قهوهخانهای برای کسانی که از دود متنفرند
خبرگزاری تسنیم: بازار تهران هزاران حجره و مغازه را در خود جای داده است وهزاران نفر روزانه در آن رفتوآمد میکنند اما برای اکثر حجرهدارهای آنجا، قهوهخانه درویش نامی آشناست ...
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم،بازار تهران هزاران حجره و مغازه را در خود جای داده است وهزاران نفر روزانه در آن رفتوآمد میکنند اما برای اکثر حجرهدارهای آنجا، قهوهخانه درویش نامی آشناست؛ قهوهخانهای که بیش از 110سال قدمت دارد و تا چند سال پیش حاج علی مبهوتیان معروف به درویش آن را اداره میکرد و امروز پسرش جای او را گرفته است.
بیشتر بازاریها حاجعلی را با چای دبش و دستخیری که دارد میشناسند و زمانی که خانهنشین نشده بود هر روز به او سر میزدند تا هم برای برکت در رزقشان دعا کند و هم پای خاطرات تلخ و شیرین او بنشینند. حالا او از سالها تجربه درآوردن رزق حلال در اقتصادیترین و پولسازترین جای ایران سخن میگوید.
از خانه تا دم حجره مسیر خیلی طولانی نیست اما وقتی قرار باشد با ویلچر و میان بازار بزرگ این مسیر را طی کنی، طولانی میشود. پیرمرد با وجود اینکه همین مسیر نیم ساعته را نزدیک به یک ساعت و نیم طول کشید تا به همراه پسرش طی کند خم به ابرو نیاورد و با وجود نزدیک به 100سال سن با همه کسبه و اهالی محل به گرمی سلام و علیک کرد. خیلیها از زمان بچگی او را بهخاطر دارند؛ آنهایی که زمانی در بازار بزرگ تهران باربری میکردهاند و او چای مجانی به آنها داده یا حتی غذایی برایشان فراهم کرده است.
در بازار کمتر کسی است که حاجعلی مبهوتیان را با قهوهخانه کوچک و چاییهایش نشناسد؛ هنوز هم کنار مدرسه عبداللهخان سماورش قل میخورد؛ اگر چه پایش شکسته و امروز توانایی راه رفتن ندارد اما باز هرکس از او حال و احوال میکند میگوید: «برایم دعا کن زودتر خوب بشم و خودم بیام دم حجره تا چایی دست خلقالله بدم.»
این همه گرانی چرا؟
نیم ساعت صبر کردیم تا کسبه، دور حاج علی را خالی کنند و ما هم مجالی برای مصاحبه پیدا کنیم؛ گوشهایش کمی سنگین شده، باید با صدای بلند حرف بزنم. وقتی در جواب نخستین سؤال تنها به پیراهن بلند سفیدش نگاه و با دست چروکهای ریز آن را صاف کرد فهمیدم باید از کمی بلند، بلندتر صحبت کنم. نخستین سؤالم درباره سن وسالش است؛ «الان 95سال سن دارم. 2 تا شاه را دیدهام و بعد از آن خدا خواست و انقلاب شد. زمان قدیم که ما آمدیم بازار خبری نبود. مردم همه سرشان به چیزهای مختلف گرم بود و گاهی هم فقر مانع میشد که کسی بخواهد زیاد به بازار سر بزند اما امروز خدا را شکر بازار خیلی خوب و شلوغ شده است.»
بین صحبتهای پیرمرد حس نارضایتی از گرانیها موج میزند. هر از گاهی نقبی به گذشته میزند که ما زمانی قند را 2 ریال میخریدیم اما امروز - با کمی مکث- شده 300تومان. وقتی هم که پسرش تأکید میکند شده کیلویی 1000تومان با ناراحتی میگوید: «خب وقتی که قند آنقدر شده بقیه چیزها هم گران میشود. یک کارگر بدبخت که توی بازار کار میکند مگر چقدر حقوق دارد که حالا بخواهد یک چایی با قند کیلویی 1000تومن هم بخورد؟ انصاف نیسـت؛ بــاید دولتیها و بقیه به فکر مردم باشند وگرنه مردم باید تا چند وقت دیگه بروند...!» که حرفش را میخورد.
حاج علی درویش حسابی اوقاتش بهخاطر وضعیت گرانیها تلخ است اما این اوقات تلخی با دیدن یکی از طلاب مدرسه عبدالله خان که ظاهرا سالهاست همدیگر را میشناسند برطرف میشود.
درباره راه و رسم کاسبی قدیم صحبت میکنیم و ادامه میدهد: «زمانی کاسبها به هم رحم میکردند و دست هم را میگرفتند اما الان دیگر اینطور نیست. قدیم حلال و حرام برای حجرهدارها و مردم خیلی اهمیت داشت و هر پولی را سر سفرهها نمیبردند. شاید این گرانی با مردم این کار را کرده باشد؛ این پولهای باد آورده.»
بیشتر نگرانی او هم برای جوانهاست که نمیتوانند با این گرانی ازدواج کنند و به راحتی به خانه بخت بروند؛ «وقتی جوانی این همه گرانی را میبیند دیگر جرأت ندارد ازدواج کند و همین میشود فساد در جوانان. زمانی من با خانمام میرفتیم بیرون آبگوشت میخوردیم یکشاهی اما الان شده 20هزار تومن. باید به فکر این جوانها بود وگرنه از ما پیرمردها که گذشته است.
عروس و داماد زمانی زیاد به بازار میآمدند برای خرید و وقتی کاسبها این را میفهمیدند تا جایی که امکان داشت تخفیف میدادند اما امروز اینطور نیست و برعکس وقتی عروس و دامادی برای خرید میروند کاسب بهدنبال این است که پول بیشتری بگیرد و با این فکر که الان هرقدر بخواهم به من میدهند. این رسم کاسبی نیست، کاسب باید حبیب خدا باشد و با او معامله کند نه اینکه بهخاطر یک کم پول بیشتر دل کسی را بشکند.»
شکایت از حجاب خانمها
از ازدواج خودش میپرسم و اینکه چطور زندگی را شروع کرده است؛ «نزدیک به 80سال پیش بود که ازدواج کردم . همسرم واقعا خوب بود؛ چادری و مومن و بساز. در زندگی خیلی سختی کشیدیم اما با این حال همه را تحمل کرد و ما هم زندگی خوبی در کنار هم داشتیم. چند سال پیش فوت شد اما من هنوز هم دوستش دارم و زیاد به یادش میافتم.»
حاج علی مبهوتیان که بهخاطر ارادتش به امیرالمومنین علی(ع) به درویش معروف شده است میگوید: «کاسب باید بیشتر از هرچیزی خدا ترس باشد. در احادیث آمده که شیطان سر ورودی بازارها ایستاده تا کسبه و مردم را گمراه کند. امروز در بازار خیلی باید مراقب بود چون هم پول شبههدار زیاد دست بهدست میشود و از طرف دیگر هم این وضعیت حجاب خانمهاست که روزبهروز بدتر میشود.»
قلیان برای جوانها نیست
با اینکه اسم حجره خود را قهوهخانه گذاشته است اما خدماتی که در همین دالان و حجره به مردم ارائه میشود برخلاف تصور عامه مردم از قهوهخانه است؛ «امروز اکثر جوانها رو به قلیان آوردهاند. هرموقع هم اسم قهوهخانه میآید همه به قلیان فکر میکنند. چرا باید اینطور شود که یک جوان به جای ورزش و تفریح مدام به قهوهخانه برود و قلیان بکشد؟ زمان ما، پیرمردها به قهوهخانه میرفتند و قلیان میکشیدند اما الان اینطور نیست و همه قهوهخانهها پر شده از جوانان؛ هم به جای اینکه پول جمع کنند و بروند زن بگیرند، قلیان میکشند!»
هنوز هم دالان پر از آدمهای مختلفی است که هر چند دقیقه یکبار برای سلامتی حاج علی درویش صلوات میفرستند و پیرمرد بیشتر با نگاه و گاهی هم با دعای خیر برایشان به این ابراز احساسات پاسخ میدهد. از تلخترین خاطرهاش در بازار تهران میپرسم که میگوید: «بدترین خاطره و اتفاقی که در بازار دیدهام همین گرانی و بیرحمیهاست. این خلاف اخلاق و رفتار اسلامی است. باید یاد بگیریم که همه خالقی داریم که مهربان است و از ما هم خواسته که با هم خوب باشیم و به هم رحم کنیم».
انگار که خودش هم فهمیده آخرهای مصاحبه است؛ میخواهد که برایش دعا کنیم که زودتر بتواند به قهوهخانه برگردد و به مردم خدمت کند.
هوا گرم است و مردم در رفت وآمد؛ از خیابان خیام به سمت ناصر خسرو، نرسیده به پلههای مسجد امام(ره) طاق نصرت بازار بزرگ مشخص است و ابتدای دالان، طلافروشها هستند. کمی جلوتر ساعت فروشها و بعد هم ادامه دالانی که بلندای آن به اندازه تاریخ 200ساله است. بین شلوغی و رفتوآمد مردم و گذر باربرها و بین مغازههایی که هرازچندگاهی صدای تیک و تیک ساعتها به گوش میرسد دالانی به عرض یک متر و نهایتا طولی به اندازه 3متر وجود دارد که به مدرسه و مسجد حاج عبداللهخان منتهی میشود که محل تربیت طلاب دینی است. همین دالان کوچک حجرهای 2متری را در خود جا داده که سابقهای بیشاز 100سال دارد و اکثر کسبه بازار از آن خاطرهای دارند.
این حجره را همه به اسم قهوه خانه حاج علی درویش میشناسند اما مانند دیگر قهوه خانهها در اینجا خبری از قلیان و میز و صندلی نیست؛ مردی که پشت پیشخوان مغازه کوچک ایستاده تنها چای قندپهلو بهدست مشتریان و اهالی بازار میدهد. برای رهگذران قیمت چایی 2000تومان است و اگر نبات بخواهی 500تومان باید اضافهتر بدهی؛ اما قیمت چای برای باربرها و کارگرها تقریبا رایگان است؛ یعنی اگر پول دادند که هیچ اگر هم ندادند باز میتوانند چای بخورند تا خستگیشان کم شود.
قهوهخانه درویش در سال 1297توسط حاج محمدحسن شمشیری به مبلغ 20تومان خریداری شده بوده اما او بهخاطر شروع جنگ جهانی اول و وضعیت نابسامان اقتصادی و گرفتاری به بیماری مالاریا مجبور شد که مغازه را گرو بگذارد. بعد از مدتی یکی از دوستانش به نام حاج محمد صالحی به رسم جوانمردی مبلغ 30تومان به او قرض میدهد تا بتواند قهوهخانهای بزرگتر مقابل مسجد امام فعلی بخرد. همان موقع بود که حاج علی مبهوتیان که به درویش معروف بوده 2 مغازه روبهروی هم را میخرد که امروز فقط همین حجره کوچک از آن باقی مانده است.
تا همین چند سال پیش قهوهخانه تا سقف با چند عکس کوچک و بزرگ از دراویش و برخی علما تزیین شده بود اما امروز وقتی وارد دالان میشوی از نقش و نگار سقف تا خود فضای کوچک قهوهخانه که با وسایل قدیمی و چند عکس تزیین شده چشم را بهخود خیره میکند. یکی از عکسهایی که بیش از همه به چشم میخورد عکس سیدشهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی است که وقتی از پسر حاج علی درویش که امروز مسئولیت این قهوهخانه را بر عهده دارد درباره این عکس میپرسیم میگوید: «زمانی که پدرم اینجا مشغول بهکار بود، آقا سیدزیاد سر میزد و گاهی اگر کاری بود به پدرم کمک میکرد. برای همین هم پدرم و هم خانواده ما علاقه زیادی به سید، مرتضی آوینی داریم».
رفهای کل حجره چهارتاست که تا سقف رسیده؛ رف اول را انواع چای و قهوه تشکیل داده و سمت چپ هم چند قوری که روی آتش قل میخورند. استکانها از کمر باریک شروع میشود تا لیوانهای بزرگ که آنها هم از متعلقات رف اول است. ادامه استکانها در رف دوم است. در امتداد آنها به دفترچه خاطرات توریستهایی میرسید که تا الان از این قهوه خانه دیدن کردهاند. دو رف دیگر که تا سقف کشیده شدهاند پر است از وسایل عتیقه مثل چراغهای نفتی، رادیو، قوری، سماورهای کوچک و قدیمی و چیزهای دیگر که فضا را در همان محل کوچک گرم کرده است. محصولاتی که با قهوه و شکلات درست میشوند از زمانی به اینجا اضافه شده که حاج علی درویش نتوانسته کار کند و پسرش ناصر دنبالهرو کار پدر شده است. قیمت محصولات جدید هم از 3000تومان برای کافی میکس شروع میشود تا 5000تومان که قهوه ترک است. این محصولات جدید اضافه شده اما هنوز مشتریان برای نوشیدن چای، قدم به این دالان کوچک میگذارند تا با صرف چای و کمی هم گپ و گفت با آقاناصر یا خود حاج علی که گاهی فقط برای دیدن رفقا به بازار میآید خستگی کار روزانه را در کنند.
کاش زودتر با پدرم آشنا شده بودم!
کاظم، پسر حاج علی از پدرش میگوید پیرمرد، جوانی خود را هزینه بچهها کرده و حالا نوبت آنهاست که عصای دست پدر شوند؛ کاظم مبهوتیان یکی از 2 پسر حاجعلی است که امروز حجره پدر را میگرداند. با اینکه مو و ریش خودش هم سفید شده اما همچنان با شور و اشتیاق خاصی برای ما از پدر، مغازه، بازار، چای و زندگی میگوید؛ «من از زمان جوانی پی زندگی خودم رفتم و خیلی دیر به دیر به پدر و خانواده سر میزدم. دروغ چرا، حتی شاید پدرم را اصلا نمیشناختم تا 5 سال پیش که پای پدرم بر اثر زمین خوردن مصدوم و خانهنشین شد. مدتی حجره بسته بود. وقتی ناراحتی پدرم را بهخاطر بسته بودن قهوهخانه دیدم خودم تصمیم گرفتم که به بازار بیایم و قهوهخانه را دوباره باز کنم».
آقا کاظم وقتی به بازار میآید تازه میفهمد که پدرش چه مرد بزرگی بوده و چه کارها که نکرده است؛ «من بهخاطر دوری از پدرم طبیعتا شناختی هم از او و کارهایش نداشتم ولی تازه به بزرگی او پی بردهام. وقتی فهمیدم که او چطور به کارگرها و باربرهای بازار کمک میکند، برای آنها ناهار میگیرد و وقتی هم کسی بخواهد ازدواج کند به او کمک میکند، حسرت خوردم که چرا آن سالها خانوادهام را ترک کرده بودم. اینها همه از ارادت پدر به امیرالمومنین علی(ع) نشأت گرفته. حالا میفهمم که وقتی یک نفر حرفی میزند باید به آن جامه عمل بپوشاند تا هم سعادت دنیا را داشته باشد و هم اجر آخرت را.»
بیشتر تغییرات حجره مدیون حاجکاظم است که هم خاطرهها را سر و سامان داده و به ما نشان میدهد و هم نوشیدنیهای قهوهخانه را بیشتر کرده است. عکسی از رجال سیاسی سابق هست که در آن حاج علی درویش را در حال ریختن چای میبینیم، عکس او و آقای شمشیری معروف که چلوکبابیاش هنوز هم زبانزد خاص و عام است و عکسهای زورخانهای حاج علی در کنار سایر یادگاریهایی که هریک حال و هوای خاصی دارد، تاریخچه مصور این قهوهخانه را پیش چشم بیننده میآورد؛ «یکی از عکسهایی که اینجا هست مربوط به یک توریست ژاپنی است. در سال 1383بود که یک توریست ژاپنی با دیدن مردم در حال چایی خوردن مشتاق شد و از پدرم حین چای خوردن عکس گرفت و بعد آن را برای ما فرستاد که آن را هم امروز قاب کردهایم.»
کمک به ایتام و کودکان معلول هم یکی از سنتهایی است که حاج علی درویش از قدیم در بازار بنا نهاده است و امروز هم توسط پسرش، کاظم دنبال میشود؛ «پدرم از قدیم یک قندان چوبی داشته که هنوز هم هست. مشتریان قدیمی بازار به جای پول چایی در این قندان پول میریزند و ما هم آنها را روزانه جمع میکنیم تا به آسایشگاه کودکان معلول و بیسرپرست در حوالی شهرستان دماوند اهدا شود».
حاج کاظم بین صحبتهایش به بازدید احمد مسجد جامعی، رئیس شورای شهر تهران هم اشارهای میکند که نزدیک به نیم ساعت در قهوهخانه مانده و آنجا چای نوشیده است.
حاج کاظم درحالیکه چای میریزد، میگوید: «امروز از همهچیز جالبتر حضور توریستهای زیادی است که در بازار حاضر میشوند و اکثر آنها هم به قهوهخانه سر میزنند. ما هم به رسم یادبود به آنها سکهای میدهیم که روی آن نوشته شده - نقش کردم رخ سیمای تو بر خانه دل/ خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند- از طرف دیگر پدر بهشدت تأکید داشته که از توریستها پول نگیریم تا مهماننوازی ایرانیان به آنها ثابت شود».
آخر سر هم یک چای دارچین لبسوز، لبدوز با نبات به ما تعارف میکند و بهکار شستن استکان مشتریهای قهوهخانه مشغول میشود.
منبع:سایت رویکرد
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.