سوغات جعفریان از افغانستان برای رهبر انقلاب/اینجا کسی به پاسپورت‌ها نگاه نمی‌کند

سوغات جعفریان از افغانستان برای رهبر انقلاب/اینجا کسی به پاسپورت‌ها نگاه نمی‌کند

خبرگزاری تسنیم: دیشب بزرگترین محفل شعر ایرانی برگزار شد. با حضور بلندپایه‌ترین مقام ایرانی، رهبر معظم انقلاب. این‌جا از معدود محافل رسمی است که مهاجرین افغان در کنار ایرانی‌ها بر صدر می‌نشینند. اینجا کسی به پاسپورت‌ها نگاه نمی‌کند

خبرگزاری تسنیم

یکی از نویسنده‌های معروف ایرانی تعریف می‌کند که چند سال پیش در محفلی ادبی نزد رهبر انقلاب بوده‌اند که ایشان در جریان گفتگو‌های معمول سوال می‌کند که چرا در محفل مشهور شعرخوانی نیمه رمضان، شاعران افغانستانی حاضر نمی‌شوند و پیشنهاد می‌دهد که از این به بعد این اتفاق بیفتد. یکی از مسئولین حاضر در این جمع کاظم‌ کاظمی شاعر مشهور افغانستانی مقیم ایران را پیشنهاد می‌دهد که رهبر انقلاب می‌‌گوید: آقای کاظمی که دیگر ایرانی شده است . از خود افغانستان هم شاعران بیایند...

این ماجرا منجر به سرفصل جدیدی در تاریخ مواجهه ایرانی‌ها با افغان‌ها می‌شود. الان چند سالی است که محفل شعرخوانی نیمه رمضان نزد مقام معظم رهبری، با حضور شاعران افغانستانی برگزار می‌شود و یکی از شیرین‌ترین تجربه‌های افغانستانی‌ها در ایران در این شب رقم می‌خورد. تجربه شیرینی که رهبر انقلاب راسا پیشنهاد و اجرایی شدن آن را بر عهده می‌گیرد و تفاوت این نگاه با نگاه مدیریت فرهنگی آن‌قدر واضح است که دیگر نیازی به شرح و واکاوی ندارد. افغانستانی‌ها اینجا بر صدر می‌نشینند تکریم می‌شوند به شایستگی‌هایش فرهنگی‌شان توجه می‌شود و خلاصه‌اش کنیم اینجا اصلا ایرانی و افغانستانی ندارد.این گزارش یکی از شاعران افغانستانی حاضر در جلسه دیروز شاعران با رهبر انقلاب است:

انبوهی از مهمانان خارجی و داخلی فضای حیاط حوزه هنری را پر کرده بودند. هرکدام از همدیگر میپرسیدند چه ساعتی راه میافتیم. کارت‌های ورود به مجلس را در حسینیه حوزه هنری که به نام مقام معظم رهبری مزین است را در آن لحظه در بین ما توزیع کردد. بازار سلام و علیک‌ها خیلی داغ و دلچسب بود.

هرکسی دوستی را می‌دید به سرعت بغل باز میکرد و با هم سلام و علیکی میکردند و ماچ و بوسه‌ای می‌گرفتند. در این میان بسیاری از شاعران مهمان مبهوت فضا و این‌همه شور و علاقه به اطرافشان نگاه می‌کردند. چندتن از خبرنگاران رسانه‌ها نیز هرکدام سعی می‌کردند بیشتر با مهمانان و در رابطه با برنامه پیش‌رو صحبت کنند.

شاعران جوانی که از شهرستان‌ها دعوت شده بودند شور و حال دیگری داشتند. سه تن از این شاعران را در حیات حوزه هنری دیدم که در کنار درختی با خودشان شعرشان را بلند زمزمه میکردند. شاید قرار بود اینها نیز شعری را بخوانند. در این میان پروفسور ظهیر احمد صدیقی، مهمانی از کشور پاکستان، با لباس کاملا سفید، در بین دیگر مهمانان نمود بیشتری برای دیده شدن داشت. همه مهمانان از کشورهایی مانند هندوستان، افغانستان، تاجبیکستان و حتی شاعر پارسی گوی روسی با لبخند منتظرحرکت بودند.

وقتی که سوار پنج اتوبوس حامل شاعران می‌شویم، آنهایی که از محل بیت رهبری اطلاعی ندارند از یکدیگر می‌پرسند که چند ساعت در راه هستیم؟ اما خیلی زود می‌فهمند که راه زیادی نداریم. همه منتظر رسیدن به بیت مقام معظم رهبری هستند.

سوغات جعفریان از افغانستان برای مقام معظم رهبری

خیابان‌های خلوت تهران، در یک عصر بسیار گرم تابستانی و رمضانی کمک می‌کند که ما زودتر به خیابان جهوری و بیت مقام معظم رهبری برسیم. همه از ماشین‌ها پیاده می‌شوند. در اینجا هرکس دوست صمیمی خود را کنار خود می‌آورد و به سمت درب ورودی می‌روند. گاهی صدایی می‌آید که فلانی کجایی؟ یا گاهی کسی میگوید فلانی کارتت دستت است؟ محمدحسین جعفریان را با آن جسم نحیف و عصای همیشگی‌اش همراه با دو بسته پر از کتاب در دستش می‌بینم به سمتش می‌روم سلامی می‌کنم و از او می‌پرسم آقای جعفریان، مگر مجبوری که با این وضعیت این کتاب‌ها را حمل کنی؟ با خنده می‌گوید: چه کار کنم، سوغات افغانستان است‌!

بسته کتاب‌ها را از دستش می‌گیرم، از او علت این حرفش را می‌پرسم. باز هم لبخند میزند و میگوید که ناشری از افغانستان این کتاب‌ها را به مقام معظم رهبری هدیه کرده است. کتابها را از دستش میگیرم تا کمک حال او باشم. محمد کاظم کاظمی هم می‌رسد و  یک بسته ای از کتاب ها را هم او میگیرد و راه میافتیم به سمت بیت مقام معظم رهبری. من جلوتر می‌روم، سه چهار نفر از دوستان را میبینم که بدلیل همراه نداشتن کارت شناسایی چهره شان را نگرانی پوشانده است که آیا میتوانند وارد شوند یا نه. اما سرانجام بعد از بازرسی کتاب‌ها، همراه تمام شاعران به نوبت وارد فضای حیاط بیت مقام معظم رهبری می‌شویم.

فضایی که سرشار از معنویت و پاکی یک عصر رمضان است. بر روی فضای سبز بیت مقام معظم رهبری فرش هایی از جنس جاجیم پهن کرده‌اند تا مهمانان آنجا به صف نماز بایستند و منتظر باشند. شاعران یکی از پس دیگری وارد میشوند. هرکسی را که میشناسم و با نامشان آشنا هستم را میبینم و بسیار خوشحال می‌شوم. لحظات به کندی می‌گذرد. کنار دست من سعید بیابانکی نشسته است. این طرف هم محسن سعیدی شاعر افغانستانی. ولی همه ما منتظر حضور مقام رهبری هستیم که ایشان را زیارت کنیم. پیش از از ورود آقا هر چند نفر از شاعران با هم نجوا می‌کنند و و از این شب شعر صحبت می‌کنند که ناگهان عطر صلوات حضور مقام معظم رهبری را نوید می‌دهد.

در آن زمان ایشان روبروی حاضران و برروی یک صندلی می‌نشینند. اولین کسی را که می‌بینم جلوی ایشان با یک لباس سفید بلند و جسم خمیده می‌رود، همان پروفسور ظهیرالدین صدیقی است. بعد از او موسوی گرمارودی خدمت آقا می‌رود. ساعت دقیقا 8 و بیست و پنج دقیقه عصر شنبه تاریخ 21 تیرماه 1393 است. قادر طهماسبی و انصاری نیا شاعران بعدی هستند که خدمت مقام معظم رهبری می‌‎روند. انگار همه شاعران به خود می‌آیند که از قافله عقب مانده اند و هر کدام کتابی با نامه ای بر دست سعی میکنند که خودشان را به حضرت آقا برسانند. با اینکه بسیار وقت کم است، بسیاری از شاعران فرصت پیدا میکنند که کتاب و یا نامه شان را به حضرت آقا بدهند که با صدای ملکوتی اذان مغرب آنهایی که نوبتشان نرسیده بود برمیگردند و سرجایشان به نماز قامت میبندند.

چه نماز با صفایی و صمیمیت خاصی در فضا و با معنویتی خاص‌تر در این فضا فراهم آمده است. خودم در این جمع بسیار کوچک احساس می‌کنم. با خودم می‌گویم من کجا و اینجا کجا؟‌ با ناباوری من نماز مغرب و عشا به پایان می‌رسد در آن لحظه متوجه می‌شوم که نه خودم بودم که به نماز ایستاده بودم.

همه بر سفره کریم افطار دعوت میشوند. ضیافت افطاری که در بیت مقام معظم رهبری شاعران پارسی گوی جهان را از کشورهای مختلف همراه با شاعران جوان و پیر ایرانی همراهی میکند. وارد اتاقی می‌شویم که سفره‌ها پهن هستند. خرما، سبزی خوردن، پنیر و ... اما بیشتر از همه آب نظرم را جلب میکند احساس میکنم از بیشتر از روزهای دیگر تشنه هستم. اینکه هرکس در هر کجا بشیند آزاد است.  دوستی با توجه به تجربه‌ای که دارد می‌گوید که افطار را زودتر بخوریم که هوای حسینیه داخل مطلوبتر است.

بهعد از افطار وارد حسینیه می‌شویم. من و آقای جواد محدثی وقتی وارد حسینیه می‌شویم هوای خنک و مطبوع حسینیه حال ما را جا می‌آورد. آقای محدثی می‌گوید که چه هوایی! من میگویم اینجا بهشت است. وارد حسینیه که میشویم صندلی ها بسیار منظم چیده شده است.  عده ای شماره دارند آنها کسانی هستند دو ردیف صندلی برای آنها مقابل مقام معظم رهبری تعبیه شده است و بقیه حاضرین شماره‌ای ندارند. شماره‌هایی که مسئولان برگزار کننده به آنها داده‌اند، اما من مهمان بدون شماره ام.

در ردیف سوم، روبروی جایگاه حضرت آقا می‌نشینم. و منتظر شروع شب شعر به یادماندنی سال 1393 می‌مانم. صندلی حضرت آقا خالی است. سمت راست صندلی ایشان آقای محمدی گلپایگانی و کنار او آقای حداد عادل نشسته اند. سمت چپ صندلی مقام معظم رهبری علیرضا قزوه نشسته است که احساس میکنم که باید که مجری برنامه باشد و بعد از او هم محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری نشسته است و بعد از او نیز فاضل نظری.

علیرضا قزوه با غزلی رمضانی، آغازگر برنامه در شب ولادت کریم اهل بیت علیه السلام میشود. اما انگار فضای شعر امسال بسیار متفاوت است. چرا که در سال‌های گذشته، شعرخوانی با یکی از شاعران نامی کشور ایران مانند آقای موسوی گرمارودی آغاز می‌شد اما این بار آغازگر شعرخوانی امسال کسی نبود جز شاعر پیشکوست کشور پاکستان، پروفسور ظهیر احمد صدیقی.

شاد بادا شهر یزد و مشهد و شیراز و قم / زنده بادا مردم جانباز و سالار شما

پروفسور ظهیر احمد صدیقی را از سالهای پیش می‌شناختم. کسی که در دفتر کارش در دانشگاه لاهور به زبان فارسی خدمت‌های زیادی داشته است. شاید سال 84 بود که ایشان با لبخند ملیحی به من گفتند که اجازه دهید من فارسی را با لهجه لاهوری صحبت کنم همانگونه که لهجه تهرانی داریم، لهجه کابلی داریم، چه فرقی می‌کند که من با لهجه لاهوری صحبت کنم؟ علیرضا قزوه در این جلسه گفت: این شاعر حافظ کل قرآن و معاون دانشگاه فارسی لاهور است و بیش از 50 کتاب برای زبان فارسی نوشته است.

یادم آن روزها میافتم که علیرضا قزوه در این جلسه گفت این شاعر حافظ کل قرآن و معاون دانشگاه فارسی لاهور و بیش از 50 کتاب برای زبان فارسی نوشته است.

وقتی که شعر او به این بیت رسید که «شاد بادا شهر یزد و مشهد و شیراز و قم / زنده بادا مردم جانباز و سالار شما»، همه حاضرین این شاعر را تشویق کردند و حضرت آقا فرموند خیلی خوب، خیلی خوب.

آخرین مصراح شعر او هم خوانده شد باز حاضرین نسبت به شعر او واکنش مثبت نشان دادند و حضرت آقا فرمودند، آقای پروفسور شعر شما خوش مضمون، خوش لفظ  و خوش جهت بود، آفرین آفرین.

شاعر بعدی که باز هم نشان از سنت شکنی شب شعر امسال بود، شاعری از کشور هند بود. شاعر هندو مذهب که به زبان فارسی برای امامان شیعه شعر می‌گویند. بالرام شکلا، مدرس دانشگاه مدرس دانشگاه دهلی است و با وجود اینکه مسلمان نیست در مورد حضرت علی شعر خواند.

حضرت آقا بعد از پایان شعر آن شاعر گفتند: «ان شاء الله که مشمول کمک آن بزرگوار قرار بگیرید»

مومن قناعت، کهنسال‌ترین، شاعر تاجیکستان، مهمان دیگری بود که به شعرخوانی پرداخت، او با شعری درباره خلیج فارس در مجلس حضور داشت

بعد از سه شاعر پیشکسوت از سه کشور مهمان نوبت به مهمان دیگری از کشور روسیه رسید. خانم آنا برزینا، خانمی که اصالتا روسی است. این شاعر ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران فرا گرفته است. با زبان فارسی شعر میگوید و جالبتر آنکه انگار در یکی از سریال‌ها به نام شهید کشوری نقش بازی کرده است.  این شاعر که اولین شاعر خانم جمع بود که شعر خواند در ابتدای شعر خود شعرش را تقدیم حضرت آقا کرده و گفت:

این خاک گوهربار که ایران شده نامش / شعری است که در بین دو دریا است کنامش (کمین گاه)
آقا هم در پایان شعر او با آفرین او را تشویق می‌کنند.

شاعر بعدی هم باز هم شاعری مهمان از کشور تاجیکستان است، خانم فرزانه خجندی شاعر نام آشنا کشور تاجیکستان شعر خود را با این مطلع آغاز کرد: درود ای قاصد فردا شبت خوش باد و روزت خوش ... / رهبر انقلاب با تکرار این مصرع فرمودند موفق باشید.

خودت گفتی به من امکان ندارد/ دل سادات در ایــران بگیرد

نوبت بعدی هم به یک شاعر از کشور همسایه یعنی افغانستان رسید، خانم سیده تکتم حسینی در حالی شعر می‌خواند که شاعران دیگری از کشور افغانستان مانند محمدکاظم کاظمی، سید ابوطالب مظفری و سید فضل الله قدسی حضور داشتند. او در شعر چهارپاره خود آورده بود:

نشسته برف پیری روی مویت  دلم می خواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است بیا تا خانه بوی نان بگیرد
بهـــــاران از تو تصویـــری ندارد،  پــدر پاییـــــز تقصیـــری ندارد
نمی خواهم که در این فصل غربت دل پرمهــرت از آبان بگیرد
غریب و خسته و بی سرپناهم، سیاه است آسمان بختگاهم
برای برگ های زرد عمـــــرم بگـــو جنگل حنــابندان بگیــــرد
پدر اندوه در دلهــا زیاد است سرِ راه تو مشکل ها زیاد است
بگو کی می رسد از راه آن روز که بر ما زندگــی آسان بگیرد
خدا قوت.. نباشی خسته ای ماه  از این دنیای تاریک و پر از آه
خدای یوسف ِ افتـــاده در چاه  تقاصت را از ایــن زندان بگیرد..
خدا را شکــــر اگر امروز غـــــم هست  حرم هست و حرم هست و حرم هست
خودت گفتی به من امکان ندارد  دل سادات در ایــران بگیرد

این شعر هم بسیار مورد توجه حضار و حضرت آقا قرار گرفت.

بعد از آن نوبت به شاعران ایرانی رسید و آن‌ها هم شعرخوانی کردند.

گذشت تا علیرضا قزوه گفت که نوبت ما تقریبا تمام شده، حضرت آقا ناگهان گفتند که کاش همگی شعر بخوانند، من احساس کردم که این جمله ناگهان بر زبان ایشان جاری شد.

مقام معظم رهبری بعد از مکثی این جمله را اضافه کردند که بعد از آن تا سحری همه جمله بمانند. این بخش صحبت‌های ایشان وزن‌دار شده بود.

جالب اینجا بود که در جایی که من نشسته بودم و از توفیقات من این بود من مستقیما به ایشان نگاه کنم و شاهد تمام حرکات و ظرافت‌هایی که اتفاق می‌افتاد را بشمارم. و حتی این را بشمارم که در آن شب شعر به یاد ماندنی حضرت آقا سه فنجان چایی نوش جان کردند.

متوجه نشدم که وزیر ارشاد چه زمانی به جمع اضافه شد که وقتی سر بلند کردم دیدم کنار حداد عادل نشسته بود.

آقای حدادعادل نیز شعرخوانی کردند و بعد از آن حضرت آقا فرمودند که الحمدالله جوانهای ما خیلی خوب بودند و این از برکات و جلوه های جوانی است.

در پایان کار آقا خطاب به آقای قزوه گفتند که آقای اسفندقه شعری ندارند؟ بعد از آن بود که امیری اسفندقه 3 شعر خواند. البته به رهنمودهایی که ایشان در گذشته به او کرده بودند که این جلسه جای قصیده خواندن نیست و آن همه حرف را در یک غزل هم میتوانستید بگوید، یادی کرد.

در آنجا بود که یکی از خانم ها گفت که اجازه بدهید خانم ها هم شعری بخوانند، چرا که آنها کم شعر خوانده‌اند. حضرت آقا فرمودند: با توجه به جمعیت آقایان شما کم شعر نخوانده‌اید.

اینگونه بود که با صلوات همه حاضران بخش شعرخوانی به پایان رسید

حضرت آقا زمانی که شعرخوانی و صحبت می‌کردند، همگی مشتاقانه به او نگاه میکردند. من متوجه شدم که بسیاری از شاعران خارجی با نوعی تحیر به چهره مقام معظم رهبری نگاه می‌کنند خصوصا در آنجایی که ایشان در رابطه با کارکرد زبانی شعر صحبت می‌کردند.

صحبت‌های ایشان که تمام شد و ما بیرون آمدیم، شاعر افغانستانی، سید اسکندر حسینی که از کابل به این مراسم دعوت شده بود با اینکه فرصتی نشد شعر بخواند، این مراسم را از بیاد ماندنی ترین شب های زندگی ادبی اش یاد کرد:"یکی از آرزوهای دیرینه‌ام این بود که در این مجلس شرکت کنم تا بتوانم برای کشور و ادبیات آن مفید باشم."

وقتی دوباره به حوزه هنری رسیدم، ساعت 30 دقیقه بامداد همه خاطرات خودم را مرور می‌کردم. شب شعری که شاعران پارسی‌گوی جهان این توفیق را پیدا کرده‌ بودند که با خاطرات بسیاری به کشورهای خودشان بازگردند.یک اتفاق بسیار مبارک.یک افطاری به یاد ماندنی با یک دیدار و شعرخوانی به یاد ماندنی‌تر.

خاطره‌ای که شاید آن را کامل‌تر بنویسم، نه تنها برای ایرانی‌ها بلکه برای تمام فارسی زبانان جهان.

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-1 : خیلی دور، خیلی نزدیک؛ مقدمه داستان بلند «ایرانی‌ها» و «افغان‌ها»

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-2روایت امیرخانی از مساله «مهاجرین افغان»: دیگر وقت نگرانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-3 برای آقای ایرانی که به نجات برادر افغانش شتافت
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش اول):مادر شهید افغانستانی مدافع حرم: کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش دوم) :مادر یک شهید افغانستانی: خیابان‌های اردوگاه مهاجرین را به نام «امام» نامگذاری کردیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 5 افغانی‌الاصل است اما قبر پاکش...

پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 6 شش سوءتفاهم بزرگ درباره مهاجرین افغان

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
triboon
گوشتیران