ویژه نامه ولادت حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف
خبرگزاری تسنیم: آیت الله جوادی آملی می گوید: وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان کامل عصر ماست و وجود انسان کامل از آن جهت که مظهر اسم اعظم الهی است، واجد تمام کمالات است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، ابتدا عناوین و سپس متن مقالات ولادت امام عصر «عج» را در ذیل می خوانید:
ولادت حضرت قائم علیهالسلام
امام عصر(عج)،حقیقت آب حیات
هدایتهای معنوی حضرت مهدی (علیه السلام)
میـراث انبیاء در محضـر امام مهدى (ع)
چرا مهدی؟ چرا قائم؟ چرا...
سجایای اخلاقی امام عصر(ع)
سرگذشت ولادت حضرت ولی عصر علیه السلام
آثار عظیم اعتقاد به امام زمان (عج)
وجود مقدّس امام زمان، مصداق وعده ی الهی
راه معرفت امام زمان(ع)
سیمای ظاهری امام مهدی(ع)
تجلی و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در هستی
راز عمر طولانی امام مهدی علیه السلام
توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر (عج)
امام مهدی (عج) در قرآن، سنت و تاریخ
ولادت حضرت قائم علیهالسلام
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمودهاند: شما را به «مهدى» (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مژده دهم1. مهدى از فرزندان من است، نامش نام من و کنیهاش کنیه من است، از نظر اخلاق و خلقت شبیهترین مردم به من است، براى او غیبت خواهد بود تا این که مردم در آیینشان دچار گمراهى شوند. در آن زمان مهدى مانند ستاره فروزان به مردم رو مىنماید و زمین را از عدل و داد پر مىکند آن طور که از ظلم و ستم پر شده است2.
اعتقاد به ظهور یک منجى آسمانى، میان ملل و ادیان، مشترک است و از دیدگاه قرآن، حکومت آینده جهان در اختیار صالحان خواهد بود و آنان وارث زمین هستند. در اعتقاد مسلمانان اعم از شیعه و سنى آن منجى آسمانى که تشکیل دهنده حکومت واحد جهانى بر مبنای دین پیامبر است، حضرت «مهدى» (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. حضرت مهدى (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در شرایطى پا به عرصه گیتى گذارد که خبر ولادت و غیبتش توسط پیامبر و اهل بیت آن حضرت بارها به مردم داده شده و جامعه اسلامى به ویژه شیعیان به او معتقد گشته بودند3.
ایشان در روایات به عنوان حضرت «ابوالقاسم»، «قائم»، «منتظر»، «حجت»،«صاحبالامر»، «دوازدهمین خلیفه پیامبر» و غیر اینها نیز معرفى شده است، امّا مشهورتر از همه، نام «مهدى» است. این عناوین همه یک مصداق را معرفى مىکنند و مسلمانان این واژهها و نامها را فقط بر یک شخص منطبق مىدانند که همان «مهدى» موعود پیامبر است.
اوّلین کسى که واژه «مهدى» را به عنوان نام آن منجى بزرگ به کار برده و او را به این اسم معرفى کرده، شخص پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است، به همین جهت تمام مسلمانان از هر فرقه و گروه، با این نام آشنا هستند و او را به عنوان دادگستر آینده جهان و موعود پیامبر مىشناسند4.
سید احمد سجادی
پینوشتها:
1) مسند احمد حنبل، جلد 3، ص 37
2) بحار الانوار، جلد 51، ص 72
3) راهنما شناسى، على نورى- صفر علیپور- آخوندى، جلد 1، ص 31
4) لسان العرب، جلد 15، ص 354
امام عصر(عج)،حقیقت آب حیات
نویسنده : آیت الله جوادی آملی
وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان کامل عصر ماست و وجود انسان کامل از آن جهت که مظهر اسم اعظم الهی است، واجد تمام کمالات است و بر همین اساس، امام معصوم مایه تأمین حیات معنوی و سرچشمه آب زندگانی است: (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا)؛1 خداوند زمین را پس از مردنش زنده میکند و زندگی مرهون آب است: (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ)2 و امام معصوم علیه السلام همان چشمه زلالی است که سرزمین دلها با آن زنده میشود.
آب زندگانی، بارانی نیست که از بالا ببارد و آب چشمه یا چاه نیست که از پایین بجوشد، بلکه حقیقتی است که به صورت قانونی الهی در عرصه تشریع و در قالب انسان کامل و معصوم در عرصه تکوین ظهور میکند. کتاب خدا دین الهی را چشمه حیات عرصه تشریع میشناساند و در بیان حیاتبخشی آن میفرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ)؛3 یعنی راهآورد دین، نه تنها افیون و مخدر نیست بلکه نیروی محرک و عامل حیات و پویایی است.
رسول اعظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز در سخنی نورانی ـ همان طور که گذشت ـ شناخت انسان کامل و امام معصوم هر عصر را عامل حیات معقول فرد و جامعه معرفی فرمود: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛4 آن که بمیرد و امام معصوم در عصر خویش را نشناخته باشد، چونان جاهلان و به مرگ جاهلیت مرده است و چون مرگ عصاره زندگی است، آن که جاهلانه مرده، زیستنی جاهلانه داشته است و فاقد حیات معنوی و والای انسانی بوده است.
مسأله زنده کردن زمین به آب حیات پس از مرگش، در روایات عترت طاهره علیه السلام مورد تأیید و تأکید است و بر پایه آن روایات خداوند زمین مرده را نیز با انسان کامل زنده میکند، همانطوری که زمین مرده را با آب: عن أبی جعفر علیه السلام قال: یحییها الله (عزوجل) بالقائم علیه السلام بعد موتها؛ بموتها یعنی کفر أهلها و الکافر میت.5
گاهی جامعه، زمانی دلها و هنگامی زمینة فرهنگی ملّتی میمیرد. آنجا که محیط جهل و جهالت باشد، فضای سیطرة مرگ است که گاه با گفتن و نوشتن و هدایتهای ظاهری دفع میشود؛ اما زمانی چنان عمیق و فراگیر است که باید دم مسیحایی و نفس قدسی مسیحادم آن عصر امت را زنده کند و آن که امروز نفسش دم روحالقدسی است و وجودش چشمه زلال زندگانی، جز وجود مقدس ولی الله الاعظم حجت بن الحسن المهدی علیه السلام نیست.
معرفت امام عصر علیه السلام مایه حیات قلوب انسانها و بازیابی بشر به عرصه حیات معقول انسانی است و ثمرهاش معنوی و انسانی است، که همانا هجرت از خدر طبیعت به فرا طبیعت و انتقال از سجن دنیا به خلد آخرت است.
این احیای تام جامعه منحصراً در دست انسان کامل است و سر حیاتبخشی امام معصوم هر زمان، آن است که دیگران گاهی واجد علم و فاقد فضائل عدلاند و گاه عکس چنین قضیهای صادق است و زمانی میشود که فی الجمله هم عالم باشند و هم عادل؛ اما در هیچ کدام به نصاب مطلوب کمال نرسیدهاند. ایشان انسانهای شایسته و وارستهای هستند که خودشان را نجات میدهند و شاید درمانگر برخی بیماران باشند؛ اما انسان کامل چون عملش و عدلش کامل و در مقام مظهریت اسم اعظم خداوند است همه برکات را به همراه دارد، پس به تنهایی کار آب زندگانی میکنند.
ولایت و امامت، حقیقت آب زندگانی است و تمام شئون علمی و عملی وجود مبارک ولی الله الاعظم امام زمان علیه السلام آب زندگی است، از اینرو با ظهورش دلها و زمینهای مرده را احیاء میکند.
امام عصر علیه السلام به نمایندگی و مظهریت حق سبحانه سبب تام احیاء دلها و زمینهای مرده است و وظیفه بشر عرضه کردن زمین و زمینه دل خویش به حضور مبارک آن حضرت است، به گونهای که در پرتو فیض معرفت و هدایتش از سرچشمه زلال چشمه حیات بهرهمند و احیا شود.
زندگی آسوده، ثمرة اطاعت از انسان کامل
راحت زیستن، آرزوی تمامی انسانهاست؛ اما انسان به یقین نمیداند که راحت حقیقی خود را در کجا بجوید. انسان کامل که متن ظاهر و اسرار باطن عالم را میشناسد، بهترین راهنماست که جامعه با اطاعت او به کمال سعادت میرسد. آنان میآموزانند که برای آسوده زیستن نخست باید ساده زیست بود و از تجمل دست شست؛ سپس باید چنان افق اندیشه را بالا برد که دانست هرگز جمالی بیرون از جان انسان یافت نمیشود.
خداوند به مؤمنان مستضعف صدر اسلام میفرماید که شما در برابر ایمان و عمل صالح از حیات طیب برخوردارید: نعمت آزادی، پیروزی طیب است و آشنا بودن به شیوة صحیح زندگانی و قانعانه و سادهزیستن از مصادیق حیات طیب است، همانگونه که در روایات معصومان علیهم السلام حیات طیب به قناعت تفسیر گردیده است: قال علی علیه السلام: کفی بالقناعة ملکاً و بحُسن الخُلق نعیماً و سئل علیه السلام عن قوله تعالی: (فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَة)6 فقال: هی القناعة.7
خلاصه آنکه جامعة جاهل چیزی را از دست میدهد که مایه آرامش اوست و چیزی را جمع کرده و به آن اعتماد دارد و بر آن پایه خرسند است که سبب ناآرامی او است. آن ترک ناروا و این جذب اضطرابآور است و چنین جامعهای بین دو جدار فشار دهنده و دو بند مهارکننده گرفتار میشود. آنکه این بندها را بشناساند و راه برونرفت از آنها را بیاموزاند و شیوة علمی آن را اراده کند انسان کامل است: (وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ.)8 حضرت ختمی امامتعجل الله تعالی فرجه الشریف همانند حضرت ختمی نبوت صلی الله علیه و آله و سلم عهدهدار چنین هدایت است.
پی نوشتها:
*. برگرفته از کتاب امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف موعود موجود.
1. سوره حدید، آیه17.
2. سوره انبیاء، آیه30.
3. سوره انفال، آیه24.
4. کمال الدین، ج2، ص81؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص250 ـ 251؛ بحارالانوار، ج32، ص331.
5. کمال الدین، ج2، ص385.
6. سوره نحل، آیه97.
7. نهجالبلاغه، حکمت229.
8. سوره اعراف، آیه157.
منبع: ماهنامه امان شماره 16
هدایتهای معنوی حضرت مهدی (علیه السلام)
اشاره: وجود امام زمان، هر چند غایباند، دو گونه فایدهی تکوینی و تشریعی دارد . فائدهی تشریعی وجود آن حضرت، بر سه گونه است . مهمترین آن هدایتخلق است و مشهورترین لقب آن حضرت، یعنی «مهدی» ، بر آن دلالت میکند این هدایتها به سه دوره تقسیم شده است: 1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا 2- دوران غیبت کبرا 3- هدایتهای پس از ظهور .
این مقاله، به پنج نمونه از هدایتهای دورهی نخست پرداخته است .
سلیمان اعمش میگوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «چه گونه مردم از حجت غایب بهره میبرند؟» . فرمود: «همان گونه که از آفتاب زیر ابر بهره میبرند .» . (1)
در این روایت، امام غایب، به آفتاب زیر ابر تشبیه شده و فوائد او به فوائد آفتاب پنهان در زیر ابر . پس در این تشبیه، دو وجه شباهت وجود دارد: یکی، اصل بهره برداری مردم از نور و گرما و اشعهی مفید خورشید است که در روزهای ابری بر زمین میتابد و دیگری کمتر بودن مقدار آن بهره نسبتبه روزهای آفتابی است .
همان گونه که در روزهای آفتابی، بهرهی مردم از آفتاب، بیشتر است، در عصر ظهور، بهره آنان از برکات وجود امام معصوم، بیشتر خواهد بود
البته، برکات و فوائدی که از حجت غائب، امام مهدی، روحی فداه، به جهان خلقت و مردم میرسد، بحث مهمی است، ولی ما، در مقام استقصای این بحث نبوده و تنها برای روشن شدن موضوع مقاله، به بررسی آن میپردازیم اینک، با نگاهی به دلایل عقلی و نقلی، این فوائد را بر دو گونه مییابیم: (2)
1.فوائد تکوینی
میدانیم آن حضرت، به عنوان یکی از چهارده معصوم، علت غایی آفرینش انسان و جهان است; زیرا، همان گونه که مخلوقات، در پیدایش خود، نیازمند علت غایی هستند، در تداوم خلقت نیز به آن محتاجاند; یعنی، لطف و عنایتخداوند متعال، به خاطر وجود یکی از آن حضرات بر روی زمین است . در زیارت جامعه آمده است:
«بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض ...» .
این فوائد، خارج از هدف این مقاله است
2.فوائد تشریعی
ما، در این مقاله، به سه گونهی آن اشاره میکنیم:
الف) احکام ولایی; آن حضرت، گاهی به واسطهی افرادی خاص، در مسائل مهم، حکم نهایی را بیان فرموده و گاه بی واسطه، حکم و اختلافی را بر طرف کرده است . این گونه احکام، مخصوصا، در عصر غیبت صغرا، نمونههای زیادی دارد .
ب) دعا یا استغفار آن حضرت برای مؤمنان و صالحان و مستضعفان و یا لعنت ایشان بر کافران و ظالمان; به این فائده، در روایات «عرض اعمال بندگان بر امام زمان علیه السلام» تصریح شده است . نیز دعاهایی که آن حضرت در شب قدر و عرضهی مقدرات سالانه بر ایشان، برای افراد شایسته میکند، از این دسته است .
ج) هدایتهای عمومی و خصوصی آن حضرت به ره جویان و حق طلبان در عصر غیبت صغرا و کبرا; هدایت عمومی و جهانی شان، پس از ظهور، مهمترین فایدهی وجودی آن حضرت است، به همین جهت، مشهورترین لقب آن حضرت - که در روایات متواتر آمده - «مهدی» است . هر چند همهی امامان ما، «مهدی» هستند، همان طور که همهی آنان، سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و تقی و نقی هستند، ولی این صفت، به صورت ویژه، بر خصوص امام دوازدهم «موعود منتظر» اطلاق شده است .
در این که لقب مذکور، به معنای اسم مفعول استیا به معنای فاعلی، دو نظر وجود دارد . روایت جابر از امام محمد باقر علیه السلام نظر نخست را تایید میکند; زیرا، در آن آمده است:
«انما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی ...» . (3)
از این روایت استفاده میشود که «مهدی» به معنای اسم مفعول است، ولی گاهی اسم مفعول، به جهت مبالغه، به معنای اسم فاعل میآید، مانند «محصن» به معنای «شخصی عفیف و خویشتن دار» . در این جا نیز «مهدی» به معنای «هادی» است . البته، کسی که از هر جهت هدایتشده باشد; هادی همه جانبه نیز خواهد بود .
حکمت اختصاص این لقب به امام زمان علیه السلام آن است که علاوه بر علوم و انواری که خداوند به همهی ائمه علیهم السلام عنایت فرموده، الطاف و هدایتهای ویژهای به آن حضرت دارد که پس از ظهور، مردم جهان را با همهی تنوع فکری و تفاوت نژادی و فرهنگی، به زیر فرمان خدای متعال رهبری میکند و راه سعادت را به همگان نشان خواهند داد . از این رو، طبری، در دلائل الامامة، از انس ابن مالک نقل میکند که:
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد ما آمد . وقتی علی علیه السلام را دید، دستبر دوش او گذاشت و فرمود: «ای علی! اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی کند که مردی از نسل تو به حکومتبرسد که به او «مهدی» گفته میشود . او، به سوی خدای عزوجل هدایت میکند، و عرب به واسطهی او، هدایت میشود، چنان که تو - یا علی! - کافران و مشرکان را از گمراهی نجات دادی و هدایت کردی ... (4)
از این روایت استفاده میشود که این لقب، به معنای اسم فاعل است، ولی بهتر آن است که بگوییم، این لقب شریف، به هر دو معنای اسم فاعلی و اسم مفعولی، در حق آن جناب آمده است .
آری، او، هدایتیافتهی کامل و هدایت کنندهی تمام عیار بشر از جانب پروردگار جهان است .
قبل از بیان مصادیق این هدایتها، لازم استبه دو نکته اشاره کنیم:
یکم - در عصر غیبت کبرا، مردم، موظفاند برای تشخیص وظایف شرعی، یا خود به کتاب و سنت مراجعه کنند و یا از مجتهدان متخصص تقلید کنند، و هیچ نظر و حکمی، با ادعای صدور آن از امام غایب اعتباری ندارد . این قاعدهی مسلم، به مقدار زیادی، مانع فرصتطلبی شیادان و توطئهی دشمنان و هرج و مرج فرهنگی شده است .
دوم - متاسفانه، در طول تاریخ غیبت و مخصوصا اخیرا، اشخاصی از عواطف پاک مؤمنان نسبتبه حضرت، سوء استفاده کردهاند و برای موجه نشان دادن خود و بازار گرمی، داستانهای دروغین و گاهی مبتذل، از ملاقات خود یا دیگران با حضرت نقل میکنند که باعث وهن مذهب و سستی اعتقاد مردم میشود .
در این مقاله، به احادیثیا داستانهایی که آن حضرت، فرد یا گروهی را هدایت فرمودهاند، و مدرک معتبری دارد، (5) بسنده شده و از نقل مطالب سست و موهون، خودداری میکنیم .
این هدایتها، در سه مرحله است:
1.از ولادت تا پایان غیبت صغرا؛
2.عصر غیبت کبرا؛
3.عصر ظهور .
این دسته بندی، از آن جهت است که تولد و زندگی آن حضرت تا شهادت پدربزرگوارشان، مانند دوران غیبت، مخفی و در هالهای از کتمان و تقیه بود . به این جهت، احادیث دوران ولادت و کودکی حضرت، در این بخش از گفتار میآید .
1.شیخ طوسی، نقل میکند که گروهی از شیعیان مفوضه (افراطی) و مقصره (تفریطی)، شخصی به نام «کامل بن ابراهیم مدنی» را به سوی امام حسن عسکری علیه السلام فرستادند . کامل میگوید:
با خود گفتم: از امام بپرسم که «آیا صحیح است که داخل بهشت نمیشود مگر کسی که مانند من عقیده و معرفت داشته باشد (شیعه دوازده امامی باشد)» .
هنگامی که بر حضرت وارد شدم ... و سلام کردم در مقابل دری نشستم که در مقابل آن، پردهای آویخته بود . بادی وزیده و پرده را کنار زد . ناگهان چشمام به نوجوانی مانند پارهی ماه افتاد که حدود چهار سال سن داشت . او، مرا صدا کرد و گفت: «کامل بن ابراهیم!» .
بر خود لرزیدم و بی اختیار عرض کردم: «لبیک ای آقای من!» . فرمود: «به نزد ولی خداوند و به در خانهی حجتخدا آمدهای تا بپرسی آیا علاوه بر آنان که مانند شما معرفت و عقیده داشته باشند کسان دیگری هم وارد بهشت میشوند؟ .» . گفتم: «آری! به خدا قسم، همین سؤال را داشتم .» . حضرت فرمود: «در آن صورت، تعداد بهشتیان، بسیار کم خواهد بود! به خدا قسم! علاوه بر آنان، گروه دیگری نیز وارد بهشتخواهند شد که به آنان «حقیه» (6) گفته میشود .» . پرسیدم: «آنان چه کسانی هستند؟» . فرمود: «گروهی که «علی» را دوست دارند و به خاطر محبتبه «علی» ، قسم میخورند، اما حق و فضیلت او را نمیدانند .» .
سپس مدتی ساکتشد، آن گاه فرمود: «نیز آمدهای تا از عقیدهی مفوضه بپرسی؟» . فرمود: «آنان، دروغ میگویند، بلکه دلهای ما، ظرف خواستخداوند است . هنگامی که او بخواهد، ما میخواهیم . خداوند، در قرآن میفرماید:
«و ما تشاءون الا ان یشاء الله» . (7) »
سپس پرده به حالت پیشین برگشت و دیگر من نتوانستم آن را بگشایم . در این حال، امام حسن عسکری علیه السلام به من فرمود: «دیگر چرا این جا نشستهای، در حالی که حجتخداوند و جانشین من، به پرسشهایت پاسخ داد؟» . (8)
منزل امام، زیر نظر مراقبان خلیفه و جاسوسان بود و نشستن بیش از آن مصلحت نبود .
در این حدیثشریف، امام مهدی علیه السلام در دامن پدر، در حالی که کودکی چهارساله بود و هنوز به مقام امامت نرسیده بودند و زندگی مخفی داشتند و جز در مقابل بعضی از خواص شیعه ظاهر نمیشدند، به دو مسئلهی مهم پاسخ میدهند . طبق این روایت، امام فرمودند که دایرهی رحمتخداوند را تنگ نگیرید . هرچند بهشت، در اصل، برای شیعیان است، ولی گروهی از غیر شیعیان که مغرض نیستند و حضرت علی علیه السلام را دوست دارند، به بهشت وارد خواهند شد .
نیز حضرت تفویض را باطل دانستند . در تفسیر آن، دو احتمال است: یکی این که خداوند، پس از خلقت انسان، او را به حال خود واگذار کرده و هیچ تصرفی در افعال اختیاری و طاعت و معصیت و سعادت و شقاوت او ندارد . در مقابل اینان، جبریه هستند که اختیار را از انسان نفی میکنند . به نظر اهل بیت علیهم السلام هر دو نظر (جبر و تفویض) باطل است، و از این رو، امام علیه السلام مفوضه را تکذیب کردند و فرمودند: «دلهای ما، ظرف خواستخداوند است و در محدودهی مشیت و ارادهی او، انسان میتواند فعل یا ترک را اختیار کند .» .
احتمال دیگر، تفویض ربوبیت جهان به ائمه علیهم السلام است . شیعیان غالی، معتقد بودند که ائمه علیهم السلام، پروردگار جهان هستندو آناناند که بر مردم روزی میدهند و زنده میکنند و میمیرانند و امام علیه السلام این عقیده را نفی کرده، میفرماید: «دلهای ما ائمه، ظرف خواستخداوند است و خواست ما، محدود و مقید به خواست او است و ما، مطیع او هستیم .» .
احتمال دوم، از آن جهت که مفوضه، در مقابل مقصره، (کسانی که مقام امام را از آن چه هست، پایینتر میدانند) قرار گرفته، صحیحتر است .
2.مرحوم صدوق، از شخصی به نام ابومحمد حسن بن علی بن وجناء نصیبی نقل میکند که:
در مسجد الحرام، در زیر ناودان طلا، در حال سجده بودم . پس از نماز عشا، در چهارمین روز پنجاه و چهارمین حجام، در حال آه و زاری بودم که شخصی مرا حرکت داد و گفت: «ای حسن بن وجنا نصیبی!» . من، برخاستم . دیدم، کنیزک زردرنگ و لاغر اندامی، در حدود چهل سال یا بیشتر، پیشاپیش من راه افتاد . من، چیزی از او نپرسیدم تا آن که مرا به خانهی حضرت خدیجه، صلوات الله علیها، آورد که در آن اتاقی بود که در آن، وسط دیوار بود و پلهای از چوب ساج داشت . کنیزک، بالا رفت . آن گاه صدایی برخاست و فرمود: «بیا بالا!» . من، بالا رفتم و مقابل در ایستادم .» . پس حضرت صاحب الزمان علیه السلام به من فرمود: «آیا فکر میکنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچ گاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم .» . سپس یکایک اوقاتی که حجبه جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برایام برشمرد .
من، از وحشت و تعجب، بی هوش شدم و افتادم . آن گاه، دستی را بر روی شانهی خود احساس کردم . برخاستم . به من فرمود: «ای حسن! در خانهی جعفر بن محمد [ ظاهرا، خانه امام صادق علیه السلام در مدینه ] بمان و در فکر غذا و آب و لباس مباش ... .» .
سپس به من دفتری داد که در آن، دعای فرج و صلواتی بر آن جناب نوشته بود . فرمود: «این دعا را بخوان و این گونه نماز بخوان و این مطالب را جز به حق جویان از دوستان ما، نده . خداوند عزوجل، تو را موفق بدارد!» .
پرسیدم: «ای مولای من! آیا دیگر پس از این تو را نمیبینم؟» . فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد .» .
حسن بن وجناء میگوید: از حجبرگشتم و در خانهی جعفر بن محمد علیه السلام ماندگار شدم و جز برای سه کار، بیرون نمیآمدم: برای تجدید وضو و خوابیدن و غذا خوردن .» .
پس هنگام غذا، وارد خانهام میشدم، ظرف چهارگوشهای پر از آب مییافتم که گردهی نانی بر بالای آن بود و هر غذایی که در طول روز، دوست داشتم، در آن جا وجود داشت . از آن میخوردم و همان، مرا کفایت میکرد . لباس تابستانی، در فصل تابستان، و لباس زمستانی، در فصل زمستان، برایام میآمد . و هرگاه (خانوادهام) برایام آب میآوردند، با آن، خانه را آب پاشی کرده و کوزه را خالی میکردم (; زیرا، آب داشتم .) یا هنگامی که غذا میآوردند، چون نیازی به آن نداشتم، آن را شبانه، صدقه میدادم تا راز کار مرا، همراهانام ندانند .» . (9)
از این واقعه استفاده میشود که امام علیه السلام از حال شیعیان خود، کاملا، خبر دارد، بلکه میفرماید: «من، در تمام سفرهای حج، همراه تو بودم .» . حضرت، با نشان دادن معجزهای در خانهی امام جعفر صادق علیه السلام - که ظاهرا در آن زمان، به صورت معبدی در آمده بود - صدق و صحت احساس و دریافت راوی (حسن بن وجناء) را تایید کرد و دعای فرج و صلوات مخصوص را به او تعلیم داد .
3.مرحوم صدوق، از ابوعبدالله بلخی نقل میکند که:
امام زمان علیه السلام بر جعفر کذاب، هنگامی که به ناحق، ادعای میراث امام حسن عسکری علیه السلام کرد، از مکان مجهولی ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! چرا میخواهی حق مرا ببری؟ !» . جعفر متحیر و مبهوت ماند . آن گاه حضرت غایب شد . جعفر، پس از آن، هر چه در میان مردم گشت، آن حضرت را نیافت تا آن که مادر امام حسن عسکری علیه السلام معروف به جده از دنیا رفت . او وصیت کرد، در همان خانهی امام حسن علیه السلام دفن شود . جعفر، مانع شد و گفت: «نباید در این خانه دفن شود .» . این جا نیز حضرت بر او ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! آیا این خانهی تو است؟» . سپس حضرت غایب گشت و دیگر دیده نشد . (10)
میدانیم با وجود فرزند (طبقهی اول)، ارث، به برادر (طبقهی دوم) نمیرسد . جعفر، مدعی بود از آن جا که امام حسن عسکری علیه السلام فرزند ندارد، او، وارث امام علیه السلام است و اجازه نمیدهد کسی در خانهی امام دفن شود . حضرت، با ظهور خود، ادعای او را باطل ساخت .
4.مرحوم صدوق، بدون واسطه، از ابوالادیان نقل میکند که:
من، خدمتگزار امام حسن عسکری علیه السلام بودم و نامههای حضرت را به شهرهای اطراف میبردم . در بیماری وفات آن حضرت، بر وی وارد شدم . نامههایی نوشتند و به من دادند و فرمودند: «آنها را به مدائن ببر . چهارده روز، غیبت تو طول خواهد کشید . روز پانزدهم، وقتی وارد سامرا شدی، صدای نالهی عزا را از خانه من خواهی شنید و بدن مرا برای غسل دادن بر روی مغسل میبینی .» .
ابوالادیان میگوید: پرسیدم: «ای آقای من! در آن صورت، پس از شما، چه کسی امام خواهد بود؟» . فرمود: «کسی که جواب نامهها را از تو بخواهد، او، جانشین من خواهد بود .» . عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» . فرمود: «کسی که بر من نماز بخواند، او، جانشین من است .» . عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» . فرمود: «کسی که بگوید در کیسهها چیست، او، جانشین من است .»
در این جا، هیبتحضرت، نگذاشتبپرسم: «منظور از کیسهها چیست؟» .
ابوالادیان میگوید: «نامهها را به مدائن بردم و جواب هایش را گرفتم . همان گونه که امام فرموده بود، روز پانزدهم، به سامرا برگشتم و دیدم از خانهی امام علیه السلام صدای ناله و شیون بلند است و بدن آن حضرت، بر روی مغتسل قرار دارد و «جعفر بن علی برادرش» ، (فرزند امام علی النقی علیه السلام) در کنار در منزل نشسته و شیعیان، دسته دسته، بر وفات برادرش، به او تسلیت میدهند و به جهت رسیدن او به مقام امامت، تبریک میگویند .» . با خود گفتم: «اگر این شخص امام باشد، دیگر امامتشیعه، باطل شده است; زیرا، من، سابقا، او را با کارهای خلافی، چون شرب خمر و گوی بازی و طنبورنوازی میشناختم . با این حال، جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم . او، از من، چیزی نخواست . در این هنگام، عقید (غلام حضرت) نزد جعفر آمد و گفت: "آقای من! برادرتان کفن شده است . برخیز و بر وی نماز بخوان! " . جعفر و شیعیانی که اطرافاش بودند، حرکت کردند، در حالی که پیشاپیش آنان، دو نفر از ماموران دولتبنی عباس، به نام سمان و حسن بن علی (معروف به سلمه از یاران معتصم عباسی) بودند .
هنگامی که به خانهی امام رسیدیم، دیدم، امام علیه السلام کفن شده، روی تخت قرار گرفته است . جعفر، جلو رفت تا بر برادرش نماز بخواند . همین که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندم گون و پیچیده موی و گشاده دندان، بیرون آمد و عبای جعفر را کشید و گفت: " ای عمو! عقب بیا که من، برای نماز بر پدرم، سزاوارترم . " جعفر، عقب آمد، در حالی که رنگاش پریده و زرد شده بود . کودک، جلو رفت و بر حضرت نماز خواند . آن گاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را در کنار پدربزگوارش دفن کردند .» .
ابوالادیان میگوید: همان کودک، به من فرمود: "ای بصری! جواب نامههایی که به همراه داری، به من بده . " . من نیز پاسخها را به او دادم و با خود گفتم: "این، دو نشانه از علائم امامت که امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموده بود . فقط، نشانهی سوم باقی ماند . " .
آن گاه به سوی جعفر بن علی رفتم . دیدم، ناراحت است و آه میکشد . یکی از شیعیان، به نام حاجز وشاء برای آن که حجت را بر او تمام کند، از وی پرسید: «این کودک چه کسی بود؟» . جعفر گفت: «به خدا قسم! تا کنون او را ندیده و نشناسم .» .
ابوالادیان میگوید: «در همین حال که نشسته بودیم، جماعتی از قم رسیدند و خواستند خدمت امام حسن عسکری علیه السلام برسند، وقتی از وفات حضرت آگاه شدند، پرسیدند: "به چه کسی تسلیتبگوییم؟ " . آنان را به جعفر بن علی معرفی کردند . آنان، خدمت جعفر رسیدند و به او سلام کردند و تسلیت گفتند و افزودند: «همراه ما، نامهها و اموالی است که باید بگویی از چه کسانی و چه قدر است تا بتوانیم آن را تحویل شما دهیم . " .
جعفر، ناراحتشد و در حالی که لباساش را تکان میداد، برخاست و گفت: "شما، از ما، علم غیب میخواهید" .
پس از رفتن جعفر، در حالی که این گروه متحیر بودند، خادمی از درون خانهی امام بیرون آمده و نام یکایک صاحبان نامهها و اموال را به ایشان گفت و افزود: "همراه شما، نامههای فلانی و فلانی و کیسهای است که در آن هزار دینار سالم و ده دینار تقلبی وجود دارد . " شیعیان قم نیز نامهها و اموال را به آن خادم تحویل دادند و گفتند: "آن کس که تو را برای این کار فرستاده، همان، امام است . "
جعفر، پس از این حادثه، نزد خلیفه (معتمد عباسی) آمد و آن را نقل کرد . معتمد نیز ماموران خود را برای تفتیش، به خانهی امام علیه السلام فرستاد . آنان، صقیل کمال الدین (کنیز حضرت) را دستگیر کردند و آن کودک را از وی درخواست کردند . کنیز، با زیرکی، ادعا کرد، حامله است تا مسئلهی کودک را بپوشاند و دستگاه خلافت را، به انتظار تولد کودک بنشاند . آنان نیز ساده لوحانه، کنیز را به قاضی ابی الشوارب سپردند، ولی مرگ عبیدالله بن خاقان (وزیر مقتدر عباسی) آنان را غافلگیر کرد و رشتهی کارهایشان به هم ریخت . از طرفی، قیام بردگان زنگی، در بصره، چنان آنان را سرگرم ساخت که از آن کنیز غافل شدند و او توانستبه سلامت از نزد ایشان به منزل امام بازگردد .» . (11)
در این جریان، امام علیه السلام با حضور به جنازهی پدر و نماز خواندن بر او و در خواست جواب نامهها از ابوالادیان و معرفی صاحبان نامهها به اهل قم و مقدار موجودی کیسهها، حجتخداوند را معرفی و مدعی امامت را رسوا کرد . حضرت، با این که در شرایط تقیه و استتار بودند، خدا جویان و حق طلبان را هدایت فرمودند .
پی نوشت :
1.منتخب الاثر، ص 336 به نقل از ینابیع المودة .) مضمون این روایت، به روشها و طرق مختلف، از ائمهی اطهار علیهم السلام رسیده است
2.گاهی گفته میشود: «یکی از فوائد وجود امام، وساطت در فیض است .» . اگر منظور از آن، همان علت غایی یا وساطت در فیوضات معنوی و تشریعی باشد، مورد قبول است، ولی اگر وساطت در ربوبیت جهان و علیت فاعلی آن باشد، مورد قبول متکلمان شیعه نیستیا مورد نقد و اشکال است . از این جهت، ما، از ذکر این عنوان، خودداری کردیم . البته توضیح کامل بحث علت غایی بودن حضرات معصومین علیهم السلام نیاز به مجال واسع دیگری دارد .
3.بحارالانوار، ج 51، ص 29 از کتاب الغیبة سید علی بن عبدالحمید .) نظیر این روایت، در همان جلد، ص 29 و 30 نیز آمده است .
4.این که خداوند به واسطهی حضرت مهدی علیه السلام عرب را هدایت میکند، منافاتی با هدایت جهانی آن حضرت ندارد . شاید تاکید بر هدایت عرب، از جهتبلند پروازی و تعصب خاص این نژاد است .
5.منظور از مدرک معتبر، اصطلاح فقهی آن، یعنی حدیث صحیح یا موثق نیست، بلکه مراد، آن است که حدیثیا داستان، در کتب معتبر اصلی شیعه، آمده باشد و سلسله سند متصل یا مرسل، به علمای معتبر شیعه و در نهایتبه معصوم علیه السلام منتهی شود .
6.مرحوم مجلسی، در بحار، ج 52، ص 50، میگوید: «مراد از حقیه، مستضعفان از اهل سنت، ضعفای شیعه یا هر دو گروهاند .» .
7.دهر: 30 .
8.الغیبة، شیخ طوسی، ص 246 .
9.کمال الدین، ج 2، ص 443 .
10.کمال الدین، ج 2، ص 442 . این داستان، از هدایتهای تشریعی قسم نخست است .
11.کمال الدین، صدوق، ج 2، ص 475 .
منبع: فصلنامه انتظار
میـراث انبیاء در محضـر امام مهدى (ع)
آنچه خـوبـان همه دارنـد تو تنها دارى حکـومت مهدى(ع) تجلـى قدرت لایتناهـى خداوند است و ایـن اراده و خواست خداست که به ایـن بنده صالحـش چنان قدرتى بدهد که تاکنون به هیچ یک از بنـدگـانـش نداده است. مطـالعه در قلمـرو غیبت و ظهور و شخصیت حضـرت مهدى(ع) همگان را سخت شیفته دیدار مهدى(ع) مـى کند. بدین جهت, برآن شدیـم در ایـن نـوشتار کـوتاه با نشان دادن تصـویرى اجمالـى از مظاهر اقتـدار مهدى(ع) خـوانندگان عزیز را به یاد روزگار مهدى(ع) بینـدازیـم, به امیـد اینکه در روز ظهورش افتخـار خـدمت در حضـورش را داشته باشیم. ان شاءالله.
همراه با موکب مهدى(ع)
چه زیباست بـدانیـم او که مى آیـد به چه شکلـى ظهور مـى کنـد, چه مى پـوشد, در دستـش چیست, باخود چه مىآورد و همراهان او کیانند؟ براساس روایات موجـود, هنگام ظهور, فرشتگان ملا اءعلا غرق شادى و سرورند. فرشته اى بالاى سـرمهدى(ع) قرار مى گیرد و فریاد مـى زنـد
اى مردم! ایـن حضرت مهدى است, از او پیروى کنیـد.(1) پیامبر(ص) فـرمـود
یخـرج المهدى و علـى راءسه غمامه فیها مناد ینادى هذا المهدى خلیفه الله فاتبعوه.(2) مهدى که ظهور مـى کنـد, ابرى بالاى سـرش در حـرکت است و فرشته اى در آن قرار گرفته, فریاد مـى زنـد
ایـن مهدى, خلیفه خـداونـد است; از او پیـروى کنید. مهدى عمـامه ى سفیـد جـدش پیـامبـر بزرگـوار اسلام(ص) را بـر سـر مى نهد.(3)
تن پوش مهدى(ع)
پیراهن خون آلود پیامبر خدا(ص) در جنگ احد را بر تـن خود دارد; پیراهنـى که قطرات خـون مقـدس حضرت بر آن ریخته شـده است. امام صادق(ع) به یعقوب بـن شعیب فرمود
آیا نمى خواهى پیراهن قائم آل محمد(ص) را ـ که در روز ظهور به تـن مى کند.ـ به تـو نشان دهـم؟ عرض کرد
آرى. حضرت صندوقـى را طلبیده, پیراهنـى از آن بیرون آورد و در مقابل یعقوب باز کرد. یعقوب مى گوید
ناگاه چشمم به آستینى چپ پیراهـن افتاد که آغشته به خون بود. حضرت فرمود
این پیراهـن رسول الله است. روزى که دندانهاى پیشین حضرت را شکستنـد, ایـن پیراهـن را پوشیده بود; و قائم در همین پیراهـن قیام مى کند. یعقوب مى گوید
خونها را بوسیده, به چشم کشیدم. آنگـاه امـام پیـراهـن را پیچیـد و در جـاى خـود قـرار داد.(4)
سلاح مهدى(ع)
سلاح مهدى(ع), کلاهخـود و زره و شمشیـر ذوالفقـار پیـامبــــر(ص) است.(5) امام صادق(ع) داشتـن سلاحهاى باقى مانده از رسول الله را از نشانه هاى امامت مـى دانـد. حارثه بـن المغیره نصرى گـوید
به حضرت امام صادق(ع) عرض کردم
امام به چه چیز شناخته مى شود؟ فرمود
به سکینه و وقار. عرض کردم
و دیگر به چه چیز؟ حضرت فرمـود
او را به وسیله شناختـن حلال و حرام مى شناسـى و به نیاز مردم به او و بـى نیازى او از مـردم و همچنیـن سلاح پیامبـر نزد اواست.(6)
پرچم مهدى(ع)
پرچـم پرافتخار پیامبر(ص) ـ که جبرئیل در روز بـدر براى پیامبر آورد و با به اهتزاز درآمـدنـش مسلمانان پیروز شـدنـد.ـ همـراه مهدى(ع) خواهد بود. على(ع) نیز در بصره ایـن پرچم را به اهتزاز در آورد و چشـم فتنه را کـور کرد. مـومنان اصرار ورزیدند, حضرت پرچم را در صفین نیز باز کند, ولى نپذیرفت و فرمود
ایـن پرچمى است که بعد از مـن کسى جز حضرت قائمـ صلـوات الله علیه ـ آن را به اهتزاز درنمىآورد.(7) امام صادق(ع) درباره ماهیت و جنس ایـن پرچم فرمود
به خدا سوگند, ایـن پرچـم هرگز از جنس پنبه و کتان و ابـریشـم نیست. ابـو بصیـر پـرسیـد
پس از چیست؟ امـام فـرمـود
از بـرگهاى بهشت است که جبـــرئیل آن را آورد و پیامبر در روز بـدر بـرافراشت. سپـس جمع کرد و به دست علـى داد. ایـن پرچـم همچنان نزد علـى بـود تا در روزجمل آن را باز کرد و خـداوند فتح و پیروزى برایـش آورد. آنگاه آن را جمع کرده, کنار گذاشت و اکنـون نزدماست و تا قیام قائم کسـى آن را باز نخـواهد کـرد.(8) امـام سجـاد(ع) به ابـوخـالـد کـابلـى فـرمود
گویا مى بینـم صاحب شما بربلندى نجف در پشت کـوفه قرار گرفته... در حالـى که پرچـم رسول الله را بـرافراشته و آن را به سـوى هیچ گـروهـى نمـى بـرد مگـر آنکه خـداونـد نـابـودشـان مـى سـازد.(9)
ذخایر مهدى(ع)
تمام آثار پیامبـران و سفراى الهى از آدم تا خاتـم نزد مهدى(ع) است که در مـوقع ظهور هـم با خـود مـىآورد. مهمتـرین ایـن آثار عبارت است از
1 ـ عصاى موسى
امام باقـر(ع) فـرمود
عصاى مـوسى, پیـش از آنکه در دست مـوسـى باشد, عصاى آدم بود. سپس به شعیب و بعد به موسى بـن عمران رسید و اکنـون ایـن عصا نزدماست. رنگ ایـن عصـا همچنان سبز است و به همان شکل اول خود باقى است. اگر از آن بپرسى, پاسخ مى دهد. ایـن عصا بـراى قائم ما ذخیـره گـردیـده است. او بـا عصـا همان کارى مـى کنـد که مـوسـى انجـام داد....(10)
2 ـ حجر موسى
سنگـى که حضرت مـوسـى برآن زد و چشمه هاى آب از آن روان شد, نزد امـام مهدى(ع) است. وقتـى حضـرت اراده کـوفه مـى کنـد, یکــى از یـاورانـش فـریـاد مـى زنـد
هیچ کـس آب و غذا بـر ندارد. آنگاه حجر مـوسـى بـن عمران را بـر شتـر مـى نهنـد و همراه خـود مى بـرند. در هیچ منزلـى فرود نمـىآینـد, مگر آنکه چشمه اى از آن سنگ روان مى شود. گرسنگان, بـى نیاز و تشنگان, سیراب مـى شـوند... .(11)
3 ـ تابوت سکینه
ایـن تابوت از زمان حضرت مـوسـى نزد پیامبران بنى اسرائیل بـود. امام صادق(ع) درباره آن فرمود
ایـن همان صندوقى است که خداوند براى مادر مـوسى فرستاد تا نوزادش را در آن قرار دهد و در دریا رها کند... . حضرت موسى در پایان عمر, الـواح و زره و همه آثار نبـوتـش را در آن قـرار داد.(12) به گفته بـرخـى از محققان
تمثالهاى پیامبران خدا در این تابوت جاى داشت. بنى اسرائیل ایـن تابـوت را در جنگها باخود حمل مى کردند و در پرتـو آن پیروزى به دست مىآوردند.(13) قائم آل محمد(ص) هنگام ظهور و رفتـن به سـوى بیت المقدس, آن تابـوت را همراه خاتـم سلیمان و الـواح موسى(ع) بیرون مىآورد.(14) در برخى از احادیث از تابوت آدم نیز سخـن به میان آمده است. ایـن تابوت در دریاچه طبریه براى حضرت بقیه الله محفـوظ مانـده است و حضرت هنگام ظهور آن را بیرون مـىآورد.(15)
4 ـ مجمـوعه اى دیگـر از آثـار انبیا
امام صادق(ع) مى فرماید
الـواح و عصاى موسى و خاتـم سلیمان نزد مـن است. ظرفـى که حضرت مـوسـى در آن براى خدا قربانـى مـى کرد, تابـوتـى که فـرشتگان آن را حمل کـرده, آوردنـد و نیز نامـى که پیامبر خـدا بـراى حفظ مسلمانان از تیرهاى مشـرکان, آن را میان صفـوف قـرار مـى داد, پیـش مـن است.(16) آرى, پیـراهـن حضــــرت آدم(ع)(17) حضرت یوسف, ابراهیـم و نیز حله اسماعیل نزد قائم آل محمد(ص) است.(18)
5 ـ کتابهاى آسمانى
تمـام کتـابهاى آسمـانـى ـ که روزى در دست پیـامبـران مــرسل و اولـواالعزم بـود. و به وسیله آن مـردم را هـدایت و ارشـــــاد مـى کردنـد.ـ تـوسط پیامبر به اهل بیت انتقال یافت. و امروز همه آنها در اختیار آخـریـن ذخیره الهى است. روزى که حضرت بقیه الله به فـرمان پروردگار از پـرده غیبت بـرون آیـد, تمام آنها را با خـود مىآورد. امام صادق(ع) فرمـود
خداوند هیچ چیز به پیامبران نـداد, مگر اینکه آن را به محمـد(ص) نیز عطا کـرد. آن صحفـى که قـرآن درباره اش فـرمود
((صحف ابـراهیـم و مـوسـى)) نزدماست... .(19)
6 ـ قـرآنـى که امـام علـى(ع) گرد آورد.
روزى که پیامبر(ص) دار فانى را وداع گفت, علـى(ع) به سفارش وى در خانه نشست تا قرآن را گـردآورد. او پـس از پایان کار, قـرآن را به مسجد برد و به ابـوبکر عرضه کرد. عمر گفت
اى علـى! ایـن قرآن را به جاى خـود برگردان, ما نیازى به آن نداریـم. حضرت آن را گرفت و به خانه برگشت. هنگامى که عمر به خلافت رسید, روزى به على(ع) گفت
اگر بخـواهى, مـى تـوانى قرآنى که نزد ابـوبکر آوردى اکنـون بیاورى تا گرد آن جمع شویم. حضرت فرمـود
هیهات, راهـى براى رسیدن به آن نیست. مـن در زمان ابـوبکـر چنان کـردم تا بـرشما اتمام حجت کـرده باشـم و در روز قیامت نگـوییـد ما از ایـن غافل بـودیـم; یا بـراى ما نیاوردى. اکنـون ایـن قرآن نزد من است و جز پاکان و جانشینان مـن کسى به آن دست نمى زند. عمـر گفت آیـا زمـانـى بـراى اظهار ایـن قـرآن وجود دارد؟ حضرت فرمـود
آرى, هنگامـى که قائم از فرزندانـم ظهور کند.(20) تمام کتابها و نوشته هاى معصـومان(علیهم السلام) به نامهاى صحیفه جـامعه(21) ـ که املاى رسـول الله(ص)و خط علـى(ع) بـود.ـ, کتـاب علـى(ع)(22), مصحف فاطمه(س)(23), جفر ابیض(24), جفـراحمر(25) و صحیفه هـایـى که نـام تمـام پیـامبـران, پـادشـاهـان و پیــروان اهل بیت(علیهم السلام) بـرآن نـوشته است, نزد امام عصـر(ع) قـرار دارد.
همـراهان مهدى(ع)
جبرئیل و میکائیل و تمام فرشتگانى که تاکنون به فرمان پروردگار روى زمیـن آمده اند, در حضـور مهدى آل محمـد(ص) خـواهند بـود. امام صادق(ع) به ابان بـن تغلب فرمـود
گـویا سیزده هزار و سیصد و سیزده فرشته را همراه مهدى مى بینـم. ابان گفت
آیا ایـن فـرشتگان همـراه پیامبـرى از پیامبـران هـم بوده اند؟ حضـرت فرمـود
آرى, ایـن فـرشتگان درکشتـى با نـوح, در آتـش با ابراهیم, هنگام عبور از دریا با موسى و زمان رفتـن به آسمان با عیسى بودند. همچنیـن چهار هزار فرشته اى که همراه پیامبر بودند, سیصـد و سیزده فـرشته اى که در بـدر فـرود آمـدنـــد, چهار هزار فرشته اى که بـراى یارى حسین بـن علـى(ع) به زمیـن آمـدنـد. اما اجازه جنگیـدن از امام دریافت نکردنـد و پـس از شهادت حضرت, تا روز قیامت بر وى مى گریند... همه همراه قائم آل محمد(ص) خـواهند بـود.(26) افزون بـر ایـن, پیـامبـرانـى چـون حضـرت عیســــى و الیاس(علیهماالسلام)(27) نیز به افتخار حضـرت بقیه الله به فرمان پـروردگـار از آسمـان فـرود آمـده, پشت سـر آن حضـرت به نمــاز مـى ایستند.(28) بندگان صالح خدا یعنى حضرت خضر و اصحاب کهف(29) و سیصد و سیزده تـن دلداده مهدى(ع) به راه مى افتند تا در حکومت امام عصـر(ع) خـدمات شایسته خـود را انجـام دهنـد. امام رضا(ع) فرمود
خضر آب حیات نـوشیده, تا نفخ صـور زنده است... و خـداونـد وحشت قائم ما را درروزهاى غیبتش به وسیله او به انس تبدیل مى کند.(30) تمـام گنجهایـى که در طـول تـاریخ به گـونه اى زیـر زمیـن پنهان مـى شـود, به فرمان پـروردگار ظاهر گشته, دراختیار آخریـن ذخیره الهى و مصلح حقیقى قرار خـواهد گرفت. از گنجهاى قسطنطنیه گرفته تا گنج کعبه و سایر اشیاى گرانبهایـى که ده ها و صـدها هزار سال پیـش بـراى چنیـن روزى و چنیـن کسـى پنهان شـده است. طاووس گـوید
امـوال و اشیاى گرانبهایـى که در درون کعبه بـود, عمـر را نگـران کـرد. او مى گفت
نمـى دانم با آنها چه کنـم. آیا آنها را به حال خـود واگذارم یا بیرون آورده, در راه خـدا قسمت کنم. حضرت امیر به عمر فرمـود
از تقسیـم آنها چشـم بپـوش; زیرا تـو صاحب این کار نیستى. کسى که عهده دار ایـن کار مى شود, جـوانى از قریـش است. او در آخـرالزمان آنها را بیرون آورده, در راه خـدا تقسیـم مـى کنـد.(31) علـى(ع) درباره گنج قسطنطنیه مـى فـرمایـد
امـام مهدى(ع) بـا همـراهـان خـود به شهر قسطنطنیه ــــ که محل پادشاهى و سکـونت پادشاه روم است.ـ مـى رسد. پـس سه گنج از آنجا بیرون مىآورد
گنجى از جـواهرات و گنجى از طلا و گنجـى از نقره. او همه آنها را بیـن سپاهیانـش قسمت مـى کنـد.(32) امام باقر(ع) مـى فـرمـایـد
((ویظهرالله له کنـوز الارض و معادنها) و ظاهــر مـى گرداند خـداوند براى او گنجهاى زمینـى و معادنـش را.(33) در پـایان ایـن نـوشتـار, یـادآورى چنـد نکته ضـروررى مـى نمـایـد
1 ـ بدون شک وجـود ایـن همه آیات و نشانه ها از پیامبران سلف در دست آخـریـن ذخیره الهى, نشانه اقتـدار مهدى(ع) است تا مردم آن زمان بدانند که امام زمان با چه قدرت عظیمى وارد صحنه مـى شـود. افزون براین, هریک از ایـن آثار نفیـس, کارآیـى خود را خـواهـد داشت و این دیگـر به دست مهدى(ع) است که از ایـن ذخایـر چگـونه بهره بردارى کند. 2 ـ ایـن آثـار و اشیـاى گـرانبها, احتمـالا بـراى اتمـــام حجت بـرانسـانها, به ویژه پیـروان ادیـان الهى, در اختیـار امـــام زمان(ع) است; بدین معنى که پیروان هر دیـن و پیامبرى, وقتـى که عیسـى و برخـى از پیامبـران مرسل, با آثار شاخص انبیا را همراه امام عصر مـى بیننـد, دیگر هیچ عذر یا بهانه اى براى پیروى نکردن نخواهند داشت. 3 ـ شایـد علت اینکه برخى از آثار و ذخایر در بـرخـى مناطق دور دست مدفـون گردیده, ایـن باشـد که حضرت مهدى(ع) با رفتـن به آن مناطق و بیـرون آوردن آنها بـاعث هـدایت مـردم آن سـامان شـود.
پی نوشت :
1 ـ تلخیص المتشابه, ج 1, ص 417.
2 ـ الصـراط المستقیـم, ج 2, ص 260.
3 ـ عقدالدرر, ص 277.
4 ـ غیبه نعمانى, ص 243.
5 ـ معجـم احـادیث الامام المهدى, ج 3 ,ص 244 و 387.
6 ـ غیبه نعمانى, ص 242.
7 ـ معجـم احـادیث الامام المهدى, ج 3, ص 386.
8 ـ همان, ص 387.
9 ـ همان, ص 201.
10 ـ بصائرالدرجات, ص 183.
11 ـ همان, ص 188.
12 و 13 ـ الشیعه و الرجعه, ج 1, ص 164.
14 ـ همان, ج 1, ص 163.
15 ـ معجـم احـادیث الامام المهدى,ج3,ص292.
16 ـ بصائرالدرجات, ص 175.
17 ـ همان, ص 188.
18 ـ معجـم احـادیث الامام المهدى,ج3,ص 120.
19 ـ بصائرالدرجات, ص 135.
20ـ الشیعه و الرجعه, ج 1, ص 419.
21 ـ بصائرالدرجات, ص 142.
22 ـ همان, ص 147.
23 ـ همان, ص 151.
24 ـ معجـم الامام المهدى, ج 3, ص 388.
25 ـ بصائرالدرجات, ص 151.
26 ـ غیبه نعمانى, ص 311.
27 ـ در عقـدالـدرر, ص 278 چنیـن آمـده است
عیسـى به دستـــور پـروردگـار همـراه هفتـاد هزار فـرشته به زمیـن مـىآید.
28 ـ معجـم احـادیث الامام المهدى , ج3, ص 317.
29 ـ بحارالانوار, ج 53, ص 77.
30ـ کمال الدین, ج 2, ص 390.
31 ـ الشیعه و الرجعه, ج 1, ص 211.
32 ـ همان, ص 161.
33 ـ همان, ص 389.
منبع: مجله کوثر - ش 33
چرا مهدی؟ چرا قائم؟ چرا...
در این مقاله قصد داریم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا به امام زمان(عج)، قائم، اباصالح، بقیة اللَّه، صاحب الزمان، حجة اللَّه، مهدی و... گفته می شود و چرا موقع شنیدن بعضی از این نام ها (مثلاً قائم)، بلند شده و دست خود را بر سرمان می گذاریم؟!
اصولاً اشخاص والا مرتبه و مشهور، دارای اسامی، القاب و کنیه های مختلفی هستند که هر یک اشاره به بعدی از ابعاد شخصیتی و وجودی آنان دارد. در اینجا به تبیین و توضیح بعضی از این عناوین می پردازیم.
الف. قائم
یکی از مهم ترین و مشهورترین القاب حضرت مهدی(عج) «قائم» (قیام کننده و به پا خیزنده) است. این عنوان رسا و گویا، در بعضی از روایات مربوط به آن حضرت آمده و اشاره به قیام، مبارزه و جهاد بزرگ او و آمادگی استقامت وی دارد. روایات متعددی راجع به این لقب وارد شده است ؛ از جمله :
امام صادق علیه السلام فرمود : «اذا توالت ثلاثة اسماء : محمد و علی و الحسن، فالرابع القائم»(1) «هنگامی که سه اسم محمد و علی و حسن دنبال هم آمدند، پس چهارمین آنان قائم است».
امام جوادعلیه السلام نیز می فرماید : «اِنّ القائم منّا هو المهدی الّذی یجب ان ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره»(2) ؛ «به راستی که قائم از ما، مهدی است که در ایام غیبت، انتظار او و در دوران ظهور، اطاعت او واجب است».
از آن جهت که امام مهدی در برابر وضعیت اسفناک سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به وجود آمده برای مردم قیام کرده، علیه ظالمان و مفسدان و زرمداران وارد عمل خواهد شد ؛ به آن حضرت قائم گفته می شود. از طرفی در این مدت طولانی، آن حضرت آماده انقلاب جهانی و مبارزه مسلّحانه (قیام به شمشیر) بوده و همیشه در حال انتظار برای قیام به سر می برد.
امام صادق علیه السلام فرموده است :
«سمّی القائم لقیامه بالحق»(3) ؛ «قائم نامیده شده، به جهت اینکه قیام به حق خواهد کرد».
امام رضاعلیه السلام نیز فرموده است :
«تمام الامر بقائم آل محمد»(4) ؛ «تمام امر به دست قائم آل محمدصلی الله علیه وآله است».
از امام جوادعلیه السلام نیز سؤال شد : چرا او را قائم می نامند؟ امام فرمود :
«لأنّه یقوم بعد موتِ ذکرِه و ارتدادِ اکثرِ القائلین بأمامته»(5) ؛ «چون پس از آن قیام می کند که از یادها رفته است و بیشتر معتقدان به امامتش برگشته اند».
اما اینکه موقع سلام به امام زمان(عج) و رسیدن به نام مبارک «قائم» می ایستیم ؛ به جهت ابراز احترام و بزرگداشت نام و یاد آن حضرت و اظهار پیوند و انتظار ظهور او است ؛ یعنی، این کار در زمان امام صادق علیه السلام در میان شیعیان معمول بوده ؛ حتی نقل شده است : در حضور امام رضاعلیه السلام کلمه قائم ذکر شد، آن حضرت برخاست و دست بر سر نهاد و فرمود : «اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه»(6).
امام صادق علیه السلام نیز فرموده است : «سزاوار است که وقت برده شدن نام قائم (برای احترام)، به پاخیزند و از خداوند تعجیل در فرجش را بخواهند»(7).
ب. مهدی
یکی از القاب مشهور امام زمان - که مسلمانان، منجی موعود را به این عنوان می شناسند - «مهدی» است. مهدی به معنای هدایت یافته و هدایت گر است ؛ در واقع او تجلّی واقعی «هدایت و راهنمایی» انسان ها در مهم ترین برهه از تاریخ بشری است. آن حضرت، همه انسان ها را به اوج کمال و تعالی رسانده و از غرقاب ضلالت و فساد نجات خواهد داد.
در روایتی آمده است : «انّما سمّی القائِمُ مَهدِیاً لأنّه یهدی الی اَمر مضلول عنه...»(8) ؛ «... قائم را بدان جهت مهدی گویند که مردم را به امری که گم کرده اند، هدایت می کند».
امام صادق علیه السلام نیز فرموده است : «لأنّه یهدی الی کُلِّ امر خَفی»(9) ؛ «به جهت اینکه به تمامی امور پنهان هدایت می شود».
بر این اساس مهدی «من هداه الله» است ؛ کسی که خدا او را هدایت کرده است. مهدی همان راه مستقیم الهی و کمال معنویت و انسانیت است. او در اوج هدایت و راهیابی قرار دارد ؛ بنابراین می تواند همگان را به قله رستگاری و ایمان رهنمون شود ؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمود : «لقب مهدی بر او گذاشته شده ؛ چون او مردم را به سوی خداوند هدایت می کند»(10).
ج. اباصالح
در منابع و مصادر روایی، چنین کنیه ای برای امام زمان ذکر نشده است ؛ گویا آن را خود مردم، ابداع کرده و در گرفتاری ها و مشکلات خود با آن امام زمان را به کمک طلبیده اند. در بعضی از کتاب ها، اباصالح، به عنوان یکی از کنیه های حضرت مهدی(عج) ذکر شده است ؛ شاید به خاطر این روایت باشد که امام صادق علیه السلام فرمود : «هرگاه همراه خود را در سفر گم کردی، بانگ برآور : «ای اباصالح» یا «ای صالح» ؛ خداوند رحمتش را بر تو فرود آورد ؛ راه را به ما نشان ده»(11). باید به این حقیقت توجه کرد که در جهان هستی، همه عوامل دست اندر کار، در خدمت حضرت مهدی(عج) هستند و اگر انسان گرفتار - به خصوص در بیابان - از او یاری بطلبد ؛ به یقین خود آن حضرت یا کسانی که در خدمت او هستند، به کمکش شتافته و دستگیری اش خواهند کرد. البته بر اساس بعضی از روایات، موکّل بیابان ها «صالح» نام دارد که می تواند طبق دستور امام زمان عمل کند(12).
در بعضی از نوشته ها دو وجه درباره «اباصالح» ذکر شده است :
1. در آیه 72 سوره انبیا (و کُلّاً جَعَلنا صالحین)، عنوان صالح به «نبی» اطلاق شده و کنیه «اباصالح» یعنی، پدر نبی و این بیانگر مقام والای حضرت مهدی(عج) است و چون آن حضرت از هر پیغمبری، خصوصیتی دارد و ویژگی های انبیا در او جمع است ؛ لذا او را پدر انبیا می گویند.
2. در آیه «الحقنا بالصالحین»، مراد از صالح حضرت یوسف است. کنیه اباصالح یعنی «پدر یوسف» و این نشانگر زیبایی و نیکی فوق العاده امام مهدی است، یعنی، پدر زیبایی ها(13).
علامه مجلسی(ره) پس از بیان داستان نجات یافتن شخصی به نام شیخ قاسم - که با عبارت «یا اباصالح» به ساحت امام زمان متوسل شده و نجات یافته بود - می نویسد : «از علما و مؤمنان، کسانی را که با ما رفاقت و مصاحبت دارند، ایمان و تأکید دارند که نجات دادن درماندگان و گمشدگان در دشت و صحرا و نیز تحقّق این گونه معجزات و کرامات در عالم امکان در عصر حاضر، جز از خلیفة اللَّه، امام زمان(عج)، از شخص دیگری ساخته نیست ؛ چرا که یکی از مقامات معنوی امام عصر(عج)، علم و آگاهی به احوال مردم و نجات دادن گرفتاران و گمشدگان است...
مسئله دیگر این است که از قدیم الایّام در میان عرب ها کنیه مبارک «اباصالح»، از کنیه های معروف ومشهور امام زمان بوده است. به همین دلیل، شاعران و خطیبان عرب، در میان سروده ها، اشعار و روضه های خود، آن حضرت را با این عنوان، یاد کرده و به کمک و یاری می طلبند. گمان می رود که ایشان، این اعتقاد را از حدیث «اربعمائه» (اصول چهارصدگانه) امیرمؤمنان علیه السلام به دست آورده باشد(14).
د. بقیة اللَّه
«بقیة اللَّه» به معنای باقی ماندن چیزی یا کسی، از ناحیه خداوند برای مردم است. به تعبیر دیگر، هر موجود نافع که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیة اللَّه» محسوب می شود و از آنجا که مهدی موعود(عج)، آخرین پیشوا و بزرگ ترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است، یکی از روشن ترین مصادیق «بقیة اللَّه» می باشد و از همه به این لقب شایسته تر است(15). به ویژه آن که امام مهدی(عج) تنها باقی مانده پس از پیامبران و امامان است ؛ از این رو در روایات متعددی به آن حضرت، لقب «بقیة اللَّه» داده شده است.
از جمله در روایتی آمده است : «چون مهدی خروج کند، پشت به کعبه می ایستد. با او 313 مرد جمع می شود و نخستین چیزی که تکلم می فرماید، این آیه است : «بقیة الله خیرلکم ان کنتم مؤمنین». پس می گوید : «منم بقیة اللَّه و حجت و خلیفه او در میان شما». سپس هیچ کس بر او سلام نمی کند، مگر اینکه می گوید : «السلام علیکم یا بقیة اللَّه فی ارضه»(16).
بقیة اللَّه ؛ یعنی کسی که در وجود او، همه مواریث انبیا و ائمه علیهم السلام هست. در واقع وجه اختصاصی حضرت ولی عصر(عج) به این است که «بقیة اللَّه» می باشد. مطابق روایتی که از خود ائمه علیهم السلام رسیده، در وجود مبارک امام زمان(عج) تمام مظاهر علم، قدرت و حکمت الهی یک جا جمع شده است. ظهور ایشان و غلبه بر سراسر جهان، بزرگ ترین مظهر قدرت الهی است که به دست هیچ یک از ائمه علیهم السلام واقع نشده است.
روایت شده است : وقتی احمد بن اسحاق بن سعد اشعری به محضر امام حسن عسکری علیه السلام شرفیاب شد، درباره جانشین آن حضرت سؤال کرد. امام کودکی خردسال را به او نشان داد. احمد بن اسحاق پرسید : آیا نشانه ای هست تا قلبم اطمینان یابد؟ آن کودک زبان گشود و به زبان عربی فصیح فرمود : «انا بقیة الله فی ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثراً بعد عین یا احمد بن اسحاق» ؛ «من بقیة اللَّه بر روی زمین و منتقم از دشمنان او هستم، ای احمد اسحاق! بعد از دیدن این (کرامت) نشانه ای طلب نکن»(17).
سلام مخصوص به آن حضرت نیز چنین است: «السلام علیک یا بقیة اللّه فی ارضه»(18).
ه. حجّة اللَّه
حضرت مهدی(عج) آخرین حجّت الهی است ؛ از این رو به آن حضرت حجة اللَّه و حجة بن الحسن العسکری گفته می شود. البته پیامبران و اوصیای آنان، همگی «حجّت»اند ؛ زیرا خداوند به وجود ایشان بر بندگان خود احتجاج می کند. بر اساس روایات فراوانی، هرگز زمین خالی از حجت نیست : «لو بقیت بغیر امام لساخت»(19) ؛ «اگر زمین خالی از حجت باشد، اهلش را فرو می برد».
حجّت همچنین به معنای پیروزی و سلطنت خدا بر خلق است و آن حضرت بر عالم مسلّط و پیروز می شود و حکم خدا را اجرا می کند. نقش نگین امام مهدی(عج) نیز «انا حجة اللَّه» است(20).
داوود بن قاسم می گوید : از امام دهم شنیدم که می فرمود : جانشین من پسرم حسن است ؛ شما نسبت به جانشین پس از جانشین من چه حالی خواهید داشت؟ عرض کردم : خداوند مرا فدایت کند، چرا؟ فرمود : برای آنکه شخص او را نمی تواند ببیند و ذکر او به نام مخصوصش روا نیست. عرض کردم : پس چطور او را یاد کنیم؟ فرمود : بگویید : «الحجّة من آل محمد»(21).
و. صاحب الزمان
حضرت ولی اللَّه الاعظم، صاحب الزمان(عج) است ؛ به این معنا که امام زمان خویش است. از آنجا که هیچ گاه زمین از حجت خالی نیست. در هر زمان یک نفر از اولیای الهی، امام زمان خود و حجّت الهی و خلیفه الهی در روی زمین است.
بنابراین «صاحب الزمان» به معنای امام زمان و حجت خدا در روی زمین است و این امام، صاحب الامر به معنای پیشوایی است که اطاعتش بر همگان واجب است و اولوالامری است که در قرآن، اطاعتش همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب شده است : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(22) ؛ «ای اهل ایمان، از خدا و از پیامبر و صاحبان امرتان اطاعت نمایید» طبیعی است که امام زمان و صاحب زمان و صاحب امر - به این معنا که حجت خدا بر روی زمین است - بر زمان و مکان و تمام موجودات امکانی احاطه دارد و این احاطه و تسلّط، به اذن و اجازه الهی است.
بر این اساس، از خصایص و مختصات حضرت ولی عصر(عج)، لقب مبارک «صاحب الزمان»، به معنای صاحب اختیار و مدبر این زمان است. از بعضی روایات استفاده می شود که آن حضرت، از آغاز زندگی بدین لقب، خوانده می شد. حسین بن حسن علوی می گوید : «دَخلتُ علی ابن محمد بسرَّ من رأی فهنّیه سیّدنا صاحب الزمان(عج) لما ولد»(23) ؛ «در سامرا وارد بر حضرت عسکری شدم و او را در ولادت آقایمان، صاحب الزمان تهنیت و شادباش گفتم».
در روایت اسماعیل نوبختی آمده است : حضرت عسکری خطاب به فرزند خود فرمود : «بشارت باد تو را که تو صاحب الزمانی...».
ز. خاتم الاوصیاء
از خصایص حضرت مهدی(عج)، لقب زیبا و پر افتخار «خاتم الاوصیاء» است که او خاتم همه اولیا و اوصیای الهی است ؛ زیرا او آخرین امام و پیشوای بعد از پیامبر اکرم است و به تعبیری، آخرین وصی از اوصیای همه پیامبران الهی است.
این لقب مبارک، به لسان پدر بزرگوارش جاری شده و او را بدین لقب خوانده است ؛ چنان که در روایت اسماعیل نوبختی آمده است : بر حضرت عسکری وارد شدم (در همان کسالت و ناراحتی که از دنیا رفت)... پس فرزند حضرت، او را وضو داد ؛ امام عسکری به وی فرمود : «البشر یا بنیّ فانت صاحب الزمان و انت المهدی و انت حجّة الله فی ارضه و انت ولدی و وصیی... و انت خاتم الاوصیاء الائمه الطاهرین...»(24) ؛ «بشارت باد تو را ای فرزند عزیزم ؛ زیرا تو صاحب الزمانی و تویی مهدی و تویی حجت خدا در زمین و تویی فرزند و وصی من و تویی خاتم اوصیاء (یعنی)، ائمه طاهرین...».
ابونصر ظریف (خادم دودمان رسالت) می گوید : من روزهای اول ولادت حضرت مهدی(عج)، به خدمتشان رسیدم. به من نگاهی کرد و فرمود : آیا مرا می شناسی؟ گفتم : تو آقای من و فرزند آقا و مولای منی. فرمود : نه این مقدار نخواستم ؛ عرض کردم : پس چه؟ فرمود : «انا خاتم الاوصیاء بی یدفع الله البلاء عن اهلی و شیعتی»(25) ؛ «من خاتم اوصیا هستم ؛ به وجود من، بلا از شیعیان و خاندان من دفع می شود».
ابن عربی در فتوحات مکیه می گوید : از آنجا که احکام شریعت محمدی صلی الله علیه وآله با احکام دیگر شرایع و انبیا فرق دارد... و با آمدن او شریعت ختم شده است، آن حضرت این استحقاق را دارد که ولایت خاصّه اش نیز ختم داشته باشد که این (خاتم اوصیا)، نامش مطابق نام حضرت (محمدصلی الله علیه وآله) و اخلاقش در بر گیرنده اخلاق آن حضرت باشد. او همان کسی است که مهدی نام دارد. معروف و منتظر است و از عترت و سلاله پیامبر است...»(26).
پی نوشت :
1) کمال الدین، ج 2، ص 333، ص 334.
2) همان، ص 377.
3) ارشاد، شیخ مفید، ص 364.
4) توحید، صدوق، ص 232، ج 1.
5) کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 378، ح 3.
6) بحار الانوار، ج 51، ص 30.
7) الزام الناصب، ج 1، ص 271.
8) بحار الانوار، ج 51، ص 30.
9) کتاب الغیبة، ص 471 ؛ الغیبة النعمانی، ص 237.
10) بحار الانوار، ج 51، ص 165.
11) من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 298 ؛ محاسن برقی، ج 2، ص 110.
12) ر.ک : وسائل الشیعه، ج 8، 325 ؛ بحار الانوار، ج 73، ص 253.
13) سؤال از امام مهدی(عج) در روایات، ص 47 و 48.
14) بحار الانوار، ج 53، ص 300.
15) تفسیر نمونه، ج 9، ص 204.
16) منتهی الآمال، ج 2، ص 757.
17) کمال الدین، ج 2، ص 384، ح 1.
18) همان، ص 653.
19) علل الشرایع، ج 1، ص 198.
20) منتهی الآمال، ج 2، ص 287.
21) کافی، ج 1، ص 328، ح 13 ؛ کتاب الغیبة، ص 202، ح 169.
22) نساء (4)، آیه 59.
23) بحار الانوار، ج 53، ص 324 (به نقل از : شمس ولایت، ص 56.
24) اثبات الهداة، ج3، ص 509 .
25) کتاب الغیبة، ص 246.
26) فتوحات مکیه، ج 12، ص 127 و 128.
منبع:http://qa.nahad.ir
سجایای اخلاقی امام عصر(ع)
سجایا و مکارم اخلاقی امام مهدی(ع) را دو گونه میتوان توصیف کرد: نخست، بر اساس آیات و روایاتی که در توصیف پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد شدهاند؛ زیرا آن حضرت از نظر ویژگیهای اخلاقی نیز شبیه ترین مردم به حضرت ختمی مرتبت(ص) است. دوم، بر اساس روایاتی که به طور خاص به توصیف سجایای اخلاقی آن حضرت پرداختهاند.
قرآن کریم در آیات متعدّدی به توصیف پیامبر خاتم(ص) پرداخته و آن حضرت را به دلیل ویژگیهای برجسته و منحصر به فردش ستوده است که از آن جمله میتوان آیات زیر را برشمرد:
1.خداوند کریم، ویژگی نرمخویی پیامبر اکرم(ص) را یادآور شده است و میفرماید اگر چنین نبودی، مردم از پیرامون تو پراکنده میشدند:
پس با بخشایشی از [سوی] خداوند، با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی، از دورت میپراکندند... .1
2.در آیه ای دیگر، خداوند متعال به دلسوزی، احساس مسئولیت، خیرخواهی و مهر و محبّت بیپایان رسول خاتم(ص) نسبت به امّتش اشاره کرده است و میفرماید:
بیگمان، پیامبری از [میان] خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید، بر او گران است. بسیار خواستار شماست؛ با مؤمنان، مهربانی بخشاینده است.2
3.یکی دیگر از آیات قرآن، به رحمت بودن پیامبر اکرم(ص) برای همة جهانیان توجّه کرده است و میفرماید: «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادهایم».3
4.خداوند در آیة دیگری از قرآن در مقام ستایش خلق و خوی بینظیر پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «و به راستی، تو را خویی است سترگ».4
با توجّه به آنچه گذشت، میتوان گفت خاتم اوصیا نیز چون خاتم پیامبران، مظهر نرمخویی، دلسوزی، خیرخواهی، مهر، محبّت، گذشت و خلق و خوی شایسته و سترگ بوده و رحمتی برای همة جهانیان است.
در مورد خصال اخلاقی حضرت مهدی(ع)، به طور خاص، روایات متعدّدی از طریق شیعه و اهل سنّت نقل شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. ابن حماد در کتاب خود، از یکی از راویان اهل سنّت در مورد ویژگیهای امام مهدی(ع) چنین نقل میکند:
نشانة مهدی این است که بر کارگزاران [دولت خویش]، سختگیر، بسیار بخشنده و با مستمندان، مهربان است.5
2.امام باقر(ع) در توصیف ویژگیهای امام مهدی(ع) میفرماید:
رو پایان جهان فرانمیرسد تا اینکه خداوند گرامی و بلندمرتبه مردی از ما اهلبیت را برانگیزد. او به کتاب خدا عمل میکند و هیچ منکری را در شما مشاهده نمیکند مگر اینکه با آن مخالفت میکند.»6
3.امام صادق(ع) نیز در پاسخ این پرسش که امام چگونه شناخته میشود، میفرماید:
«[امام را] با آرامش و وقار [...] و نیز با حلال و حرام و نیازمندی مردم به او، در صورتی که او خود به هیچ کس نیاز ندارد، [میتوان شناخت].»7
4.امام رضا(ع) در بیان ویژگی کلّی امامان معصوم(ع)، سخنان ارزشمندی دارد که بر اساس آن میتوان به توصیف امام مهدی(ع) نیز پرداخت. آن حضرت میفرماید:
«او به مردم از خودشان سزاوارتر و از پدران و مادرانشان برای آنها دلسوزتر است. او از همة مردم در برابر خدا، متواضعتر و در عمل به آنچه خود بدان فرمان میدهد، سختکوشتر و در دوری گزیدن از آنچه خود از آن نهی میکند، خوددارتر است.»8
5.حضرت رضا(ع) در ادامه میفرماید:
«او [با دو نشانه] شناخته میشود: دانش [بیکران] و استجابت دعا و اینکه او از همة رویدادها، پیش از رخ دادنشان خبر میدهد. همة اینها به سبب پیمانی است که از سوی پیامبر خدا با او بسته شده و وی آن را به وسیلة پدران خود از آن حضرت به ارث برده است.»9
چنانکه ملاحظه میشود ویژگیهای موعود اسلامی چنان دقیق و بیکم و کاست بیان شده است که زمینة هرگونه اشتباه و خطا در تشخیص مصداق حقیقی این موعود را از بین میبرد و راه را بر مدّعیان دروغین میبندند.
امیدواریم که خداوند متعال توفیق دیدار شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) و طاووس اهل بهشت را روزی همة ما گرداند.
انشاءالله
پىنوشتها :
1.سورة آل عمران (3)، آیة 159.
2.سورة توبه (9)، آیة 128.
3.سورة انبیاء (21)، آیة 107.
4.سورة قلم (68)، آیة 4.
5.معجم أحادیث إلامام المهدی، علیه السّلام، مؤسسـ[ المعارف الاسلامیـ[، ج 1، ص 242، ح 152.
6.الکافی، ج 8، ص 396، ح 597.
7.کتاب الغیبة، محمّد بن ابراهیم نعمانی، باب 13، ص 242، ح 40.
8.الزام النّاصب فی اثبات الحجّة الغایب، ص 24.
9.همان.
سرگذشت ولادت حضرت ولی عصر علیه السلام
حضرت ولی عصر علیه السلام روز نیمه شعبان 255 هجری قمری از پدرش امام حسن عسگری علیه السلام و از مادرش حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها متولد شد و کیفیت تولد آن حضرت از زبان مبارک حضرت حکیمه خاتون ، دختر امام محمد تقی علیه السلام و عمه امام حسن عسگری علیه السلام بدین شرح است :
او می گوید شب نیمه شعبان سال 255 هجری قمری حضرت امام حسن عسگری علیه السلام مرا خواست و فرمود امشب نیمه شعبان است. لطفا نزد ما باش ، ضمناً خدایتعالی امشب مولودی را متولد می کند که حجت او در روی زمین است.
عرض کردم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس علیها سلام.
گفتم : فدایت گردم ! اثری از حاملگی در نرجس خاتون سلام الله علیها نیست.
فرمود: همین است که می گویم.
سپس به خدمت حضرت نرجس خاتون رفتم ، سلام کردم و نشستم. او خواست لباس مرا عوض کند و کفش های مرا بیرون آورد.
فرمود: بانوی من شب بخیر.
گفتم: بانوی من بانوی خاندان ما توئی.
فرمود: نه ، من کجا و این مقام بزرگ.
گفتم: دختر جان امشب خدایتعالی پسری به تو عنایت می کند که سرور دو جهان خواهد بود.
وقتی این کلام را از من شنید با کمال حجب و حیا سر را به زیر انداخت و رفت گوشه ای از اطاق نشست. من نماز مغرب را خواندم و افطار کردم و خوابیدم. ولی منتظر مقدم ولی خدا بودم. خبری نشد، سحر برای اداء نماز شب بیدار شدم. دیدم باز هم حضرت نرجس سلام الله علیها خوابیده است. با خودم فکر می کردم که چگونه امام هادی علیه السلام فرمود که امشب فرزندش متولد می شود؟
ناگهان صدای امام حسن عسگری علیه السلام بلند شد و فرمود عمه جان تعجب نکن که وقت تولد فرزندم نزدیک است. من وقتی صدای آنحضرت را شنیدم مشول سوره الم سجده شدم و سپس سوره یس را خواندم که ناگهان دیدم حضرت نرجس علیه السلام از خواب پریده، مضطرب است. نزد او رفتم.
گفتم: آیا چیزی احساس می کنی؟
گفت: بلی.
گفتم: دلت را محکم نگه دار. این مولود همان مژده ای است که به تو دادم. پس از آن هر دو نفر خوابیدیم. من خوابم برده بود. وقتی بیدار شدم، دیدم طفل متولد شده و صورت روی زمین گذاشته و خدا را سجده می کند. آن ماه پاره را در آغوش گرفتم. دیدم پاک از جمیع آلودگی هائی که سایر کودکان دارند، می باشد. بعد از آن حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از آن اطاق صدا زد که عمه جان، فرزندم را نزد من بیاور. من او را نزد امام حسن عسگری علیه السلام بردم. امام دست زیر رانها و پشت بچه گرفتند و پاهای او را به سینه چسباندند و زبان به دهان او گذاشتند و دست بر چشم و گوش و بندهای او کشیدند و فرمود: پسرم با من حرف بزن. آن طفل زبان باز کرد و گفت:
اشهد ان لا اله ال الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله و سپس بر امیر المومنین و ائمه اطهار علیهم السلام صلوات فرستاد. وقتی به نام پدرش رسید چشمهایش را باز کرد و سلام را داد.
پس از آن حضرت عسگری علیه السلام به من فرمودند: عمه جان او را نزد مادرش ببر تا به او هم سلام کند و بعد او را نزد من بیاور. من او را نزد مادرش بردم، چشم باز کرد و به مادرش هم سلام کرد و مادرش جواب سلام را داد و او را به من باز گرداند و من او را نزد پدرش بردم و تحویل دادم. حضرت عسگری علیه السلام فرمود:
عمه روز هفتم ولادتش نیز بچه را به نزد من بیاور. صبح روز 22 شعبان که به خدمت امام رسیدم، روپوش از روی او برداشتم، ولی بچه را ندیدم. عرض کردم: فدایت گردم، بچه چه شد؟
فرمود: عمه جان او را به کسی سپردم که مادر موسی فرزند خود را به او سپرد و به نقلی دیگر چون روز هفتم به حضور امام شرفیاب شدم، فرمود: عمه فرزندم را بیاور. او را در قنداقه پیچیده نزد حضرت بردم. امام مانند بار اول فرزند دلبندش را نوازش فرمود و زبان مبارک بر دهان او که گوئی شیر و عسل به او می خوراند سپس فرمود: فرزندم با من سخن بگو.
گفت : اشهد ان لا اله الا الله آنگاه به پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام و یک یک ائمه و پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و ... سوره قصص آیه 4.
آثار عظیم اعتقاد به امام زمان (عج)
روز ولادت حضرت مهدی موعود(ارواحنا فداه)، یک عید حقیقی برای همه ی افراد بشر و آن کسانی که ستمی کشیدند، رنجی بردند، دلی سوزاندند، اشکی ریختند و انتظاری کشیدند و کسانی که با مشاهده ی ناملایمات در طول حیات خود و در هر نقطه یی از عالم - و حتی در هر نقطه یی از تاریخ - مصیبتی تحمل کرده اند، است. همه آنها در مثل چنین روزی و به یاد امروز، احساس شادمانی و امید و نشاط کرده اند.
این ولادت بزرگ و این حقیقت عظیم، متعلق به یک ملّت و یک زمان خاص نیست؛ بلکه متعلق به بشریت است. این «میثاق الله الذی أخذه و وکّده »، میثاق خدا با انسان است. «وعد الله اذی ضمنه». این، وعده ی خداست که تحقق آن را ضمانت کرده است. همه ی انسانهای طول تاریخ، نسبت به این پدیده ی عظیم و شگفت آور، احساس نیاز معنوی و قلبی کرده اند؛ چون تاریخ، از اوّل تا امروز و از امروز تا لحظه ی طلوع آن خورشید جهانتاب، با ظلم و بدی و پلیدی، آمیخته بوده است. همه ی کسانی که از ظلمی رنج برده اند -چه آنهایی که به خود آنها ظلم شده است و رنج برده اند و چه کسانی که به ستمکشی دیگران نگاه کرده اند و رنج برده اند - با یاد ولادت این منجی عظیم تاریخ و بشر، در دلشان امیدی به وجود می آید.
به همین خاطر، شما می بینید که این حقیقت، مخصوص شیعه هم نیست؛ همه ی ادیان و مذاهب، عقیده دارند که یک منجی و یک دست مقتدر الهی، درمقطعی از تاریخ خواهد آمد و در نجات بشر از ظلم و جور، معجزه گری خواهد کرد. فرقی که ما شیعه ها با دیگران و بقیه ی فرق اسلامی و غیر اسلامی داریم، این است که ما این شخص عظیم و عزیز را می شناسیم، اسمش را می دانیم، تاریخ ولادتش را می دانیم، پدران و مادر عزیزش را می شناسیم و قضایایش را می دانیم؛ ولی دیگران اینها را نمی دانند. آنها عقیده پیدا نکردند یا باخبر نشدند و نمی دانند؛ ولی ما می دانیم، تفاوت این جاست. به همین دلیل است که توسلات شیعه، زنده تر و پرشورتر و با معناتر و با جهت تر است.
پس امروز، روز عید واقعی است؛ یعنی روز ولادت، برای همه ی بشر و تاریخ - حتی برای گذشتگان - عید است. کسانی که در دوران تاریک فرعونها و نمرودها و ابوجهلها و سلاطین ظالم، در فقر و ظلم و تبعیض سر کردند و مردند و رنج کشیدند و روی خوبی ندیدند؛ امروز برای آنها هم عید است. اگر روح آنها در عالم برزخ، از بعضی از تفضلاتی که پاره یی از ارواح برخوردارند، بهره مند باشد؛ یقیناً آنها هم مثل چنین روزی، شادی خواهند کرد. امروز، با بقیه ایام و اعیاد، تفاوت دارد. واقعاً اگر ما امروز را «عید الله الاکبر»» بنامیم، مبالغه و گزاف نیست.
در قضیه ی ولادت آن بزرگوار و اعتقادی که به این حقیقت است، اگرانسان در دو ناحیه و در دو جهت جستجو کند؛ آثار عظیمی را مشاهده می کند.
یک ـ تأثیر در کمال فردی انسان
اول، از جهت معنوی و روحی و تقرب الی الله، و جهات تکامل فردی انسان است. کسی که اعتقاد به این مسأله دارد، چون با مرکز تفضلات الهی و نقطه ی اصلی و کانون اشعاعِ رحمت حق، یک رابطه ی روحی برقرار می کند؛ توفیق بیشتری برای برخورداری از وسایل عروج روحی و تقرب الی الله دارد. به همین خاطر است که اهل معنا و باطن، درتوسلات معنوی خود، این بزرگوار را مورد توجّه و نظر دایمی قرار می دهند و به آن حضرت توسل می جویند و توجّه می کنند. نفس پیوند قلبی و تذکر و توجّه روحی به آن مظهر رحمت و قدرت و عدل حق تعالی، انسان را عروج و رشد می دهد و وسیله ی پیشرفت انسان را -روحاً و معناً - فراهم می کند.
این، یک میدان وسیعی است. هر کسی در باطن و قلب و دل و جان خود، با این بزرگوار مرتبط باشد، بهره ی خودش را خواهد برد. البتّه، توجه به کانون نور، باید توجّه حقیقی باشد. لقلقه ی زبان در این زمینه، تأثیر چندانی ندارد. اگر انسان، روحاً متوجّه و متوسل شد و معرفت کافی برای خود به وجود آورد؛ بهره ی خودش را خواهد برد. این، یک میدان فردی و تکامل شخصی و معنوی است.
دو ـ تأثیر در زندگی اجتماعی مردم
جهت و وجهه ی دوم عبارت است از میدان زندگی اجتماعی و عمومی و آن چه مربوط به سرنوشت بشرو ملتهاست. در این زمینه، اعتقاد به قضیه ی مهدی و موضوع ظهور وفرج و انتظار، گنجینه ی عظیمی است که ملتها می توانند از آن بهره های فراوانی ببرند. شما کشتی یی را در یک دریای طوفانی فرض کنید. اگر کسانی که در این کشتی هستند، عقیده داشته باشند که اطراف آنها تا هزار فرسنگ، هیچ ساحلی وجود ندارد و آب و نان و وسایل حرکت اندکی داشته باشند؛ کسانی که در این کشتی هستند، چه کار می کنند؟آیا هیچ تصور می شود که اینها برای آن که حرکت کنند و کشتی را پیش ببرند، تلاشی بکنند؟ نه، چون به نظر خودشان، مرگشان حتمی است. وقتی انسان مرگش حتمی است، دیگر چه حرکت و تلاشی باید بکند؟ امید و افقی وجود ندارد.
یکی از کارهایی که می توانند انجام دهند، این است که در این مجموعه کوچک، هرکس به کار خودش سرگرم شود. آن کسی که اهل آرام مردن است، بخوابد تا بمیرد و آن که اهل تجاوز به دیگران است، حق دیگران را بگیرد تا آن که چند ساعتی بیشتر زنده بماند. طور دیگر هم این است که کسانی که در همین کشتی هستند، یقین داشته باشند و بدانند که در نزدیکی آنها ساحلی وجود دارد. حالا اگر دور و یا نزدیک است و چه قدر کار دارند تا به آن جا برسند، معلوم نیست؛ امّا قطعاً ساحلی که در دسترس آنهاست، وجود دارد. این افراد چه کار می کنند؟ اینها تلاش می کنند که خود را به آن ساحل برسانند. و اگر یک ساعت هم به آنها وقت داده بشود، از آن یک ساعت برای حرکت و تلاش صحیح و جهت دارد، استفاده خواهند کرد و فکرشان را روی هم خواهند ریخت و تلاششان را یکی خواهند کرد تا شاید بتوانند خود را به آن ساحل برسانند.
امید، چنین نقشی دارد. همین قدر که امیدی در دل انسان به وجود آمد، مرگ بالهای خود را جمع می کند و کنار می رود. امید موجب می شود انسان تلاش و حرکت کند، پیش ببرد، مبارزه کند و زنده بماند. فرض کنید ملتی در زیر سلطه ی ظالمانه ی قدرت مسلطی، قرار دارد و هیچ امیدی هم ندارد. این ملت مجبور است تسلیم بشود. اگر تسلیم نشد، کارهای کور و بی جهتی انجام می دهد؛ امّا اگر این ملت وجماعت، امیدی در دلشان باشد و بدانند که عاقبت خوبی حتماً وجود دارد، اینها چه می کنند؟طبیعی است که مبارزه خواهند کرد و مبارزه را نظم خواهند داد و اگر مانعی در راه مبارزه وجود داشته باشد، او را برطرف خواهند کرد.
بشریت در طول تاریخ و در حیات اجتماعی، مثل همان سرنشینان یک کشتی طوفان زده، همیشه گرفتار مشکلاتی از سوی قدرتمندان و ستمگران و قویدستان و مسلطین برامور انسانهای مظلوم بوده است. امید، موجب می شود که انسان مبارزه کند و راه را باز نماید و پیش برود. وقتی به شما می گویند انتظار بکشید، یعنی این وضعیتی که امروز شما را رنج می دهد و دلتان را به درد می آورد؛ ابدی نیست و تمام خواهد شد. ببینید چه قدر انسان حیات و نشاط پیدا می کند. این، نقش اعتقاد به امام زمان (صلوات الله علیه و ارواحنا فداه)است. این، نقش اعتقاد به مهدی موعود می باشد. این عقیده است که شیعه را تا امروز، ازآن همه پیچ و خمهای عجیب و غریبی که در سر راهش قرار داده بودند، عبور داده است و امروز بحمدالله عزّت و پرچم سربلندی اسلام و قرآن، در دست شما ملّت مسلمان و شیعه ایران است. هر جا که چنین اعتقادی باشد، همین امید و مبارزه وجود دارد.
ناامید کردن مردم، از اساسی ترین کارهای استکبار
به همین، خاطر، یکی از اساسیترین کارهای استعمار و استکبار و ایادی آنها، این بوده است که عقیده ی امید و مبارزه را در دل مردم از بین ببرند. بارها خواسته اند این چراغ را خاموش کنند؛ ولی نتوانسته اند. ما می دانیم که استعمار و استکبار، چه تلاشی را در این جهت، نه فقط در ایران، بلکه در سطح دنیای اسلام - انجام داده است تا این چراغ را خاموش کند. دریک گزارش بسیار مهمی که مربوط به سالها قبل است و جدید نیست، تلاش گروههای تبلیغی مسیحیت را که از اروپا به سمت شمال افریقا اعزام می شدند. تا جاده ی استعمار را در آن جا صاف کنند؛ نشان داده بود. یکی از غصه های دینداران دنیا این است که قدرتمندان مسلط بر کشورهای مسیحی، تبلیغ علی الظاهر دین مسیح در سطح دنیا را وسیله یی برای پیش بردن ماشین استعمار قرار دادند و اینها جاده صاف کن استعمار شدند. گروههای تبلیغی و به اصطلاح تبشیری را به عنوان تبلیغ مسیحیت -که ظاهرش تبلیغ مسیحیت بود، امّا باطنِ قضیه این بود که راه را باز کنند تا استعمارگران اروپایی از کشورهای مختلف اروپای آن روز، وارد کشورهای اسلامی بشوند و قدرت سیاسی را قبضه کنند-به اطراف دنیا فرستادند و متأسفانه در بسیاری از جاها هم موفق شدند. این گزارش، مربوط به گروههای تبلیغی در شمال افریقاست. گزارشگر می نویسد: «یکی از مشکلات ما در سر راه تبلیغ مسیحیّت و پیشرفت استعمار در شمال افریقا و منطقه ی تونس و مغرب این است که این مردم اعتقاد دارند که مهدی موعود خواهد آمد و اسلام را سربلند خواهد کرد ». گزارشگر، این را در گزارش رسمی خود می نویسد و برای آن هیأتی که مسؤول رسیدگی به این کارهاست، می فرستد. بنابراین، نفس اعتقاد به مهدی موعود، باعث ایجاد مشکل برای استکبار و استعمار شده بود؛ درحالی که اعتقادی که برادران ما در آن مناطق دنیا دارند، به روشنی و وضوح اعتقادی که ما امروز در این جا داریم، نیست؛ بلکه بیشتر ابهامات و کلی گویی وجود دارد تا تعیین مصداق و مورد و نام و خصوصیّات. در عین حال، استعمارگران از این امید ترسیدند.
این کار آسان نیست!
در همین کشور خود ما، یکی از بزرگان علما و روحانیون محترمی که امروز بحمدالله در میان ما هستند و برکات وجود ایشان بازهم شامل حال مردم می شود، برای من نقل می کردند که در اوایل روی کار آمدن رژیم منحوس و فاسد و وابسته ی پهلوی، آن کودتا گر بی سوادِ فاقد هرگونه معرفت و معنویت، یکی از آخوندهای وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید این قضیه ی امام زمان چیست که این گونه مشکلاتی برای ما درست کرده است؟!
این آخوند هم بر طبق دل و میل او، جوابی می گوید و آن قلدر هم مأموریت می دهد که بروید مسأله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید!! او می گوید: این کار آسان نیست و خیلی مشکلات دارد و باید کمک کم کم و با مقدمات شروع کنیم. البتّه آن مقدّمات به فضل پروردگار و با هشیاری علمای ربانی و آگاهان این کشور، در آن دوران ناکام ماند و نتوانستند آن نقشه ی شوم را عملی کنند. در کشور ما، یک کودتاچی غاصب، از طرف دستگاه های قدرت استعماری مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دو دستی تحویل دشمن بدهد و برای آن که بتواند براین مردم مسلط بشود، یکی از مقدمات لازمش این بود که عقیده به مهدی موعود (عج) را از ذهن مردم پاک کند.
شیعه کسی است که حضور حضرت را حس کند
عقیده به امام زمان، نمی گذارد مردم تسلیم بشوند؛ به شرطی که این عقیده را دست بفهمند. وقتی که این عقیده به طور حقیقی در دلها جابگیرد، حضور امام غایب در میان مردم حس می شود. امام بزرگوار و عزیز و معصوم و قطب عالم امکان وملجأ همه ی خلایق، اگرچه غایب است و ظهور نکرده؛ امّا حضور دارد. مگر می شود حضور نداشته باشد؟ مؤمن، این حضور را دردل خود و با وجود و حواس خویش حس می کند. آن مردمی که می نشینند. راز و نیاز می کنند و دعای ندبه را با توجّه می خوانند زیارت آل یاسین را زمزمه می کنند و می نالند، می فهمند چه می گویند.
آنها حضور این بزرگوار را حس می کنند و لو هنوز ظاهر نشده و غایب است. غیبت او، به احساس حضورش ضرری نمی زند. ظهور نکرده است؛ امّا هم در دلها و هم در متن زندگی ملّت حضور دارد. مگر می شود حضور نداشته باشد؟
شیعه ی خوب کسی است که این حضور را حس کند و خود را در حضور او احساس نماید. این، به انسان امید و نشاط می بخشد. این ملّت بزرگ، بیش از همه چیز به همین امید نیاز دارد؛ ملّتی که در راه خدا و برای عظمت اسلام، مجاهدت و مبارزه می کند و افتخار طول تاریخ بشر و همه ی تاریخ اسلام شده و پرچم اسلام را در زمان ما به اهتزاز در آورده است. چنین ملّتی، بیشتر از همه چیز، به همین امید درخشان احتیاج دارد. آن اعتقاد، این امید را به او می بخشد.
امید این ملّت را نمی توان از آنها گرفت
قبل ازپیروزی انقلاب، دشمن از همه ی وسایل استفاده می کرد تا مردم را از پیروزی انقلاب ناامید کند. می گفتند: مگر می شود چنین انقلابی برپا شود و ملّت با دست خالی بر دستگاه تا دندان مسلح پیروز گردد؟! اصلاً ممکن نیست! این ناامیدی را با هزار زبان، در میان مردم ترویج می کردند؛ ولی مردم، امیدشان را از دست ندادند.
امام بزرگوار ما - به عنوان یک رهبر تمام عیار- بیشترین همت خود را به امیدوار نگاه داشتن مردم گماشته بود. وقتی مردم امیدوارند، حرکت و تلاش می کنند. در مقابل تلاش مردم، هیچ قدرتی نمی تواند مقاومت کند. فقط باید مردم امیدوار باشند. امام بزرگوار، از همه ی وسایل الهی و ملکوتی و معنوی استفاده کرد و این امید را در مردم دمید و به برکت آن امید، این پیروزی بزرگ به دست آمد.
بعد از پیروزی انقلاب هم، دشمنان این ملّت، دایماً آیه ی یأس خواندند. مرتب می گفتند و می گویند: که شما نمی توانید کشور را اداره کنید!! مگر می شود با امریکا درافتاد؟!مگر می شود در مقابل دنیای مادّی مقاومت کرد؟!فایده یی ندارد، باید تسلیم شد و باید قبول کرد!! هر جا پیروزی یی بود، آن را در رادیوها و رسانه های جهانی کتمان کردند، نگفتند و یا عوضی گفتند! هرجا مختصر ناکامی یی بود، از کاه کوهی درست کردند! با همه ی این تبلیغات، مردم ما مأیوس نشدند. جنگ را گذراندند، بعد از جنگ را پشت سر گذاشتند و به سازندگی مشغول شدند. تا امروز - به فضل پروردگار- مردم تلاش و مجاهدت کرده اند و امیدشان روز به روز بیشتر شده است؛ چون پیشرفت را مشاهده می کنند.
این ملّت، در اوّل انقلاب کجا قرار گرفته بود و امروز کجاست؟ آن روز، ما جز یک ویرانه در اختیار نداشتیم و این کشور همه چیزش وابسته بود و بسیاری از آنچه که از دوران رژیم گذشته باقی مانده بود؛ همراه با وابستگی و پایه های بی بنیاد و سست بود. امروز، ملّت ما حرکت کرده، نیرومند شده، قدرت نظامی خود را سنجیده و قدرت سیاسیش را مشاهده کرده است. دیده است که چه طور در مقابل دنیای ظلم و استکبار می شود مقاومت کرد. سازندگی را تجربه کرده است. الان - به فضل پروردگار- برای هر کس که نگاه می کند، در همه جای کشور، تلاش سازندگی محسوس است.
معلوم است که امید این ملّت را نمی توانند از او بگیرند. حال دشمن به تلاشهای مفتضح افتاده است این که شما می بینید دستگاه سیاسی امریکا، گیج گیج می خورند و کارهای نسنجیده انجام می دهند و نمی دانند در مقابل ملّت و دولت ایران چه بکنند؛ براثر قدرت و امید شماست. به خاطر عزم راسخ این ملّت است که دشمن نمی داند در مقابل مردم ایران چه باید بکند و کارهای ابلهانه انجام می دهد (1)
پینوشتها:
1-دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه شعبان، 1374/10/17.
منبع :شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت – 1383
وجود مقدّس امام زمان، مصداق وعده ی الهی
درباره ی برکات این میلاد معظم و حقایقی که در باب وجود اقدس ولیّ عصر(ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) هست، من قادر نیستم سخن تازه یی بگویم. درک مراتب معنوی و حقایق الهی در باب این قطب اعظم عالم امکان و خلیفه ی خدا و مظهر صفات و اسمای الهی، درحد زبان و بیان و قلب و فهمی همچون منِ قاصر نیست. خود آنها باید درباره ی امام زمان سخن بگویند؛ همچنان که خود آنها باید درباره ی علی بن ابی طالب علیه السلام و بقیه ی اولیا و اصفیای دین سخن بگویند. ما همین قدر می دانیم که وجود مقدّس امام زمان، مصداق وعده ی الهی است. همین قدر می دانیم که این باز مانده ی خاندان وحی و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمین است. «السّلام علیک ایّها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرّحمة الواسعة وعدا غیر مکذوب»(1)
او وعده الهی و مصداق لطف خدا بر انسانیت و بشریت است. او مستوره و نمونه یی از اولیا و اصفیا و انبیا و برجسته ترین بندگان خداست. او نمایشگر مبلغ فضل الهی بر بنی آدم است. اینها چیزهایی است که خود آنان بیان فرمودند. اگر ما بتوانیم در حد فهم قاصر و ناقص خودمان، رشحاتی از این گفته ها را درک کنیم و بفهمیم، خیلی برد کرده ایم.
معانی گوناگون انتظار
من فقط یک جمله درباب انتظار عرض می کنم. این که در روایات ما وارد شده است که افضل اعمال امت، انتظار فرج است، یعنی چه؟ مگر انتظار چیست؟انتظارظهور حضرت ولیّ الله الاعظم (ارواحنا فداه) مگر چه مضمون و چه معنایی در بطن خود دارد که این قدر دارای فضیلت است؟ یک معنای انحرافی در باب انتظار بود که خوشبختانه امروز از آن فهم و برداشت غلط، اثر چندانی نیست. کسانی که مغرض و یا نادان بودند، این طور به مردم یاد داده بودند که انتظار، یعنی این که شما از هر عمل مثبت و از هر اقدام و هر مجاهدت و هر اصلاحی دست بکشید و منتظر بمانید، تا صاحب عصر و زمان، خودش بیاید و اوضاع را اصلاح کند و مفاسد را برطرف نماید!
انقلاب، این منطق و معنای غلط و برداشت باطل را، یا کمرنگ کرد و یا از بین برد. پس بحمدالله این معنا، امروز در ذهن جامعه ی ما نیست. امّا معنای صحیح انتظار، دارای ابعادی است که توجّه به این ابعاد، برای کسی که می داند در فرهنگ اسلام و شیعه، چه قدر به انتظار اهمیت داده شده، بسیار جالب است.
یک بُعد، این است که انتظار به معنای قانع نشدن به وضع موجود است. «انتظار داریم»، یعنی هر چه خیر و عملِ خوب انجام دادیم و به وجود آمده، کم و غیر کافی است و منتظریم، تا ظرفیت نیکیِ عالم پُر بشود. یک بعد دیگر از ابعاد انتظار، دلگرمی مؤمنین نسبت به آینده است. انتظار مؤمن، یعنی این که تفکر الهی، این اندیشه ی روشنی که وحی بر مردم عرضه کرده است- یک روز سراسر زندگی بشر را فرا خواهد گرفت. یک بعد انتظار این است که منتظر، با شوق و امید حرکت بکند. انتظار، یعنی امید. انتظار، ابعاد گوناگون دیگری هم دارد.
ملّت ما باید روح انتظار را در خود زنده کند
ما ملّتی منتظر هستیم؛ ملّتی که به امید پیشرفت و موفقیت، اقدام و تلاش و انقلاب کرد و موفق شد. ما امروز برای انتظار، باید باب بخصوصی در زندگی خود باز کنیم. حقیقتاً ملّت ما باید روح انتظار را به تمام معنا درخود زنده کند. «ما منتظریم»، یعنی این امید را داریم که با تلاش و مجاهدت و پیگیری، این دنیایی که به وسیله دشمنان خدا و شیاطین، از ظلمات جور و طغیان و ضعیف کشی و نکبت حاکمیت ستمگران و قلدران و زورگویان پُر شده است، در سایه ی تلاش و فعالیت بی وقفه ی ما، یک روز به جهانی تبدیل خواهد شد که در آن، انسانیت و ارزشهای انسانی محترم است و ستمگر و زورگو و ظالم و قلدر و متجاوز به حقوق انسانها، فرصت و جایی برای اقدام و انجام خواسته و هوی و هوس خود، پیدا نخواهد کرد. این روشنایی، در دیدگاه ما نسبت به آینده وجود دارد.
ما ملت ایران باید به این معنای انتظار، بیش از گذشته تکیه کنیم؛ چون دنیای بشری به انتظاری که ما داریم، محتاج است. این امیدی که در دل ملّت ایران وجود داشت و در سایه ی آن توانست این کارهای بزرگ را انجام بدهد، ملّتهای ضعیف و مظلوم دنیا، امروز به این امید احتیاج دارند؛ آنها هم باید این امید را پیدا کنند. اگر پیدا کردند ونور امید در دل ملّتها تابید، کارهای دنیا اصلاح خواهد شد و مشکل ملّتهای مظلوم، اگر نگوییم به صورت کامل، به صورت معتنابهی- ولو در طول چند سال -حل خواهد شد. امّا اگر این امید، در دلها نتابد و همان طوری که شیطانها خواستند مردم مأیوس باشند، ملّتها مأیوس بمانند، روز به روز وضع بدتر خواهد شد(2)
پینوشتها:
1- بحار الانوار، ج99، ص81.
2-حدیث ولایت، ج6، صص272-274.
منبع :
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت – 1383
راه معرفت امام زمان(ع)
نویسنده : آیتالله جوادی آملی
غیبت امام زمان همواره مسئلهای مهم، معتبر و اصیل بوده است، به گونهای که همة معصومان(ع) از نبی مکرم اسلام(ص) تا امام عسکری(ع) بارها به وجود مبارک ایشان و ویژگیهایشان اشاره فرمودهاند روایات مجامع روایی شیعه و غیر شیعه در اینباره نه از حد استفاضه بلکه از تواتر متعارف نیز فزونتر است.
محمّدبن عثمان عَمْری1 میگوید: «از پدرم شنیدم که در خدمت امام حسن عسکری(ع) بودم که پدرم پرسید: این سخن حق است که پیامبر فرمودهاند: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیةً»؟ فرمود: «آری، این سخن درست است و هیچ تردیدی در آن نیست». همانطور که شکی در روز بودن این روز روشن نیست: سپس پدرم عرض کرد: پس از اینکه شما رحلت کردید، امام بعد از شما کیست؟ امام عسکری(ع) به نام مبارک حضرت ولی عصر(ع) اشاره کردو آنگاه فرمود: او غیبتی طولانی دارد که در آن عدّهای سرگردان، گروهی هلاک و دستهای دچار تردید میشوند.2
بر این اساس، غیبت ولی عصر(ع) برای بسیاری دشوار میآید و شکوک و شبهات اذهان بسیاری را مسموم میکند و عدّهای میگویند که چگونه میشود انسانی بیش از هزار سال زنده بماند و گروهی سخن میرانند که از کجا معلوم است که بیاید و کسان دیگر شبهادت دیگری، سادهتر یا پیچیدهتر را در اذهان میپرورند و آن را میپراکنند.
از سویی دیگر، زمان ظهور وجود مبارک بقیّـ[الله الاعظم(ع) معلوم نیست ـ گر چه ما باید همواره منتظر ظهور خجسته حضرتشان باشیم ـ و امکان دارد خدای نخواسته غیبت ایشان طولانی شود و تردیدها، شکوک و شبههها نیز افزایش یابد! چه کنیم تا به این تردیدها در ابعاد فردی یا اجتماعی مبتلا نشویم؟ درباره مسائل و مباحت دینی، به ویژه چالشهای فراروی حکومت اسلامی نظیر مبحث ولایت فقیه، به دام قرائتهای مختلف گرفتار نیاییم؟ در باتلاق شبهات فرو نرویم و با شناخت اصیل امام و امامت مشکلات موجود در این زمان را باز شناخته و بگشاییم؟
شناخت ولیّ خدا و امام عصر(ع) تنها راه نجات و رستگاری است که با درخواست از ذات اقدس خداوند و مجاهدة علمی و عملی شدنی است.
وعدة نجات از جهالت و رهایی از ظلمت گمراهی، دل انسانهای بصیر را از دیرباز به خود مشغول داشته است، به همین سبب بعضی شاگردان خاص اهل بیت(ع) برای یافتن طریق هدایت سؤالاتی دربارة معرفت آخرین حجّت الهی در محضر ایشان مطرح کردهاند، چنانکه جناب «زراره» میگوید: «از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: قائم ما پیش از قیام خود، غیبتی طولانی خواهد داشت. عرض کردم: چرا؟ فرمود: اگر ظاهر باشد او را میکشند؛ سپس فرمود: ای زراره! اوست که انتظارش را میکشند و مردم در ولادتش شک میکنند؛ برخی میگویند پدرش از دنیا رفته و فرزندی از خود به جای نگذارده است؛ بعضی میگویند در شکم مادرش است؛ گروهی گویند غایب است؛ دستهای گویند به دنیا نیامده و عدّهای دیگر گویند دو سال قبل از وفات پدرش به دنیا آمد! همان، موعود منتظر است؛ ولی خدای والا میخواهد تا شیعیان را بیازماید و در این آزمایش دشوار، باطلگرایان دچار تردید میشوند».
زراره (که گویا از چنین فضای پر شبههای هراسناک گردید، و به فکر چاره افتاده) گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایتان شوم! اگر من در آن زمان بودم چه کنم؟ آن حضرت فرمود: اگر آن زمان را ادارک کردی، پیوسته دل به این دعا مشغول دار: «اللّهم عرّفنی نفسک، فأنّک إن لم تعرفنی نفسک لم أعرف نبیّک، اللّهم عرّفنی رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک. اللّهم عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی».3
دعا تنها مجموعهای از الفاظ برای خواندن و درخواست کردن نیست، بلکه معارف عمیق و درسهای ارزشمندی در دعای معصومان(ع) نهفته است که فهم آنها و تأمّل در آموزههایشان ارزشمند علمی و عملی به بار میآورد، چنانکه زراره در پی آن است با این درس گرانقدر مشکل خویش را بگشاید.
برای شناخت مقام والای امامت و شخصیّت منحصر به فرد امام عصر(ع) راههای فراوانی هست؛ بررسی دعاها و زیارتهایی که از خود امام عصر(ع) رسیده است و یا فرموده امامان دیگر(ع) در بارة آن حضرت از بهترین این راههاست.
همانگونه که تأمّل در عبارات «نهجالبلاغه»، سخنان سیّد الشهدا(ع) از آغاز تا پایان حادثه کربلا، معارف بلند «صحیفة سجّادیه» گویای برنامههای امام علی، امام حسین و امام سجّاد(ع) اند و از ایجاد حوزههای علمی و برگزاری مناظرات علمی برنامه صادقین(ع) استنباط میگردد، از ادعیة مأثور یا مرتبط با امام عصر(ع) برنامههای ایشان فهمیده میشود؛ زیرا وقتی امامی دعا میکند، علاوه بر مقتضیات دعا، ویژگیهای امامت و وظیفة امام در برابر امّت و چگونگی پیوند امام با امّت و تأثیر ملکی و ملکوتی امام را تشریح میکند.
بر این پایه، کسی که میخواهد وجود مبارک ولیّعصر(ع) را بشناسد، بهتر است زیارتها و دعاهای مرتبط با آن حضرت را به دقت بررسی کند، تا به حریم معرفت آن امام همام بار یابد.
از سوی دیگر، شناخت امام زمان(ع) مراتبی دارد که تأثیر گذاری آنها در زدودن غبار جاهلیّت و پاک کردن گرد تحجّر و ارتجاع یکسان نیست؛ زیرا آثار هر مرتبه از معرفت در تبیین انتظار حقیقی و صحیح، با مرتبه دیگر متفاوت است؛ مثلاً شناخت شناسنامهای امام عصر(ع) و دانستن تاریخ ولادت و زمان غیبت صغرا و کبرا و امثال آن، هرگز همانند معرفت معنای حقیقی امامت و شناخت حقیقت ولایت و انطباق انحصاری آن شخصیّت حقوقی در فلان شخص حقیقی نخواهد بود؛ همانطور که براهین حدوث، نظم، امکان ماهوی، امکان فقری و نظایر آنها برای شناخت خدا راهگشاست؛ امّا آنکه خدا را با الوهیّت میشناسد، بهترین راه معرفت خداوند را پیموده و خدا شناس خوبی شده است؛ و نظیر اینکه هر چند شناخت رسول از راه معجزه [کافی است، ولی] مربته بالای معرفت را تأمین نمیکند؛ امّا آن که رسول را با علم به رسالت میشناسد، از معرفت آن حضرت به سبب معجزه بینیاز میشود؛ چرا که وقتی معنی الوهیت و رسالت فهمیده شد، خداوند و رسول شناخته میشوند.
در روایت کلینی و صدوق است که ولی امر با این خصوصیّات شناخته میشود: «اعرفوا الله بالله و الرسول بالرسالة و أولی بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان؛ خدا را با خدا، رسول را با رسالت و اولیالامر را با امر کردن به معروف و عدل و احسان بشناسید».4 امّا این نقل کافی نیست، زیرا هرگز با صرف امر به معروف و عدل و احسان نمیتوان ولی امر را شناخت، چون آمران به معروف و... بسیارند، به همین دلیل در نقل دیگری فرمود: «... بالمعروف و العدل و الاحسان؛ ... با معروف و عدل و احسان».5 نه «بالأمر بالمعروف؛ امر کردن به معروف»، زیرا امام با معروف، عدل و احسان شناخته میشود نه با امر به آنها، آن که ولی خداست و ولایت امر را بر عهده دارد به دستور دادن به معروف، عدل و احسان بسنده نمیکند بلکه سنّت او معروف و سیرتش عدل و سریرة او احسان است.
اگر کسی معروف شناس باشد، حقیقت آن را در ولیّامر در مییابد. همانطور که شناسندة عدل و احسان، عدل و احسان را در سنّت و سریرة و سیرة امام مشاهده میکند و در مییابد که او صاحب مقام ولایت است.
پی نوشت ها :
٭ برگرفته از: امام مهدی(ع)، موجود موعود.
1. از وکلای امام حسن عسکری(ع).
2. کمالالدّین، ج2، ص81؛ کفایـة الاثر، ص296؛ کشفالغمه، ج2، ص528.
3. الکافی، ج1، ص337؛ کمالالدّین، ج2، ص12.
4. الکافی، ج1، ص85؛ التوحید، صدوق، ص286.
5. الکافی، ج1، ص85؛ التوحید، صدوق، ص286.
ماهنامه موعود شماره 109
سیمای ظاهری امام مهدی(ع)
نویسنده ارجمند کتاب «مکیال المکارم»، در بخش چهارم کتاب خود، جمال و زیبایی حضرت مهدی(ع) را یکی از ویژگیهای آن حضرت میشمرد و مینویسد:«بدان که مولای ما حضرت صاحبالزمان(ع)، زیباترین و خوش صورتترین مردم است؛ زیرا شبیهترین مردم به پیامبر اکرم(ص) است».1
از بررسی روایات و مطالعه حکایتهای نیکبختانی که توفیق زیارت آن امام را یافتهاند، برمیآید که قامت و رخسار نازنین امام عصر(ع) در کمال زیبایی و اعتدال بوده و سیمای مبارکش، دلربا و خیرهکننده است.
همین قامت رعنا و رخسار دلربا موجب شده است هزاران عاشق دلسوخته در آغاز هر صبح بازاری و التماس از خدای خود چنین بخواهند:
«خداوندا! آن چهره زیبا و جمال دلآرا را به من بنمای و چشمان مرا با یک نظر به او روشنایی بخش».2
از آنجا که آشنایی بیشتر با صفات و خصال یوسف زهرا، حضرت مهدی(ع)راهی برای شناخت مدعیان دروغین به شمار میآید و افزون بر این میتواند موجب انس و ارتباط شیعیان با آن عزیز غایب از نظر باشد، با بهرهگیری از کلمات معصومان(ع) و حکایتهای نقل شده از تشرّف یافتگان، به بررسی این موضوع میپردازیم. باشد تا به مصداق «وصف العیش نصف العیش»، ما هم از آن جمال دلآرا بهرهمند شویم.روایات فراوانی در توصیف جمال دلآرای آخرین حجت خدا، حضرت مهدی(ع)وارد شده است که در مجموع آنها را به دو بخش میتوان تقسیم کرد:
الف) روایاتی که به توصیف کلی سیرت و صورت آن حضرت، بسنده و از ایشان به عنوان شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) یاد کردهاند که از آن جمله به روایات زیر میتوان اشاره کرد:
1. از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود:
«مهدی از فرزندان من است. اسم او، اسم من و کنیه او، کنیه من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبیهترین مردم به من است».3
2. احمد بن اسحاق بن سعد قمی میگوید: از امام حسن عسکری(ع) شنیدم که میفرمود:«سپاس از آن خدایی است که مرا از دنیا نبرد تا آنکه جانشین مرا به من نشان داد. او از نظر آفرینش و اخلاق، شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) است».4
با توجه به این روایات، همه خصال و صفاتی را که در قرآن و روایات به پیامبر گرامی اسلام نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدی(ع) نیز میتوان نسبت داد. روایاتی که به توصیف ویژگیهای ظاهری پیامبر اکرم(ص) پرداختهاند، فراوانند. در اینجا به یکی از آنها اشاره میکنیم. در روایتی که از امام محمد باقر(ع) نقل شده، ویژگیهای ظاهری پیامبر خاتم چنین توصیف شده است:
«رخسار پیامبر خدا، سپید آمیخته به سرخی و چشمانش سیاه و درشت و ابروانش به هم پیوسته و کف دست و پایش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان که گویی طلا بر انگشتانش ریخته باشد. استخوان دو شانهاش بزرگ بود. چون به کسی روی میکرد، به خاطر مهربانی شدیدی که داشت، با همه بدن به جانب او توجه میکرد. یک رشته موی از گودی گلو تا نافش روییده بود، انگار که میانه صفحه نقره خالص، خطی کشیده شده باشد. گردن و شانههایش مانند گلابپاش سیمین بود. بینی کشیدهای داشت که هنگام آشامیدن آب نزدیک بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محکم قدم برمیداشت که گویا به سرازیری فرود میآید. باری، نه قبل و نه پس از پیامبر خدا کسی مثل او دیده نشده است».5
ب) روایاتی که خصال و سیمای امام مهدی(ع) را به تفصیل بیان کرده و ویژگیهای آن حضرت را یک به یک برشمردهاند. برخی از روایاتی که در این زمینه وارد شده، به شرح زیر است:
1. پیامبر گرامی اسلام، امام مهدی را شبیه خود معرفی کرده، در توصیف او میفرماید:«پدر و مادرم به فدای او که همنام من، شبیه من و شبیه موسی زاده عمران است. بر [بدن] او نوارهایی [جامههایی] از نور است که از شعاع قدس روشنایی مییابد».6
2. آن حضرت در روایت دیگری در توصیف چهره فرزندش، امام مهدی(ع)میفرماید:«مهدی از فرزندان من است. چهره او مانند ماه درخشنده است».7
3. پیامبر اعظم(ص) در روایتی، پیشانی و بینی امام مهدی(ع) را اینگونه توصیف میکند:«مهدی از من است، پیشانی گشاده و بینی کشیده دارد».8
4. در روایت دیگری که از پیامبر خاتم(ص) نقل شده، رنگ چهره و اندام امام مهدی(ع) چنین توصیف شده است:«مهدی مردی از فرزندان من است رنگ [چهره] او رنگ عربی و اندام او اندام اسرائیلی است بر گونه راست او خالی است که همانند ستاره درخشان است».9
5. با توجه به همه ویژگیهای یاد شده است که پیامبر اسلام در وصف امام مهدی(ع) میفرماید:«مهدی، طاووس اهل بهشت است».10
6. امام باقر(ع) از پدرش و جدش روایت میکند که روزی امام علی(ع)در حالی که بالای منبر بود، فرمود:«از فرزندان من در آخرالزمان، مردی ظهور میکند که رنگ [صورتش ]سفید متمایل به سرخی و سینهاش فراخ و رانهایش ستبر و شانههایش قوی است و در پشتش دو خال است، یکی، به رنگ پوستش و دیگری، مشابه خال پیامبر اکرم ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ».11
7. امام رضا(ع) نیز در بیان صفات و ویژگیهای امام عصر(ع)میفرماید:«قائم کسی است که در سن پیرمردان و با چهره جوانان قیام کند و نیرومند باشد تا بدانجا که اگر دستش را به سوی بزرگترین درخت روی زمین دراز کند، آن را از جای برکند و اگر بین کوهها فریاد برآورد، صخرههای آن فروپاشد».12
8. حضرت رضا(ع) در روایت دیگری، در پاسخ اباصلت هروی که از ایشان پرسید:
«نشانههای قائم شما هنگام ظهور چیست؟» میفرماید:«نشانهاش این است که در سن پیری است، ولی منظرش جوان است، به گونهای که بیننده میپندارد چهل ساله یا کمتر از آن است. نشانه دیگرش آن است که به گذشت شب و روز پیر نشود تا آنکه اَجَلش فرا رسد».13
9. ابراهیم بن مهزیار نیز که به شرف ملاقات امام مهدی(ع) رسیده است، در بیان خصال آن امام میگوید: «او جوانی نورس و نورانی و سپید پیشانی بود با ابروانی گشاده و گونهها و بینی کشیده و قامتی بلند و نیکو چون شاخه سرو. گویا پیشانیاش ستارهای درخشان بود و برگونه راستش، خالی بود که مانند مشک و عنبر بر صفحهای نقرهای میدرخشید. بر سرش، گیسوانی پرپشت و سیاه و افشان بود که روی گوشش را پوشانده بود. سیمایی داشت که هیچ چشمی برازندهتر و زیباتر و با طمأنینهتر و باحیاتر از آن ندیده است».14
10. علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی که بیست مرتبه به شوق دیدار امام مهدی(ع) به حج مشرف شد و سرانجام نیز به توفیق دیدار آن حضرت دست یافت، در گزارش دیدار خود چهره و قامت دلربای امام را اینگونه توصیف میکند:«[رخسار] او [در لطافت] مانند [گلهای] بابونه [و در رنگ، مانند ]ارغوان بود که بر آن شبنم نشسته و [شدت سرخیاش را] هوا شکسته است. او در این حال، همچون شاخه درخت «بان»15 یا ساقه ریحان [خوشبو ]بود. نرمخو، بخشنده، پرهیزکار و پیراسته بود. او میانه بالا بود، نه بسیار بلند قد و نه بسیار کوتاه قد. صورتی گرد، سینهای فراخ، پیشانی سفید و ابروانی به هم پیوسته داشت. بر گونه راست او خالی بود؛ چون دانه مشک که بر قطعه عنبر ساییده باشد.16
گفتنی است بیشتر مشخصاتی که برای سیمای ظاهری امام مهدی(ع) ذکر شده، به طور مشترک، در روایات شیعی و سنی آمده است و از این جنبه اشتراک نظر زیادی میان فرق اسلامی وجود دارد.
پی نوشت ها :
1. سید محمدتقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم(ع)، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، چاپ
دوم: تهران، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، 1412 ه . ق، ج 1، ص 132.
2. «قسمتی از دعای عهد»، بحار الأنوار، ج 99، ص 111؛ شیخ عباس قمی، مفاتیحالجنان.
3. کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، چاپ اول: قم، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، 1380، ج 1، باب
25، صص 534 و 535، ح 1.
4. همان، ج 2، باب 38، ص 118، ح 7.
5. الکافی، ج1، ص 443.
6. بحار الأنوار، ج 36، ص 337، ح 200.
7. همان، ج 51، ص 91.
8. همان، ص 90.
9. همان، ص 95.
10. رنگ عربی، گندمگون یا سفید است. در برخی روایات وارد شده است که رنگ چهره امام مهدی(ع) همانند رنگ چهره پیامبر اکرم(ص)؛ یعنی سپید آمیخته به سرخی است.
11. مراد از اندام اسرائیلی، اندام فرزندان یعقوب(ع) است که به داشتن قد بلند و اندام رشید مشهور بودند.
12. بحار الأنوار، ج 51، ص 91.
13. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، باب 57، ص 560، ح 18.
14. همان، باب 35، ص 69، ح 8 .
15. همان، باب 57، ص 558، ح 12.
16. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 43، ص 446، ح 16.
ماهنامه موعود شماره 109
تجلی و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در هستی
چکیده :تجلی و ظهور، مفهومی بنیادین در عرفان نظری به شمار می آید و هم ردیف با مفاهیمی چون وحدت و کثرت، اسما و صفات، انسان کامل و فنا، پر گستره و پرکاربرد است. عرفان آن گاه از تجلی و ظهور سخن به میان می آورد که عزم رخ گشودن از حقیقت مطلقه نماید. وجود مطلق تا بر اطلاق خود باقی باشد، دست معرفت نظری و عملی، و عقلی و شهودی، هرگز بدان نمی رسد و نقاب بر رخ، از ازل تا ابد پوشیده می ماند. آن گاه که اراده کند پرده از رخ برگیرد، تعیّن می یابد و با نخستین تعیّن جلوه کرده، سلسله تجلیات و ظهورات نیز می آغازد.
کلام، نظام پیدایش عالم را خلقت می نامد؛ فلسفه با علیّت، هستی را برمی رسد و عرفان نظری با تجلی و ظهور وجود را می کاود. از تجلی و ظهور با تشأن و تنزل و مانند آن نیز یاد می آورند. از دیگرسو، عرفان نظری و عملی چنان با مفهوم و حقیقت انسان کامل درهم تنیده که کم تر جایی از آن را بدون حضور وی بتوان به فرجام رساند. از آن جا که پرشکوه ترین مصداق خلیفه الله و برترین انسان کامل محمدی صلی الله علیه و آله و سلم در این روزگاران و تا برپایی قیامت، موعود ادیان، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است، کنکاش در ارتباط این دو مفهوم بنیادی می تواند سرآغازی بر بسیاری معارف امامت و پژوهش های دامنه دار میان رشته ای، به ویژه در حوزه عرفان و مهدویّت باشد.
نوشتار پیش رو بر آن است تا آغازگری باشد بر این پویش و کاوش.
مقدمه
عرفان به تجلی و ظهور(نظام ظاهر و مظهر) معتقد است و با آن، هستی را تفسیر می نماید. اما فلسفه به علت و معلول باور دارد و با این قانون، پدیده های هستی را تحلیل می کند. نظام علّی و معلولی از ارکان فلسفه به شمار می رود و اگر مباحث فلسفی از این رکن تهی گردد، فلسفه فرو می پاشد.
تجلی و ظهور، با علت و معلول تفاوت هایی اساسی دارد. خاستگاه این تفاوت ها، در نوع نگرش دو مکتب فلسفی و عرفانی به جهان هستی است. فلسفه، روی کردی عقلانی به هستی دارد و عرفان، نگاهی شهودی. از همین جا تمایز فلسفه با عرفان، آغاز می گردد. در نخستین گام، تعریف این دو نظام از هستی، به گونه ای بنیادین متفاوت می نماید. فیلسوفان مشایی به تباین وجودات، و پیروان حکمت متعالیه به وحدت نوعی و تشکیک در وجود قائل اند، در حالی که عارفان به وحدت شخصی وجود و انحصار آن در وجود حق تعالی باور دارند. فهم دقیق وحدت شخصی وجود و اعتقاد به آن، ظریف و دشوار می نماید. از این رو، جنجال های بسیاری برانگیخته است. از دیگر تفاوت های محوری عرفان با فلسفه، نشستن تجلی و ظهور به جای علت و معلول، به شمار می رود. تجلی در لغت، یعنی وضوح و آشکار شدن ذات حق تعالی و کمالات ذات پس از متعیّن شدن به تعینات ذاتی یا اسمایی و یا افعالی. آشکار شدن، یا برای خود ذات است و یا برای غیر آن، و هرگز به معنای حلول یا اتحاد نیست. به دیگر سخن، تجلی و ظهور یعنی متعین شدن مطلق به تعینی خاص(2).
تجلی و ظهور ازلی
ذات خداوند در قله هستی و بالاترین مرتبه وجود است و از آن به غیب الغیوب، غیب مطلق، هویت مطلقه، عنقاء مُغرب و نظایر این ها تعبیر می کنند. مقام ذات، حقیقت هستی و به عبارتی حقیقت وجود است. ذات به همه چیز احاطه دارد و بر همه چیز محیط و قاهر است و هیچ موجودی به او احاطه ندارد؛ نه احاطه علمی و نه خارجی(3). نه فکر و ذهن بشری به آن حقیقت احاطه می یابد و نه سالکان به حسب شهود و حضور، بر اصل حقیقت وجود محیط می شوند(4). حقیقت حق به اعتبار مقام ذات و هویت صرف، از شدت بطون و کمون، برای کسی معلوم نیست؛ قبول اشاره نمی نماید و محکوم به حکمی از احکام نمی گردد؛ نه اسمی دارد و نه رسمی؛ نه نامی دارد و نه نشانی.
کس ندانست که منزل گه معشوق کجاست
آن قدر هست که بانگ جرسی می آید
آرزوی اولیا و عارفان به آن نمی رسد و هیچ عقل، وهم و خیالی را بدان جا راه نیست. از این رو در روایات توصیه فراوانی شده که در ذات نیندیشند؛ زیرا جز حیرت و سردرگمی حاصلی ندارد.
کندوکاو در معرفت ذات، تلاشی بیهوده است. بدین جهت، خداوند سبحان از سر لطف و رحمت به بندگانش یاد می آورد:
«و یُحذّرُکُمُ اللهُ نفسهُ و اللهُ رؤوفٌ بالعِباد»(5)
خداوند شما را از کاوش در ذات خویش پرهیز می دهد و این از باب رأفت بر بندگان است.
باید توجه داشت که این تفسیر، یک احتمال در آیه است(6). لطف حق تعالی ایجاب می کند این گنج بی پایان را آشکار سازد تا همگان بهره برند. پس اراده کرد نقاب از جمال خویش بیفکند و گنج پنهان را آشکار سازد تا شناخته شود. برای بیرون آمدن از پرده غیبت، روز ازل، تجلی و ظهور کرد که به تجلی و ظهور ازلی شهرت دارد.
نخستین تعیّن مقام لاتعیّن ذات، وحدت مطلقه( وحدت ذاتی) است که دو جهت ظهور و بطون دارد؛ جهت بطون آن، احدیّت نام دارد و جهت ظهور آن، واحدیت. با اندکی تسامح، نخستین تعین ذات را می توان احدیت نامید. به دیگر سخن، احدیت، محصولِ نخستین تجلی و ظهور ذات است.
احدیّت
عالم احدیت که گاه از آن به لاهوت یاد می شود، در نظام هستی جایگاهی ویژه دارد. این عالم، در عرفان نظری نیز از اهمیتی بسیار برخوردار است و از مباحث بنیادین عرفان به شمار می رود. از سوی دیگر، احدیت در شناخت انسان کامل و ولایت و جای گاه اهل بیت در هستی، نقشی زیربنایی و کلیدی دارد، اما به لحاظ پیچیدگی و رمز و رازهای فراوان، کم تر بدان پرداخته شده است. اهمیت ویژه آن بدین دلیل می نماید که حقیقت حق تعالی به اعتبار ذات، غیب محض، لامتعین و مستغرق در غیب هویت است، به طوری که از این جهت، بین ذات و حتی اسما و صفات نسبت و ارتباط مستقیمی وجود ندارد؛ چون هر نسبتی، مقتضی تعین است و ذات حق، تعین نمی یابد. پس برای تجلی و ظهور و افاضه کمالات خویش، واسطه و جانشین نیاز دارد. این واسطه و خلیفه ذات، احدیت نام دارد. مرحوم آشتیانی در این زمینه می نویسد:
حقیقت غیبی، منقطع الارتباط از حقایق خارجیه است و به واسطه کمال ذات و تمامیت حقیقت با هیچ تعیّنی سازش ندارد. حتی اسما و صفات به اعتبار تعینات و کثراتی که لازم ظهور آن هاست، محرم سرّ این مقام نیستند. به همین جهت، اسمای الهیّه به حسب کثرات علمیه ای که لازم ظهور و تجلی اسما است، نمی شود بدون واسطه ای از وسایط، مرتبط با ذات حق باشند و اخذ فیض از مقام غیب وجود نمایند. پس ظهور اسما و صفات نیز از حقیقت غیبی حق، احتیاج به واسطه و خلیفه ای دارد که سبب ظهور و تحصّل آن ها در مقام و احدیت شود. به واسطه همین رابطه و خلیفه بین اسما و صفات و حقیقت غیبیّه، باب برکات منفتح می شود و فیض ازلی شامل جمیع حقایق می گردد و نوری که عبارت از فیض اقدس و مقدس و وجود منبسط است، از صبح ازل طلوع نموده و بر هیاکل ممکنات می تابد.(7)
انسان کامل که در عصر ما یگانه مصداقش حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است(8)، در سیر صعودی خود نیز با گذراندن تمام مراتب هستی به مقام احدیت گام می نهد و با شهود احدیت، حقیقتش با آن مقام متحد می شود و مظهر اتمّ و اکمل آن می گردد. مقام احدیت، باطن و تمام حقیقت خاتم اولیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. حق تعالی، خلافت و جانشینی اش را بدو می بخشد و مصداق آیه «و إذْ قالَ ربُکَ للملائِکهِ إنّی جاعلٌ فی الارضِ خلیفهً»(9)می شود.
البته برخی از محققان، آغاز خلافت ولیّ الله را مقام احدیت می دانند(10)، اما دسته ای از عرفا گستره جانشینی خلیفه الله را مرتبه پایین تر هستی، یعنی واحدیت می انگارند. با پدیدار شدن احدیت، تنزل سلسله هستی آغاز شد. احدیت که جانشین ذات، واسطه میان ذات با مراتب پایین تر هستی و همان باطن ولیّ الله الاعظم است، به نیابت از ذات الهی، عوالم پایین تر را با تجلی و ظهور خویش به وجود آورد. به دیگر سخن، ذات در لباس احدیت و توسط خلیفه اش، مراتب بعدی را ایجاد کرد. احدیت، در نخستین ظهور و تجلی خود، اسم اعظم و سایر اسما را آشکار ساخت. مرتبه اسما، واحدیت نام دارد و دومین تعین ذات به شمار می آید. از آن جا که حقیقت و کنه باطن خلیفه الله، با احدیت متحد است، با تجلی احدیت در عالم اسما، انسان کامل نیز در اسما تجلی می کند و حقیقت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف در تمام اسما، حضور و سریان می یابد. بنابراین، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تمام اسما و اسم اعظم را شهود می کند، بلکه حقیقت او با آن ها یکی است و واحدیت از مراتب باطنی انسان کامل به شمار می آید. از این روی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نه تنها جامع و مظهر اسما و اسم اعظم است، به باطن و سرّ اسما نیز دسترسی دارد و آن مراتب باطنی را در جان و حقیقت خویش می یابد.
در سومین مرتبه از تجلی، اسما نیز ظهور و جلوه می نمایند و مراتب پایین تر را پدید می آورند. حاصل تجلی اسما، عالم اعیان ثابته است. اعیان، ظهورات اسما و صورت علمی نظام هستی به شمار می روند. در وهله بعد، با جلوه گری اعیان، وجود عام منبسط پدیدار می شود. به وجود عام منبسط، فیض منبسط، نفَس رحمانی، مشیت مطلقه، صادر نخستین و... می گویند. این مرتبه از هستی نیز که در شهود و ولایت و خلافت ولیّ الله است، با تجلی خود، عالم مجردات را هویدا می سازد. عالم مجردات در قوس صعود، قیامت خوانده می شود. پس از مجردات، عالم مثال پدیدار می گردد. قافله وجود با قافله سالاری خلیفه الله، در آخرین حرکت نزولی خویش در منزل طبیعت و دنیای خاکی فرود می آید؛ منزل گاهی سرد و تاریک. کاروان ظهور و تجلی در غربت خیمه می زند. این متوقف ماندن همیشگی نیست و چند صباحی بیش تر نمی انجامد و کاروان، دیگربار به موطن اصلی خویش بازمی گردد، اما این بار تنها بازنمی گردد؛ هم سفران و یارانی هم راه خویش می سازد. از دل تیره و خاموش خاک، حیات و جان پدید می آورد و به کوی یار راه می نماید.
در تمام این مراحل و منازل، امام حضور دارد و نقش اول را به اذن حق تعالی ایفا می کند، بلکه به اذن الهی هر آن چه را اتفاق می افتد، پیش می برد و سرپرستی کاروان مظاهر را به عهده می گیرد؛ زیرا پس از آن که ذات، تجلی کرد و احدیت جلوه نمود، حقیقت انسان کامل پا به عرصه می گذارد، ظهور می نماید و با تجلی پیاپی خود، عوالم را یکی پس از دیگری هویدا می سازد. خلیفه الله، خود نیز فرو می آید و همه را با خود پایین می کشد. مسیر نزول و فرود، راه وجودی ولیّ الله است. همه از راه باطن و حقیقت او سیر می کنند تا به آخرین منزل برسند. بدیهی است آغاز هستی، ذات حق تعالی است. این ذات از پشت پرده، خلیفه و غیرخلیفه را هستی می بخشد و سیر می دهد و تدبیر می کند. خلیفه الله، خود از تجلیات و مظاهر حق تعالی است. پس در حقیقت تجلیات و افعال خلیفه الله تجلیات و افعال الهی هستند. مفهوم خلافت، چیزی جز این نیست. بی گمان، تنها وجود مستقل و اصیل، بلکه تنها وجود، حق تعالی است و دیگران عین فقر و نیازند؛ زیرا ظهور آن ها چیزی جز جلوه وجود نیست.
ابن عربی و شارح سخنان او، قیصری و دیگران در زمینه تجلی حق تعالی در وجود خلیفه الله و تجلی خلیفه در نظام خلقت، سخنان بدیع و دقیقی دارند. محی الدین در تبیین منزلت خلیفه الله و انسان کامل می نویسد:
فاستخلفه فی حفظ العالم، فلا یزال العالم محفوظاً ما دام فیه هذا الانسان الکامل(11)؛
انسان کامل در حفظ و بقای عالم، جانشین و نایب حق تعالی است. پس تا زمانی که وی در عالم حاضر باشد، نظام هستی باقی خواهد ماند.
علامه قیصری در شرح این بیان می نویسد:
جعل قلب الانسان الکامل مرءاهٌ للتجلیات الذاتیه او الاسمائیه لیتجلی له اولاً ثم بواسطته تجلی للعالم کإنعکاس النور من المرءاه المقابله للشعاع الی ما یقابلها(12)؛
خداوند قلب انسان کامل را آینه تجلیات ذاتی و اسمایی خویش قرار داد؛ برای این که در مرتبه نخست در قلب وی ظهور کند، سپس با وساطت وی در عالم تجلی نماید، مانند بازتاب نور از آینه به مقابل.
و قرن هاست که حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف بر مسند رفیع و شکوه مند وساطت و خلافت تکیه زده، واسطه حق با مجموعه هستی است. تمام تجلیات ذاتی، اسمایی و صفاتی الهی از قلب وی بر عالم می تابد. شارح فصوص در تبیین بیش تر سخن ابن عربی می نویسد:
اذ الحق یتجلی لمرءاه قلب هذا الکامل فتنعکس الانوار من قلبه الی العالم فیکون باقیاً بوصول ذلک الفیض الیها(13)؛
چون حق تعالی در آینه قلب انسان کامل تجلی نموده، انوار اسما و صفات از قلب وی بر عالم بازتابیده است. پس تا آن گاه که وی در عالم باشد، فیض و رحمت الهی را به عالم می رساند و عالم پابرجا خواهد ماند.
پس تمام عوالم، حاصل تجلی حق در خلیفه الله و تجلی خلیفه حق در آن است. سرتاسر آفرینش، مظهر انسان کامل به شمار می رود و بر هرچه انگشت گذارند، کمالی از کمالات و مظهری از مظاهر او را می یابند که از مبدأ حقیقی بر جان او و از آن جا بر عالم تابیده است. انسان کامل، منشأ ظهور عالم به شمار می رود و حقایق وجودی، تعیّنات وی هستند. حقیقت انسان به مظهر اسم اعظم است، در جمیع اسما تجلی می نماید و از تجلی او همه مظاهر و اعیان، تعیّن می یابند(14). چون حقیقت انسانی، متجلی در جمیع اسما و مظاهر اسما است، اسما و مظاهرشان به اعتباری اجزای حقیقت انسانی و تجلیات این حقیقت به شمار می روند.(15)
تجلیات آن به آن
چنین نیست که یک تجلی به پیدایش مظاهر انجامد و در بقا و استمرار خود، از امام بی نیاز باشد، بلکه هم چنان که معلول در نظام علّی و معلولی افزون بر حدوث، به مناط امکان، نیازمند علت برای بقاست و با از بین رفتن علت تامّه یا برخی از اجزای آن، معلول نابود می گردد، مجموعه آفرینش در نظام تجلی و ظهور نیز لحظه به لحظه به توجه و تجلیات پی در پی حجت الهی نیاز دارد. انسان کامل و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر ما بازتاب همه جانبه و بی کم و کاست اسما و صفات حق است و مجموعه عالم و ماسوی الله از فرش تا عرش پژواکی تمام عیار از وجود انسان کامل و کمالات و صفات امام به شمار می رود.«انسان کامل مظهر اسم اعظم است و سایر اسما، محکوم به حکم اسم اعظم اند. از این رو، مظهر اسم اعظم ظاهر در جمیع مظاهر است.»(16)ظهور و تجلی و سریان در مظاهر از شئون و صفات الهی است. حقیقت انسان کامل نیز به اعتبار مظهریت اسم جامع، از این شأن الهی بهره می برد؛ در تمام موجودات، ظهور و تجلی می نماید و تقیّد و انحصار در مظاهر ندارد. شأن چنین حقیقتی سریان در همه هستی است و جمیع حقایق از تجلیات امام علیه السلام برآمده اند. بی گمان، حقیقت ولی الله باید در جمیع مظاهر وجودی و حقایق کونی سیر کند. او واسطه فیض در وجود و کمالات وجود است و همه مظاهر وجودی، سعیدان و شقیان، تجلی و ظهور اویند.(17)
برخی آثار و لوازم تجلی
1 . حضور و سریان در هستی:
حقیقت امام علیه السلام در همه اجزا و ارکان خلایق حضور دارد و در عمق وجود و باطن آن ها جاری و نافذ است؛ همان حقیقتی که در دعای کمیل به آن اشاره رفته است:
و بأسمائک التی ملئَت ارکانَ کلّ شیء؛
تو را سوگند می دهم به اسم هایت که ارکان و هستی هر چیزی را اشباع و مسخر خود ساخته اند.
مراد از حضور و نفوذ، معنای عادی و لغوی آن نیست تا امام وجود مستقلی باشد و موجودات، اشیایی جداگانه به شمار روند و آن گاه ولیّ الله در آن ها بگنجد؛ بلکه اشیا، وجودی مستقل ندارند و هستی شان از خلیفه الله برخاسته و ظهور یافته است. خاستگاه هستی و تشخّص آن ها، هستی و جان امام است. آن ها هم چون اجزا، از اصل خویش دور افتاده اند و هم واره وابسته به ولیّ و محبوب خود بوده، و آن به آن وی را می جویند. به بیان دقیق تر، خلایق در قلمرو وجودی و در قلب پر سیطره و نامتناهی امام مجتمع اند.
2 . قوام و ایستایی:
این اجزا و موجودات، بر اصل و ریشه خود پابرجایند. خلایق، فروع و شاخه ها و امام ریشه و اساس است. جهان خیمه ای به شمار می رود که عمود آن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ خیمه برای برپا ماندن به عمود نیاز دارد؛ زیرا امام مظهر حقیقت قیوّم است. بر این اساس، ابن عربی، خلیفه الله را عمود السّماء(18)می نامد. این حقیقت در روایات نیز بازتاب گسترده ای می یابد. در حدیثی نبوی آمده است:
و لا تخلو الارض منهم و لو خلت لساخت باهلها(19)؛
زمین از اهل بیت خالی نمی شود و اگر خالی شود اهلش را در خود فرو می برد.
در روایت دیگری آمده است:
لو خلت الارض طرفه عین من حجه لساخت باهلها(20)؛
و اگر زمین برای لحظه ای کوتاه بی حجت بماند، اهل خود را فرو می کشد.
امام رضا علیه السلام نیز می فرماید:
لا تبقی ساعهً اذاً لساخت(21)؛
لحظه ای نمی ماند، آن گاه همه چیز را فرو می کشد.
3 . قوس نزول و صعود:
تبیین قوس نزول و صعود، از ثمرات تجلی و ظهور است. تنزل و فرود آمدن سلسله وجود، همان تنزل خلیفه الله به شمار می رود که در هر مرحله به شکلی نمایان می گردد و با هزار نقش و نگار جلوه می نماید. خلیفه الله، با نزول خود همه مظاهر را نیز تنزل می دهد. مسیر این نزول، حقیقت اوست و مظاهر از باطن وی می گذرند، چنان که مسیر صعود و بازگشت نیز همین است. به بیان دیگر، امام علیه السلام خلایق را با خود از عوالم الهی پایین می آورد تا آن ها را پس از تکامل، از مسیر وجودی خویش به سوی حق تعالی بازگرداند. دایره وجود، با تکمیل قوس نزول و صعود، تمام و کامل می شود و مبدأ و معاد به هم متصل می گردند. عرفا انسان کامل را به تنهایی تمام قوس نزول و صعود و جمیع سلسله وجود می دانند. در شرح دعای سحر آمده است:
فالانسان الکامل، جمیع سلسله الوجود و به یتمّ الدائره و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن(22)؛
انسان کامل، خود به تنهایی همه سلسله مراتب وجود است و با او دایره هستی، مجموع قوس نزول و صعود، کامل می گردد، و او اول و آخر و ظاهر و باطن و مجموعه آفرینش است.
4 . گذرگاه سیر و سلوک:
مرغ روح سالکان کوی دوست از طبیعت می پرد و به عالم بالاتر (برزخ) می رسد و از آن جا پر می کشد و به عالم تجرد(قیامت) راه می یابد. پس از قیامت، عروج می کند و به عالم اسما می رسد. اسما را شهود می کند و در آن ها فانی می شود. سالکان، در همه این مراحل در مظاهر ولیّ الله و در متن وجود وی سیر می کنند؛ از قلمرو ولایت و ظهورش در طبیعت، آغاز به حرکت می کنند و در همان عرصه به مقصد می رسند.(23) بنابراین، سالکان و رهروان کوی دوست، هر لحظه با هم راهی ولیّ الله الاعظم سیر می کنند. هم در نظام تکوین و هم در حوزه تشریع، کسی بی نیاز از او و بیگانه با آن راه به جایی نمی برد. تکوین و تشریع، یک پارچه و هم صدا با هم راهی خضر هدایت و ولایت، راه می پیمایند:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی(24)
5 . باب الله:
متون روایی، بارها ائمه علیهم السلام را «باب الله» تعبیر کرده اند. امام صادق علیه السلام:« نحن باب الله» و امام علی علیه السلام:« انا باب الله» فرموده اند(25). باب الله از القاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز به شمار می رود. ایشان دروازه و راه رسیدن به خداست. در دعای ندبه به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می گوییم:
این باب الله الذی منه یؤُتی؟
دروازه و راه رسیدن به خدا کجاست؟
با توجه به نظام ظهور و تجلی، این تعبیر و امثال آن روشن می نمایند باب الهی، تنها لفظ یا تعبیری عاطفی نیست بلکه واقعیتی خارجی و تکوینی به شمار می رود. تنها راه سلوک و صعود به مبدأ هستی، ولیّ الله الاعظم، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. عبور از مظاهر و باطن وی، عین تکوین را می نماید.(26)
6 . تسبیح خلایق:
با توجه به آن که حق در خلیفه اش تجلی می کند و این تجلی از قلب وی به عالم می تابد، موجودات لحظه به لحظه به توجه و فیض رسانی نیاز دارند. او سزاوار به تصرف در موجودات است و از این روی، آن ها در نهاد و عمق جان خویش، حق تعالی را تسبیح می گویند. به بیان دیگر، ولیّ مطلق از زبان مخلوقات خدا را تسبیح می کند. این اصل بی استثنا در نظام تکوین، در قلمرو تشریع و اختیار بشری نیز جاری است. امام در نهاد عابد، تسبیح می گوید و در پی آن، بنده توفیق به عبادت و تسبیح خدا می یابد. این توفیقات، بی حساب و کتاب، نصیب افراد نمی شود. به قول سلمان ساوجی:
در بیابان تمنّا همه سرگردانیم
تا که را سوی تو توفیق هدایت باشد
هر عبادت و تسبیحی، عبادت و تسبیحی را بازمی تابد که پیش تر ولیّ الله آن را به جا آورده است. هر تضرع و توبه ای، توبه و مناجات پیشین امام را برمی تابد. ساقه به هر سو خم شود، شاخه ها بی مقاومت و اختیار، بدان سو می روند. هر چه روح تصمیم گیرد، جسم تبعیت می کند. اگر روح، تصمیم گیرد بنشیند، جسم می نشیند، اگر بخواهد راه رود، بدن و پاها می روند، اگر اراده کند سخن گوید، زبان به حرکت درمی آید و...
انسان کامل جان و روح است و موجودات جسم و پیکرند. بی شک هر زمزمه ای به درگاه الهی، پژواکی از نوای حجت الهی است. ابن عربی و قیصری به این حقیقت تصریح کرده اند(27). اگر حجت الهی خدا را حمد گوید، سراسر آفرینش، مشغول حمد می شوند و اگر تسبیح کند، همه تسبیح می گویند؛ اگر سجده کند، همه ساجدند؛ اگر رکوع گذارد، همه راکع خواهند شد؛ اگر قیام کند، همه قائم خواهند شد و ... قرآن بارها یاد آورده که تمام خلایق در حال عبادتند، اما انسان درنمی یابد:
« و إن منْ شیءٍ إلّا یُسبّحُ بحمدهِ و لکنْ لا تفقَهونَ تسبیحَهُم»(28)؛
هیچ موجودی نیست جز این که مشغول تسبیح و عبادت خداست، ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید.
جمله ذرات عالم در نهان
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
ولیّ مطلق، گاه گوشه ای از این ولایت و ویژگی خود را به خواص خویش می بخشد. به دیگر سخن، هرگاه و در هر جا صلاح بداند با این صفت خویش در محرم سرّی تجلی می کند و آن ویژگی سر از وجود وی درمی آورد.
7 . صراط مستقیم:
ائمه اطهار در تفسیر آیه مبارکه:« اهْدِنا الصّراط المُستقیم»فرموده اند: ما اهل بیت صراط مستقیم هستیم. امام صادق علیه السلام می فرماید:
و الله نحن الصراط المستقیم(29)
امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
نحن ابواب الله و نحن الصراط المستقیم(30)
آیا با توجه به تجلی و ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در عالم امکان و مظهریت عالم برای وی، راهی به جز ولایت و حقیقت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای هدایت و رسیدن به حق تعالی هست که بخواهد مستقیم یا غیرمستقیم باشد؟(31)
8 .آشنایی ازلی و فطری:
از آن روی که انسان کامل به تکوین همه چیز آگاهی دارد، موجودات نیز او را می شناسند. بنابراین، محبت و معرفت موجودات به امام، از ازل در نهادشان بوده است. بر اساس برخی روایات، پرندگان آسمان و ماهیان دریا و.. در سوگ امام حسین علیه السلام می گریند و بنابر آن چه در زیارت عاشورا آمده، اندوه شهادت امام، بر آسمان ها و اهل آن سنگینی می کند:
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید هم این آینه می گردانند(32)
اهل بصیرت در کشف و شهود خویش، در و دیوار و آسمان و زمین را در سوگ شهادت اهل بیت علیهم السلام ماتم زده و اشک ریزان یافته اند. آری، تنها در عرصه تشریع و اراده و اختیار بشری، بیگانگی به چشم می خورد!
9 . تصرف در عالم:
طبیعی است که چنین موجودی در قلمرو ذره تا کهکشان، تصرف و اعمال ولایت کند. کرامات و معجزات اولیای الهی برای ما گرفتاران قفس طبیعت، عجیب می نماید، در حالی که اگر حقیقت ولایت و خلافت درک شود، کاری آسان قلمداد می گردد، چنان که اراده هر کس در حرکت اعضایش، عادی و طبیعی می نماید.
10.علم مطلق و حضوری:
از آن جا که همه چیز در جان امام قرار دارد، وی بر تمام حقایق عالم که جزئی از حقیقت خودش به شمار می رود، احاطه و علم حضوری دارد.
11 .وجود منبسط:
خلیفه الله در عرفان، وجود منبسط نیز خوانده می شود؛ چون با بسط و گسترش وجود و کمالاتش، مجموعه خلایق و عوالم خلقی(مجردات، مثال، طبیعت)پدید می آیند. از این رو، در زیارت جامعه کبیره آمده است:
اجسادکم فی الاجساد و ارواحکم فی الارواح و انفسکم فی النفوس(33)
جسم شما در میان پیکر موجودات و روح شما در عمق جان و روح خلایق و جان و حقیقت شما در باطن و حقیقت موجودات حاضر است.
12 . بهشت و جهنم:
برای تبیین نسبت میان انسان کامل و بهشت و جهنم، دوباره به نظام تجلی در عالم، اشاره ای کوتاه می نماییم. چنان که پیش تر نیز گفته شد، حق تعالی در مظهر اتم و اکمل خود، یعنی انسان کامل، تجلی می کند و این تجلی حق از آینه قلب انسان کامل، انعکاس می یابد و بر سراسر عالم می تابد و اصل وجود و سایر کمالات و فیوضات الهی از این جلوه گاه اتم به عالم، فرو فرستاده می شود. قیصری، نظر به اهمیت این فرایند در عرفان، بارها این حقیقت را بازگو می کند. از جمله در مقدمه ای ارزش مند بر فصوص الحکم ابن عربی در این زمینه می نویسد:
قَدْ مرّ أنّ الاسم «الله» مشتمل علی جمیعِ الاسماء و هو متجلَّ فیها بحسبِ المراتبِ الالهیّه و مظاهرها و هو مقدم بالذّات و المرتبهِ علی باقی الاسماء. فمظهره ایضاً مقدم عَلی المظاهر کلّها متجلّ فیها بحسبِ مراتبه... أنّ حقائق العالم فی العلم و العینَ کلّها مظاهر للحقیقَهِ الانسانیّه التی هی مظهر للإسمِ «الله» فأرواحها ایضاً کلّها جزئیاتِ الروح الاعظم الانسانی سواءَ کان روحاً فلکیّاً أو عنصریاً او حیوانیاً و صورها صورَ تلک الحقیقهِ و لوازمها لوازمها. لذلکَ یسمّی العالم المفصّل بالانسان الکبیر عند اهل الله لظهور الحقیقه الانسانیه و لوازمها فیهِ و لهذا الاشتمالُ و ظهور الاسرار کلّها فیها دون غیرها استحقّت الخلافه من بین الحقائق کلّها... و کما أنّ له فی العالم الکبیر مظاهر و اسماء من العقل الاوّل و القلم الاعلی و النور النفس الکلیّه و اللّوح المحفوظ و غیر ذلک علی ما نبّهنا علیه من انّ الحقیقه الانسانیه هی الظاهره بهذه الصور فی العالمِ الکبیرِ کذلک له فی العالم الصغیر الانسانی مظاهر و اسماء بحسب ظهوراته و مراتبه فی اصطلاح اهل الله و غیرهمْ(34).
قیصری به جایگاهی برجسته و حیاتی از نقش آفرینی انسان کامل در نظام هستی تصریح دارد. با توجه به این سخنان شارح فصوص، لطایف بسیاری درباره نسبت میان انسان کامل با بهشت و جهنم می توان گفت؛ چنان که همه این عوالم مظهر و تجلی گاه خلیفه الله است، بهشت و جهنم نیز بخشی از مظاهر و تجلیات او به شمار می روند. بهشت، ظهور جمال و رحمت و لطف انسان کامل، و جهنم، جلوه گاه خشم و مظهر قهر و جلال وی است که جمال و جلال خداوند را برمی تابد.
انسان کامل تمام اسما و اسم اعظم را در اختیار دارد، در حالی که بهشت تنها مظهر اسمای جمال و رحمت، و جهنم، مظهر جلال است. از این رو، وجود ولی الله الاعظم، رتبه ای فراتر و برتر از این دو مخلوق بزرگ و شگفت آفریدگار دارد. بنابر روایتی، شعله های آتش جهنم با خشم حضرت صدیقه کبرا علیها السلام زبانه می کشد. در روایتی دیگر آمده است:
اذا دقّت الحلقه علی الصفحه طنّت و قالت یا علی یا علی(35)
وقتی بهشتیان در بهشت را می زنند، صدای کوبه در بهشت یا علی یا علی است.
آن گاه که کوبه خانه ای را می کوبند، صاحب خانه را می طلبند؛ درِ بهشت هم«یا علی» می گوید و صاحب خانه را صدا می زند.
13 . امام زمان و انبیا:
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام، مصداق اتم و اکمل حقیقت محمدیه به شمار می روند. حقیقت محمدیه که در این عصر، از وجود حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف برمی تابد، در هر عصری از وجود یکی از انبیا سر برآورده است. این جایگاه بالاصاله و بالذات، به اهل بیت تعلق دارد و هرگاه مصادیقی جز اهل بیت، یعنی انبیا علیهم السلام، صاحب این مقام شده اند، از اصل آن حقیقت یعنی اهل بیت، کسب فیض و استمداد نموده اند. خداوند در وهله نخست، خلافت و حقیقت محمدیه و مرتبه انسان کامل را تمام و کمال به اهل بیت عطا کرد و انبیا از حقیقت و باطن اهل بیت استمداد نمودند و به مرتبه انسان کامل و خلافت دست یافتند. علامه قیصری در مقدمه شرح فصوص آورده است:
انّ الحقیقه المحمدّیه صوره الاسم الجامع الاسمی و هو ربّها و منه الفیض و الاستمداد علی جمیع الاسماء فاعلم انّ تلک الحقیقه هی التی تربّی صور العالم کلها بالرب الظاهر فیها الذی هو رب الارباب لأنّها هی الظاهره فی تلک المظاهر(36).
رابطه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با انبیا علیهم السلام از زوایای گوناگونی بررسی می شود. قاعده تجلی و ظهور ولی الله الاعظم در عالم و آدم، کلید فهم بسیاری از اسرار و پاسخ پرسش های فراوانی است که در تبیین رابطه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و انبیا علیهم السلام نیز روشن گر و راه گشا می نماید. خلیفه حق، این معدن اسما و صفات الهی در سراسر جهانِ امکان تجلی می کند و همه چیز مظاهر وی به شمار می آید. بی گمان، اصل ظهور در هستی از آن خداوند است و پس از تجلی حق در حقیقت محمدیه و انسان کامل، کمالات الهی از قلب و آینه وجودی وی به عالم و دیگر موجودات برمی تابد. از این روی، اصل توحید هیچ گاه با وساطت و خلافت کم رنگ نمی شود. امام خمینی در مصباح الهدایه درباره حقیقت محمدیه و مصداق اتم آن، یعنی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نسبت او با سایر انبیا علیهم السلام می نویسد:
فسعه دائره الخلافه و النبوه وضیقها فی عالم الملک حسب احاطه الاسماء الحاکمه علی صاحبها و شارعها- و هذا سرّ اختلاف الانبیاء علیهم الصلاه و السلام فی الخلافه و النبوه- الی أن ینتهی الامرُ الی مظهر الاسم الجامع الاعظم الالهی فیکون خلافته باقیهً دائمهً محیطهً ازلیّهً ابدیّهً حاکمهً علی سائر النبوات و الخلافات. کما انّ الامر فی المظاهر کذلک. فدوره نبوّات الانبیاء علیهم السلام دوره نبوّته و خلافته و هم مظاهر ذاته الشریفه و خلافاتهم مظاهر خلافته المحیطه و هو صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه الله الاعظم و سایر الانبیاء خلیفه غیره من الاسماء المحاطه. بل الانبیا علیهم السلام کلّهم خلیفته و دعوتهم فی الحقیقه دعوهٌ الیه و الی نبوّته صلی الله علیه و آله و سلم و آدم و من دونه تحت لوائه. فمن اوّل ظهور الملک الی انقضائه و انقهاره تحت سطوع نور الواحد القهّار دوره خلافته الظاهره فی الملک(37).
بی تردید، حامل امانت بزرگ خلافت کبرا و ولایت عظمی در این خلافت و ولایت باشکوهی که صاحب مصباح ترسیم و تصویر کرده، با نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شریک است. افزون بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، دیگر انبیا نیز از مظاهر و تجلیات وجودی صاحب این خلافت و ولایت هستند و از حسنات وی شمرده می شوند و آن چه از کمالات با خود دارند، پرتوهایی از آن خورشید یگانه است.(38)فضایل و کمالات بی شمار انبیا مانند علم، عصمت، حلم، معجزه، عبادت، معرفت، عشق به حق، توحید و... انشعابات و شاخه هایی از درخت تناور علم، عصمت، معجزه، عشق و توحید به حساب می آیند، چنان که امام هادی علیه السلام در «جامعه کبیره» می فرماید:
إن ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه؛
هر جا سخن از نیکی و نشانی از کمال هست، آغاز و ابتدا، ریشه و اساس، فرع و شاخ و برگ، معدن و گنجینه و جای گاه و نهایت آن، شما اهل بیت هستید.
پژواکی از کمالات بی حد و حصری که خداوند بر آینه وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تابانده، به پیامبران بازتابیده و آن انسان های بی نظیر و صاحبان وحی و عصمت را حیات و کمال بخشیده است. امام معصوم علیه السلام خلیفه الله الاعظم و ولیّ و امام انبیا به شمار می رود. همه بر سر خوان کرامت و فیض بی پایان او نشسته اند:
از ره گذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد(39)
انبیا فرستادگان و پیش قراولان سلطان خوبی ها هستند که برخی کارهای مقدماتی را سر و سامان داده اند تا او از راه برسد و نقش اصلی را ایفا کند. انبیا شاگردانی هستند که پیش از ورود استاد، مقدمات را به بشر آموزش داده اند؛ یاران عاشقی هستند که مأموریت واگذار شده خلیفه الله را اجرا کرده اند؛ عاشقان و محبانی هستند که پروانه وار گرد شمع محبوب خود حلقه زده اند. پیامبران الهی تک تک صفات و کمالات خود را با وساطت فیض ولیّ الله الاعظم و از دست او دریافت کرده اند. علم، حکمت، عصمت، حلم، عبادت، محبت، توحید، نبوت و... همه چنین وضع و حالی دارند.
بدیهی است همه پیامبران، معصوم و از گناه و خطا مصونند. قرآن می فرماید:« سلامٌ علی المُرسلینَ»(40):«سلام بر پیامبران باد». سلام از اسمای خداست و هرجا چترش بگسترد، سلامت و مصونیت از هر گناه و نقصی در پی می آید. قرآن می گوید: این چتر بر سر همه انبیا کشیده شده است. از دیگر سو، اسم سلام، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نیز پوشش می دهد، بلکه با همه گستره و توانش در اختیار اوست، چرا که او اسم اعظم را دارد. پس هر رنگ و بویی از سلام و عصمت و مصونیت که مشاهده شود، سرچشمه از آن جا دارد. اهل بیت علیهم السلام چشمه جوشان عصمت و انبیا جرعه نوشان آن هستند. پیامبران و اولیای دیگر، پرده هایی از حسن و جمال خلیفه الله را به بازار تماشا آورده اند و پیش درآمدی بر نغمه های شورانگیز و همایونی شاه زاده حجاز و عراقند.
هر سر و قد که بر مه و خور حُسن می فروخت
چون تو درآمدی، پی کار دگر گرفت(41)
14 . ملائکه و امام زمان:
ملائکه نیز مانند دیگر خلایق از مظاهر ولیّ الله هستند. قلمرو وجود و حضور ملائکه در مقایسه با گستره بی حد و مرز ولیّ الله بسیار محدود است و جزئی از آن به شمار می آید. ملائکه از بخشی از اسما بهره مندند و هیچ یک توان شهود تام اسم اعظم را ندارند، در حالی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مظهر تام اسم اعظم و اسمای حق است:
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمّر می کنند(42)
جبرئیل و سپاهش، مظهر علم خلیفه الله هستند. میکائیل و یارانش جلوه روزی رسانی و رزق وی، عزرائیل و سپاهش تجلی سیطره و اقتدار و قهر حجت الهی و اسرافیل جلوه گاه حیات بخش وی هستند. همه، مأموران ولیّ الله و در خدمت مقاصد و برنامه های اویند. جبرئیل، علوم و معارف را نشر می دهد. میکائیل به سراسر گیتی و اهلش روزی می رساند. عزرائیل قبض روح می کند و اسرافیل حیات می بخشد. چهار فرشته اعظم الهی با سپاهیان بی شمار خویش از سوی امام زمان علیه السلام، سرگرم تدبیر و اداره امور عالمند.
اگر ملائکه و جبرئیل مظاهر خلیفه الله به شمار می روند، چرا پیامبر وحی را از جبرئیل درمی یافت؟ مراتب اعلای وجود انسان کامل و باطن و حقیقت آن، همه قیود و مرزهای امکانی و خلقی را شکسته و به اطلاق رسیده است. از دیگر سو، مرتبه دنیوی و خاکی وجود آن، به دلیل ارتباط با طبیعت و تنگناهای جسم و ماده محدود می نماید؛ محدود، توان و تحمل اتصال مستقیم با نامحدود را ندارد. از این رو مرتبه باطنی حقیقت وجود خلیفه، فرشته وحی را می فرستد تا معارف را به وجود دنیوی برساند؛ زیرا انسان کامل وحی را از باطن و اصل خود می گیرد. سید حیدر آملی پژوهنده بزرگ شیعه در جامع الاسرار می نویسد:
ملائکه، تنها در حوزه طبیعت و صورت عنصری واسطه اند(43).
او مستقیم و بی پرده، جمال حق را شهود می کند و نیازی به واسطه ندارد. هیچ واسطه ای نمی تواند در عرصه سیمرغ پا نهد که جز عرض خود بردن، طرفی نخواهد بست، چنان که در شب معراج، جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد:
لو دنوتُ انمُلهً لأحترقت(44)؛
اگر بند انگشتی پا فراتر از این نهم، می سوزم و نابود می شوم.
مولوی، نغز و شیرین این گفت و گو را به نظم کشیده است:
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل
تا ابد مدهوش ماند جبرئیل
چون گذشت احمد ز سدر و مرصدش
وز مقام جبرئیل و از حدش
گفت او را هین پر اندر پیَم
گفت رو رو من حریف تو نیَم
باز گفت او را بیا ای پرده سوز
من به اوج خود نرفتستم هنوز
گفت بیرون زین حد ای خوش فرّ من
گر زنم پرّی بسوزد پرّ من(45)
15 . اولین آفریده:
چنان که گذشت، انسان کامل نخستین مخلوق است و دیگر مخلوقات از او و به واسطه او پدید آمده اند. البته مقصود، حقیقت و باطن وی است، نه وجود عنصری و بدن خاکی. از این رو، به اعتبار همین باطن، انسان کامل را صادر نخستین نیز می گویند، یعنی اولین آفریده ای که از پروردگار صادر و خلق شده است.(46)روایات بسیاری از شیعه و اهل سنت وجود دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند:
اول ما خلق الله نوری(47)؛
نخستین مخلوقی که خدا آفرید، نور من بود.
و اول ما خلق الله روحی؛(48)
نخستین آفریده خدا روح من است.
از آن جا که حقیقت معصومان نور واحد است، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام در این ویژگی تفاوتی ندارند.
16. سفر به «أو ادنی»:
انسان کامل در معراج از راه باطن خویش صعود و عروج می کند و به مراتب اعلی راه می پیماید. در معراج به مراتب و مقامات خود سر می زند. معراج خاطرات پیشین را یاد می آورد. قرآن درباره یکی از معراج های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«ثُمّ دنَا فتدّلی* فَکانَ قابَ قوْسینِ او ادْنی»(49)
پس نزدیک شد و نزدیک تر، تا آن که به اندازه دو کمان یا حتی کم تر رسید.
«او أدنی» اشاره به مرتبه احدیت، اولین تعیّن ذات به شمار می رود. چنان که پیش تر نیز آمد، انسان کامل در شب معراج مقام احدیت را که با «أو أدنی» بدان اشاره شده و عمق هستی و کنه حقیقت خلیفه الله به شمار می رود، شهود کرده و بی پرده یافته است. در معراج، بالاترین مرتبه وجودی و باطن وی آشکار می شود. معراج، سفر انسان کامل از ظاهر به باطن خویش است. او حتی وحی را نیز از باطن دریافت می کند. عروج خلیفه الله به احدیت، به موارد یاد شده در آیات و روایات اختصاص ندارد، بلکه او هرگاه بخواهد و لازم باشد، به عمق هستی خویش کوچ می کند. البته برخی ویژگی ها مانند سفر با بُراق تا حدی معین و هم سفر شدن با جبرئیل تا مرتبه خاص و ... همیشگی نیستند که البته به اصل ماجرا هم لطمه ای نمی زنند. هم چنین این ویژگی ها به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز اختصاص ندارند. امامان هدی و در روزگار ما ولیّ عصر حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف هرگاه بخواهند به عمق وجود خویش و تا بلندترین قله هستی(مرتبه پیش از ذات) عروج می کنند.
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حُقّه مهر بدان مُهر و نشان است که بود
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود(50)
17 .فنا:
با کنکاش و تعمق در تجلی و ظهور و پی آمدها و ثمرات آن، درمی یابیم که سلسله مظاهر و موجودات در اصل و حقیقت خویش فانی اند. این قاعده در حوزه تکوین، بی کم و کاست صادق است، اما در قلمرو تشریع و اختیار بشری، تنها برخی اولیا و مقربان به فنا می رسند. مجموعه عوالم و مخلوقات، فانی در انسان جامع، و او در حق فانی است. بدین ترتیب، همه هستی در حق فانی می شوند.
تفاوت علیت با تجلی و ظهور
با تجلی و ظهور حق تعالی، اسما و صفات الهی از مقام ذات تنزّل می یابد و وجود و حقیقت انسان کامل را فرا می گیرد و وی را مظهر خویش می سازد، اما نه آن که با فرود آمدن و تجلی، ذات الهی فاقد کمالات شود و از آن تهی گردد، بلکه در عین تجلی و تنزّل، همه کمالات در مبدأ و خاستگاه نخستین محفوظ می ماند. به دیگر سخن، تمام کمالات الهی در عین حضور در ذات حق، در مرتبه پایین تر و مظهر خویش، بی کم و کاست حضور دارند. این از ویژگی های نظام تجلی و ظهور و در عین حال از تفاوت های آن با علیت به شمار می رود. البته این تفاوت در فلسفه مشّاء کاملاً آشکار است. اما حکمت متعالیه با الهام از عرفان، علیت را همانند تجلی و ظهور تبیین و ارائه می کند. در تمثیلی نارسا، تجلی و تنزّل، هم چون پرتوافشانی خورشید است که در عین بقای خورشید، انوارش پیوسته در عالم می تابد. در مراتب بعدی ظهور و تنزل نیز، این قاعده جاری و صادق است. به عبارت دیگر، با تجلی و ظهور ولی الله در عوالم و مراتب پایین تر، با وجود این که تمام کمالات و صفات خویش را در مراتب پایین تر و در کل آفرینش بازمی یابد و مظاهر را پدیدار می سازد، پیوسته آن کمالات و حقایق در اصل و سرچشمه خود، بدون کاستی پایدار می مانند. با تأمل در این ویژگی، روشن می شود که جان و حقیقت امام علیه السلام هم زمان در همه جا و همه مراتب هستی، حضور و نفوذ دارد؛ از ذره تا کهکشان، دنیا و عقبی، انسان و فرشتگان و... آن هم حضوری قوی تر، زنده تر و تأثیرگذارتر از حضور اشیا برای خودشان.
این خصلت امام نیز اگر همانند بسیاری ویژگی های عمیق معرفتی و شهودی به صحنه زندگی فردی، اجتماعی، دینی و... کشانده و توجه شود، تأثیرهای شگرفی در شناخت، محبت، اعتقاد و رفتار ما خواهد داشت. آن گاه، کسی گمان نمی برد که اگر در نهان گناهی مرتکب شود، از دیده ها پنهان می ماند، یا حتی اگر در دل، نیّت و اراده ای کند، کسی به آن دسترسی ندارد، و بی شمار ثمره ملموس و راه گشای دیگر.
قرآن مجید، بر ویژگی یاد شده در فرآیند تجلی و تنزل انگشت نهاده، بی پرده می گوید:
« وَ إنْ منْ شیء إلا عِندنا خزائِنُهُ و ما نُنَزِلُهُ إلا بقدرٍ معلومٍ»(51)؛
و چیزی در عالم نیست مگر آن که منبع و ریشه آن نزد ماست و تنها به اندازه معینی فرو می فرستیم.
این آیه از اسرارآمیزترین و زیباترین آیات قرآن به شمار می رود که از تعالیم عرفانی می گوید و به تنهایی صحیفه است. اهل عرفان آیه« کلَّ یومٍ هوَ فی شأن»(52)را نیز بیان گر قاعده تجلی و ظهور می دانند. این آیه به ویژگی دیگری از فرآیند تجلی و ظهور اشاره دارد؛ تجلی پیاپی و آن به آن. تجلی و ظهور که اصلی بنیادین در عرفان است با علت و معلول، که قاعده ای زیربنایی در فلسفه به شمار می رود، تفاوت های اساسی دارد. برخی از انواع علت و معلول همانند علل اعدادی می توانند جدا و مستقل از هم باشند، مانند بنا و ساختمان؛ اما در تجلی و ظهور، مظاهر و جلوه ها شدت ارتباط و وابستگی را با ظاهر و اصل خویش دارند. رابطه شان هم چون رابطه خورشید با اشعه هاست که هر آن خورشید از نورافشانی دست بردارد، پرتوی نخواهد ماند و حتی یک لحظه پرتوها بی نیاز و مستقل از قرص خورشید و پرتوافشانی آن نیست. در تمثیل هر چند نارسای دیگری، رابطه ظاهر و تجلی کننده با مظاهر همانند رابطه منبع مولد برق با جریان برق است که پیوسته از منبع، الکترون های حامل بار الکتریکی به سوی لامپ حرکت می کنند. تجلی و ظهور خداوند در نظام هستی، همواره برقرار است. در نظام تجلی و ظهور وجودی جدید هم راه با کمالات و صفات وجودی مانند حیات، علم، قدرت، روزی، جمال و.. آن به آن به عالم افاضه می شود. چنان که پیش تر آمد، خداوند این تجلیات و فیض ها را در وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار می دهد و از آن جا به سراسر آفرینش تراوش می کند. به بیان دقیق تر، پروردگار یک تجلی بیش تر ندارد و یگانه تجلی و ظهورش حقیقت محمدیه و صادر نخستین است و در مرتبه بعد از قلب خلیفه الله، وجود و کمالات، به عالم افاضه و سرازیر می شوند. در شرح مقدمه قیصری در این زمینه آمده است:
امداد و تجلی حق که از مسیر وجود منبسط و نفَس رحمانی به عالم می رسد، واحد است و به اعتبار قوابل متعدد و در مجالی متکثره متعدد می شود و تعینات مختلف ظاهر می گردد.(53)
فلسفه این فرآیند را با قاعده« الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» تفسیر و تحلیل می کند(54)؛ یعنی از واحد من جمیع الجهات و بسیط محض وجود خداوند محال است که بیش از یک ظهور و جلوه صادر شود. پس وحدت در نخستین ظهور، حاکم است و کثرات و مظاهر فراوانی که پهنه آفرینش را فراگرفته، از تجلی و گسترش همان نخستین ظهور(انسان کامل) پدید آمده اند. عارفان و حکیمان حکمت متعالیه این حقیقت را با قاعده «لا تعدّد فی التجلی(55)؛ تعدد و تکرار در تجلی حق تعالی راه ندارد» تبیین می کنند. حکیم الهی ملاصدرای شیرازی در الاسفار می نویسد:
تعدد و تکراری در تجلی الهی نیست. همان طور که قرآن می فرماید:« و ما أمْرُنا إلا واحدهٌ کَلَمحِ بالبَصَر»(56)تعدد و تکثری که به چشم می خورد، تنها در مظاهر و آینه هاست، نه در تجلی(57).
از دیگر سو، چون فرآیند تجلی و ظهور هر لحظه و همیشه برقرار است، در هر تجلی، وجود، حیات، جمال و... نو به نو از قلب و وجود امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به خلایق عطا می شود. پس وجود، حیات، علم و هر صفتی در عالم و در هر موجودی با وجود، حیات، علم و صفت لحظه پیش تفاوت دارد، اما از آن جا که آن چه به تازگی داده شده، از سنخ و مشابه همان وجود و صفات پیشین است، تغییر و تحولی به چشم نمی خورد. این افاضه ها و تجلیات جدید، پیوسته و بی انقطاع رخ می دهد و حتی چشم به هم زدنی، زمان فاصله نمی شود. از این رو، با دید ظاهری درک شدنی نیست، اما با نگرش هستی شناسانه و دید شهودی، وجود و حیات و علم و هر کمال دیگری در عالم و در تک تک خلایق با وجود و کمال لحظه و لحظات پیش تر مختلف و متعدد است. انسان کامل عصر، در هر آن با پرده و نقشی نو، حسن حق را به بازار تماشا می کشد:
با صد هزار چهره برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
هر دمی جانی فدا سازم تو را
جان نو بخشد جمال تو مرا
این رخداد شکوه مند و وصف ناپذیر، اکنون در قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پیوسته و هر لحظه برقرار است. قلب ولیّ الله یک آن، آرام و قرار ندارد و لحظه به لحظه در حال تجلی در هستی است. عضو تپنده را قلب نام نهادند؛ زیرا همیشه در حال فعالیت و دگرگونی است. البته مراد از قلب ولیّ الله که مبدأ تجلیات و ظهورات لحظه به لحظه در هستی به شمار می رود، جان و حقیقت ولایت اوست، نه عضو تپنده بدن خاکی. قلب امام آن به آن از یک سو تجلیات نامتناهی حق تعالی را می پذیرد، و از دیگر سو، خود در عالم جلوه گری می نماید، و هر بار، یک حسن و فسون را از نگارستان جمالش، نمایش می دهد و حسن بی پایانش هیچ گاه تکرار و پایان ندارد.
چون جمالش صد هزاران روی داشت
بود در هر روی دیداری دگر
پی در پی آمدن وجودها و فیض های جدید، چنان بی وقفه و لطیف است که آن را جز اهل بصیرت و شهود درنمی یابند. نقاش آن قدر چیره دست است که صورت ها و نقش های گوناگون را پی در پی هم می آورد، ولی ما محجوبان آن ها را یک حقیقت ثابت و واحد می پنداریم(58)، مانند آب زلال و روانی که به آرامی می گذرد و بیننده توجهی به تغییر و تبدل آن ندارد و تصویرهای منعکس در آن نیز ثابت به نظر می رسد:
شد مبدّل آب این جو چند بار
عکس ماه و عکس اختر برقرار
آن چه تا حال از رسیدن تجلیات پیاپی گفته شد، یک روی سکه است. هر تجدیدی زایش و نو شدنی دارد و رخت بربستن و رفتنی؛ وجود تازه می آید و وجود کهنه می رود. با آمدن وجود و فیض های نو، چه بر سر وجود و کمالات پیشین می آید؟ با هر تجلی، وجود و کمالات کهنه از مسیر وجودی واسطه فیض امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به همان مبدأ نخستین باز می گردد. به دیگر سخن، با هر تجلی، فیض و وجود در قوس نزول، فرود می آید و در همان آن و لحظه از طریق قوس صعود به مبدأ نخستین باز می گردد.(59) هر آن، افاضات جدید الهی از مسیر وجود امام علیه السلام پایین فرستاده می شود و افاضات قدیم از مسیر وجود وی به حق تعالی باز می گردد و با وجود انسان کامل، دو قوس نزول و صعود به هم متصل می شود. خلیفه الله، به تنهایی تمام قوس نزول و صعود است و دایره وجود و ماسوی الله با او تکمیل می شود.(60) وجود حجت الهی به اذن خدا، سرپرست و موطن چنین فرآیند شکوه مند و تصورناپذیری است. از آن جا که هر لحظه تمام هستی از مبدأ الهی افاضه می شود و به همان جا باز می گردد، «هو الاول و الآخر»عینیت می یابد و انسان کامل نیز پیرو حق تعالی مصداق و مظهر«الاوّل و الاخر» خواهد بود. به گفته ابن عربی، عالم در دو زمان نمی پاید و همواره در حال زوال و پیدایش است.(61)جهان از حالی به حالی دگرگون می شود. پیوسته زمان به زمانی دیگر، جان ها به جانی دیگر، جلوه ها به جلوه هایی نو و... تبدیل می شوند؛ زیرا صفت حق تعالی«کُلَّ یومٍ هوَ فی شأن»است. خداوند در هر لحظه، شأن و جلوه ای دارد.(62)شیخ محمود شبستری در گلشن راز در این زمینه سروده است:
جهان کل است و در هر طرفه العین
عدم گردد و لایبقی زمانین
دگر باره شود پیدا جهانی
به هر لحظه زمین و آسمانی
به هر ساعت جوان و کهنه پیر است
به هر دم اندر او حشر و نشیر است
در او چیزی دو ساعت می نپاید
در آن لحظه که می میرد بزاید
فلاسفه و عرفا هر یک با زبان و شیوه خود از این تحول و رستاخیز عظیم و فوق درک بشری، سخن رانده اند. این فرآیند، گاه به «تجدد امثال»(63)(پی در پی آمدن فیض های مشابه و نو شدن وجود و مظاهر)، زمانی به «خلق جدید»(64)و در جایی« تبدّل شئون الهی»(65)نامیده شده، و در زبان برخی «خلع و لبس»(66)و در اصطلاح دسته ای«لا تکرار و لا تعدد فی التجلی»(67)لقب گرفته است.«خلع» یعنی کندن و درآوردن لباس پیشین و«لبس» یعنی پوشیدن لباس نو.
افزون بر فیلسوفان و عارفان که نگاهی ژرف تر در قلمرو هستی شناسی دارند، تجلی و ظهور لحظه به لحظه، حقیقتی تکوینی و عینی است که متکلمان اشعری مذهب نیز با تفاوت هایی از آن سخن گفته اند.(68) چنان که گفته شد، در تجلی و ظهور آن به آن، اسما و صفات الهی بر جام جهان بین و قلب جهان نمای ولیّ الله می تابند و افاضه می شوند و از آن به عالم باز می تابند و سرازیر می شوند. سیر لحظه به لحظه آمدن وجود و فیوضات و تجلیات جدید و بازگشت آن ها به سوی خداوند، سراسر تکوین و ماسوی الله را فراگرفته و استثنایی ندارد و همه قهراً و تکویناً در این رستاخیز عظیم و پرشکوه، حضور و شرکت دارند. به نظر می رسد که نظیر بسیاری از عرصه ها و موضوعات دیگر، این فعل و انفعال، برای ولیّ کامل هم چون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و به تبع آن اولیای پایین رتبه تر، اختیار، ارادی و عاشقانه است؛ یعنی خلیفه الله به عشق و حب حق، یک آن تجلیات و وجود و اسما و صفات حق را دریافت می کند و در لحظه بعد به هوای کوی یار، عزم و آهنگ رفتن در سر دارد و می رود. به دیگر تعبیر، آن به آن با اختیار و اراده و عاشقانه، جان می گیرد و فدا می شود؛ هر آن شهید می شود و در خون خویش عاشقانه می غلتد. تنها یکی از این بی شمار شهادت ها و جان نثاری ها در عرصه تشریع و فهم انسان ها سربرمی آورد. انسان کامل، هر لحظه و کم تر از آن، جان و هستی خویش را عاشقانه و مشتاقانه فدا می کند، اما دم برنمی آورد و این عشق بازی و جان فدایی و دل دادگی را افشا نمی سازد. او تنها و یگانه و در غربت تنهایی می سوزد و می سازد. البته با رقه ای کوچک از این آه آتشین به درک ما می رسد و اما دوباره در مظلومیت خویش غرق می گردد. به قول حافظ:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست(69)
فلسفه تجلیات پیاپی
فلاسفه و عرفا سخنان و دلایل گوناگونی در تحلیل و تفسیر فرآیند آن به آن تجلی ارائه داده اند. شاید گشودن پنجره اسما و صفات الهی گویاترین و ساده ترین راه برای افشای این راز باشد. اگر از منظر اسما به این ماجرا نظر افکنیم، این راز سر به مهر به راحتی گشوده می شود؛ با این بیان که همه اسمای الهی خواهان ظهور و تجلی هستند. اسما در تکاپویند تا کمالات خویش را بنمایند و سراسر آفرینش را از ظهور و جلوه خود پر سازند. به دیگر سخن، از آن جا که هر اسمی حامل کمالات بی نهایت و نامتناهی است، تمام عالم را مظهر و تجلی گاه خود می خواهد سازد و در قلمرو تصرف خویش درآورد. از یک سو، اسمای جمال و رحمت همه آفرینش را پر از مهر و رحمت و لطف و حسن می سازند و از دیگر سو، اسمای جلال و قهر خداوند درصدد ظهور قهر و غلبه و جلال الهی در هستی اند. در این میان، اسمای جمالی مانند محیی، حفیظ، علیم، مبقی، خالق، رازق، باسط، نور، لطیف و... می خواهند همه جا و همه چیز را حیات، دوام، علم، بقا، وجود، رزق و... بخشند، و از سویی اسمای جلالی مانند ممیت، مُفنی، قاهر، معید، قابض، قهار، مانع، ضارّ، مذلّ و... همه جا و همه چیز را می خواهند به سوی حق، بطون، خفا و... باز گردانند. هر دو میل و کشش، عین کمال و متناسب با ذات و حقیقت آن هاست، اما از آن جا که نظام هستی، بر اعتدال و حکمت استوار است، اسم اعظم، تعادل و تناسب را برقرار می سازد و اجازه نمی دهد عرصه بر تجلی و ظهور دسته ای باز و بر گروه دیگر بسته باشد. لحظه ای جمال و حیات و بسط و... مجال ظهور می یابند و لحظه ای جلال و قهر و خفا و قبض جلوه گر و مسلط می شوند تا هر دو دسته از اسما دارای مظهر و جلوه باشند و نظام احسن شکل گیرد. از این رو، خلع و لبس یا تجدد امثال و تجلیات پیاپی، پیوسته از ازل تا ابد در جریان است.(70)
در قرآن مجید، آیاتی هست که اهل فلسفه و عرفان بر این حقیقت، تفسیر و تطبیق کرده اند:
«بلْ همْ فی لَبْسٍ من خلقَ جدیدٍ»(71)؛
بلکه آن ها درباره آفرینش جدید در اشتباه و جهلند.
بنابر دیدگاه ابن عربی، اهل کشف مشاهده می کنند که خداوند متعال در هر دم و نفسی، جلوه و ظهوری نو دارد و هرگز تکرار در تجلیات حق به چشم نمی خورد. آن چه به بقا می انجامد (اسمای جمال)، با آن چه موجب فنا می شود(اسمای جلال) تفاوت دارد، و در هر آن، بقا و فنای متعادل و حکیمانه بر عالم حاکم است. عالم در هر آن فانی و باقی می شود و تجلی موجبِ فنا، غیر از تجلی موجب بقاست. این خلع و لبس چنان بی فاصله زمانی اتفاق می افتد که درک آن از توان علوم ظاهری فراتر است؛ تنها با شهود، آن را می توان فهمید:
جمله عالم می شود هر دم فنا
باز پیدا می نماید در بقا
هست عالم دائماً در سیر و حبس
نیست خالی یک نفس از خلع و لبس
هیچ کس را آگهی زین حال نیست
غیر آن کز قیدها کلی بری است
از مبدأ الهی ظهوری به عالم می رسد و دوباره در غیب و بطون، پنهان می گردد. به عبارت دیگر، ماجرا ظهور و خفاست نه ظهور و عدم. هر موجودی که انگشت بر آن نهیم، هر لحظه ظاهر می شود و لحظه بعد به بطون و غیبت و موطن اصلی و نخستین می رود(72).
صورت از بی صورتی آمد برون
باز شد کانّا الیه راجعون
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است
مصطفی فرمود دنیا ساعتی است
نقش و جایگاه امام و انسان کامل در تک تک این رخدادهای ژرف و دگرگونی های بنیادین هستی، تا حدودی روشن شد. با نگاهی سطحی، مجموعه هستی به ظاهر آرام و خاموش به نظر می آید، اما در نهان و نهاد هر لحظه، غوغا و قیامتی بپاست. کاروان هستی و مجموعه خلایق دم به دم درآمد و شد و خفا و ظهورند. هم اکنون موطن این دگرگونی های سترگ، قلب پر سیطره و بی حد و مرز امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. قافله هستی در باطن و حقیقت وی آمد و شد می کند و او به اذن حق این هنگامه وصف ناشدنی را تدبیر می نماید. آینه تمام نمای وجودش، تجلیات آن به آن و فنا شدن لحظه به لحظه را به حق تعالی و اهل گیتی می نمایاند و خود عاشقانه و مشتاقانه هر آن فانی می شود و معشوق را در آغوش می کشد و در هر لحظه هستی و جانی نو فدای محبوب می سازد. او قرن هاست که در این عشق بازی و جان نثاری، تنها و مظلومانه به سر می برد و کسی از حال وی آگاه نیست. گاهی این مظلومیت و آتش و غربت به شکل آه و ناله ای هویدا می شود و دوباره به سرای خاموشی و سکوت می رود. به دیگر سخن، مظلومیت و بلاکشی ولیّ الله در عالم خارج و آن چه در منظر چشم و درک سایر انسان ها می گنجد، در امتداد و در طول همان بلاکشی تکوینی و باطنی است و تنها بارقه ای از آن سوز و آتش بی پایان است. امام علیه السلام به تناسب رشد و ظرفیتی که اولیای غیرمعصوم دارند، پرده و گوشه ای از این عشق بازی و جان سپاری آن به آن را به آنان منتقل می کند و بهره مندشان می سازد، و از این آتش فنا، قبسی بر جان آنان نیز می افکند. به نظر می رسد که اولیای غیرمعصوم که به اسمای الهی دست یافته اند و در اسمای حق فانی شده اند، آنان این رخدادهای سهمگین، جان بازی های لحظه به لحظه و عاشقانه، فدا و فنا شدن های بی شمار و در خون غلتیدن های بی نام و نشان، در وادی خموشی را می نگرند، بلکه خود در آن شرکت دارند و در این سلسله افتاده اند. خواجه شیرازی، این هنگامه پرشکوه هستی را چنین لطیف باز می تابد:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت(73)
شناخت، اعتقاد و محبت به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در صورتی کامل، عمیق و همه جانبه خواهد بود که از نگرش و معرفت سطحی بگذرد و به لایه های میانی و نهانی برسد. این گونه شناخت ها تنها معلوماتی نیستند که دفتر علوم درباره ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را قطورتر سازند؛ شایسته است این معارف را به عرصه زندگی کشاند. آن گاه نهر زلال و پرخروشی جاری می شود که قلمروهای گوناگون زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و اعتقادی را سرسبزتر و حاصل خیزتر می سازد. حسرت و اندوه بسیار باید که این معارف به گوشه روند و دست بشر کوتاه از آن گردد. شناخت ما از میزان آگاهی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به افراد در این حد است که تنها هر هفته مکتوب اعمال را تقدیم او می دارند! اگر این شناخت به معرفتی ژرف تبدیل شود که توضیحش گذشت، بی تردید ثمرات عملیِ بی شماری در پی خواهد آورد. اگر در باور ما این روزنه تنگ ارتباط و اطلاع جای خود را به شاه راه مشاهده بی پرده بدهد فیض رسانی و بخشیدن لحظه به لحظه وجود، حیات، علم، اراده، قدرت، روزی و اشراف و احاطه ای قوی تر از شخص بر خودش و بسیاری از دقایق و ظرایف دیگر، بی گمان انقلابی عظیم در فهم اندیشه مهدویت و در شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رخ می دهد. آن گاه معرفت، محبت و اعتقاد و فهم ما از انتظار و ظهور دگرگون خواهد شد. کوتاه سخن این که نگارنده درصدد آن نیست تا ثمره عملی این معارف عمیق را در تک تک حوزه های زندگی برشمارد؛ اندیشه و تأمل در این باب و سرایت این معارف به قلمروهای مختلف زندگی را به خواننده سپرده است.
قونوی، شاگرد و جانشین ابن عربی و صاحب فکوک، مفتاح الغیب و بسیاری آثار ارزش مند و نفیس دیگر، ماجرای خلع و لبس یا تجلی و ظهور آن به آن را چنین تحلیل و تفسیر می کند که وجود حقیقی و مستقل، از آن حق تعالی است و مخلوقات و ممکنات، تنها با ارتباط و اتصال به آن پابرجایند و اگر آنی و کم تر از آنی به حال خود رها شوند، به عدم و فروپاشی محکوم می گردند. از این رو، تک تک موجودات برای بقا و دوام خود به امداد و افاضه خداوند نیاز دارند و باید این امداد و افاضه، بدون انقطاع و فاصله زمانی به آن ها برسد و اگر چشم به هم زدنی قطع شود، همه چیز نابود می گردد.(74)
بازتاب این رستاخیز در ادب عرفانی
مجموعه آفرینش و موجودات در عرصه تکوین، عاشق امام و خوشه چین خرمنش هستند. ادبیات عرفانی که به قضایا و وقایع هستی نگاهی لطیف تر دارد، این فرآیند را ناز و غمزه معشوق می خواند که هر بار عاشقان و مشتاقان را به خونشان آغشته می سازد و بار دیگر عاشقان به هواخواهی و جان نثاری، سربلند می کنند و زنده می شوند. حافظ در اشاره ای ظریف و هنرمندانه می سراید:
حسن بی پایان او چندان که عاشق می کشد
زمره ای دیگر به عشق از غیب سر بر می کنند(75)
عبدالرحمن جامی، معشوق را صاحب جمال بی پایان و کمالات نامتناهی می داند که تاب پرده نشینی و مستوری ندارد. از این رو، هر آن جلوه گری می کند و حسن می فروشد. دل دار پیوسته تابلویی نو از حسن و فسونش را می نماید و در هر جلوه گری، فیض و بهره ای جدید را نصیب مشتاقان می سازد:
چون جمالش صد هزاران روی داشت
بود در هر روی دیداری دگر
لاجرم هر ذره را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
سنایی، بر این باور است که باید محرم راز شد و در سلک توحید درآمد تا با چشم وحدت بین، انبوه شهیدان عشق و کشتگان معشوق را نظر کرد:
سر برآر از گلشن توحید تا در کوی دوست
کشتگان زنده یابی انجمن در انجمن
حق با سنایی است. تا آن گاه که شهد آسایش را از بساط دهر دون پرور، سراغ بگیریم و از سرای طبیعت گام بیرون ننهیم، از کوی طریقت و سرای حقیقت، باز خواهیم ماند. عشق و عاشقی، عافیت طلبی را برنمی تابد. این وعظ و نصیحت نیست؛ تجربه ره رفتگان است. در حالی که پهنه آفرینش و سرتاسر تکوین، از طبیعت تا مجرد و برتر از مجرد، در غم عشق و دل باختگی اش مجنون و سرگشته اند، ما بر بساط عیش و غفلت، با شماری از ساکنان عرصه تشریع و اختیار، هم پیاله شده ایم، در حالی که واصلان و دل سوختگان، مدام فریاد برآورده اند:
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
هر دمش با من دل سوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد(76)
باید جامه عیش را از تن کند، مرکب زمین گیر نفس را وانهاد، بر براق تیز پرواز سوز و اشک و دل دادگی، گام نهاد تا مشاهده کنیم در این نگارخانه رخ یار، چه محشر و غوغایی برپاست و هر آن از حسن و جلوه یار، چه آشوب و فتنه ای به پاخاسته است.
قیامت و انسان کامل
عرفان به قیامت هم چون دیگر مقوله ها با جهان بینی و جهان فهمی خاص خود می نگرد. از دید عارف، مرگ و انتقال به آخرت، معدوم شدن نیست، بلکه از عرصه ظهور و مظهریت به بطون و خفا کوچیدن است؛ از مظهریت دسته ای از اسما بیرون رفتن و مظهر برخی اسمای دیگر شدن؛ چنان که ابن عربی هم گفته است:« الموتُ اذهابٌ لا اعدامٌ(77)؛ مرگ، بردن از دنیا به آخرت است، نه نابود ساختن». چون اذهاب از صفات الهی است. قرآن می فرماید:
«إنْ یشَأ یُذْهِبکُم ایّها الناسُ و یأتِ بِآخَرین»(78)؛
اگر خدا بخواهد شما مردم را می برد و گروهی دیگر را می آورد.
از این رو، مرگ کوچیدن از قلمرو اسم ظاهر به حوزه اسم باطن الهی است.(79)به گفته دیگر، قیامت، قطع تجلیات حق نیست، بلکه تجلی به شکل و اسمایی دیگر است. عالم با تجلی اسمای جمالی هم چون خالق، مبدی، محیی، حافظ، رزاق و... پدیدار و پایدار می شود و با غلبه اسمای جلالی مانند ممیت، معید، قهار تغییر شکل می دهد، به صورت اخروی تبدیل می شود و قیامت و آخرت برپا می گردد. پس آخرت چیزی نیست، مگر باطن این عالم، و این عالم، ظاهر و پوسته برای آخرت است.
اگر چنین نگرشی به آخرت و قیامت افکندیم(تجلی و خفا و ظهور و بطون)و این منظر، آخرت را کاویدیم، به این ره یافت اساسی می رسیم که رستاخیز و برپایی قیامت، به فوت و انتقال از دنیا به آخرت منحصر نیست، بلکه هر آن و هر لحظه، آخرت و محشر و قیامت حاضر است. از این رو، اهل معنا، قیامت را به چند شاخه تقسیم کرده اند. برخی از سه سنخ سخن گفته اند، دسته ای پنج قسم دانسته اند و... در نگاهی دقیق و جامع، قیامت پنج شاخه دارد:(80)
الف) قیامت لحظه ای(دایم و پیوسته):
که همان تجلی پی در پی و آن به آن است. چنان که گفته شد، تمام هستی در یک لحظه، ظهور و پیدایش دارد و وجود فیض و کمالات جدید، سراسر هستی را فرامی گیرد و در آنِ دیگر به خفا و بطون می گراید و به مبدأ نخستین می پیوندد و قیامت و آخرتش برپا می شود.
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است
مصطفی فرمود: دنیا ساعتی است
تفصیل این رستاخیز آن به آن، گذشت.
ب)قیامت صغرا:
انتقال به برزخ است و با مرگ طبیعی و غیرارادی رخ می دهد. انتقال به برزخ، از ظهور و غلبه اسمای جلال( ممیت، معید، قاهر و...) ناشی می شود.
ج)قیامت وسطا:
انتقال به آخرت است، اما با مرگ ارادی و اختیاری. برخی از اولیا و مقربان به درجه ای از ولایت و تعالی روحی می رسند که جسمشان در طبیعت است، ولی مرغ روح و جان را با اراده و اختیار خود، پرواز می دهند و در عوالم بالاتر سیر می کنند. در روایات توصیه شده: «موتوا قبل ان تموتوا؛ پیش از آن که مرگ طبیعی و قهری فرا رسد، خود را بمیرانید»، کنایه از کشتن هواها برداشتن تعینات و فنا و به مطلق پیوستن و کنده شدن از سرای خاکی و شهود عوالم عالی.
د)قیامت کبرا:
همان قیامت مشهور میان مردم که با مرگ طبیعی و انتقال همگانی به آخرت و عالم تجرد رخ می دهد.
هـ)قیامت کبری الکبری:
که صعود و عروج به بالاتر از مجردات و شهود اسما و فنا در اسما و صفات حق و... است که با موت اختیاری و فنا به دست می آید.
چند نکته
الف) با توضیحاتی که گذشت، آشکار شد که در جهان بینی عرفانی، با قاعده تجلی و ظهور، اقسام پنج گانه قیامت، تفسیر و تحلیل می شود.
ب)در همه این مراتب، واسطه فیض و واسطه تجلی حق، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
ج)همه اقسام قیامت که سیری صعودی و در حیطه قوس صعود است، از کانال وجودی و مسیر وجودی خلیفه کبرای الهی می گذرد.
د)در سخنان معصومان و در جامعه کبیره، مقصد و محل بازگشت خلایق، انسان کامل(ائمه طاهر) نام برده شده است. در جامعه کبیره آمده:
و ایابُ الخلق الیکم؛
بازگشت همه مخلوقات به سوی شماست.
این حقیقتی عینی و کاملاً منطبق بر اصول و موازین است و با توحید هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا موطن نهایی حق تعالی است و ائمه علیهم السلام مقصد میانی به شمار می روند. به دیگر سخن، بازگشت به آنان که فانی مطلق در حقند،(فانی صفاتی، افعالی و ذاتی) همان برگشت به حق تعالی است، و همه افعال و صفات و ذات آن ها منسوب و متعلق به خداوند است، چنان که آیه « وَما رَمیْتَ إذ رمیتَ و لکِنَ اللهَ رمی»(81)؛ فعلِ انسان کامل را مستقیماً به حق نسبت می دهد؛ بیان دیگری از خلافت و وساطت فیض. در این زمینه، در جامعه کبیره بیان دیگر هم به چشم می خورد که شایسته تأمل است:« و حسابهم علیکم؛ بررسی اعمال خلایق و حساب رسی آن، با شما اهل بیت خواهد بود» که اختیارات و شئونات بدیهی ملک ولایت و امامت را برمی نماید. با وجود این احادیث و سخنان فراوان از اهل بیت، برخی از جاهلان با این تعالیم و معارف عناد و لجاجت می ورزند. اگر این دست روایات محکم و گویا نبود، از آمیزش نادانی و تعصب، چه مولود پلید و پرفتنه ای زاییده می شد! اینان، مدار و میزان درستی و نادرستی هر گزاره ای را دانسته های اندک خویش می دانند.(82)
«یوم» و «لیل» از منظر عرفان
واژه «یوم» در آیات و روایات، برای قیامت و آخرت استفاده می شود، مانند یوم القیامه، یوم الحساب، یوم الحسره و یوم الآخره. هیچ گاه به چشم نمی خورد که برای قیامت و آخرت، واژه «لیل» به کار رود. این موضوع اسرار و رموز شگفت فراوانی دارد که عرفا با پاسخی زیبا و برگرفته از اصول جهان بینی عرفانی، آن ها را فاش کرده اند. یوم، نماد روشنایی و آفتابی شدن است. در قوس صعود و سیر صعودی وجود، حقایق و موجودات از ازدحام کثرات و حجاب های طبیعت، به سوی نقطه وحدت و برداشته شدن حجاب ها پیش می روند و حقیقت از پس پرده کثرات و حجاب ها طلوع می کند و روشن می شود. از این رو، سیر صعودی وجود از جمله، قیامت که از ظلمت و کثرت رو سوی نور و وحدت دارد، یوم نام گرفته است.
واژه «لیل» نیز درباره شب قدر و نزول ملائکه و مانند آن به کار می رود. با توجه به گفتار پیشین، سرّ آن نیز آشکار است؛ زیرا وجود، در قوس نزول، از موطن وحدت و نور، عزمِ سفری دراز به سرزمین کثرات و حجاب ها را دارد، و در هر گام پرده ای بر رخ حقیقت می کشد و آن را در خفا و تاریکی فرو می برد. پس «لیل» خوانده می شود که نماد تاریکی است. انسان کامل، حقیقت لیله القدر، بلکه عین لیله القدر نامیده شده؛ زیرا خلیفه الله خود به تنهایی، تمام قوس نزول است و حقایق از باطن و شاه راه وجودی وی فرو می آیند و خورشید وجودش در حجاب و پرده می رود.
جالب توجه این که روایات، انسان کامل را «قیامت» نیز نامیده اند، چون حقایق و خلایق از بزرگ راه وجود او سیر صعودی دارند و به آخرت کوچ می کنند. پس او مظهر و حقیقت« هو الاوّل و الاخر»و سلسله ظهورات در قوس نزول و فرایند بطون و خفا در قوس صعود به شمار می رود. از این رو، انسان کامل مظهر اتم« الظاهر و الباطن» است. عارف کامل، مرحوم شاه آبادی،، در تفسیر لطیف و دقیق«إنّا انزلناهُ فی لیلهِ القدر» می گوید: تمام حقیقت غیبی که به صورت قرآن درآمده، در جان انسان کامل، نازل و روانه شده و لیله القدر حقیقت و باطن ولیّ الله است.(83)
خلیفه الله خود مجموع قوس نزول و صعود و تمام دایره وجود و خود لیله القدر و قیامت است. او به اعتبار تنزل و فرود آوردن تمام مظاهر، قوس نزول و لیل خوانده می شود و به لحاظ صعود و عروجش به سوی حق تعالی، قوس صعود و یوم و قیامت نام دارد. انسان کامل، در این فرود و عروج، چه از سنخ لحظه به لحظه و چه اقسام دیگر، کاروان نامتناهی و بیرون از شمارش خلایق و مظاهر را هم راه خود می برد و از ازل تا ابد، قافله سالار و سرحلقه کاروان بی شمار عشّاق به شمار می رود.
باری، لحظه به لحظه و افزون از شمارش، رستاخیز رخ می دهد و فراتر از عدد و رقم، کاروان عاشقان و جان نثاران، در دشت تکوین می آیند و می روند. از ازل، معشوق هزار نقش و نگار، با ناز و غمزه، هر لحظه جان مشتاقان را می گیرد و جانی نو می بخشد و این قصه تا ابد ادامه دارد. از ذره تا کهکشان، عالم و آدم، جن و ملک و دنیا و عقبا، در شور و شیدایی و عشق بازی سر می کنند و هزار هزار، شورش بی دلان و حسن فروشی و دلبری یار برقرار است. ما ساکنان ملک اختیار و تشریع، تا چه اندازه با کاروان تکوین هم راهیم؟ چقدر بدان پیوسته و آمیخته ایم؟ مرغ سحر از هر گوشه ای ناله سر داده:
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی؟
دریغ از سایه همت که بر نااهل افکندی(84)
گفتنی است توحید اصالت دارد و اصل وجود و کمالات هستی بالاصاله، از آن خداوند است. آن چه انسان کامل دارد، اعطایی حق است؛ همه در برابر ذات الهی، فقیر محضند.
نتیجه:
برخی از نتایج این پژوهش را می توان این گونه برشمرد:
1. تجلی و ظهور، ساز و کار، بلکه حقیقت قوس نزول را در نقطه برابر فنا که در قوس صعود رخ می دهد، تشکیل می دهد. یعنی همان گونه که با تجلی و تعیّن، سلسله هستی بروز می کند و از پرده برون می افتد، در سیر صعودی نیز با فنا و استهلاک تعینات و شئون و حدود هستی، روند بطون و نهان گرایی بر نظام مظاهر سایه می افکند تا در فرجام به قیامت انجامد. پس تجلی و ظهور، گستردن کثرات و تعینات، و فنا در کارکردی رو در رو، از میان برداشتن کثرات و تعینات را نقش می بازد.
2. واسطه در تمام این فعل و انفعالات بی کران، انسان کامل محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است که به نقل عامّه و امامیّه تا برپایی قیامت، مهدی موعود خواهد بود. مظهر اعظم الهی به حکم وساطت کبرا و جایگاه جانشینی که دارد، هم در سلسله تنزل هستی و فرایند تجلی و ظهور پیش رو است و هم در فرایند کوچ ظهورات و قوس بازگشت.
3. تجلی و ظهور رخدادی آن به آن و پیاپی بوده، هرگز لحظه ای توقف و درنگ نمی شناسد؛ چنان که قبض و برگشت وجود نیز همین گونه است. در نتیجه واسطه و جلودار این غوغای خاموش هستی نیز باید لحظه به لحظه حاضر، ناظر و نقش آفرین باشد و این خود یکی از دلایل هستی شناختی بر لزوم حضور فیزیکی و حیات پیوسته و پایدار ولیّ معصوم در نظام آفرینش خواهد بود. یعنی ناگزیری از تدبیر و سرپرستی این شدن ها و گشتن ها از سوی واسطه فیض، ضرورت وجود ولیّ کامل را بازمی گوید و خود می تواند از ادله عرفانی بر امامت باشد.
4. حرکت و جنبش وجود، مسیر و گذرگاه می طلبد. در قوس صعود، بازگشت یک یک خلایق به مبدأ هستی و پیمودن کمال از مسیر انسان جامع به فعلیت می رسد و ممکن می شود. در فرایند تنزل نیز مسیر و معبر همو خواهد بود.
5. حقیقت انسان کامل در نهاد و نهان یک یک ذرات هستی حضور و نفوذ و سریان داشته، مهر و معرفتش با جانشان عجین است. این حضور و جریان بر گونه احاطه و ولایت و قوام بخشی است. از این رو ذره ای در آفرینش نیست که در تکوین، امام خویش را نشناسد و مهر نورزد و تبعیّت نجوید.
منابع تحقیق:
1. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ملاصدرا، تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، بی تا.
2. اسماء حسنی، محمد شجاعی، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 1383ش.
3. انسان کامل در نهج البلاغه، حسن حسن زاده آملی، قم، انتشارات قیام، چاپ دوم، بی تا.
4.بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
5.تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1376ش.
6. تفسیر تسنیم، عبدالله جوادی آملی، قم، اسراء، چاپ اول، 1380ش.
7.جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، مترجم: سید جواد هاشمی علیا، تهران، نشر قادر، چاپ اول، 1377ش.
8.جاویدان خرد مجله، جلال الدین همایی، سال سوم، ش9.
9. دیوان حافظ، شمس الدین محمد حافظ، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران، انتشارات صفی علی شاه، چاپ بیست و ششم، 1379ش.
10.شرح دعای سحر، سید روح الله خمینی، تهران، نشر العلمی و الثقافی، 1362ش.
11.شرح فصوص الحکم، داود قیصری، قم، انوارالهدی، چاپ اول، 1416ق.
12.شرح مقدمه قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، 1375ش.
13. عرفان نظری، سید یحیی یثربی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1374ش.
14.الفتوحات المکیّه، محی الدین ابن عربی، بیروت، دار صادر، بی تا.
15.فصوص الحکم، محی الدین ابن عربی، تهران، انتشارات الزهرا، بی تا.
16. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت، دار صعب و دارالتعارف، چاپ چهارم، 1401ق.
17. مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی مولوی، مصحّح: نیکلسون، تهران، طلوع، 1382ش.
18. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، سید روح الله خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ سوم، 1376ش.
19.مفاتیح الجنان، عباس قمی، قم، تعاونی ناشران، 1374ش.
20.نورالثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1412ق.
21. ینابیع الموده لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم قُندوزی، حنفی، تحقیق: علی جمال اشرف حسینی، تهران: دارالاسوه، چاپ اول، 1416ق.
پی نوشت ها:
1
.پژوهش گر گروه کلام و عرفان مؤسسه آینده روشن(پژوهشکده مهدویت).
2. نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 38-46.
3. نک: اسماء حسنی، ص 167-168.
4. شرح مقدمه قیصری، ص 128.
5.سوره آل عمران، آیه 30.
6.نک: عرفان نظری، ص 244.
7.شرح مقدمه قیصری، ص 645.
8.نک: جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 338-348.
9.سوره بقره، آیه 30.
10.مصباح الهدایه، ص 16-27
11.فصوص الحکم، فصّ آدمی.
12. شرح فصوص الحکم، ج1، ص 175.
13.همان، ص 178.
14.شرح مقدمه قیصری، ص 644.
15.همان، ص 647.
16. همان، ص 219-220.
17.نک: همان، ص 279.
18.تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 260.
19.ینابیع الموده، ص 20( به نقل از ادب فنای مقربان).
20.بحارالانوار، ج23، ص 29.
21.همان، ص 35.
22.شرح دعای سحر، ص 67.
23. همان، ص 31.
24.دیوان حافظ، غزل 488.
25.الکافی، ج1، ص 418.
26.نک: شرح دعای سحر، ص 31.
27.نک: شرح فصوص الحکم، ج1، ص 288-289.
28.سوره اسراء، آیه 44.
29.نورالثقلین، ج1، ص 21.
30.همان، ص 22.
31.نک: تفسیر تسنیم، ج1، ص 508.
32.دیوان حافظ، غزل 193.
33.مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
34.شرح فصوص الحکم، ج1، ص 97-111.
35.بحارالانوار، ج8، ص 122.
36.شرح فصوص الحکم، ج1، ص 103.
37.مصباح الهدایه، ص 83.
38.نک: شرح مقدمه قیصری، ص 714.
39.دیوان حافظ،غزل 110.
40.سوره صافات، آیه 181.
41.دیوان حافظ، غزل 86.
42.همان، غزل 199.
43.جامع الاسرار، ص 230، 282 و 360.
44.بحارالانوار، ج18، ص 182.
45.مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 712.
46.صادر نخستین، نزد فلاسفه و عرفا تفاوت دارد.
47.بحارالانوار، ج15، ص 24.
48.همان، ج25، ص 22.
49.سوره نجم، آیه 8-9.
50.دیوان حافظ، غزل 213.
51. سوره حجر، آیه 21.
52.سوره رحمن، آیه 29.
53.شرح مقدمه قیصری، ص 239.
54. الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج2، ص 168.
55.تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 353.
56.سوره قمر، آیه 50.
57.الحمکه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج2، ص 278.
58.نک: انسان کامل در نهج البلاغه، ص 213.
59.نک: شرح مقدمه قیصری، ص 768.
60.نک: شرح دعای سحر.
61. نک: شرح فصوص الحکم.
62.نک: الفتوحات المکیه، ج3، ص 51.
63.جاویدان خرد، ش9، ص 5-6.
64.تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از: اعجاز البیان فی تفسیر القران، صدرالدین قونوی، ص 35).
65.همان( به نقل از: الانسان الکامل، عبدالکریم جیلی، ج1، ص 105).
66.همان( به نقل از: شرح گلشن راز، عبدالرزاق لاهیجی، ص 493).
67.الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج2، ص 278.
68.نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از: شرح مواقف، ج1، ص 202).
69.دیوان حافظ، غزل 71.
70.نک: شرح مقدمه قیصری، ص 773، پاورقی 1.
71.سوره ق، آیه 15.
72.نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 367.
73.دیوان حافظ، غزل 94.
74.تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از: اعجاز البیان فی تفسیر القرآن، ص 35، چاپ هند).
75.دیوان حافظ، غزل 199.
76.همان، غزل 111.
77. تجلی و ظهور در عرفان نظری( به نقل از : الفتوحات المکیه، ج10، ص 490، چاپ جدید).
78.سوره نساء، آیه 133.
79.نک: شرح فصوص الحکم، ج2، ص 354-364.
80.نک: تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 419-427.
81.سوره انفال، آیه 17.
82. نک:مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 86.
83. همان، ص 27.
84.دیوان حافظ، غزل 440.
راز عمر طولانی امام مهدی علیه السلام
از دیرباز- حتّی از آغازین سال های غیبت کبرا- همواره این پرسش درباره امام مهدی علیه السلام مطرح بوده است که آیا ممکن است فردی این همه سال زنده بماند؟
برای روشن شدن پاسخ، لازم است ابتدا چند موضوع را بررسی کنیم.
1. پیش بینی عمر طولانی امام مهدی علیه السلام
موضوع طولانی بودن عمر آخرین پیشوای معصوم از سال ها پیش از تولّد آن امام در روایت های اسلامی مطرح شده بود و امامان معصوم علیهم السلام برای برطرف ساختن هر گونه شکّ و تردید در این زمینه، عمر طولانی پیامبران پیشین را به مردم یادآور می شدند و به آنها گوشزد می کردن که داشتن عمر طولانی، در تاریخ انبیا و اولیای الهی امری بی سابقه نیست.
در احادیث متعددّی که در آنها به شباهت امام مهدی علیه السلام با پیامبران الهی اشاره شده است، به برخورداری آن حضرت از عمر طولانی تأکید شده است. از جمله در روایتی از امام سجاد علیه السلام نقل شده، آمده است: «در قائم، سنتّی از نوح علیه السلام است و ان، داشتن عمر طولانی است».(1)
در یکی از روایت هایی که در این زمینه وارد شده است، امام صادق علیه السلام می فرماید:
خداوند متعال، سه ویژگی از سه نفر از پیامبران را در قائم ما قرار داده است: [مخفی بودن] ولادتش را همچون ولادت موسی علیه السلام، طولانی بودن غیبتش را همچون طولانی بودن غیبت عیسی علیه السلام و عمر او را همچون عمر نوح علیه السلام [طولانی] قرار داده است. خداوند به بنده صالح خود یعنی خضر علیه السلام عمر طولانی داد تا دلیلی بر طولانی بودن عمر او (قائم) باشد. (2)
آن حضرت در ادامه همین روایت، در توضیح این مطلب که چگونه خداوند عمر طولانی حضرت خضر علیه السلام را دلیلی بر عمر طولانی حضرت قائم علیه السلام قرار داده است، می فرماید:
و امّا [دلالت عمر طولانی] بنده صالح [خدا، حضرت] خضر علیه السلام [بر عمر طولانی حضرت قائم علیه السلام به این گونه است:] خدای تعالی عمر او را طولانی قرار داد، نه برای این که در آینده پیامبر شود و نه برای این که کتاب [آسمانی] بر او نازل گردد و نه برای این که دین جدیدی بیاورد که دین پیامبران گذشته را نسخ کند و نه برای این که به پیشوایی برگزیده شود تا بندگانش از او پیروی کنند و نه برای این که تکلیف و وظیفه ای را بر او واجب کند، بلکه خدای تعالی از قدیم در عملش مقدّر کرده بود که قائم علیه السلام در دوران غیبتش عمری طولانی داشته باشد و می دانست که بندگانش این طولانی بودن عمر را منکر می شوند. به این دلیل، عمر بنده صالحش [،خضر] را بی هیچ علتّی طولانی کرد تا دلیلی برای اثبات عمر [طولانی] قائم علیه السلام باشد و راه هر گونه عذر و بهانه بر دشمنان بسته شود تا برای مردم نزد خداوند حجتّی نباشد.(3)
در برخی روایات، امامان معصوم علیهم السلام با توجّه دادن مردم به عمر طولانی حضرت نوح علیه السلام زمینه هر گونه شکّ و تردید در عمر طولانی حضرت صاحب الامر علیه السلام را برطرف می ساختند در یکی از این موارد از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:
چرا انکار می کنند که خداوند عمر صاحب این امر را طولانی می کند، همان طور که عمر نوح - درود خدا بر او باد- را طولانی کرد؟ (4)
2. پیشینه گفت و گو درباره عمر طولانی امام مهدی علیه السلام
عالمان و محدّثان بزرگوار شیعه، با توجّه به پرسش ها و شبهه هایی که در مورد عمر طولانی امام عصر علیه السلام مطرح می شد، از دیرباز، به موضوع یاد شده توجّه کرده و باب یا ابوابی از کتاب های خود را به آن اختصاص داده اند.
شیخ صدوق رحمه الله (م 381 ه.ق.) که در سال های آغازین غیبت کبرا می زیست، در ابواب مختلفی از کتاب کمال الدّین و تمام النعمۀ به این موضوع پرداخته و در ضمن شش روایت و چندین حکایت تاریخی، از برخی دراز عمران (معمَّرین) تاریخ یاد کرده است. (5)
شیخ مفید رحمه الله (36-413ه.ق.) در فصل ششم از کتاب الفصول العشرة فی الغیبة، شبهه طول عمر حضرت صاحب الامر علیه السلام را مطرح کرده و از راه های مختلف به آن پاسخ داده است. (6)
شیخ طوسی رحمه الله (م 60 ه.ق.) نیز یک بار در اوایل کتاب الغیبۀ و در قالب پرسش و پاسخ و یک بار در اواخر این کتاب و با ذکر چند روایت به این موضوع اشاره کرده است.(7)
علامه مجلسی رحمه الله (م 1110 ه.ق.) بخش قابل توجّهی از ابواب مربوط به تاریخ امام دوازدهم را به بیان اخبار معمّرین تاریخ اختصاص داده است. (8) در سال های اخیر هم کتاب های متعددّی در این زمینه تألیف و منتشر شده است. (9)
3. پاسخ به شبهه طول عمر امام مهدی علیه السلام
پاسخ هایی را که در کتاب های مختلف به شبهه طول عمر امام مهدی علیه السلام داده شده است، به شرح زیر می توان دسته بندی کرد:
الف) وجود افرادی با عمرهای طولانی در گستره تاریخ
با توجّه به این جمله معروف که می گوید: «محکم ترین دلیل بر امکان چیزی، واقع شدن آن است»، بسیاری از کسانی که از گذشته تاکنون درباره اثبات طول عمر امام مهدی علیه السلام کتاب یا مقاله نوشته اند، یکی از دلایل اصلی خود را وجود موارد فراوانی از افراد دارای عمرهای طولانی در گستره تاریخ، قرار داده اند.
بر اساس شواهد تاریخی که در میان ادیان و ملل مختلف پذیرفته شده است، در طول تاریخ، کسان زیادی وجود داشته اند که به عمرهای طولانی - حتّی بیش از هزار سال- دست یافته اند. این واقعیت مسلّم در طول اعصار و قرون به طور قطعی و یقینی مورد قبول یهودیان و مسیحیان واقع شده است؛ زیرا در متن تورات به تعدادی از آنها با ذکر طول عمرشان اشاره شده است.
از جمله معمرّان تاریخ می توان به افراد زیر اشاره کرد:
1. حضرت آدم علیه السلام 930 (10) تا 1030 سال ؛(11)
2. حضرت حوا علیهم السلام: 931 تا 1031 سال ؛(12)
3. شیث پسر آدم: 912(13) تا 1040 سال؛(14)
4. اَنوش پسر شیث: 905 (15) تا 960 سال؛(16)
5. قینان پسر انوش: 910 (17) تا 920 سال؛ (18)
6. مهلائیل (مَهلَلئیل) پسر قینان: 800 (19) تا 895 سال؛ (20)
7. یرد (یارد) پسر مهلائیل: 962 سال؛ (21)
8. اُخنوخ (خَنوخ) پسر یرد: 365 سال؛(22)
9. متوسالح (مَتُو شَلَخ) پسر اُخنوخ: 960 (23) تا 969 سال؛(24)
10. لَمَک پسر متوشالح: 777 (25) تا 790 سال؛(26)
11. نوح پسر لمک: 950 (27) تا 2450 سال؛ (28)
12. سلیمان پسر داوود: 712 سال؛(29)
13. لقمان العادی: 3500 سال؛(30)
14. ولید پسر ریان (عزیز مصر که با حضرت یوسف علیه السلام هم عصر بوده است) : 700 سال؛(31)
15. دومغ (جدّ عزیز مصر): 3000 سال؛ (32)
16. ریان پسر دومغ (پدر عزیز مصر): 1700 سال؛(33)
17. شداد پسر عاد: 900 سال؛ (34)
18. دوید بن زید بن نهد: 450 سال؛(35)
19. عبید بن شریۀ الجرهمی : 350 سال(36)
2-. ذو الاصبع العدوانی: 300 سال؛(37)
علی محمّد علی دخیل در کتاب خود، نام های بیش از دویست نفر از دراز عمران (معمرّان) تاریخ را بر می شمارد که بین 130 تا 3600 سال عمر کرده اند(38). یکی دیگر از نویسندگان معاصر نیز در کتابش، بیش از سی نفر از کسانی را که تا 700 سال عمر داشته اند، معرّفی کرده است(39).
در ادبیات کهن عرب نیز کتاب های متعددّی با عنوان المعمّرون یافت می شود که در آنها با نام های کسانی از عرب و غیر عرب اشاره شده است که عمرهای طولانی - بیش از 120 سال - داشته اند. یکی از معروف ترین این کتاب ها، کتاب المعمّرون و الوصایا اثر ابوحاتم سهل بن محمّد سجستانی (م 250 ه.ق.) است(40).
با توجه به فهرست طولانی اسامی افرادی که در گستره تاریخ از ابتدای آفرینش تا سده های اخیر - به عمرهایی چند برابر عمر متوسط انسان ها دست یافته اند، می توان نتیجه گرفت که داشتن عمر طولانی امری ناممکن و بی سابقه نیست و از نظر عقل و منطق کاملاً قابل تصور است که امام مهدی علیه السلام هم بتواند بیش از هزار سال عمر کند.
ب) امکان علمی عمر طولانی
بیشتر کسانی که در دوران معاصر درباره طول عمر امام زمان علیه السلام کتاب یا مقاله نوشته اند، با بهره گیری از آخرین دستاوردهای علوم زیستی و براساس نظریه های جدیدی که درباره پیری و عوامل آن مطرح شده است، دست یافتن به عمر طولانی را امری کاملاً امکان پذیر و منطبق بر نظریه های علمی دانسته و بر همین اساس، به توجیه علمی عمر طولانی امام مهدی علیه السلام پرداخته اند(41).
به باور شهید سید محمّد باقر صدر «از نظر دانش امروز، مشکلی از جهت نظری در این زمینه وجود ندارد. این موضوع در حقیقت، بستگی به نوع تفسیری دارد که علم فیزیولوژی از پدیده پیری ارائه می دهد. آیا پدیده پیری از یک قانون طبیعی سرچشمه می گیرد، قانونی که بر بافت و سلول های انسان حاکم است و پس از رسیدن به رشد کامل به تدریج سلول ها سخت شده و توانایی کاری اش کم می گردد و در نهایت از فعالیت باز می ماند؟ آیا بدنی هم که از هر گونه تاثیر خارجی مصون بوده، محکوم به فنا است؟ یا این که این فرسودگی و ناتوانی بافت ها و سلول ها در کارآیی فیزیولوژی، نتیجه نبرد با عامل خارجی، مانند میکروب ها یا مسمومیت است که از راه پرخوری یا کار سنگین یا دیگر عوامل، به وجود می آید؟
این پرسشی است که امروزه علم از خود می کند و تلاش دارد برای آن پاسخی بیابد. البته جواب های علمی زیادی هم تاکنون به آن داده شده است.
اگر ما آن نظر علمی را بپذیریم که می گوید ناتوانی و پیری، نتیجه نبرد و کشمکش با عوامل مشخص خارجی است، معنایش این می شود که از جنبه نظری امکان دارد وقتی بافت های تشکیل دهنده جسم انسان را از عوامل تاثیر گذار دور نگه داریم، حیات طولانی شود و در نهایت، بر پدیده پیری فایق آید.
اگر نظریه دیگر را بپذیریم که می گوید پیری یک قانون طبیعی برای سلول ها و بافت های زنده است؛ به این نتیجه می رسیدم که آنها تخم نیستی را با خود حمل می کنند و زمانی به مرحله ناتوانی و پیری رسیده، در نهایت می میرند، ولی ما می گوییم حتّی اگر این نظریه را هم بپذیریم، معنایش این نیست که هرگز این قانون طبیعی انعطاف پذیر نباشد، بلکه این قانون بر فرض ثبوت، قانون انعطاف پذیری است؛ زیرا ما در زندگی خود می بینیم و دانشمندان در آزمایشگاه های علمی خود مشاهده می کنند که پیری یک پدیده فیزیولوژی است و وابسته به زمان نیست. گاهی زود فرا می رسد و گاهی با فاصله زمانی بیشتری آشکار می شود. گاهی فردی بسیار مسن، نشانه ای از پیری بر تن ندارد. به این موضوع پزشکان هم اعتراف دارند، بلکه دانشمندان توانسته اند عملاً از انعطاف پذیری این قانون که تصور می رود طبیعی باشد، بهره [برند] و عمر برخی حیوانات را صدها بار نسبت به عمر طبیعی شان بیشتر کنند و این کار با ایجاد زمینه ها و عواملی بوده است که کاربری قانون پیری را به تاخیر می اندازد.
پس ثابت شد که تاخیر عملکرد این قانون با ایجاد زمینه ها و عوامل مشخص، از نظر علمی ممکن است. گرچه هنوز علم نتوانست است نسبت به انسان این تاخیر را پیاده کند و این هم فقط به خاطر این است که انسان نسبت به دیگر جانوران، مشکل خاص خود را دارد و این بدان معناست که از جهت علمی با توجه به موضع گیری های پویای دانش امروزی، هرگز مانعی در راه وقوع طول عمر انسان وجود ندارد؛ چه این که پیری نتیجه کشمکش و برخورد با عوامل خارجی باشد و چه نتیجه قانون طبیعی سلول ها که خود راه فنا می پیمایند.
بنا بر آنچه گفته شد، درباره عمر حضرت مهدی علیه السلام و در پاسخ به ابهامات، بایستی گفت طول عمر برای انسان، از نظر منطق و علم، امری ممکن است و علم تلاش می کند به تدریج، این امکان نظری را به امکان عملی تبدیل سازد.
وقتی از نظر منطق و علم، امکان وقوع عمر طولانی ثابت شد و معلوم گشت که دانش بشری در راه تبدیل امکان نظری به امکان عملی است، دیگر جایی برای بعید شمردن تحققّ این مسئله برای شخص امام زمان علیه السلام باقی نمی ماند؛ جز این اعجاب که چگونه حضرت مهدی علیه السلام توانسته است بر علم پیشی گیرد و قبل از این که دست علم به سطح این تحّول؛ یعنی امکان فعلی برسد، آن حضرت توانسته باشد امکان نظری را به امکان عملی تغییر دهد. این همانند کسی است که در کشف داروی بیماری صرع و سرطان بر علم، پیشی گرفته باشد.
اگر مشکل همین باشد که چگونه اسلام - اسلامی که عمر این رهبر را طرّاحی کرده است- در این زمینه، بر حرکت علم پیشی گرفته و چنین تحوّلی را ایجاد کرده است؟ جوابش این است که: این تنها موردی نیست که اسلام از کاروان علم، پیشی گرفته است.
آیا شریعت اسلام در مجموع، سال های سال بر حرکت علم و تحوّلات طبیعی فکر انسان، پیشی نگرفت؟ آیا شریعت اسلام به طرح شعارهای زیربنایی در امور اجرایی نپرداخت که انسان ها پس از گذشت صد ها سال، شایستگی رسیدن به آن را یافتند؟ آیا شریعت اسلام، قوانینی حکیمانه نیاورده است که انسان تا زمان گذشته نزدیک، اسرار علل آن را نمی توانست درک کند؟».(42)
ج) امکان عمر طولانی با اعجاز الهی
برخی نویسندگان برای اثبات امکان عمر طولانی امام مهدی علیه السلام، به قدرت بی پایان خدای تعالی در تحققّ اراده خود استدلال کرده و این موضوع را یکی از مصادیق اعجاز الهی دانسته اند. این استدلال بر مقدّمات زیر استوار است:
1. براساس دلایل قطعی و تردید ناپذیر، تعداد پیشوایان معصوم از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که جانشینان آن حضرت به شمار می روند، مشخص و معین است و هرگز از دوازده نفر تجاوز نخواهد کرد.(43)
2. با شهادت امام یازدهم، امام حسن عسکری علیه السلام، استمرار سلسله امامت تنها با وجود امام مهدی علیه السلام امکان پذیر خواهد بود.
3. امام مهدی علیه السلام، تحققب بخش وعده الهی در حاکمیت قسط و عدل و استقرار حکومت صالحان بر زمین است.
4. با توجّه به نکات یاد شده برای استمرار سلسله امامت و تحققّ وعده الهی در حاکمیت صالحان، لازم است که خداوند متعال براساس قدرت بی منتهای خود، عمری طولانی به امام مهدی علیه السلام عطا کند، تا آن حضرت بتواند در روز موعود و با فراهم شدن زمینه های لازم، قیام عدالت گستر خود را آغاز کند.
بیان شهید سید محمّد باقر صدر در این زمینه چنین است:
دانستیم که عمر طولانی از نظر علم، ممکن است. حال اگر فرض کنیم از نظر علم امکان نداشته باشد و قانون پیری و شکستگی قانونی حتمی باشد که بشریت هرگز نتواند آن را تغییر دهد، در این صورت چه می شود؟
باید گفت در این صورت، طول عمر افرادی چون نوح علیه السلام و مهدی علیه السلام که قرن ها برخلاف قوانین طبیعی که در علم جدید به اثبات رسیده است، زنده مانده اند، از موارد اعجاز محسوب می گردد.
معجزه، در مقطع خاصّی قانون طبیعت را از کار می اندازد تا زندگی شخصی را که رسالت آسمانی به وجود او بستگی دارد، حفظ کند. معجزه طول عمر از نظر یک مسلمان که عقیده خود را از قرآن و سنّت بر گرفته است، دور از انتظار و منحصر به فرد نیست. مثلاً قانون طبیعت این است که جسمی که حرارت بیشتری دارد، در جسمی که حرارت کمتری دارد، اثر می گذارد تا برسد به جایی که هر دو یکسان شوند. قاطعیت این قانون از قانون پیری هم بیشتر است؛ در حالی که می دانیم این قانون برای حفظ زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام، از تاثیر افتاد؛ زیرا تنها راه برای نگه داری او بود؛ وقتی آن حضرت به آتش درافتاد، وحی آمد: «یا نارُ کُونی بَرداً و سَلاماً؛ ای آتش بر ابراهیم خنک و سلامت باش!»(44) و ابراهیم سالم بدون هیچ گزندی از آتش بیرون آمد!
همچنین است دیگر قوانین طبیعی که برای شماری از پیامبران حجّت های الهی در روی از کار افتاد؛ دریا برای موسی علیه السلام شکافته شد؛ رومیان تصّور کردند عیسی را دستگیر کرده اند، در حالی که اشتباه می کردند؛ پیامبر اسلام، در حالی که گروه زیادی از قریش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعت ها در کمین او بودند، از خانه بیرون آمد و از میان آنان گذشت در حالی که خداوند وی را از دید آنان پنهان داشت.
در همه این نمونه ها، قانون طبیعت برای حمایت و حفاظت یک شخص از کار می افتد؛ زیرا حکمت الهی اقتضای زنده ماندن او را داشته است و قانون پیری هم می تواند در زمره یکی از این نمونه ها باشد.
شاید بتوان از آنچه تابه حال اتفاق افتاده، یک نتیجه کلّی به دست آورد و آن این است که هر وقت حفظ جان حجّتی الهی در روی زمین نیاز به تعطیل قانونی طبیعی داشته باشد و هر گاه ادامه زندگی آن شخصیت برای انجام یک طرح مهم، ضروری باشد، در این هنگام، لطف الهی باعث می شود که آن قانون طبیعی موقتّاً از کار بیفتد؛ ولی وقتی شخصیتی وظیفه الهی خود را به انجام رساند، مطابق قوانین طبیعی می میرد یا به شهادت می رسد.(45)
با توجّه به مطالب یاد شده می توان گفت موضوع عمر طولانی امام مهدی علیه السلام موضوعی است که به استناد دلایل نقلی و عقلی به اثبات رسیده است و در امکان و وقوع آن تردیدی وجود ندارد.
پی نوشت ها :
1. کمال الدّین و تمام النعمة، ج2، باب 46، ص 524، ح5؛ محمّدباقر مجلسی، بحار الأنوار، چاپ سوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ه.ق، ج 51،ص 217، ح5.
2. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 106؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 220، ح9.
3. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 108؛ بحار الأنوار، ج51، صص 222و 223.
4. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 259.
5. ر.ک: کمال الدّین و تمام النّعمة، ج2، باب 43-54، صص 523- 639.
6. ر.ک: الفصول اعشرة فی الغیبة، مندرج در: سلسله مصنفات الشیخ المید، ج3، صص 91-103.
7. ر.ک: کتاب الغیبة، صص 78-87.
8. ر.ک: همان، صص 258-260.
9. ر.ک: بحار الأنوار، ج51، باب 14، صص225-293.
10. ر.ک: علی اکبر مهدی پور، طول عمر امام زمان علیه السلام از دیدگاه علوم و ادیان، چاپ دوم: تهران کعبه، 1404 ه.ق؛ سیّد هادی حسینی، امام مهدی علیه السلام: طول عمر، با نظارت و اشراف: محمّد حکیمی، چاپ اوّل: مشهد، آستان قدس رضوی، 1381؛ محمّد ظاهری، امکان طول عمر تا بی نهایت، برگرفته از قرآن و حدیث، چاپ اوّل: قم، ارغوان دانش، 1383؛ حسین فریدونی، زنده روزگاران: جستاری در دیرزیستی امام عصر علیه السلام، چاپ اوّل: تهران، آفاق، 1381؛ محمّد جواد میردامادی، پژوهشی علمی پیرامون طول عمر، کهولت و پیش گیری از پیری، زیر نظر رضا ملک زاده، چاپ اوّل: تهران، بدر، 1378؛ سید محمّدباقر صدر، رهبری بر فراز قرون: پژوهشی درباره امام مهدی علیه السلام (ترجمه کتاب بحث حول المهدی علیه السلام)، تحقیق: عبدالجب،ار شراره، ترجمه: مصطفی شفیعی، چاپ اوّل: تهران ، موعود، 1379، صص 63-77؛ علی محمّد دخیّل، الإمام المهدی علیه السلام، چاپ دوم: بیروت، دارالمرتضی، 1403 ه.ق، صص 141-186.
11. ر.ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند5: کمال الّدین و تمام النعمۀ، ج2، ص 523، ح3 به نقل از پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ دوم: قم، دارالهجرۀ، 1404 ه.ق، ج1، ص48؛ بحارالأنوار، ج11، ص 268، ح19(به نقل : از امام صادق علیه السلام).
12. ر.ک: محمّد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، بیروت، مؤسسه عزالدّین، 1407 ه.ق، ج1، صص 81-83؛ بحارالأنوار، ج11، ص269 (به نقل از کتاب سعدالسعود، سید بن طاووس.)
13. ر. ک : تاریخ الطبری، ج1، ص 84؛ بحارالانور، ج 11، ص 269. در منابع تاریخی آمده است که حوا (ع) یک سال پس از وفات حضرت آدم (ع) از دنیا رفت.
14. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 8؛ مروج الذهب، ج 1، ص 49؛ تاریخ الطبری، ج1، ص 85؛ بحارالانوار، ج11، ص269.
15. علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، چاپ اول: بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1412 ه. ق، ج2، ص 243.
16. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 11؛ تاریخ الطبری، ج1، ص85.
17. ر. ک : مروج الذهب، ج 1، ص49.
18. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 14؛ تاریخ الطبری، ج1، ص85.
19. ر. ک: مروج الذهب، ج 1، ص 49.
20. ر. ک: همان، ص 50.
21. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم بند 17؛ تاریخ الطبری، ج1، ص 85.
22. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 20؛ تاریخ الطبری، ج1، ص88.
23. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 23؛ تاریخ الطبری، ج1 ص 89. « اُخنوخ» یا «خنوخ» همان حضرت «ادریس» است که به اعتقاد یهودیان به آسمان ها صعود کرده است. اهل سنت نیز معتقدند که حضرت ادریس هم چنان زنده و در آسمان هاست. این موضوع از نظر شیعیان مسلم نیست. ر. ک : سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج 14، ص 71.
24. مروج الذهب، ج 1، ص 50.
25. تورات سفر پیدایش، باب پنجم، بند 27؛ تاریخ الطبری، ج 1، ص 90.
26. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب پنجم، بند 31؛ تاریخ الطبری، ج1، ص 90، در کتاب اخیر سن «لَمَک» 780 سال ذکر شده است.
27. ر. ک : مروج الذهب، ج 1، ص50.
28. ر. ک : تورات، سفر پیدایش، باب نهم، بند 29؛ مروج الذهب، ج 1، ص 52؛ تاریخ الطبری، ج1، صص 90 و 93.
29. ر. ک : کمال الدین وتمام النعمه، ج 2، ص 523، ح 1، به نقل از : امام جعفر صادق (ع)، بحارالانوار، ج11، ص 285، ح 2؛ تاریخ الطبری، ج1، ص93. در کتاب اخیر روایت های مختلفی درباره عمر نوح (ع) نقل شده که از 950 تا 1950 سال در نوسان است.
30. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 523، ح 3، به نقل از: امام جعفر صادق (ع).
31. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 559؛ بحارالانوار، ج 51، ص240.
32. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 563؛ بحارالانوار، ج51، ص 243.
33. ر. ک : همان.
34. ر. ک : همان.
35. ر. ک : کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 554.
36. ر. ک : همان، ص 561؛ کتاب الغیبه (طوسی)، ص83. در کتاب اخیر، عمر او 456 سال ذکر شده است.
37. ر. ک : کمال الدین وتمام النعمه، ج2، ص 547.
38. ر. ک : همان، ص 567؛ کتاب الغیبه (طوسی)، ص 83.
39. ر. ک : الامام المهدی (ع)، صص 146 - 186.
40. ر. ک : امکان طول عمر تا بی نهایت، صص 89- 136.
41. ر. ک : ابوحاتم سهل بن محمد بن محمد سجستانی، المعمرون و الوصایا، تحقیق: عامر عبدالمنعم، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1961 م.
42- ر. ک : امام مهدی (ع): طول عمر، صص 55- 64؛ طول عمر امام زمان (ع) از دیدگاه علوم و ادیان، صص 39- 58؛ زنده روزگاران، صص 37- 42؛ پژوهشی علمی پیرامون طول عمر، کهولت و پیش گیری از پیری.
43- رهبری بر فراز قرون، صص 66- 69.
44- برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک : ابراهیم شفیعی سروستانی، معرفت امام زمان و تکلیف منتظران، چاپ دوم: تهران، موعود عصر (ع) 1388، صص 141- 144.
45- سوره انبیاء (21)، آیه 69.
منبع: شفیعی سروستانی، ابراهیم( 1343 )، پرسش از موعود، تهران: موعود عصر، چاپ اول 1390.
توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر (عج)
امام مهدی(علیه السلام) عصاره خلقت، خاتم اوصیا و وارث همه انبیا و اولیای پیشین است. چنان که در یکی از زیارات حضرت صاحب الامر(علیه السلام) خطاب به ایشان عرض می کنیم:
السَّلامُ عَلی وارِثِ الانبیاءِ وَ خَاتَمِ الاوصیاءِ.. المُنتَهَی اِلَیهِ مَواریثُ الانبیاءِ وَ لَدَیهِ مَوجُودٌ اثارُ الاصفِیاءِ. (1)
سلام بر وارث پیامبران و خاتم اوصیا... آن که میراث تمام پیامبران بدو رسیده و آثار همه برگزیدگان در نزد او موجود است.
آن حضرت چنان مقامی در نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) دارند که خطاب به ایشان از تعبیر «پدر و مادرم به فدای او» استفاده کرده اند. از جمله در روایات زیر که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام علی(ع) نقل شده،آمده است:
بِاَبی وَ اُمِّی سَمِیّی وَ شَبیهی وَ شَبیهُ مُوسَی بنِ عِمرانِ، عَلَیهِ جُیوبُ (جَلابیبُ) النُّورِ یَتَوَقَّدُ مِن شُعاعِ القُدسِ. (2)
پدر و مادرم به فدای او که همنام من، شبیه من و شبیه موسی پسر عمران است، بر او جامه هایی از نور است که از پرتو قدس روشنایی می گیرد.
بِاَبِی اِبنِ خِیَرَهِ الاِماءِ ... . (3)
پدرم به فدای فرزند بهترین کنیزان ... .
امام راحل نیز در بیان جایگاه و شأن بی مانند امام مهدی(علیه السلام) در عالم هستی می فرماید:
من نمی توان اسم رهبر روی ایشان بگذارم، بزرگتر از این است. نمی توانم بگویم که شخص اول است، برای اینکه دومی در کار نیست. ایشان را نمی توانیم با هیچ تعبیری تعبیر کنیم، الّا همین که مهدی موعود(علیه السلام) است. آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر. (4)
با توجه به همین مقام و مرتبت رفیع امام عصر(علیه السلام) است که در روایات سفارش شده برای عرض سلام و ارادت به پیشگاه آن حضرت از کلمات و عبارت های خاصی استفاده کنیم. از جمله در روایتی که از امام محمد باقر(علیه اللسلام) نقل شده، می خوانیم:
مَن ادرَکَ مِنکُم قائِمَنا فَلیَقُل حینَ یَراهُ «السَّلاُم عَلَیکُم یا اهلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعدِنَ العِلمِ وَ مَوضِعَ الرُّسالَهِ». (5)
هر کس از شما که قائم ما(علیه السلام) را دریابد، پس باید به هنگام دیدار با او بگوید: «سلام بر شما ای خاندان نبوت و معدن علم و جایگاه رسالت».
در روایت دیگری کیفیت سلام دادن مردم به آن حضرت در زمان ظهور چنین بیان شده است.
لا یُسَلَّمُ عَلَیهِ مُسَلَّمُ الّا قالَ: «السَّلاُم عَلَیک یا بَقیَّهَ اللهِ فِی ارضِهِ.» (6)
هیچ سلام دهنده ای بر آن حضرت سلام نمی دهد، مگر این که می گوید: «سلام بر تو ای باقی مانده خدا در زمین».
مطالعه سیره و اقوال علما و بزرگان نیز نشان می دهد که آن ها نهایت ادب و احترام را نسبت به حضرت صاحب الامر(علیه السلام) رعایت و از هر سخن و عملی که در آن اندک شائبه بی توجهی به جایگاه و شأن آن حضرت وجود داشت، پرهیز می کردند. در این باره حکایت زیر که از مرجع عالی قدر حضرت آیه الله العظمی الصافی گلپایگانی در زمینه ادب و احترام حضرت آیه الله العظمی بروجردی نسبت به امام عصر(علیه السلام) نقل شده، بسیار خواندنی است:
یک روز در منزل شان مجلسی بود، در آن مجلس شخصی با صدای بلند گفت: برای سلامتی امام زمان و آیه الله بروجردی، صلوات! در همان حال، ایشان که در حیاط قدم می زد، با شتاب و ناراحتی به طرف در بیرونی آمد و با عصا محکم به در زد، به طوریکه آقایانی که در بیرون بودند، ترسیدند که نکند اتفاقی افتاده باشد. چندین نفر به طرف در اندرونی رفتند که ببینند چه خبر است. آیت الله بروجردی گفتند: «این که بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان(علیه السلام) آورد؟ این مرد را بیرون کنید و به خانه راهش ندهید.» (7)
بر اساس آنچه گفته شد، بر همه مبلغان فرهنگ مهدوی، اعم از نویسندگان، سخنرانان، شاعران، مدیحه سرایان و ... لازم است که در نوشته ها، گفته ها ، سرودها و به تعبیر عام تر در کلیه فعالیت های تبلیغی و ترویجی خود، نکات زیر را مورد توجه جدی قرار دهند.
1. خودداری از به کار بردن کلمات و تعابیری که شایسته جایگاه و شأن رفیع امام عصر(علیه السلام) نیست؛
2. رعایت نهایت ادب و احترام به هنگام بر زبان راندن نام آن حضرت و یاد کردن از ایشان؛
3. ذکر سلام و صلوات پس از نام بردن از آن حضرت و برخاستن به هنگام بیان نام خاص ایشان؛
4. رعایت ساحت قدسی آن امام و پرهیز از تعمیم اوصاف و ویژگی های خاص ایشان به دیگران.
پی نوشت ها :
1. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر به نقل از سیدبن طاوس.
2. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 36، ص 337، ح 200.
3. همان، ج 51، ص 121.
4. صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی، قدس ره)، ج 12، ص 208.
5. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 52، ص 331، ح 5.
6. همان، ج 24، ص 212.
7. روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه بزرگداشت آیه الله بروجردی و شیخ شلتوت.
منبع: شفیعی سروستانی، ابراهیم،(1343)، انتظار باید و نبایدها، تهران: موعود عصر(عج)، چاپ ششم، 1386.
امام مهدی (عج) در قرآن، سنت و تاریخ
سخنران: آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی
مطلع بحث
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ. إِنَّ فِی هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ. وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»(1)
سوره ی انبیا مکی است؛ خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آینده ی اسلام را تبیین کرده اند و حال آن که هنوز اسلام نوپا بود.
سخن ما به صورت فشرده درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاریخ.
محور اول: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن کریم
این مسأله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است:
عنوان اول
یکی مسأله ی «وراثت ارض» است که در آیه ی مذکور با دقایق و لطایفی مطرح شده است؛ مانند مسأله ی کتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند می فرماید: «... و کُنّا نحنُ الوارثینَ»(2)در حقیقت عاقبت جهان به دست افراد صالح می افتد. درواقع این اشاره به همان عقیده ای است که در بین مسلمان ها رواج دارد مبنی بر این که در آخرالزمان و در پایان جهان و قبل از قیامت، حضرت ظهور می کند. از این کلام که «عباد صالح وارث هستند»، درمی یابیم عابدین باید خودشان را آماده، و این برنامه را تهیه کنند. این برنامه همان برنامه ی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»(3) همان برنامه ی جهانی است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای جهان رحمت بود؛ ولی این مأموریت به دست مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اصحاب صالحش انجام می گیرد. در این زمینه مرحوم طبرسی روایتی نقل کرده است. عن ابوجعفر (علیه السلام): «... هُم اصحابُ المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(4).
عنوان دوم
عنوان دوم، غلبه دین است بر همه ی ادیان که تاکنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمی حجت و برهان اسلام قوی تر است؛ اما بالاخره نه آن رحمة للعالمین محقق شده نه تسلط و غلبه ی آشکار و ملموس دین بر همه ی ادیان. در اینجا، سه آیه به یک مضمون آمده است:«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(5)
عنوان سوم
عنوان سوم «استخلاف» است. خدا وعده کرده است:
«وعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ... »(6)
این آیه اشاره به یک حقیقتی است که تا حالا محقق نشده است. اگر فرض می کردیم هیچ روایتی نداشتیم و ما بودیم و این آیات، جای این سخن بود که استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده ی خدا است، بی تردید تحقق می یابد. وقتی خدا وعده کرده است این دین را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. کلمات استخلاف وارثین اشاره به مسأله ی حکومت هم دارد. استخلاف یعنی همین عباد صالح خدا خلیفه بشوند برای خدا در روی زمین. هر دو آیه ارض دارد؛ یعنی کل زمین. البته کلمه ی «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)»، با این لفظ در قرآن نیامده، اما در روایات آمده است و بیشتر به امامت و رهبری آن حضرت اشاره دارد. ما نمی دانیم نحوه ی حکومت آن حضرت چگونه است. شاید این گونه باشد که آن حضرت رهبر جهان به شمار آید و کشورها و حکومت های صالح دیگر هم وجود داشته باشند. این ها با هم منافات ندارد؛ همه ی حکومت های دیگر صالح هستند و از آن حضرت دستور می گیرند.
محور دوم: بررسی مسأله در سنت و حدیث
مرحوم طبرسی، در ذیل آیه ی «... کتبنا فی الزبور... »(7)، می گوید: «و یدل علی ذلک ما رواه الخاص و العام عن النبی (صلی الله علیه و آله)»(8). پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لَوْ لمْ یبقَ من الدُّنیا إلا یومٌ واحدٌ لطَوَّل اللهُ ذلک الیوم حتی یبعَثَ رجلاً منْ اهلِ بیتی یملأُ الأرضَ عَدلاً و قِسطاً کَما مُلئَتْ جَوراً و ظُلماً. (9)
بعد می گوید روایات وارده از طریق فریقین در این زمینه فراوان است و این روایت را از سنن بیهقی نقل می کنند. خاطرم می آید در حدود چهل و پنج سال قبل، شاید هم بیشتر، در خدمت مقام آیت الله صدر (رضی الله عنه) بودم و صحبت از کتاب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به میان آمد. ایشان گفتند در مجلسی بحث شد که آیا روایات راجع به حضرت از طریق اهل سنت هم آمده است یا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در این باره کتاب«المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »را نوشتم. یک نسخه را هم به من هدیه دادند که در آن نوشته ام این را مؤلف به من اهدا کرده است. ایشان روایات مرتبط با حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از طرُق اهل سنت جمع آوری کرده است. در این زمینه خیلی هم کار انجام شده است. یکی از کارهایی که انصافاً باید از آن تقدیر کرد، کتابی است به نام«منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» که حضرت آیت الله صافی نوشته اند. بعد از آن هم دائرة المعارف راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده است.
ما در روایات، تواتر معنوی داریم. منتها در روایات شیعه و نیز روایاتی که آیت الله صدر نقل کرده اند، حتی مواردی مانند این که مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان حسین (علیه السلام) و از فرزندان سجاد (علیه السلام) است، نیز وجود دارد. این ها را هم یک مقداری از «ینابیع الموده» و جاهای دیگر نقل کرده اند.
البته آیت الله العظمی آقای صافی( دام عزّه) خیلی بیشتر از این ها تحت این عناوین روایت ذکر کرده است. این مطالب در روایات شیعه بیشتر است و روایات زیادی هم از اهل سنت در کتاب هایی که احتمالاً مؤلفش هم شیعه بوده مثل «ینابیع الموده» و موارد دیگر نقل شده است.
همین طور که آیت الله عسکری فرمودند، روایات ما روشن تر است. آن قدر که قضیه در روایات ما روشن است، در روایات اهل سنت نیست؛ ولی در عین حال اگر همین دو کتاب را ملاحظه کنید، درمی یابید جزئیات، [برای مثال حضرت از نسل کیست]، در روایات اهل سنت نیز نقل شده است. این نکته را می خواستم عرض کنم که ما همه جا «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »داریم. البته این هدایت همان هدایت واقعی است. منتها در دین یهود از او تعبیر به مسیح کرده اند. همین الآن یهودی ها منتظر حضرت مسیح (علیه السلام) هستند؛ چون حضرت موسی (علیه السلام) را قبول نکردند. یکی از یهودی ها در یکی از روزنامه ها گفته بود آن روز که حضرت مسیح (علیه السلام) ظهور بکند چنین و چنان می کنیم. (10)
مسیح، یعنی مسح شده، یعنی متبرک. از لحاظ محتوا، خیلی با مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تناسب دارد. مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جنبه ی روح او را بیان می کند، یعنی کسی که خدا او را هدایت کرده است.
مسیح جنبه ی جسم او را باز می گوید؛ یعنی کسی که متبرک شده است. آیه ی «و لقدْ کتَبْنا فی الزَّبور... »(11) هم اشاره به این دارد که مسأله ی مذکور تنها یک مسأله ی اسلامی نیست. این در کتب قبل هم آمده است.
زبور را معمولاً گفته اند، زبور داوود؛ ولی مرحوم طبرسی می گوید: گفته شده مراد مطلق کتاب آسمانی است؛ کما این که «ذکر» را هم به قرآن تفسیر می کنند.
ایشان می گوید: به تورات هم ذکر گفته اند. اگر مراد از ذکر در آیه، قرآن باشد، کلمه «بَعد» معنای زمانی ندارد و مفهوم «علاوه» را می رساند.
یکی از علمای مشهد که در تفسیر تخصص داشت، این طور معنا می کرد: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم». این خیلی دور از آبادی نیست. در آیات دیگر هم نکاتی وجود دارد که ما از آن ها صرف نظر می کنیم.
محور سوم: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تاریخ
محور سوم، بررسی مسأله در تاریخ است. در تاریخ، مسأله ی مهدویت در همان قرن اول اسلامی یک امر حتمی و مسلم بوده است.
مورد اول
طبری در داستان مربوط به امام حسین (علیه السلام)- هنگامی که از مکه به طرف کوفه می رود- می گوید: عبدالله بن عمروبن عاص پدرش را منع می کرد که با معاویه همکاری بکند، اما قبول نکرد. او جزء محدثین است. حتی می گویند حدیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را هم در رساله ای به نام «الصادفه» نوشته است. در این سفر، امام حسین (علیه السلام) با فرزدق شاعر برخورد و از او سؤال کرد که «ما وَرائُکَ»(12) و چیزهایی گفت. بعد به عبدالله بن عمروبن عاص برخورد. عبدالله به فرزدق گفت:« هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(13). اشاره به حضرت امام حسین (علیه السلام) می کند. و می گوید:«هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، چرا تو با او نمی روی؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بین آن ها اختلاف بوده، لذا با هم فحش کاری کردند و رد شدند.
عبدالله بن عمروعاص از جوان های صحابه است. مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه کسی است وقتی می بیند امام حسین (علیه السلام) در برابر حکومت ستمگر یزید که مظهر فساد و جهل و نادانی است قیام کرده به کوفه می رود، می گوید «هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». این نخستین جایی است که از لحاظ تاریخی من دیده ام.
مورد دوم
مورد دیگر داستان مختار است که ادعا می کرد محمد بن حنفیه مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ اگرچه محمد بن حنفیه قبول نداشت و انکار می کرد. اگر حقیقتاً مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا می کند و هیچ کس هم نمی گوید: مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یعنی چه، خبری نیست. یک عده قبول کردند، عده ای هم قبول نکردند؛ ولی اصل موضوع را انکار نمی کردند و در این که آیا محمد حنفیه خود مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است یا نه بحث داشتند و یا این که اصلاً در برابر این جریان سکوت کرده بودند.
مورد سوم
مورد سوم، مسأله ی قیام محمد بن عبدالله «نفس زکیّه» در مدینه است که نوع مردم به او گرویدند. در کشور مغرب که خیلی تمایلات اهل بیتی و تشیّع دارند، عالمی می گفت: علت این که ما پیرو «امام مالک» شدیم، این است که وقتی مردم به امام مالک گفتند آیا سراغ «نفس زکیه» برویم یا نرویم؟ گفت: بروید. گفتند ما با بنی امیه بیعت کرده ایم، مالک گفت: چون این بیعت مُکْرَه است، قبول نیست. آن عالم مغربی می گفت: چون او از محمد نفس زکیه حمایت کرد، ما هم گفتیم این با اهل بیت علیهم السلام خوب است، پس از او پیروی می کنیم و تا امروز هم پیرو او هستیم.
در همان موقع، در سال 145 که زمان منصور بود، هم در مدینه و هم در بصره برادرش ابراهیم قیام کرد. در تاریخ دارد که منصور خوابش نمی برد؛ می گفت: رختخواب برای من نیندازید تا ببینیم بالاخره حق با ما است یا با این دو برادر. بعد از کشتن آن ها احساس آرامش کرد و راحت شد.
مردم به این ها گرویدند. اگر مهدویت در اذهان نبود، چرا این قدر به این ها گرویدند. برچه اساسی می گفتند محمد نفس زکیه، مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. در مسند ابی داوود در بابی که راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، این طور نقل می کند: ... لو لم یبق من الدنیا إلا یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللهُ ذلکَ الیوم حتی یَبعَثَ رجلاً من اهل بیتی یَملاءُ الارض عدلاً و قسطاً کما مُلئتْ جوراً و ظلماً(14).
من شک ندارم این حدیث با تأیید او درست شده، چون اسم او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم کسانی که با عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کردند، بسیار زیادند و شاید بیش از همه در آفریقا بود. خیلی ها در کتب تاریخی شرح حال و قیام این ها را نوشته اند که هرکس قیام می کرده است به عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او نگاه می کردند. عبیدالله بن مهدی نخستین خلیفه ی فاطمیین در «مهدیه» (تونس فعلی)، به نام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کرد.
در آفریقا هنوز هم که هنوز است، از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحبت می کنند.
در سومالی مجله ای است به نام «المنتظر».
آخرین کسی هم که قیام کرد و کارش گرفت «مهدی سودانی» بود که بالاخره انگلیسی ها را از سودان بیرون کرد. اسم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنوز هم در میان این ها هست.
در منزل وزیر امورخارجه ی سودان که بودیم می گفت: مهدی (علیه السلام) و درباره ی حضرت صحبت می کرد. در هر حال، نام حضرت در میان آن ها زنده است. این ها مسلمان مالکی هستند. مقام مهدویت برای مهدی سودانی که قیام کرده قائلند؛ به خصوص که با استعمار انگلستان جنگید تا این که انگلیسی ها به زحمت بر او غلبه کرده و او را کشتند. مهدی سودانی در نظر آن ها مقدس است و در خارطوم (پایتخت سودان)گنبدش از همه جا دیده می شود.
این مسأله از لحاظ تاریخی از قرن اول شروع شده است. مردم اصل آن را انکار نمی کردند و حتی اگر کسی چنین ادعایی می کرد، به او عقیده پیدا می کردند و او را مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خواندند. آقای دکتر محمد علوی مالکی، فرزند سید عباس علوی مالکی، در مکه قطب است. به اصطلاح، مرید دارد و صاحب یک تشکیلات عریض و طویل. یک بار به او گفتم: اگر از شما دعوت بکنیم به ایران بیایید، می آیید، گفت: اگر بیایم، می گویند رفته اصحاب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را جمع کند. هر سال که می رویم صحبت از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انتظار می کند. از این قبیل مسائل زیاد است و انسان از لحاظ تاریخی باید یقین بکند. در این زمینه پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایاتی دارد و صحابه باور کردند و انتظار هم داشته اند، منتها تطبیقش بر افراد به اشتباه صورت گرفته است.
روایات مهدویت نزد اهل سنت
در مورد روایات، روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را صحاح سِتَّ همه شان ذکر کرده اند و بابی دارند، غیر از بخاری. بخاری می گوید مسیح که نزول می کند با امامشان بیعت می کند. اسم نمی برد. بالاخره این مسأله آن جا هم هست؛ اما بقیه ی صحاح سِت بعضی شان باب دارند و بعضی در همان باب فضائل اهل بیت (علیهم السلام) می گویند. منتها با همین اشتباه کاری ها که «... اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی... »(15).
نکات پایانی
آنچه در پایان میل داشتم بگویم، سه نکته است.
کشتار و خونریزی؟!
یکی این که در بسیاری از روایات مسأله ی کشتار و خونریزی آمده و ذکر شده که جوی های خون و آسیاهای خون راه می افتد. این ها در یک دوران هایی نقل شده که اصلاً روح حاکم بر دنیا همین چیزها بوده است. در آن دوران، به هرکس بیشتر خونریزی می کرد نشان می دادند که شجاعت اش بیشتر است. عقیده ی من این است که در این ها باید تحقیق بشود که چه مقدار اصل و سندیت دارد. در حدیثی که مورد اتفاق فریقین است می گوید:
[... یملاءُ الارضَ قسطاً و عدلاً کما مُلئتْ ظلماً و جوراً]. (16)
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای برقراری عدل و قسط می آید. در بعضی از جاها کسانی هستند که مقاومت بکنند و حضرت باید با آن ها بجنگد؛ اما نمی شود گفت، اصلاً شعار حضرت آدم کشی و خونریزی است. متأسفانه منبری ها و مداح ها این مسائل را خیلی دنبال می کنند و در ذهن مردم هم همین چیزها است. باید از حضرت به عنوان یک مرد عادل و طرفدار عدل یاد شود. باید او را دادگستر جهان معرفی بکنیم. حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نه به طور اعجاز بلکه به طور طبیعی رهبری جهان را به عهده می گیرد. این هم خودش یک نکته است که آیا کارهای حضرت همه اش معجزه و اعجاز است یا جریانی است که طبع بشر به سمتی پیش می رود که بالاخره از همه ی شعارها، حکومت ها و از همه ی فرماندهان مأیوس می شود و با اضطرار طالب عدل می گردد. بعد ندایی بلند می شود که با وسایل روز به گوش همه می رسد. آن وقت مردم مطالعه می کنند. مبلغین تبلیغ کرده، فلسفه ی قیام و ظهورش را بیان می کنند و در نتیجه مردم به آن حضرت می گروند.
رهبری جهان
نکته ی دیگر، مسأله ی رهبری در جهان است نه سلطنت و حکومت بر جهان. این را هم باید درباره اش مطالعه کرد و مسأله ی خیلی مهمی است. بالاخره جهان به طرف یک قطبی شدن پیش می رود اما نه قطبی که فقط یک کشور و یا یک حکومت باشد. این اصلاً عملی نیست و چیزی نیست که روی آن تکیه کنیم با اختلاف ملت ها و اقوام و ملیت ها و...؛ ولی رهبری می شود واحد باشد. ما باید بگوییم که او رهبر واحد جهان است. بالاخره مردم دنیا می بینند او سخن حق می گوید. البته طبعاً او یک نوع وراثتی هم نسبت به زمین، به عنوان رهبر، حتماً خواهد داشت.
شعارهای مدعیان مهدویت
نکته ی دیگر، این است که در روایات ویژه ی علائم ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شعارهای مهدی های ظهور کرده نیز دیده می شود. هرکس که ظهور می کرد، روایت می خواندند. درباره ی «محمد نفس زکیه» گفته شده که «... اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی... »(17). در «سنن ابی داوود»، به همین صورت آمده است. «بن باز» روحانی وهابی سعودی گفته بود: روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) درست است؛ اما نه آن طوری که شیعیان می گویند بلکه به گونه ی دیگری است. نظر او به همین روایت «ابن داوود» است. در ارشاد مفید ظاهراً در همان باب امام دوازدهم روایتی نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «... مِنا السّفّاح و المنصور... »(18)من تردید ندارم این روایت از آن هایی است که وقتی بنی عباس روی کار آمدند- برای این که خودشان را به عنوان منجی موردنظر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) جا بزنند- گفته اند. یا در حمایت آن ها گفته شده. خلیفه ی اول آن ها سفاح بود، خلیفه ی دوم منصور و خلیفه سوم مهدی. منصور که اسم پسرش را مهدی گذاشت، متوجه بوده چه می خواهد بکند؛ یعنی آن ها هم یک نوع حکومت مهدویت برای خودشان قائل بودند. از این قبیل مطالب زیاد پیدا می شود.
وقتی ما فهمیدیم منطقه ای در افغانستان به نام طالقان وجود دارد و غیر از طالقان ما طالقانی آن جا است، من مطالعه کردم دیدم یحیی بن زید در آن جا قیام کرده و طرفدارش بوده اند. کسانی که از او حمایت می کردند، طبعاً حدیث هم به نفع او می گفتند که مثلاً از طالقان چند نفر خارج می شوند. انجام این قبیل تحقیقات مسائل را روشن می کند. وقتی خدا در ذیل این آیه می گوید: «و ما ارسَلْناک إلا رحمهً للْعالمین»(19)؛ معنایش این است که همان رحمه للعالمینی که ما به تو وعده کردیم و تو به این عنوان آمدی، با همین عباد صالح تحقق پیدا می کند.
یک چنین مسأله ای در حقیقت نتیجه ی کل ادیان و اسلام است. نتیجه ی کامل اسلام هم به دست آن حضرت ظاهر می شود.
معنویت و امید
یادم می آید در حدود 30 سال قبل در دانشگاه مشهد استادی آمده بود به نام «صلاح الصابی». شاعر و خطیبی زبردست بود. گویا عبدالناصر او را تعقیب می کرد و می خواست بکشد. او به امام موسی صدر (حفظه الله تعالی) پناه برده بود. ایشان او را به دانشگاه مشهد آورد و گفت شما از این استفاده بکنید. چند سال آن جا بود. بعد هم آمد تهران درباره ی تشیع خیلی مطالعه کرد. اشعاری هم درباره حضرت زهرا (علیها السلام) و امام حسین (علیه السلام) و دیگران گفت. شعری را در کنگره ی شیخ توسی گفت که در یادنامه ی شیخ آمده است. ایشان بعد از مطالعات زیاد گفته بود: فرق بین تشیع و تسنن این است که تشیع رشته ی معنویت اسلام و رهبری را قطع نکرده؛ هنوز هم ادامه دارد و هنوز امید دارد. در حالی که برای اهل سنت و عقیده ی عمومی این گونه نیست که هنوز انتظار داشته باشند. انتظار عمومی در اهل سنت نیست و در شیعه هست. او می گفت: این برای شیعه خیلی امتیاز است که خودشان را مرتبط با رسالت و با خدا می بینند و انتظار چنین کسی را دارند آن هم نه فقط بیاید احکام را بگوید یا در ممالک اسلامی حکومت بکند؛ بلکه حکومت جهانی پدید آورد. این یک امید فوق العاده ای است که شیعیان دارند. اهل سنت این را ندارند شما برای این ارزش قائل شوید و قدر آن را بدانید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت ها :
1. انبیا(21): 105-107(در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم «بندگان شایسته ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد». در این ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان. ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
2. قصص(28): 58. (... و ما وارث آنان بودیم)
3. انبیا(21): 107. (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج9، ص 103 و126. (آنان یاران مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند).
5. صف(61) :9؛ توبه(9): 33؛ فتح (48): 28. (او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ی ادیان غالب سازد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند).
6. نور(24): 55. (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت... ).
7. انبیا(21): 105.
8. طبرسی: مجمع البیان، ج16، ص 171. (مؤید آن روایتی است که شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند).
9. شرف الدین، علی الحسینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص 327؛ محمدی ری شهری، محمد: میزان الحکمه، ج1، ص 179، حدیث شماره ی 1172. (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، همانا خداوند آن یک روز را چنان طولانی کند تا مردی از اهل بیت من برخیزد که زمین را از عدل و قسط پر سازد، چنان که از جور و ظلم پر شده است).
10. گوینده ی محترم منبعی ذکر نفرموده است.
11. انبیا(21): 105. (در «زبور» بعد از ذکر [تورات] نوشتیم).
12. پشت سرت چیست؟
13. این همان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
14. شرف الدین، علی العینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص 327؛ سنن ابی داوود، ج2، ص 309. (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدای تعالی آن روز را چنان طولانی کند تا مردی از من یا از اهل بیتم قیام کند که زمین را از عدل و قسط پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
15. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص 102. (... اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است... ).
16. همان. (... او زمین را از قسط و عدل پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
17. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج51، ص 102. (... اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است... ).
18. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج29، ص 453. (... سفاح و منصور از ما هستند... یادآوری: منظور از این دو، سفاح، منصور عباسی نیستند؛ بلکه منظور حضرت امام حسین و حضرت امام علی (علیهما السلام) هستند.)
19. انبیا(21): 107. (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.)
منبع مقاله :
امینی، ابراهیم... [و دیگران]، (1381) قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ چهارم
معاونت سیاسی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه
انتهای پیام/