طلیعه دنیای مدرن، آدام اسمیت که بنا به یک تلقی، پایهگذار علوم انسانی مدرن تجربی محسوب میشود، اصولاً با مفهوم «تقسیم کار اقتصادی» جامعه مدرن را میفهمید. او در مقابل مرکانتیلیستها و فیزیوکراتها، مدعی شد که «منشأ ثروت ملل»، نه در کالاهای با مطلوبیت عام مانند طلا و نقره، و نه در زمین است، بلکه در کار انسانی است، و این حقیقت، موقعی کاملاً عیان میشود که یک تقسیم کار اقتصادی کامل و آزاد اتفاق بیفتد که در آن وقت، کار سهم سایر عوامل تولید در تولید ثروت را به صفر نزدیک میکند.
از زمان آدام اسمیت بود که کلید گشایش در وضع زندگی بشر، در «تقسیم کار اقتصادی»، و یک بازار آزاد دانسته شد. محرک این تقسیم کار اقتصادی، دو عامل طبیعی عرضه و تقاضا تلقی گردید. به باور آدام اسمیت، تا موقعی که دو عامل عرضه و تقاضا، به طور طبیعی عمل میکنند، میتوان انتظار داشت که یک «دست پنهان» یا یک «ناظر بیطرف وجدانی» جامعه را به متعادلترین وجه پیش برد.
اما، امیل دورکیم سوسیالیست در مقابل آدام اسمیت لیبرال، با طرح مفهوم «تقسیم کار اجتماعی» کوشید تا نشان دهد که تقسیم کار، بیش از آن که یک مفهوم اقتصادی باشد، یک مفهوم اجتماعی و ناشی از «وجدان جمعی» است.
«تقسیم کار سوسیال» یا «تقسیم کار اجتماعی»، در واقع، جایگزین انسانی و اخلاقی تنازع بقای طبیعی شمرده شد. «تقسیم کار اجتماعی» در دنیای مدرن، با همبستگی ارگانیک، کمک میکند تا انسانها از طریق تمایزهایی که با هم دارند، در ضمن درکی از کلیت جامعه، با هم مربوط شوند. کسی که کشاورزی میداند و دامداری نه، با «تقسیم کار اجتماعی»، با کسی که دامداری بلد است و کشاورزی نه، رابطه انسانی برقرار میکند، به جای آن که با تنازع بقا، خشونتبار، مواهب دیگری را از آن خود کند.
پس، محرک «تقسیم کار اجتماعی»، نه نفعطلبی، که حس نیاز مطلق یا نسبی است که افراد را وامیدارد که با درکی از کلیت نیازهای جامعه، گوشهای از کار جامعه را بر عهده گیرند.
دو درک مدرن از تقسیم کار، یعنی، «تقسیم کار اقتصادی» و «تقسیم کار اجتماعی»، در این امر مشترکاند که محرک تقسیم کار را نحوی کمیابی منابع زیست طبیعی یا اجتماعی برای منظور یک توسعه نامحدود میدانند، که انسانها برای رفع و رجوع این کمیابیها به تحرک و زیست اجتماعی وادار میشوند.
ولی آن چه وجه متمایز امروز را میسازد، آمادگی ما برای ورود به یک دوره مابعدکمیابی است. در واقع، انگیزههای مادی برای زیست اجتماعی و مشارکت در تقسیم کار اجتماعی، به خاطر رفع کمیابی منابع زیست اقتصادی یا اجتماعی، کمرنگ و رفته رفته بیرنگ میشود.
ایده اصلی این است که ورود ما به دوران مابعدکمیابی، به وساطت ورود گسترده ماشینها در زندگی اجتماعی میسر میشود. ملهم از نظریه عمومی شبکه، با این تأکید که ماشینها به اعضای فعال زندگی اجتماعی تبدیل شدهاند، ما نیاز به یک نظریه «تقسیم کار شبکهای» داریم.
در شرایط جدید، نیروی کارآمد کار، هوش مصنوعی است که ظرفیت تقریباً نامحدود انجام محاسبات، ظرفیت تقریباً نامحدود و خستگیناپذیر تکرار محاسبات، و توانمندی بالا بردن تقریباً نامحدود دقت در کنترل فرآیندها را دارد.
بله؛ عصر جدیدی آغاز میشود که در آن ماشینها شرکای زیست اجتماعی انسانها خواهند بود، و این شریکان، در قیاس با انسانها، توانمندی نامحدودی در کارآیی دارند. در چنین شراکتی، تشخیص اخلاقی و زیباییشناختی و خودتحققبخشی و در یک کلام بهبود ظرفیتهای معنوی انسان، جایگاهی است که به انسانها اختصاص داده میشود.
░▒▓ از یک دید وسیعتر...
در سریال نظریههای تقسیم کار، از «تقسیم کار اقتصادی» به «تقسیم کار اجتماعی» رسیدیم که به تقسیمکار اقتصادی که سودگرا بود، وجهی اخلاقی و انسانیتر داد. «تقسیم کار اجتماعی»، مستلزم نحوی حکمت عملی یا فرونسیس اجتماعی در انسانها بود که با درکی کلی از جامعه، بتوانند یک گوشه کار اجتماعی را که به نابودی تهدید میشود را بگیرند.
اما چنان که گفتیم، ایده «تقسیم کار شبکهای»، باز هم انسانیتر میشود، و انسان را دقیقاً به اعمال معنویتر، اعم از تشخیص اخلاقی و زیباییشناختی و خودتحققبخشی و در یک کلام، بهبود ظرفیتهای معنوی انسان معطوف میکند. در شرایط نهایی یک «تقسیم کار شبکهای»، این مَثَل متداول بین ما تحقق مییابد که کار مادی مال «تراکتور» است، و کار معنوی از آن انسان. در «تقسیم کار شبکهای»، رفته رفته نقش انسانیتری به انسانها اختصاص داده میشود.
نکته کاملاً مهمی که نتیجه عملی سترگی به همراه دارد این است که ما این تحول را به رسمیت بشناسیم. اکنون، اقتصاد و اجتماع ما با فرض یک دوران حاکمیت کمیابی، از محرکهای شوربختی مطلق یا نسبی برای به حرکت واداشتن افراد برای کار کردن استفاده میکند، در حالی که حس کمیابی منابع در افراد تضعیف شده است، و آنها با انگیزه دستیابی به منابع کمیاب، به یک عملکرد قابل قبول نایل نمیشوند.
بازتاب دقیق پیشفرضهای قدیمی و غیرمعنوی در سازمانهای انسانی مانند سازمان محترم هواشناسی این است که ما در سلسله مراتب سازمان هواشناسی، نخبگانی قرار دادهایم که دیگر چندان احساس کمیابی نمیکنند و شاید انگیزه چندانی برای خوب کار کردن ندارند. آنها کار خود را به درستی انجام نمیدهند.
جامعه با تضمین یک سلسله مراتب اجتماعی، به مجموعهای از افراد با مدارک خاص، امتیازاتی داده است، و آنها کم و بیش از سر سیری در آن موقعیتها مشغول کارند؛ کارهایی که ماشینها بهتر انجام میدهند، نشان به آن نشان که وزش تندباد روز دوازده خرداد نود و سه توسط ماشینهای پیشبینی هوا مستقر در بستر شبکه جهانی اینترنت در آن سوی کره زمین پیشگویی شده بود، ولی توسط انسانهای سازمان محترم هواشناسی ایران پیشبینی نشده بود.
وانگهی، سخنگو و مدیر عالی مربوطه هم دلیل ناتوانی سازمان متبوع خود در برآورد طوفان دوازده خرداد را، نبود تجهیزات مربوط عنوان میکنند.
نسل ما که هم اطبای قدیم را دیده است که آزمایش و تکنیکهای تشخیصی پیشین را نداشت دیدهاند، و هم پزشکان امروز را که بدون آزمایشگاه و مراکز تشخیصی، تقریباً هیچ تشخیصی از آنان برنمیآید، از خود میپرسند که از پزشکان، به عنوان نخبگان علمی، بدون ماشینها چه کاری برمیآید، و چرا این نخبگان انسانی، جایگاهی چنین دونتر از ماشین یافتهاند.
پاسخ همه این ابهامات، در روشناییای نهفته است که نظریه عمومی شبکه به زیست اجتماعی مشترک ما با ماشینها میافکند. ما ملهم از این مضامین نظریه شبکه مفهوم «تقسیم کار شبکهای» را ابداع کردیم و نشان دادیم که نحو توقع ما از عاملیت انسانی باید به تشخیص اخلاقی و زیباییشناختی و خودتحققبخشی و در یک کلام بهبود ظرفیتهای معنوی انسان تغییر یابد.
در جامعهای با «تقسیم کار شبکهای»، سلسله مراتب اجتماعی متعارف بر مبنای کارآیی به طرزی بیسابقه و روز افزون، نامربوط به نظر میرسد. هر چند که ممکن است که تحت تأثیر «تقسیم کار اجتماعی» پیشین، کسانی مانند حایزان دکترای تخصصی در هواشناسی یا پزشکی یا جامعهشناسی، و برای اظهار نظر در زمینههای مربوطه صالحتر تلقی شوند، ولی در عمل، همه میدانند که آنها چندان صالحتر نیستند، یا لااقل در حضور ماشینها، صالحتر نیستند.
بنا بر این، برای همه ما بسیار پیش میآید که برای پیشبینی وضع هوا، به صفحه Yahoo مراجعه کنیم، یا خودمان در جواب آزمایش تشخیص طبی، دور پارامترهای نامعمول گزارش شده توسط ماشین را علامت بگذاریم، تا پزشکی را که با عجله به نتایج آزمایش ما نگاه میکند، متوجه نبوغ ماشین کنیم، مبادا او در تشخیص خود اشتباه کند.
در فضای اینترنت، و شیوع آگاهیهای عمومی در زمینه تحلیل گزارشهای ماشینی و دادهها، مرزهای میان تخصصها از دست میروند، و اطلاعات تخصصی در سطح وسیعی توزیع میشود. طوری که ما حتی میتوانیم قبل از مراجعه به پزشک برای تفسیر نتایج آزمایش تشخیص طبی، با گشتی در اینترنت، خودمان تفسیری از نامعمول بودن برخی پارامترها به دست آوریم، و پزشک خود را غافلگیر کنیم.
در این شرایط، حس ما و پزشک، در مطب کمتر سلسلهمراتبی است، و پزشک پس از آن که از اطلاعات و تفسیر نسبتاً مفصل ما از نتایج آزمایش خود مطلع میشود، با رفاقت و قدری احترام بیشتر با ما مواجه میشود و خود را ملزم میکند تا تفسیر دقیقتری ارائه دهد. از این قرار، دیگر آن روابط شدیداً سلسله مراتبی در اماکنی مانند بیمارستان، بوروکراسیهای قضایی، یا محیطهای آموزشی حاکم نیست. اینها اماکنی هستند که بیشترین تجربه سلسله مراتب را به انسانها در دنیای مدرن میدهند و در این اماکن، به یمن حضور ماشین، برابری بیشتری حاکم شده است.
بنا بر این، بهتر است که نخبگان کمتر ادای نخبگان فنی را درآورند، چرا که ماشینهایی مانند Yahoo و Google، حایز نخبگی فنی بیشتری هستند. در این شرایط، انسانها به قول السدر مکاینتایر، باید به جای مهارتهای فنی بیشتر، «در پی فضیلت» باشند. از این قرار، به نظر میرسد که ما به یک الگوی زیست اجتماعی نزدیک میشویم که در آن مراتب انسانها میتواند بر مبنای مراتب فضیلت مرتب شود، و دیگر مشغولیت انسانها کار مادی نباشد، بلکه مشغولیت آنها معطوف به تشخیص اخلاقی و زیباییشناختی و خودتحققبخشی و در یک کلام بهبود ظرفیتهای معنوی شود.
انسانها باید در زمینه فضایل انسانیتر، جنم بیشتری از خود بروز دهند. در چنین جامعهای رفته رفته زمینه برای انحای جدید نخبگی فراهم میشود و انحای پیشین نخبگی منقضی میگردد.
مغز مفهوم «تقسیم کار شبکهای»، طنین عظیمی دارد، طوری که الزام میکند که زندگی اجتماعی، از نو معماری شود. هر چه زودتر این حقیقت را به رسمیت بشناسیم، کمتر اسیر بحرانهای اجتماعی غیر لازم میشویم.
فیالمثل، این که ما امروز، بحرانی به نام «بحران اشتغال» را تعریف میکنیم، باز میگردد به این که همچنان به ضرورت یک نظام اجتماعی متکی بر «تقسیم کار اقتصادی» و «تقسیم کار اجتماعی» اصرار داریم که در آن هستی انسانها بر حسب نقش آنها در نظام عرضه و تقاضا، یا بر حسب نقش آنها در فایق آمدن بر شوربختیها و تنازع بقاها شناخته میشود. این در حالی ست که در حضور یک نظام ماشینی با کارآیی بالا، و با بودن یک دولت تصدیگر نیرومند که حاصل اراده جمعی انسانها، و اصرار جامعه بر فراغت به جای اشتغال باشد، دیگر صورت مسأله اشتغال پاک میشود.
ادعای نظریه «تقسیم کار شبکهای» این است که زمینههای مادی لازم برای توجه انسانها به امر معنوی فراهم آمده است. حتی باور من این است که بحران جهانی اقتصاد هم به قدر زیادی ناشی از همین اشتباه بودن پیشفرضهای ما در مورد یک تقسیم کار اجتماعی خوب، به جای یک تقسیم شبکهای خوب است. این بحث ادامه دارد...
هوالعلیم
*استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
hajiheidari@PhiloSociology.ir
انتهای پیام/