پناهیان: چرا احساس می‌کنیم هدایت و ضلالت تصادفی است؟

پناهیان: چرا احساس می‌کنیم هدایت و ضلالت تصادفی است؟

خبرگزاری تسنیم: پیچیدگی هدایت کار را به جایی می‌رساند که ما احساس می‌کنیم گویا موضوع هدایت شدن یا هدایت نشدن انسان‌ها، شانسی و تصادفی است. هدایت امر بسیار پیچیده‌ای است و خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند چون می‌داند در باطن آدم‌ها چه خبر است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند.

در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه ششم را می‌خوانید:

چرا ما احساس می‌کنیم که هدایت و ضلالت انسان‌ها، شانسی است؟

• یکی از ویژگی‌های هدایت، پیچیدگی آن است. چون هدایت می‌خواهد انسان را -که یک موجود پیچیده است- به خدایی که بی‌نهایت پیچیده است، جلب کند و برساند. لذا خداوند می‌فرماید: هدایت فقط کار خودم است (وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ؛ بقره/213) چه کسی جز خدا می‌تواند بفهمد که این انسانِ پیچیده، چه بدی‌هایی در نهان‌خانۀ دلش دارد؟ چه بسا خودِ آن انسان هم نداند چه بدی‌های پنهانی دارد.

• پیچیدگی هدایت کار را به جایی می‌رساند که ما احساس می‌کنیم گویا موضوع هدایت شدن یا هدایت نشدن انسان‌ها، شانسی و تصادفی است، چون کسی نمی‌تواند بگوید این انسان، در نهایت امر، هدایت می‌شود یا نه؟ لذا در روایات به پدر و مادرها توصیه شده است که تا 14 سالگی برای تربیت فرزند خود زحمت بکشید، و بعد از آن اگر دیدید آدم بدی شد، دیگر به شما ربطی ندارد و شما نمی‌توانید برایش کاری انجام دهید (قَالَ الصَّادِقُ ع: دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعاً فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ؛ کافی/6/46) چون او خودش را به خدا اثبات کرده است و لایق هدایت الهی نبوده است. البته کمک کردن به او اشکالی ندارد، کمااینکه اولیاء خدا به آدم‌های بد هم کمک می‌کردند.

چرا خدا کسی را که قصد داشت پیامبر(ص) را به قتل برساند، هدایت کرد؟

• کسی بود که می‌گفت: من خیلی کینۀ پیامبر اکرم(ص) را به دل داشتم، و قصد داشتم ایشان را به قتل برسانم. وقتی مکّه توسط ایشان فتح شد، از کشتن ایشان مأیوس شده بودم اما وقتی غزوۀ حنین پیش آمد، تصمیم گرفتم در گرما گرم جنگ، آن حضرت را به قتل برسانم. در یک فرصت مناسبی که در جنگ پیش آمد، از حضرت پشت رفتم و شمشیرم را بلند کردم، اما وقتی خواستم نزدیک او بروم، قلبم گرفت و نتوانستم کاری بکنم. گویا شعله‌ای آتش به سوی من آمد و نتوانستم. بعد پیامبر اکرم(ص) به من نگاه کرد و فرمود: خُب چرا ایستاده‌ای؟ زودباش برو با دشمن جنگ کن! بعد ایشان دستش را روی سینۀ من گذاشت و من احساس کردم محبت شدیدی نسبت به ایشان در قلبم ایجاد شده است. جلو رفتم و جنگیدم و اگر پدرم هم می‌خواست جلوی من بایستد، براى کمک به رسول خدا(ص) او را می‌کشتم.

• وقتى که جنگ تمام شد. به حضور پیامبر(ص) رفتم، به من فرمود: آنچه را که خدا براى تو مى‏خواهد بهتر از چیزى است که خودت مى‏خواهى. تو می‌خواستی کارهایی انجام دهی، ولی خداوند نخواست؛ أَنَّ شَیْبَةَ بْنَ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ قَالَ مَا کَانَ أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَیَّ مِنْ مُحَمَّدٍ... فَلَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ وَ بَقِیَ مُحَمَّدٌ وَحْدَهُ وَ النَّفَرُ الَّذِینَ بَقُوا مَعَهُ جِئْتُ مِنْ وَرَائِهِ وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ حَتَّى إِذَا کِدْتُ أَحُطُّهُ غُشِیَ فُؤَادِی فَلَمْ أُطِقْ ذَلِکَ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ مَمْنُوعٌ... ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ مُحَمَّدٌ ص فَقَالَ لِی ادْنُ یَا شَیْبَةُ وَ قَاتِلْ وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی صَدْرِی فَصَارَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیَّ... فَلَمَّا انْقَضَى الْقِتَالُ دَخَلْنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لِی الَّذِی أَرَادَ اللَّهُ بِکَ خیرا [خَیْرٌ] مِمَّا أَرَدْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ حَدَّثَنِی بِجَمِیعِ مَا زَوَّرْتُهُ فِی نَفْسِی. فَقُلْتُ مَا اطَّلَعَ عَلَى هَذَا إِلَّا اللَّهُ فَأَسْلَمْتُ»(خرائج/1/118)

• چرا برای کسی که می‌خواست پیامبر(ص) را به قتل برساند، این اتفاق افتاد و هدایت شد؟ آیا شانسی بود؟ نه! به خاطر این بود که او یک خوبی‌ای در درونش داشته و حتماً یک روزی در زندگی‌اش به یک هدایتی از هدایت‌های الهی جواب مثبت داده و لذا خداوند دست او را گرفت و هدایتش کرد.

بعضی‌ها یک مردانگی‌هایی دارند که خدا هدایت‌شان می‌کند و بعضی‌ها هم یک نامردی‌هایی دارند

• بعضی‌ها یک مردانگی‌هایی دارند که خدا هدایت‌شان می‌کند از سوی دیگر آدم‌هایی نیز هستند که در کنار خوبان عالم هستند ولی یک نامردی‌هایی دارند. به عنوان مثال، برخی از اصحاب پیامبر(ص) که انس بن مالک هم در بین آنها بود، از پیامبر(ص) می‌خواهند که اصحاب کهف را به آنها نشان دهد. پیامبر اکرم(ص)  می‌خواهد علی بن ابیطالب(ع) هم با آنها همراه شود و بعد مکاشفه‌ای برای آنها رخ می‌دهد و اصحاب کهف را می‌بینند. به آنها سلام می‌دهند ولی اصحاب کهف جواب نمی‌دهند. بعد علی(ع) به اصحاب کهف سلام می‌دهد و اصحاب کهف سلام ایشان را جواب می‌دهند. حضرت از آنها می‌پرسند: چرا جواب مرا دادید و جواب آنها را ندادید؟ می‌گویند: ما مأمور هستیم به پیامبر(ص) یا وصی او جواب دهیم و تو وصی پیامبر(ص) هستی.

• بعد از این جریان، پیامبر(ص) به انس بن مالک فرمود: تو شاهد باش و اگر یک روزی لازم شد براى این قضیه به نفع علی(ع) شهادت بده! اما بعدها در جریان احتجاج برای خلافت وقتی علی(ع) از انس بن مالک خواست که شهادت بدهد، او شهادت نداد و گفت که من یادم نمی‌آید! علی(ع) فرمود اگر واقعاً یادت می‌آید و نمی‌گویی، خداوند تو را دچار بیماری کوری و برص(پیسی) کند. انس از جای خود بلند نشده بود که به این دو بیماری دچار شد و تا آخر عمرش هم گرفتار این بیماری‌ها بود. (أَنَّ الصَّحَابَةَ سَأَلُوا النَّبِیَّ ص أَنْ یَأْمُرَ الرِّیحَ فَتَحْمِلَهُمْ إِلَى أَصْحَابِ الْکَهْفِ... فَقَامَ عَلِیٌّ ع فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ الَّذِینَ‏ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً  فَقَالُوا وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ... فَحَدَّثَنَا کَأَنَّهُ کَانَ مَعَنَا ثُمَّ قَالَ اشْهَدْ بِهَذَا لِعَلِیٍّ یَا أَنَسُ. قَالَ أَنَسٌ فَاسْتَشْهَدَنِی عَلِیٌّ ع وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَدَاهَنْتُ فِی الشَّهَادَةِ. فَقَالَ إِنْ کُنْتَ کَتَمْتَهَا مُدَاهَنَةً مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَبْرَصَکَ اللَّهُ وَ أَعْمَى عَیْنَیْکَ وَ أَظْمَأَ جَوْفَکَ فَلَمْ أَبْرَحْ مِنْ مَکَانِی حَتَّى عَمِیتُ وَ بَرِصْتُ. وَ کَانَ أَنَسٌ لَا یَسْتَطِیعُ الصَّوْمَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا فِی غَیْرِهِ مِنْ شِدَّةِ الظَّمَاءِ وَ کَانَ یُطْعِمُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ کُلَّ یَوْمٍ مِسْکِینَیْنِ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْیَا وَ هُوَ یَقُولُ هَذَا مِنْ دَعْوَةِ عَلِیٍ؛ خرائج/1/210)

خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند /کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد

• هدایت امر بسیار پیچیده‌ای است و خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند چون می‌داند در باطن آدم‌ها چه خبر است. کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد که باعث می‌شود خدا هدایتش کند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «به خدا قسم ما اهل‌بیت را کسی از عرب و عجم(از همۀ آدم‌ها) نمی‌تواند دوست داشته باشد مگر اینکه اهل بیوتات باشد(خانواده‌دار و اصیل باشد) و یک شرافتی و یک گوهری داشته باشند و باطن‌دار باشند و کسی نمی‌تواند ما را دشمن بدارد، مگر هر آدمی که یک ناپاکی و پستی‌ای دارد؛ وَ اللَّهِ لَا یُحِبُّنَا مِنَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ إِلَّا أَهْلُ الْبُیُوتَاتِ وَ الشَّرَفِ وَ الْمَعْدِنِ وَ لَا یُبْغِضُنَا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ إِلَّا کُلُّ دَنَسٍ مُلْصَقٍ»(کافی/8/316) اصالت خانوادگی لزوماً به این معنا نیست که از خانوادۀ مشهوری باشد، بسیاری از مشهورین در صدر اسلام و بعد از آن بوده‌اند که هدایت نشده و نابود شده‌اند. و بعضی‌ها هم، غلام یا برده بوده‌اند ولی به لحاظ خانوادگی یک اصالت و یک ریشه یا گوهری دارند. مثلاً بعضی‌ها یک غیرتی دارند، بعضی‌ها یک حیائی دارند. بعضی‌ها یک سخاوتی دارند.

• در همان آغاز قرآن کریم، خداوند می‌فرماید: این قرآن هر کسی را هدایت نمی‌کند بلکه فقط کسانی را که «تقوا» داشته باشند هدایت می‌کند. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(بقره/2) و البته هر کسی که کار خوبی انجام دهد، جزء متقین نخواهد بود. قابیل هم کار خوب انجام داد(قربانی داد) ولی خداوند از او قبول نکرد و فرمود که خدا فقط از متقین قبول می‌کند. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین»(مائده/27)

آن روی سکۀ هدایت، ضلالت است / چرا بعضی‌ها هدایت نمی‌شوند؟

• آن روی سکۀ هدایت، ضلالت است و همان‌طور که هدایت پیچیده است، ضلالت هم پیچیده است. می‌خواهیم ببینیم چرا بعضی‌ها هدایت نمی‌شوند؟

• خداوند می‌فرماید: «بعضی‌ها با تأکید زیاد به خدا قسم می‌خورند که اگر یک معجزه و نشانه‌ای بیاوری، ما ایمان خواهیم آورد. به آنها بگو آیات و نشانه‌ها و معجزات، در دست خداوند است و شما نمی‌دانید که اگر این آیات و نشانه‌ها را بفرستم، باز هم ایمان نخواهند آورد؛ وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُون»(انعام/109) در آیه بعد می‌فرماید: «اصلاً خودمان اگر آیه و نشانه‌ای نازل شود، چشمان آنها را می‌بندیم و دل‌های آنها را کور می‌کنیم که تحت تأثیر آیه و نشانه قرار نگیرند و در همان کفر مرحلۀ اول‌شان که ایمان نیاوردند؛ باقی بمانند؛ وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فىِ طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُون»(انعام/110)

اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند برای این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند

• طبق آیه فوق کسانی که از پیامبر(ص) درخواست معجزه می‌کردند، در واقع مشکل‌شان کمبود نشانه و معجزه نبود. و خداوند هم می‌داند که چرا آنها در همان مرحلۀ اول ایمان نیاوردند؟ چون آنها آدم‌های رذلی هستند (یک رذالتی در دل‌شان دارند) و ایمان نیاوردن‌شان صرفاً به‌خاطر یک جهالت سطحی یا اشتباه نبوده است. لذا خدا می‌فرماید: اگر معجزه و نشانه‌ای هم بفرستم، اصلاً نمی‌گذارم آنها ببینند. (وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ)

• در آیۀ بعد می‌فرماید: «اگر ما ملائکه را بر اینها نازل کنیم و مرده‌ها با آنها سخن بگویند و همه‌چیز را محشور کنیم و مقابل چشمان‌شان بیاوریم، آنها ایمان نمی‌آورند؛ وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیهِْمُ الْمَلَئکَةَ وَ کلََّمَهُمُ المَْوْتىَ‏ وَ حَشرَْنَا عَلَیهِْمْ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ قُبُلًا مَّا کاَنُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ»( انعام/110) این نشان می‌دهد که کار هدایت فقط در دست خودِ خداوند است و اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند به خاطر این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند.

بعضی‌ها هر معجزه‌ای برای‌شان آورده شود، ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها هم با یک تلنگر، متحول می‌شوند

• بعضی‌ها هستند که هر آیه و نشانه‌ و معجزه‌ای هم برای‌شان آورده شود، ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها هم با یک تلنگر، کاملاً متحول می‌شوند مثلاً با یک نصیحت و موعظه یا با شنیدن یک آیۀ قرآن هدایت می‌شوند.(مانند فضیل عیّار که با شنیدن یک آیۀ قرآن، متحول شد)

• یک مرد اعرابی نسبت به پیامبر(ص) بغض و کینۀ زیادی در دل داشت به حدّی که صریحاً به پیامبر گفت: اگر فرصتی پیدا کنم، تو را به قتل می‌رسانم! پیامبر(ص) فرمود: چرا می‌خواهی مرا بکُشی؟ به من ایمان بیاور! او گفت: من به تو ایمان بیاورم؟! هرگز به تو ایمان نمى‏آورم مگر اینکه این سوسمار به تو ایمان آورد (و به سوسماری که آنجا بود اشاره کرد) حضرت به آن سوسمار فرمود: اى سوسمار، من کیستم؟ سوسمار گفت: تو فرستاده پروردگار عالم و خاتم پیامبران هستى. سعادتمند است کسى که تو را تصدیق کند و زیانکار است کسى که تو را تکذیب نماید. آن شخص وقتی این معجزه را دید، به پیامبر(ص) گفت: وقتى پیش تو آمدم مبغوضترین شخص نزد من بودى ولى الآن محبوبترین فرد هستى. و بعد هم به پیامبر(ص) ایمان آورد و پیش قبیله خود «بنى سلیم» برگشت و قضیه را به آنها گفت و هزار نفر از آنها مسلمان شدند. (أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ فِی أَصْحَابِهِ إِذْ جَاءَ أَعْرَابِیٌّ وَ مَعَهُ ضَبٌّ قَدْ صَادَهُ وَ جَعَلَهُ فِی کُمِّهِ قَالَ مَنْ هَذَا قَالُوا هَذَا النَّبِیُّ فَقَالَ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى مَا أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَوْ لَا أَنْ یُسَمِّیَنِی قَوْمِی عَجُولًا لَعَجَّلْتُ عَلَیْکَ فَقَتَلْتُکَ... فَإِنَّکَ الْآنَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی وَ وَالِدَیَّ  أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَرَجَعَ إِلَى قَوْمِهِ وَ کَانَ مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ فَأَخْبَرَهُمْ بِالْقَضِیَّةِ وَ آمَنَ أَلْفُ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ؛ الخرائج/1/38)

خدا برای دشمنان مؤمنین فرصت‌هایی پیش می‌آورد که با سخنانی قشنگ و فریبنده، یکدیگر را تأیید کنند تا هدایت نشوند

• خداوند در ادامۀ آیات فوق می‌فرماید: «این است که ما برای هر پیامبری، دشمنانی قرار می‌دهیم، شیاطین و دیوهایی که انسان یا جنّ هستند، اینها برای همدیگر، سخنان قشنگ و زیبایی می‌گویند(انگار می‌خواهند همدیگر را در کفرشان دلداری دهند و همدیگر را تأیید و تقویت کنند و به هم دلگرمی بدهند)؛ وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَا لِکلُ‏ِّ نَبىِ‏ٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْانسِ وَ الْجِنّ‏ِ یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلىَ‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»(انعام/112)

• گاهی اوقات خداوند به بعضی‌ها فرصت می‌دهد که از مؤمنین، ایرادهایی بگیرند(از عدم توفیق مؤمنین در برخی صحنه‌ها سوء استفاده کنند) و بعد هم چهارتا تهمت و دروغ روی آن بگذارند و یک سخنان دهان‌پُرکن و فریبنده و طعنه‌آمیزی علیه مؤمنین درست کنند تا به این وسیله یک تأییدی برای خودشان پیدا کنند و به آن دلگرم شوند. به خصوص اینکه امروزه با امکاناتی مثل سایت‌ها، پیامک‌ها و... این سخنان دهان‌پُرکن را خیلی زود بین خودشان منتشر می‌کنند.

• می‌دانید چرا خداوند این بساط را برای اهل کفر و باطل، فراهم می‌کند؟ برای اینکه آنها با این سخنان دهان‌پُرکن و قشنگ، همدیگر را تأیید و تقویت کنند تا هدایت نشوند و به سوی خدا نروند. یعنی خداوند یک فرصت‌هایی برای آنها پیش می‌آورد که بتوانند با یک سخنانی، خودشان را تأیید کنند و به خودشان مغرور شوند تا هدایت نشوند و در لجنزار ضلالت فرو بروند.
• چون آنها در همان مرحلۀ اول ایمان نیاورده بودند و خدا می‌داند که آنها به‌‌خاطر رذالتی که در دل داشتند، ایمان نیاورده بودند، لذا خدا اصلاً نمی‌گذارد ایمان بیاورند. بعد خداوند می‌فرماید: «اگر خدا می‌خواست نمی‌گذاشت آنها این کارها را انجام دهند(یعنی خدا می‌خواهد که این کارها را انجام دهند) آنها را رها کن و بگذار افترا ببندند؛ وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ  فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْترَُون»(انعام/112)

خدا به دشمنان مؤمنین این فرصت را هم می‌دهد که با سخنان فریبنده و دهان‌پُرکن، سایر افراد ناشایست را هم جذب کنند

• در آیه بعد می‌فرماید: «(می‌دانید چرا من این فرصت را به آنها می‌دهم؟) برای اینکه می‌خواهم دلِ سایر کسانی که ایمان نیاورده‌اند به آنها(دشمنانی که سخنان فریبنده می‌گویند) علاقمند شود و جذب شود، تا آنها را بپسندند و اینها هم به همان جایی برسند که آن دشمنان به آنجا رسیده‌اند؛ وَ لِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفِْدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ لِیرَْضَوْهُ وَ لِیَقْترَِفُواْ مَا هُم مُّقْترَِفُون»(انعام/113)

• خداوند به دشمنان مؤمنین اجازه می‌دهد که سخنان به‌ظاهر قشنگ ولی فریبنده بگویند تا سایر آدم‌های ناشایست و رذلی که ایمان نمی‌آورند، از آن سخنان فریبنده، خوش‌شان بیاید و عاشقِ آنها شوند و دور آنها جمع شوند. یعنی خداوند یک سخنان قشنگ(و فریبنده‌ای) را به زبان دشمنان پیامبر و اولیاء‌الله جاری می‌کند تا افراد رذلی که ایمان نیاورده‌اند آن سخنان زیبا را بپسندند و به همان طرفی بروند که دشمنان خدا رفته‌اند و به این ترتیب، در ضلالت خود باقی بمانند و دیگر هدایت نشوند.

• اگر این آیات را واقعاً جدّی بگیریم، خوف از ضلالت در دل‌های ما می‌افتد و این لازم است. در کنار شوق به هدایت، نیاز است که خوف از ضلالت هم در دل ما باشد تا ملتمسانه از خداوند هدایت را تمنا کنیم و برای هدایت شدن، درِ خانۀ خدا ضجه بزنیم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon