با وجود تمام دلخوریها ایران همچنان پناه مستضعفین افغانستانی است
خبرگزاری تسنیم:ما دلخوریم. این حرف برخی مهاجرین افغانستانی داخل ایران است. دلخورند، چون انتظارشان از ایران آرمانشهرست. اما میگویند ایران همچنان پناهگاه تمام مستضعفان افغانستانی است. هر اتفاقی هم که بیفتد، امام و انقلاب به گردن ما حق دارد.
خبرگزاری تسنیم: هفتمین متن از پرونده «جان ایران، جان افغانستان» به میزگردی با حضور چند فعال فرهنگی افغانستانی مقیم ایران اختصاص دارد. حجت الاسلام سیدمحمد حسینی حدود 20 سال است که ساکن ایران است، بعد از تمام کردن سطوح حوزوی حوزه علمیه، اکنون مشغول فراگیری دروس خارج فقه و اصول فلسفه و سطح چهارم حوزه علمیه را فرا میگیرد. او یکی از اعضای موسس مجتمع آموزشی فرهنگی حضرت رسول اکرم(ص) و بنیاد فرهنگی کوثر است و کارهای فرهنگی و جهادی زیادی انجام داده است.
او در ولایت «وردک» در نزدیکی کابل به دنیا آمده اما در کابل بزرگ شده و زندگی کرده است. او از مجاهدان افغانستانی است که در زمان جهاد با روسیه و کمونیستها در میدان جنگ حضور داشته و 20 سال پیش به ایران مهاجرت کرده است. درست زمانی که احزاب جهادی مثل ائتلاف هشت گانه (شیعیان در ایران) و اتحاد هفت گانه (سنی هایی که در پاکستان بودند) تشکیل شده بود. خودش میگوید عضو اتلاف هشت گانه بوده و در آن فعالیت داشته و رویکردش کاملا فرهنگی بوده است در حدود سالهای 66 و 67 با تعدادی از دوستانش انجمن و مجتمع فرهنگی حضرت رسول اکرم (ص) را تاسیس کردند و در قالب آن فعالیت می کرده است و در سالهای اخیر هم بنیاد فرهنگی کوثر را تاسیس می کنند و کار فرهنگی خود را در آن پیگیری می کنند.
فاطمه فاطمی تبعه افغانستان و از ولایت قندهار است. او فارغ التحصیل دانشگاه تهران در مقطع دکتری ادبیات فارسی است. مدتی در جریان انقلاب اسلامی در افغانستان فعالیت داشته و پس از مهاجرت به ایران در امور زنان، نهضت زنان مسلمان افغانستان و سپس به عنوان مسوول کمیسیون امور زنان حزب وحدت اسلامی بوده، حزبی که از ادغام احزاب شیعیان به وجود آمد.
او از اعضای موسس بنیاد فرهنگی کوثر و مسوول بخش زنان بنیاد کوثر است و با صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم همکاری دارد، در لویی جرگههایی که برای مقابله با طالبان و حمایت از دولت موقت در افغانستان به وجود آمدند، عضویت داشته است. او همچنین از اعضای ریاست لویی جرگه صلح بوده و در امر تدوین قانون اساسی برای انتخابات ریاست جمهوری، فعالیت داشته است. او چندین سال است که در ایران فعالیت فرهنگی دارد.
علی واحدی اهل قندهار و دانشجوی دانشگاه کابل در رشته طب است. میگوید افتخار دارد که در سال 1352 با امام خمینی آشنا شده است.» به گفته خودش زمانی که شهید محمد منتظری وارد افغانستان شد، توانسته با او ملاقات کند و بعد از این دیدار و خواندن جزوهای که شهید منتظری به او داده بود، تحول عمیقی در او به وجود آمده و دید جدیدی نسبت به حکومت اسلامی و ولایت فقیه در او ایجاد میشود. خودش میگوید «در آن زمان بود که متوجه شدم همه تلاش و مبارزه ما باید در جهت تشکیل حکومت اسلامی باشد.» این دیدگاه در افغانستان تاثیرات عجیبی داشت. او با دوستانش در جریان کودتای کمونیستی و جنگ در افغانستان دست از تلاش برنمیدارند و از آنجا که حس کرده بودند یکی از برنامههایی کمونیستها جمع آوری کتب اسلامی و تلاش برای این بود که منابع اسلامی از دسترس مردم دور باشد، با همان بضاعت اندک دانشجوییشان پول جمع میکنند و کتابهای اسلامی را خریداری میکنند و در دسترس مردم قرار میدهند؛ کتبی که برخی از ایران تهیه میشد و برخی هم از انجمن اسلامی در اروپا میرسید. آنها حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران اعلامیههای امام(ره) را تهیه میکردند و در میان دانشجویان افغانستانی پخش میکردند.
آنگونه که واحدی میگوید او و دوستانش همواره دو آرزو داشتند: یکی این بوده که امام خمینی (ره) را زیارت کنند و دیگر اینکه حکومت اسلامی تشکیل شود و بتوانند یک حکومت اسلامی را ببینند و تحت چنین حکومتی زندگی کنند. میگفت: «اینها آرمانهای من و دوستانم بود». آنها سرانجام به آرزویشان میرسند و پس از پیروزی انقلاب به ایران میآیند. واحدی جریان دیدارشان با امام را اینگونه شرح میدهد:
سال 58 انجمن اسلامی دانشگاه تهران دیداری با حضرت امام(ره) داشت، من هم چون در کلاسهای این انجمن شرکت میکردم این سعادت نصیبم شد که فرصت دیدار با ایشان را داشته باشم. اوضاع عجیبی بود، این همان سخنرانیای بود که حضرت امام(ره) در آن فرمودند: «تفنگها باید به قلم تبدیل شوند». یکی از افتخارات من این است که من در این سخنرانی حضور داشتم. در آن جلسه موجی ایجاد شده بود که من کاملا خودم را فراموش کرده بودم، گویا از خود بیخود شده بود. یعنی وقتی سیمای حضرت امام(ع) را دیدم و آرزوی دیرینهام محقق شده بود، حالت خاصی بر من غلبه کرده بود که اصلا نمیتوانم آن را توصیف کنم.
واحدی و دوستانش پس از حضور در ایران چون با شهید محمد منتظری آشنایی داشتند نزد او میروند و او هم از طریق دفتر حضرت امام(ره) برای آنها مکانی را برای ایجاد دفتری فرهنگی فراهم میکند. واحدی و دوستانش در همین دفتر مشغول به فعالیت میشوند و شعبه ایرانی موسسه «اسلام، مکتب توحید» را تشکیل میدهند. بعدها واحدی و دوستانش گروه شیعیان «حزب وحدت افغانستان» را تشکیل دادند و چون باورشان این بود که انقلاب به کارهای فرهنگی و فکری نیاز دارد و با اینگونه کارها پیش میرود، خود را وقف فعالیتهای صرف فکری و فرهنگی میکنند، واحدی میگوید نخواستیم وارد عرصه کار حزبی و سیاسی شویم، آنها کمی بعد انجمن دانشجویان افغانستان را تشکیل میدهند تا با کمک فعالان دیگر در ایران و افغانستان در قالب کمیته بازسازی افغانستان در جهت بازسازی این کشور قدم بردارند. او در همین راستا تا نیمههای دهه 80 فعالیت میکرده تا اینکه در نهایت موفق میشود با سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد دولت پیشین دیدار و مذاکره کنند و به گفته خودش کاری ریشهای را آغاز کنند. واحدی و دیگر فعالان فرهنگی افغانستانی به همین منظور «بنیاد فرهنگی کوثر» را در سال 84 تشکیل میدهند و اکنون او یکی از موسسان و مسوولان فرهنگی این بنیاد محسوب میشود. علی واحدی همسر فاطمه فاطمی است.
سیدشعاعآقا حکیمی از سادات افغانستان و اهل ولایت لوگر در صد کیلومتری کابل است. او در جهاد مجاهدین شاخه حزب وحدت فعالیت فرهنگی داشته، برای تحصیل به روسیه رفته و در روسیه فارغالتحصیل شده است. او پیش از حضور روسیه و کمونیستها در افغانستان سرهنگ ارتش افغانستان بوده است. میگوید «دغدغههای فرهنگی داشتم، وقتی دیدم مردم افغانستان نه درس خواندهاند و نه دین خود را شناختهاند، تعدادی از شیعهها را در یک مدرسه جمع کردم و برایشان معلم استخدام کردم، معلمی که با آنها درباره امام خمینی(ره)، اندیشهها و شعارهای انقلاب اسلامی گفتوگو میکرد.»
حکیمی در قندهار کار فرهنگی خود را ادامه میدهد و در این راه با مقاومت طالبان روبرو میشود. برگزاری نمازهای جمعه، برگزاری جلسات سخنرانی و مراسم محرم و صفر و... از فعالیتهای فرهنگی و مذهبی او در قندهار بوده است.حکیمی به دلیل همین فعالیتهایش دستگیر میشود و دو شب را در زندان سپری میکند. وقتی میبیند دیگر بستری برای فعالیت وجود ندارد، به ناچار راه مهاجرت را پیش میگیرد.
آنچه در ادامه میآید مشروح میزگردی است که با حضور این فعالان فرهنگی افغانستانی با محور واکاوی روابط فرهنگی ایران و افغانستان در خبرگزاری تسنیم تشکیل شد:
*تسنیم: حاجآقا حسینی نخستین مواجهه شما با انقلاب ایران چطور رقم خورد؟
حجتالاسلام حسینی: ما پیش از پیروزی انقلاب اسلام با این نهضت آشنا بودیم، به این سبب که آن زمان شرایط طوری رقم خورده بود که ما اتفاقات مربوط به ایران را از طریق خبرگزاریها و دیگر رسانهها رصد میکردیم و در جریان جزئیات آن بودیم، حتی یادم هست در همان سالی که امام رضوان الله علیه از پاریس به تهران تشریف فرما شدند، مادر من برای سلامتی ایشان و برای اینکه سالم به ایران برسند، نذر کرد. چون در خانواده من همگی مقلد امام خمینی(ره) بودند و به همین سبب انقلاب اسلامی و اندیشههای امام را قبل از پیروزی انقلاب یعنی در همان سالهای 53 و 54 میشناختند. علاوه بر این پسرعموی من، «سیدابراهیم قبادی» از بنیانگذاران جنبش «اسلام، مکتب توحید» در افغانستان بود و ما در جریان فعالیتهای این جنبش بودیم و از طریق آنها اخبار مربوط به انقلاب اسلامی ایران را پیگیری میکردیم.
*تسنیم: ماجرای نذر مادرتان به کجا رسید؟
حجتالاسلام حسینی: امام که به سلامت به تهران رسیدند مادر ما هم نذرش را ادا کرد. ما هم بعد از آن بیشتر در جریان اخبار حضور امام در ایران قرار گرفتیم و همه وقایع را دنبال میکردیم.
*تسنیم:آشنایی شما با انقلاب تاثیری در مهاجرت شما به ایران داشت؟
حسینی: بله. یکی از مراحل حساس زندگی من مرحله بعد از کودتای کمونیستی هفتم ثور (اردیبهشت) بود، اتفاقی که طی آن بسیاری از علمای شیعه و سنی را دستگیر کردند، چون ما علمای بزرگی از شیعیان را در شهرهای مختلف افغانستان داشتیم، بزرگانی مانند آیتالله واعظ، آیتالله افشار و دیگر بزرگانی که نزدیک به چند ده نفر آنها به شهادت رسیدند. این اتفاق موجب قیام مردم افغانستان شد و اتفاقاتی مثل قیام سوم حوت (اسفند) را رقم زد. در همان زمان احزابی هم در افغانستان تشکیل شد و ما هم در این زمینه فعالیت میکردیم.
یادم هست که در آن دوران ما در کلاس 12 درس میخواندیم و با بعضی از جریانها در ارتباط بودیم تا زمانی که زمینه فعالیت در کابل برای ما تنگ شد و ما مجبور شدیم به زادگاهمان برگردیم. ولایتی که همه ساکنان آن از سادات حسینی(ع) هستند. رجعت ما به این منطقه موجب ارتباط ما با تعدادی از اقوام شد که به ایران سفر کرده بودند، در همان زمانها دوستان ما با پسر شهید مصباح در ایران ارتباط داشتند و این شهید در آن برهه کمکهای زیادی به ما کرد. اساسا آغاز کار جهادی ما علیه دشمنان در آن دوره، به نوعی با تشکیل سپاه انقلاب اسلامی گره خورد و سپاه الگوی ما در افغانستان بود. خلاصه اینکه ما در آن سالها در جریان درگیریهای مبارزاتی علیه شوروی در افغانستان زندگی کردیم و بعد از مدتی که شرایط برای ما خیلی دشوار شد به ایران مهاجرت کردیم.
تسنیم: از فعالیتهایتان در سالهای آغازین حضور در ایران بگویید؟
حسینی: فعالیت ما در ایران به طور جدی با تاسیس مجتمع آموزشی پیامبر اکرم(ص) در حدود سالهای 67 آغاز شد. بعد از آن با مشکلی مواجه شدیم٬ زمانی بود که برخی از مدارس ایران بچه های مهاجر را جذب نمیکردند و میگفتند اینها کارت شناسایی ندارند. ما هم بنا بر مسوولیتی که داشتیم در این مجتمع و با همکاری با دیگر نهادهای فرهنگی و مدارس خودگردان، شورای سرپرستی مدارس مهاجران افغانستان را در باقرشهر شهرری در حدود سالهای 75 تاسیس کردیم. ما در این شورا هماهنگی بین مجتمعهای آموزشی و مدارس خودگردان افغان بود
تسنیم: دیدگاه افغانستانیها اعم از شیعیان و اهل سنت درباره انقلاب اسلامی چگونه بود؟
حسینی: آنها کاملا نگاه مثبتی به انقلاب داشتند چون با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تحولی پیش آمده بود که اسلام به صحنه اجتماعی و فرهنگی مردم کشانده بود و امام هم با آن درایت و کیاست ذاتی خود طوری برنامه ریزی کرده بود که قلوب همه مسلمانان به طرف انقلاب اسلامی جذب شود. شیعیان افغانستان که دربست انقلاب اسلامی را قبول داشتند و به علاقه خود را به آن نشان می دادند. علاقه شیعیان افغانستان در حدی بود که برای سالم رسیدن امام(ره) به تهران نذر می کردند. سنی ها هم نظر مثبتی به این اتفاق داشتند، ممکن است بعضی مخالف هم در بین آنها وجود داشت اما در کل نسبت به انقلاب اسلامی خوشبین بودند.
*تسنیم: اگر مصادیقی در ذهن دارید بفرمایید؟
حسینی: بله. کسانی که قیام 3 حوت را برپا کردند، اکثرا شیعه بودند، یعنی شیعیان دست اندرکار اصلی قیام سوم حوت کابل بودند. در مناطق شیعه نشین این اتفاق خیلی شدت بیشتری داشت و شهدای شیعه ما در آن قیام بسیار زیاد بود. مثلا بعد از تجاوز شوروی به افغانستان شبهایی که در کابل روی بامها الله اکبر میگفتیم در همان زمان سنی ها هم با ما همراه بودند حتی در همان قسمتهای شیعهنشین هم سنیها بسیار فعالانه با ما همکاری میکردند. از فردا سوم حوت هم که در خیابانها به راه افتادیم و تظاهرات کردیم سنی ها هم در بین ما بودند و شعارهایی که داده می شد اکثرا شعارهای شیعی برگرفته از شعارهای انقلاب اسلامی ایران بود. شیعه و سنی با هم شعار می دادند «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی» و این تاثیری بود که انقلاب اسلامی بر مردم افغانستان گذاشته بود. سنیها هم با ما شعار میدادند. حتی ما شعار میدادیم «الله اکبر٬ خمینی رهبر» آن ها هم همین شعار را می دادند. آنها حتی در ایام محرم و عزاداری هم با ما سینه و زنجیر میزدند.
ما شهدای زیادی در افغانستان داشتیم مثل شهید بلخی و بزرگان دیگر از علمای شیعه که به حکومت اسلامی و ولایت فقیه معتقد بودند. این دستاورد بزرگ امام خمینی (ره) بود که طرح ولایت فقیه را در قالب حکومت اسلامی متکی بر سنت و قرآن و روش پیغمبر(ص) بنیانگذاری کردند. در حقیقت تا پیش از امام راحل تئوری حکومت اسلامی وجود نداشت و امام طراح آن بودند.
*تسنیم: آقای واحدی شما از سالهای نخست انقلاب اسلامی به ایران مهاجرت کردید، نظر شما درباره تعامل فرهنگی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران و افغانستان چیست؟
علی واحدی: حرکت حضرت امام(ره) تاثیرات عمیقی در روند تحولات افغانستان گذاشت. دوستی برایم تعریف میکرد ما در زمان مبارزاتمان علیه کمونیسم در دبیرستان و دانشگاه با دوستان اهل سنت رابطه تنگاتنگی داشتیم. او میگفت سال 60 تعدادی از دانشجویان افغان ما قصد داشتند از قندهار به کابل بروند، در آن زمان مجاهدین با این هدف که کمونیستها را شناسایی کنند، اتوبوسها را متوقف میکردند و کمونیستها را بازداشت میکردند. در این جریان نیروهای مجاهد تعدادی از دانشجویان شیعه قندهاری رادر راه قندهار به کابل دستگیر کردند. این دانشجویان را به پاکستان منتقل میکنند، چون مقر اصلی مجاهدین پاکستان بود. این دوستان شیعه تصور میکردند که چون شیعه هستند ممکن است توسط مجاهدین سنی که دستگیرشان کرده بودند، آزار ببینند و تلاش میکنند موارد حساسیتزا ایجاد نشود؛ به همین خاطر اینها که با خود عکس امام راحل را داشتند در بین راه از جیب خود بیرون میاندازند.
بر اساس گفته خود این بچههایی که دستگیر شده بودند، وقتی به مقر مجاهدین میرسند فردی از این گروه که صورت خود را پوشانده بوده این دوستان را صدا میزند و وقتی متوجه مسلمان بودن این افراد میشود به آنها قول میدهد که آزادشان کند اما به آنها یک انتقاد میکند؛ میگوید شما چرا آنقدر ترسو هستید که عکس امام خمینی(ره) را از جیب خود بیرون انداختید؟ و چرا شما احترام امام را نگه نداشتید و عکس او را در بیابان رها کردید؟ این بچهها میگفتند که این فرد خودش یک عکس از امام را بالای سر خود نصب کرده بوده است.
در خاطرم هست که سال 63 ما از ایران به خانه خدا رفتیم. در مکه زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران بودیم و حرکت میکردیم و مردم از عربستان و کشورهای مختلف میآمدند ما را در آغوش میگرفتند و مدام میگفتند: «خمینی»! در آن دوران آوازه نام و محبوبیت امام خمینی به مکه و مدینه هم رسیده بود، و آنقدر افغانستانیها با ایرانیها یکی شده بودند که مسلمانان کشورهای دیگر دنیا ما را هم میدیدند میگفتند خمینی. تاثیر امام در افغانستان هنوز هم باقی است. بگذارید اتفاقی که همین چند روز پیش افتاد را برایتان بازگو کنم، چند روز پیش رادیو پشتو با یک فرد روستایی افغانستانی مصاحبه کرد و نظرش را درباره آمریکا پرسید. این شخص پاسخ داد: «چون امام خمینی(ره) فرمودهاند، آمریکا شیطان بزرگ است، ما به این شیطان بزرگ اعتماد نداریم». یعنی شاخص و مبنای کلام این فرد عادی روستایی فرمایش حضرت امام بوده است، این از نفوذ و جایگاه امام خمینی(ره) در کشورهای مختلف از جمله افغانستان نشان دارد. یا مثلا یادم هست که در دانشگاه افغانستان همکلاسی به نام عنایتالله داشتم. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، پدر بزرگ عنایتالله نذر کرده بود که اگر امام خمینی(ع) پیروز شود و انقلاب ایران را به ثمر بنشاند، گوسفند قربانی کند. تا این حد شخصیت امام نفوذ داشت.
*تسنیم: این تاثیراتی که ذکر میکنید بیشتر جنبههای فردی دارد، آیا در صحنه سیاسی و اجتماعی هم انقلاب ایران بر افغانستانیها تاثیرگذار بوده است؟
واحدی: بله قطعا تاثیر داشته است. نباید فراموش کنیم که تحول در افغانستان در اردیبهشت سال 58 اتفاق افتاد، این در حالی بوده که در 22 بهمن ماه سال قبلش، یعنی حدود 2 ماه قبل از آن، ما شاهد پیروزی انقلاب اسلامی بودیم، در فاصله دو ماه انقلاب اسلامی تاثیر خود را گذاشت و مردم هرات که دیدند شاه ایران سقوط کرده، آنها هم قیام کردند. این تاثیرات انقلاب اسلامی ایران در افغانستان بود. ایران همواره برای افغانستان الگو بوده و تاثیر عمیقی در تحولات افغانستان داشت.
افغانستان 15 سال با روسها در جهاد بود، ما 2 میلیون شهید، معلول و مفقود الاثر داشتیم. جهاد با روسها خیلی سنگین بود. ما دوستان خوبی از ایران داشتیم که یکی از آنها شهید سعیدی بود، جوان 18 سالهای که پس از انقلاب در ایران به افغانستان آمد و در جریان جهاد با روسها شهید شد. ما در همان زمان دوستان ایرانی زیادی داشتیم. بر عکس آن هم وجود داشت، تعداد زیادی از هموطنان ما، عاشق امام و ایران بودند مثلا شهید موسی قندهاری که در زمان جنگ به بسیج مشهد پیوست و مدتی آموزش دید و تخریبچی شد. او واقعا عاشق امام و ایران بود و مدام به تهران میرفت و در تجمعهای سال 58 علیه منافقین با نیروهای حزب الله همراه بود، او حتی عشق خودش به امام را در وصیتنامهاش آورده است.
تسنیم: خانم فاطمی اگر موافقید از بررسی فرهنگ و زبان مردم افغانستان و اشتراکاتشان با ایرانیان آغاز کنید و بفرمایید که تعامل افغانستانیها اعم از شیعه و سنی با آرمانهای انقلاب اسلامی تا چه حدی است؟
فاطمی: همیشه صحبتهایی میشود مبنی بر اینکه بین افغانستان و ایران یکسری مشترکات وجود دارد، اما من میگویم مسئله فراتر از اینها است، این دو کشور یک امت واحد هستند، این دو کشور یک پیکره واحدند و اشتراکاتی در ما افغانستانی ها و شما ایرانیها وجود دارد که ما نمیتوانیم آنها را از یکدیگر جدا کنیم و به همین دلیل نمیتوانیم خودمان را از هم منفک سازیم. این موضوع هم کاملا طبیعی است، این دو کشور در گذشته ملت واحدی بودند، و از لحاظ دینی، زبانی و اجتماعی و فرهنگی خاستگاه مشترکی داشتند و بسیار به هم آمیختهاند، بنابراین هیچ چیز نمیتواند مردم این دو کشور را از یکدیگر جدا کند.
این دو ملت هر دو از دیرباز ، در غم و شادی یکدیگر شریکند و با یکدیگر در تعامل بودند. اما شاید دولتمردان و کسانی که در راس مسائل سیاسی حضور داشتند به دلایلی سعی کردند رابطه این دو ملت کم رنگتر شود، اما این ارتباط بین دو ملت قطع نشده و هنوز هم ادامه دارد. یادم هست زمان انقلاب پدربزرگ من که از تاجران بزرگ قندهار بود همواره بین ایران و افغانستان در حال تجارت بود. تسبیح شاه مقصودی که در قندهار تولید میشد را به ایران میآوردند و میفروختند. در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم خیلی از افغانها در مبارزات بر علیه نظام شاهنشاهی ایران مشارکت کردند، از جمله برادر خودم که بارها در تظاهرات ضد شاه شرکت کرده بود و کتابهایی استاد مطهری و دکتر شریعتی را میخواند و آنها را به افغانستان انتقال میداد.
*تسنیم: مایلیم کمکم به تعامل ایرانیها و مهاجران افغانستان بپردازیم و وارد حوزه جدی بحثی شویم که امروز با آن درگیریم. به نظر میرسد که میزان تعامل ایرانیها با افغانستانیها چندان کافی نبوده و گاهی هم این تعامل کیفیت خوبی نداشته است. یعنی مهاجر افغانستانی یک شهروند درجه دوم لحاظ شده است. خانم فاطمی نظر شما در اینباره چیست؟
فاطمی: باید عرض کنم یکی از دلایل این است که خود پدیده مهاجرت یک پدیده زشت محسوب میشود، یعنی مهاجرت - هر چند هم شرایط مهاجران خوب باشد - باز پدیده شوم و ناخوشایندی است. شما هر مهاجری را در هر کشوری از جهان ببینید، به چشم خوبی به او نگاه نمیشود و جایگاهی را که باید داشته باشد، ندارد، این مسئله به خصوص در کشورای جهان سوم شدت بیشتری دارد. در کشورهای غربی چون مهاجرت بر اساس چهارچوب و قوانین خاصی مهاجرت صورت میگیرد، شرایط کمی متفاوت است. اما هم تعداد جمعیتی که از افغانستان به ایران مهاجرت کردند و هم کیفیت شرایط مهاجران دشواریهای زیادی را برای ایران به همراه داشت. شاید مسئولان ایران هیچگاه فکر آن را هم نمیکردند که 2 میلیون مهاجر افغانستانی به یکباره در ایران ساکن شوند. این حضور برای ایرانیها به منزله رسیدن مهمان ناخوانده بود، یعنی موقعیت ایرانیها موقعیت کسی بود که به زور صاحب میهمان میشود و طبیعتا این اتفاق حس ناخوشایندی بین این دو ملت یا حتی دو فرهنگ به وجود میآورد.
اما دوست دارم در اینجا نکتهای را بیپرده بگویم دوستان ایرانی ما نباید افغانستانیها را ملت، یا قوم یا نژاد دیگری غیر از خود بدانند، ما نژاد برابر، فرهنگ برابر، دین و آئین برابر داریم، هر دو ملت آریایی هستیم و باید بدانیم که گستره فرهنگی ما چه از نظر هنر و چه از نظر ادبیات، تا قسمتهای تبت چین ادامه دارد. یعنی خراسان بزرگ ایران تا تبت چین ادامه داشته است. اگر با این گستره جغرافیای فرهنگی به ایران بزرگ نگاه کنیم ایران و افغانستان کنونی هر دو یک کشور هستند. اما متاسفانه ایرانیها چنین تلقیای ندارند.
من در این راستا مطالعات دقیقی نداشتم اما تصور میکنم در دورههایی در ایران علیه افغانستانیها تبلیغ میشد و فکر میکنم این تبلیغات بر روحیه ایرانیها تاثیر گذاشته است. یادم هست زمانی که ما تازه وارد ایران شده بودیم، تعدادی از کمونیستها هنوز در ایران حضور داشتند و علیه حضور ما تبلیغات بسیاری میکردند، آنها دنبال این بودند که جامعه مهاجر افغان، به عنوان هم وطن مهاجر پذیرفته نشود.الان هم همین تبلیغات از سوی غربیها انجام میشود. آنها نمیخواهند ایرانیها و افغانها هموطن شوند. نه به این معنا که ما شناسنامه ایرانی داشته باشیم یا مرزها از بین برود.بلکه یکی شوند.
*تسنیم: به نظر شما مهمترین مشکلی که مهاجران افغانستان با آن روبرو هستند چیست؟
فاطمی: مشکلات که زیاد است، اما یکی از مهمترین مشکلات ما این است که در قانون اساسی و حقوق مدنی ایران در خصوص مسئله مهاجرین کم و کاستیهایی وجود دارد. یعنی هیچ قانون گویایی در این خصوص وجود ندارد. مثلا ما 30 سال است که ایران زندگی میکنیم اما هنوز قانون اساسی ایران تکلیف ما را مشخص نمیکند که منِ مهاجر چه شرایطی در این کشور دارم! یعنی بسیاری از مهاجران در یک وضعیت بلاتکلیفی هستند. ببینید مثلا ما در ایران ازدواج کردیم، فرزندمان در ایران متولد شده است، هر چند که بر اساس قانون، اگر فرزندی از پدر و مادری غیرایرانی در خاک ایران متولد شود، باید شناسنامه ایرانی داشته باشد، اما فرزند من امروز 30 ساله است و هنوز شناسنامه ایرانی ندارد! این یعنی فرزند من هویت ندارد و معلوم نیست ایرانی است یا افغانستانی؟!
*تسنیم: این خیلی عجیب است، شما تا به حال پیگیری کردهاید؟
فاطمی: بله وقتی مراجعه کردیم گفتند چون مهاجر افغانستانی در ایران خیلی زیاد است این بخش قانون شامل حال شما نمیشود. یا مثلا به ما پاسخ دادند که چرا شما زمانی که به ایران مهاجرت کردید، قانونی نیامدید؟ خب مسئله روشن است، ما از کشور خود فرار کردیم، چون خانه ما محاصره شده بود و ما راه دیگری نداشتیم. با این شرایط چطور میتوانستیم قانونی وارد ایران بشویم؟ به نظر شما وقتی نیروهای دولتی و نیروهای شوروی خانه و محله ما را تصرف کردند، ما چطور می توانستیم پاسپورت بگیریم؟!
از سوی دیگر مشکلات دیگری هم وجود دارد که به فضای کلی اجتماعی برمیگردد. چرا تا اسم یک افغانستانی میآید تصویر کارگر یا قاچاقچی و قاتل را در ذهن دارند؟ درست است که شاید مهاجرین افغانستانی کم و کاستیهایی داشته باشند و اتفاقات بدی را هم رقم زده باشند، اما نباید این را به همه افغانها تعمیم داد. هر جامعهای مشکلات و آدمهایی از این دست دارد. اما چرا هر اتفاقی میافتد انگشت انتقاد به سمت افغانها میرود. الان شرایط به گونهای است که در هر جایی اگر هر اتفاق بدی بیفتد، اولین مظنونها افغانها هستند! یادم هست چندین سال قبل شخصی در قوچان چند زن را کشت. خاطرم میآید که اول فردی افغان را به عنوان متهم معرفی کردند، اما بعدا مشخص شد که مجرم کس دیگری است.
*تسنیم: اینها برمیگردد به معضلات فرهنگی که میان ایرانیها و افغانستانیها بوجود آمده، شما خودتان از فعالان فرهنگی افغانستانی در ایران هستید، آیا نمیتوان این مشکلات را با کارهای فرهنگی حل کرد و نقش شما در این فعالیتها چقدر پررنگ بوده است؟
فاطمی: میدانید، این کار ما نیست، نهادهای فرهنگی و به خصوص رسانههای ایرانی باید این طرز تلقی از افغانها را اصلاح کنند.چون با وجود اینکه ما بیش از 30 سال است که در ایران در قالب هستههای سیاسی و فرهنگی فعالیت کردیم، در سمینارها و نشستها، راهپیماییها و جلسات مختلف در رابطه با مردم افغانستان و وضعیت این کشور صحبت کردیم، اما متاسفانه مشکلاتی در ایران بوده که مانع شده تا حرف ما و مجموعه های فرهنگی ما به گوش تودههای مردم برسد. به همین خاطر چندان نتوانستیم تاثیرگذار باشیم. البته خود مردم ایران اصلا اینطور نیستند که افغانها را دوست نداشته باشند. یادم هست که ما اوایل انقلاب که به ایران آمدیم ، نشریات «اسلام، مکتب توحید» را در دانشگاهها توزیع میکردیم، آن زمان نشریهای که شاید 10 تومان قیمت داشت مردم به ما 1000 تومان پول میدادند تا بقیه آن را برای سازمان کمک کرده باشند.
اوایل مردم خیلی دید مثبتی به ما و انقلاب ما داشتند. با گذشت زمان مشکلات و مسائلی مانند دفاع مقدس، تحریمهای اقتصادی و ... باعث شد که ایران از نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دچار مشکلاتی شود و این مشکلات طبیعتا به مهاجران هم برمیگردد. مثلا الان این منطق در همه جا کلیت دارد که «اول خودیها و داخلیها، بعد همسایهها و خارجیها»! شاید کلیت این حرف درست باشد ، اما عدهای بر همین مبنا خود را مجاز میدانند که رفتارشان چندان خوب نباشد.
ما دوستان ایرانی زیاد داریم که در جلساتشان شرکت میکنیم، وقتی در کنار برخی ایرانیها مینشینیم که ما را نمیشناسند،گاهی چیزهای دردناکی مشاهده میکنیم. مثلا عدهای وقتی میخواهند بچههایشان را تهدید کنند میگویند «الان میگویم افغانی بیاید و تو را ببرد!» چرا باید چنین نگاهی به افغانستانیها وجود داشته باشد؟ چرا برای بچه کوچکی که هیچ تجربهای از زندگی و تعامل با افغانستانیها ندارد، باید تلقین کرد که افغانستانی شخصیت ترسناکی است که ممکن است جان دیگران را به خطر بیاندازد؟! من اصلا منکر مشکلاتی که افغانها دارند نیستم، مهاجران افغان خطاهایی داشتند، این درست نیست که همه افغانها را متهم کنیم و مفهوم افغان را بد جا بیندازیم! به هر حال حرف من این است که افغانها از نظر فرهنگی جایگاهی در ایران ندارند و چندان نمیتوانند تاثیرگذار باشند.
البته باز تاکید میکنم که کل مردم ایرانی و نظام جمهوری اسلامی این تفکر را ندارند، حتی شاید این برداشتها متعلق به یک طبقه خاص باشد، در افغانستان و هر کشور دیگری هم ممکن است این طبقه خاص وجود داشته باشد. اما مسئله این است که یک موضوع تبدیل به فضا و اتمسفر مخرب فرهنگی شود، ما از برادران و خواهران ایرانیمان توقع نداریم که مردم کشور ما را به عنوان مردمی بیفرهنگ و درگیر جنگ و جنگافروز و پستتر از آدمهای دیگر تلقی کنند.
سال گذشته که ما به افغانستان رفتیم تعدادی از هموطنانمان از ما سوال میکردند که چرا ایرانیها با افغانها بد برخورد میکنند؟ ما نمیدانستیم چه جوابی بدهیم، اول که گفتیم این موضوع عمومیت ندارد، بعد هم گفتیم ما سخنگوی ایران نیستیم، ما هم افغانستانی مهاجر هستیم، شما در ایران سفارتخانه دارید، می توانید از طریق آنها مسائلتان را پیگیری کنید. بعد که کمی احساساتشان آرام گرفت، با آنها سر صحبت را باز کردیم و گفتیم که حضور ناخوانده ما در ایران باعث بسیاری از این مشکلات شده است. گفتیم خود مردم ایران هم مشکل دارند و ما نباید توقع زیادی از این کشور و دولت آن داشته باشیم. اما همه اینها را هم که در نظر بگیریم، باز من فکر میکنم در بحثهای فرهنگی متاسفانه افغانستانیها جایگاه مناسبی ندارند و این دیگر چندان به خود افغانستانیها برنمیگردد.
*تسنیم: آقای حکیمی شما کمی دیر رسیدید و ما با دوستان درباره تعاملات ایران و افغانستان پرسیدیم، شما بخشی از صحبتهای خانم فاطمی را شنیدید، اگر موافقید ادامه بحث را دنبال کنید و در همین خصوص حرف بزنید. مرحله نخست بحث ما درباره میزان تاثیرات فرهنگی ایران و افغانستان روی یکدیگر داشتیم؟ شما تعامل این دو ملت را چطور ارزیابی میکنید؟
سیدشعاعآقا حکیمی: همه چیزهایی که خانم دکتر فاطمی فرمودند مورد تایید من است، دیدگاه من این است که فرهنگ انقلاب اسلامی در افغانستان تاثیر بسزایی داشت، وقتی در بهمن 57 به رهبری امام (ره) انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مردم ما خیلی تشنه فرهنگ اسلامی بودند و به خاطر همین تاثیر از انقلاب اسلامی بود که مردم دست به مبارزه با کمونیستها زدند. همه اخوانیهها که شیعیان هم در بین آنها بودند در کنار هم مبارزه میکردند و با هم برابر و برادر بودند اولین کودتای افغانستان در سال 68 به پیروزی رسید و من در همان سال به خاطر مبارزاتمان دستگیر و زندانی شدم. در آن زمان من سرهنگ در نیروی هوایی افغانستان بودم؛ چون من در روسیه درس خوانده بودم و از نظر آنها نیروی خطرناکی بودم، بویژه که نظامی هم بودم. آنها میخواستند مرا در شب دوم کودتا اعدام کنند. آنها چهرهای شاخص احزاب مسلمان... را شناسایی کرده بودند و میخواستند صدای آنها را خاموش کنند. اتفاقا آقای دکتر واحدی هم در همان ایام به دلیل اختناق و زندان و... مجبور به مهاجرت شدند.
در آن زندان دانشجویان مسلمان زیادی از حزب اسلامی با ما بودند. تقریبا صد نفر در یک سالن بودیم و مدام بین اعضای حزبهای مختلف از تودهایها گروه خلق و پرچم و مسلمانان و احزاب چپ و... بحثهایی در میگرفت و هر کسی را با نام حزبش میخواندند. در این میان ما را با عنوان «پیروان خط امام» به زندان انداخته بودند بودند با همین عنوان هم صدایمان میزدند. در این بحثها احزاب غیر اسلامی همواره به ما میگفتند که مسلمانان هیچگاه در تاریخ نتوانستهاند به پیروزی برسیدند، اما ما پاسخ میدادیم که انقلاب اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی(ره) یکی از مصادیق موفقیت مسلمانان در تاریخ است، اما آنها استدلال میکردند که شما را چه به ایرانیها؟ شما سنی هستید و آنها شیعه هستند. در حالی که بین ما اصلا بحث شیعه و سنی مطرح نبود. من در ولایتی بزرگ شدهام که در مسجد آنجا نیمی از نمازگزاران دست بسته نماز میخواندند و نصف دیگر دست باز! از نظر ما اسلام مرز ندارد.
*تسنیم: آقای حکیمی از مطالباتتاناز مسئولان جمهوری اسلامی بگویید. شما چه انتظاراتی از نهادهای فرهنگی و مسئولان ایرانی دارید؟
حکیمی: مطالبات ما همان مطالباتی است که یک برادر مسلمان از برادر مسلمان دیگرش دارد. مطالبات ما مهاجران افغان، چندان بزرگ نیست، بگذارید مصداقی حرف بزنم، همین امروز من به همراه دخترم به حوزه علمیه مراجعه کردم تا دخترم بتواند در ایران و در حوزه علمیه تحصیل علم کند. اما برای ما شروطی غیر قابل اجرا گذاشتند. آنها گفتند باید دو سال به افغانستان باز گردید و ویزا و کارت بگیرید! این برای من که از افغانستان فرار کردهام، اصلا امکانپذیر نیست. من در افغانستان چهره شناخته شدهای هستم که اگر به افغانستان بازگردم معلوم نیست چه اتفاقی برای من میافتد این درد ما است الان برای اینکه دختر جوانم بخواهد درس بخواند باید چه کار کنم؟
مطالبه من این است که به ما با شرایط خاصی که داریم کمی آسان بگیرند! من برای بازگشت به افغانستان امان ندارم. وهابیها و دیگران من را میشناسند و اگر به افغانستان بروم مرا دستگیر میکنند.
مطالبه دیگر حمایت از فعالان فرهنگی و اجتماعی افغانستانی است، مسئولان از ما حمایت کنند تا خوبتر فعالیت کنیم. ما با الگو گرفتن از اهل بیت(ع) حسین وار، راه حق را انتخاب کردیم و به خاطر اسلام دست به مهاجرت زدیم، دخترم بسیار مایل است که در زمینه علوم دینی درس بخواند و در ایران کار علمی و فرهنگی انجام دهد اما این امکان برای ما فراهم نیست. ما مشکلات داخلی ایران را خوب درک میکنیم، میفهمیم که دشمنان ایران اسلامی چه در داخل و چه در خارج دندان تیز کردهاند و به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند! اما انتظار ما این است که مسئولان هم در مسائل فرهنگی ما را درک و یاری کنند.
یکی دیگر از مصداقها این است که من بسیار مایل و علاقمندم که به زیارت عتبات عالیات بروم، امابه ما میگویند که برای رفتن باید کارت خود را تحویل بدهی! تحویل دادن کارت به منزله باطل شدن کارت من است! ما به همه سیاستهای جمهوری اسلامی احترام میگذاریم اما برخی قیود هست که زندگی را برای ما بسیار دشوار کرده است، این درحالی است که آرمان همه ما این است که «اسلام مرز ندارد».
من برادری دارم که در لندن زندگی میکند، او همیشه به من انتقاد میکند و میگوید تو «سرسپرده ایران هستی»، اما من میگویم من سرسپرده مکتب اسلام و راه قرآن هستم. اما متاسفانه امروز شرایطی برای ما پیش آمده که حتی نمیتوانیم در راه اسلام مبارزه و مجاهدت کنیم، چون هر زمان که از ایران خارج شویم دیگر اجازه زندگی در این کشور را نخواهیم داشت. مطالبات ما از این جنس است.
ادامه دارد..
سایر مطالب پرونده:
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-1 :خیلی دور، خیلی نزدیک؛ مقدمه داستان بلند «ایرانیها» و «افغانها»
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-2روایت امیرخانی از مساله «مهاجرین افغان»: دیگر وقت نگرانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-3 برای آقای ایرانی که به نجات برادر افغانش شتافت
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش اول):مادر شهید افغانستانی مدافع حرم: کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار مینوشیدیم اما امام اذیت نمیشد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش دوم) :مادر یک شهید افغانستانی: خیابانهای اردوگاه مهاجرین را به نام «امام» نامگذاری کردیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 5 افغانیالاصل است اما قبر پاکش...
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 6 شش سوءتفاهم بزرگ درباره مهاجرین افغان
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 7 سوغات جعفریان از افغانستان برای رهبر انقلاب/اینجا کسی به پاسپورتها نگاه نمیکند
انتهای پیام/