تاریخ خراسان؛ روایت هشتصد هزار ساله+ تصاویر
خبرگزاری تسنیم: خراسان نامی است ترکیب یافته از خور به معنی خورشید و آسان به معنی طلوع کننده و خراسان جایی است که خورشید از آن بالا میآید و آفتاب بر سرزمین ایران میتابد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، خراسان نامی است ترکیب یافته از خور به معنی خورشید و آسان به معنی طلوع کننده و خراسان جایی است که خورشید از آن بالا میآید و آفتاب بر سرزمین ایران میتابد. تاریخ خراسان چنان با تاریخ ایران در هم آمیخته که در برخی از اعصار وقتی سرگذشت خراسان را میگوییم، مانند آن است که تاریخ ایران را حکایت کرده باشیم و وقتی از تاریخ ایران میگوییم، به واقع سرگذشت خراسان را مرور کردهایم.
هر وقت از فرهنگ و علم و ادب ایران میگوییم، این نام خراسانیان است که بر صدر همه نامها مینشیند، رودکی، فارابی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، فردوسی، خیام، غزالی، خواجه نصیرالدین توسی و ...
وقتی سخن از تصوف به میان میآید که ایران را سرزمین صوفیان بزرگ خواندهاند، باز خراسان است که صدها عارف و صوفی را در دامن خویش پرورانده: ابراهیم ادهم، ابوسعید ابوالخیر، عطار نیشابوری، مولانا جلال الدین محمد بلخی، جامی و ...
در سیاست یا جنگاوری نیز خراسانیان کمتر از عرصه فرهنگ نقش نیافریدهاند و بدین سان بزرگترین دیوانسالاران ایرانی مانند خاندان برمکیان، خاندان فضل سرخسی، خاندان بلعمی، خاندان خواجه نظام الملک توسی و خاندان جوینی از خراسان برخاستهاند و نام آورترین جنگاوران و حماسه سازان ایرانی چون ابومسلم خراسانی و نادرشاه افشار اهل این دیار بودهاند. اصلا چرا راه دور برویم؟ مگر نه اینکه در زمانه ما نیز بسیاری از بزرگان چون علی شریعتی، محمد رضا شفیعی کدکنی و آیت الله مرتضی مطهری اهل خراسان اند؟
خراسان پرورشگاه استعدادهای مختلف و حتی متضاد است
به گفته دکتر علی شریعتی، خراسان پرورشگاه استعدادهای مختلف و حتی متضاد است. روح سلحشوری و نظامی و حماسی، اندیشه دقیق فلسفی و علمی، احساس و عاطفه رقیق و عرفانی را همه با هم دارد.
خراسان؛ خاستگاه انسان ابزارساز
دیرین شناسان ایرانی و فرانسوی در کنارههای کشف رود(حدود 40 کیلومتری مشهد) ابزارهایی مانند ساطور و تیغه را یافتهاند که در شمار نخستین دست ساختههای بشر قرار میگیرند و قدمتی بین هشتصد هزار تا یک میلیون سال دارند. بدین ترتیب قدیمیترین ردپای انسان ابزار ساز در ایران و از آن فراتر در جنوب غرب آسیا در خراسان دیده شده است. شواهد باستان شناسی نشان میدهد که از حدود هفت هزار سال پیش مناطق شمالی خراسان مانند درگز و دشت مشهد مسکون بوده است و ساکنان این مناطق دست کم از پنج هزار سال پیش توانایی احداث تاسیسات آبیاری، مفرغ کاری، کشت نباتات، ساخت خانهها و بناهای عمومی و ایجاد کارگاههای صنعتی را دارا بودهاند.
«تصویری از سنگنگارههای باستانی در خراسان»
در مجموع میتوان گفت که پیش از ورود آریاییها به سرزمین ایران، اقوامی با سطح فرهنگی در خور توجه در خراسان میزیستهاند که از آنها با عنوان اقوام آسیانی نام برده شده است.
آسیانیها از حدود چهار هزار سال پیش مورد هجوم آریاییها قرار گرفتند و هرچند که ابتدا این هجوم را دفع کردند اما پس از هزار سال کشمکش سرانجام در هزاره نخست پیش از میلاد مغلوب آریانیها شدند و در میان جمعیت رو به تزاید آنها مضمحل گشتند. تاریخ درخشان خراسان از همین زمان آغاز میشود.
خراسان باستانی؛ مرز ایران و توران
در دوره باستان، ایران به چهار مرز یا منطقه در چهار جهت شمال، جنوب، خاور و باختر تقسیم میشد و خراسان تمام مناطق شرقی مگر سیستان را در برمیگرفت. در آغاز دوره اسلامی حتی ماورالنهر بخشی از خراسان به شمار میآمد و این ایالت تا مرز چین و پامیر و کوههای هندوکش پیش میرفت؛ اما به تدریج حدود خراسان دقیقتر و کوچکتر شد به گونهای که دیگر آن سوی جیحون را دربرنمیگرفت. وقتی اعراب مسلمان بر ایران مسلط شدند خراسان چهار بخش یا ربع داشت و چهار شهر بزرگ آن یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ مرکز هر یک از این ربعها بودند. بنابراین وقتی از خراسان تاریخی سخن میگوییم باید بدانیم که به وسعت امروزی خود داخل مرزهای ایران محدود نمیشود و بخش عمدهای از کشورهای افغانستان و ترکمنستان را دربرمیگیرد و اگر از نظر زمانی تا دوره باستان به عقب برویم، بازهم بزرگتر میشود و بخشهایی از کشورهای تاجیکستان و ازبکستان را شامل میشود.
خراسان؛ سکونتگاه پارتها
هنگامی که آریاییها از مرز خراسان به ایران آمدند، به سه شاخه مادی، پارسی و پارتی تقسیم شدند؛ مادها به شمال غرب و غرب ایران رفتند، پارسها در جنوب و جنوب غربی سکنی گزیدند و پارتها نیز در خراسان باقی ماندند. ابتدا مادها با به دست گرفتن قدرت سیاسی، سلسله ماد را بنیان نهادند و سپس پارسها سلسله هخامنشی را تاسیس کردند. امپراتوری آنها پس از 229 سال به دست اسکندر مقدونی واژگون شد و اندکی بعد حکومت بیگانه و غیرایرانی سلوکیان سراسر ایران را تحت سلطه خود گرفت. نخستین نشانه از مقاومت و جنبش ایرانیان در برابر سلوکیان در خراسان یعنی سکونتگاه پارتها دیده شد. پارتها از حدود سال 250 پیش از میلاد به رهبری دو برادر به نامهای ارشک و تیرداد قیام خود را از خراسان آغاز کردند و به تدریج سلوکیان را از تمام ایران بیرون راندند.پایتخت پارتها که سلسله اشکانیان را شکل دادند شهر بزرگ صددروازه در حدود دامغان در مرز خراسان بود اما بعدها به سبب آن که مرزهای غربی دولت اشکانی مورد هجوم رومیان واقع شد مرکزیت سیاسی نیز به بینالنهرین انتقال یافت تا ستاد فرماندهی به صحنه جنگاوری نزدیکتر باشد.
«تصویری از منطقه تاریخی بندیان درگز»
به هر روی خراسان در دوره پارتها از مهمترین عناصر ایالات ایران بود و بعدها در عصر ساسانیان در هیئت یکی از بزرگترین مراکز تمدنی ایران نمودار شد. در این زمان دین رسمی ایران زردشتی بود و آتشکدههای بسیاری در سراسر قلمرو ساسانی وجود داشت: اما از میان همه، سه آتشکده مهمتر، معتبرتر و مقدستر تلقی میشدند: این سه عبارت بودند از آتشکده آذر فرنبع، که آتش آن به موبدان اختصاص داشت، آذرگشنسب که آتش شاهان و لشکریان در آن شعله ور بود و آذربرزین مهر که آتش کشاورزان را در خود نگاه میداشت. آذربرزین مهر در خراسان بود و به احتمال زیاد بقایای آتشکدهای که در ریوند در شمال غرب نیشابور وجود دارد متعلق به همین آتشکده است. از این فراتر برخی اعتقاد دارند که آیین زرتشت ابتدا در سده ششم پیش از میلاد در خراسان نشر یافته و سپس به جاهای دیگر رفته است.
بعدها که در دوره پادشاهی قباد پدر خسرو انوشیروان نظم ناعادلانه طبقاتی و فشار فزاینده بر طبقات فرودست، سبب خیزش مزدک شد خراسان از نواحی مهم در انتشار این آیین انقلابی بود به گونهای که حتی پس از سقوط ساسانیان و ورود اسلام به ایران، مزدکیان قدرت و نفوذ زیادی در خراسان داشتند. برخی هم گفتهاند که اساسا مزدک اهل نیشابور بود هرچند که زادگاه او به طور دقیق معلوم نیست.
از این گذشته در دوره ساسانیان، دین بودایی نیز در نواحی دوردست خراسان مانند بلخ و تخارستان دارای پیروان بسیار بود. قرار گرفتن خراسان در مرز ایران با چین و هند و همچنین در مسیر جاده ابریشم، مبادلات فرهنگی با دیگر تمدنها را اجتناب ناپذیر میساخت و از همین دیدگاه است که باید به رواج بودیسم در مناطق شرقی و شمال شرقی ایران نگریست. مرزی بودن خراسان پیامدهای دیگری هم داشت؛ اقوام نیمه بدوی ساکن در آسیای مرکزی که تحت فشار جمعیتی و کمبود منابع زیست در جستوجوی سرزمین وسیعتری بودند بارها به خراسان یورش آوردند و در زندگی مردم اختلالهای جدی ایجاد میکردند. شدت این یورشها بدان پایه بود که شاهان ساسانی را ناگزیر ساخت در بخشی از نواحی شمال شرقی ایران دیوار دفاعی بزرگی را به مانند دیوار چین بسازند تا بدین وسیله از تاخت و تاز اقوام نیمه بدوی جلوگیری کنند.
این دیوار برخلاف دیوار چین از گزند حوادث در امان نماند و به تدریج از میان رفت و البته آن گونه که باید و شاید هجوم مردمان آسیای مرکزی را سد نکرد. این هجومها در تمام دوره اسلامی ادامه داشت و بلای بزرگی بر خراسان و سراسر ایران فرود آورد. بی سبب نیست که در ادبیات اسطورهای ما خراسان مرز میان ایران و توران است.
اسلام و زایش دوباره فرهنگ ایرانی در خراسان
گرچه خراسان در دوره باستان اهمیت فراوانی داشت اما گویا دوران طلایی این دیار با ورود اسلام به ایران رقم خورد. از آنجا که حمله اعراب مسلمان به ایران از غرب آغاز شد طبیعتا خراسان در زمره آخرین مناطقی بود که به تصرف سپاه عرب درآمد. از دوره خلافت عمربن خطاب اعراب کوشیدند تا دروازههای خراسان را بگشایند اما در این کار موفقیت چندانی به دست نیاوردند. در زمان خلافت عثمان بن عفان و به سال 31 ه.ق فتح خراسان با تصف طبس آغاز شد. این کار تا زمان خلافت معاویه بن ابی سفیان و حتی سالها پس از آن به طول انجامید اما میتوان گفت که عمده مناطق خراسان به روزگار خلافت عثمان گشوده شد.
«تصویری از آتشکده ریوند در شمال نیشابور»
به دنبال حمله اعراب تعدادی از قبایل عربی نیز به خراسان کوچیدند و در دشتهای وسیع این ناحیه که مناسب چادرنشینی و بیابانگردی آنها بود ساکن شدند. حکومت بنی امیه آشکارا میان این اعراب مهاجر و ایرانیان بومی تبعیض میگذاشت و حتی حاضر نبود که ایرانیان مسلمان شده را مساوی با اعراب قرار دهد. ستمکاری حکام اموی هم بی حد و اندازه بود و از همین رو بذر دشمنی با بنی امیه در خراسان بستر مساعدی یافت. گرایش خراسانیان به جنبشهای اموی و از جمله حرکتهای شیعی به گونه ای بود که برای مثال وقتی در پایان دوره اموی یحیی بن زید نواده امام سجاد(ع) در خراسان قیام کرد پیروان زیادی به دورش گرد آمدند و هنگامی که از والی خراسان شکست خورد و به قتل رسید در آن سال خراسانیان نام بیشتر نوزادان پسر را یحیی گذاردند.
خراسان؛ شاهراه فرهنگ و تمدن ایران باستان
در همین دوران، عباسیان که علیه امویان فعالیت میکردند از دشمنی خراسانیان با دستگاه خلافت بهره جستند و با اعزام نمایندگان مختلف به خراسان، تبلیغات ضد اموی را در این ناحیه گسترش دادند و سرانجام قیام خود را با حمایت بی دریغ خراسانیان و تحت فرماندهی ابومسلم خراسانی آغاز کردند. ابومسلم با رشادتهای فراوان، حکومت بنی امیه را برانداخت و عباسیان را به خلافت رساند اما توسط منصور دوانیقی کشته شد. خراسانیان اگرچه از مرگ ابومسلم به خشم آمدند اما نفوذ خود در دستگاه خلافت را حفظ کردند و هنگامی که با مرگ هارون الرشید پنجمین خلیفه عباسی میان فرزندانش امین و مامون جنگ درگرفت به حمایت از مامون پرداختند آنها از مرو که مقر مامون بود به مناطق غربی حمله بردند و با تصرف بغداد پایتخت عباسیان امین را به قتل رساندند. تمام این کارها به دست یک خراسانی به نام طاهر بن الحسین صورت گرفت که به طاهر ذوالیمینین شهرت یافت. طاهر به پاس خدماتش حکومت خراسان را دریافت کرد اما اندکی بعد در سال 205 ه.ق نام مامون را از خطبه انداخت و نخستین سلسله مستقل ایرانیان پس از اسلام را بنیان نهاد. این سلسله که مرکزش نیشابور بود به نام طاهریان خوانده شد.بدین ترتیب خراسان از آغاز ورود اسلام، کانون رخدادهای سرنوشت ساز شد این رخدادها منحصر به حوزه سیاست نبودند و در عرصه فرهنگ نیز نقش خراسان بسیار برجسته بود، آشکارا میتوان گفت که ایرانیان بالندگی فرهنگی خود در دوره اسلامی را تا حد زیادی وامدار خراسانیان هستند. مهمترین نقشی که خراسان در این زمان عهده دار شد روشن نگاه داشتن چراغ زبان و ادب پارسی در برابر هجوم خردکننده فرهنگ و زبان عربی بود. زبان بارزترین جلوه هر فرهنگ و از ارکان همبستگی مردمان ساکن در یک سرزمین است. اگر زبان پارسی نیز مانند زبان مردم مصر، شام و بینالنهرین در زبان عربی مضمحل میشد بسیاری از مواریث باستانی سرزمین ما از بین میرفت لیکن در همان سدههای نخستین اسلامی درخت کهنسال ادب فارسی که زیر بار فراگیر شدن زبان عربی خم شده بود دوباره از خراسان جوانه زد و فارسی دری که اکنون زبان ملی ما ایرانیان و زبان رسمی افغانان و تاجیکان است به عنوان لهجه مردم خراسان در سراسر ایران رواج پیدا کرد. اتفاقی نیست که تدوین بزرگترین حماسه ملی ایرانیان یعنی شاهنامه در خراسان به انجام رسید و نخستین آثار شکوهمند نظم و نثر فارسی در همین دیار به رشته تحریر درآمد. بعد از طاهریان از نیمه دوم سده سوم هجری، یعقوب لیث سرسلسله صفاریان سیستان بر خراسان مسلط شد، صفاریان به مانند طاهریان در احیای زبان فارسی کوشا بودند و به ویژه یعقوب لیث تعارض شدیدی با خلافت عباسی و فرهنگ و زبان عربی داشت. چند دهه پس از تاسیس این سلسله که عمده نفوذش به ایران محدود میشد دولت سامانیان در ماورالنهر پا گرفت و به تدریج بر خراسان استیلا یافت. سامانیان را سلسلهای ادب پرور، دوست دار فرهنگ ایرانی و زنده کننده سنتهای باستانی دانستهاند دوران اقتدار آنها یکی از درخشانترین دورههای تاریخ ایران پس از اسلام است که طی آن رستاخیز فرهنگ ایرانی از ماورالنهر و خراسان آغاز شد.
«تصویری از مشهد در دوره عباسیان»
در عصر سامانیان شعر پارسی بر شالوده نوینی استوار گشت، دیوانسالاری ایرانی بر مبنای الگوهای کهن ساسانی قوام یافت، حماسه ملی ایرانیان برای نخستین بار در شاهنامه ابومنصوری گرد آمد، قرآن به زبان فارسی ترجمه شد و بزرگترین تاریخ اسلام و تفسیر قرآن که به وسیله جریرالدین طبری نگاشته شده بود به فارسی برگردانده شد. رودکی نخستین شاعر بزرگ ایران از نوازش سامانیان برخوردار بود و ابن سینا مظهر نبوغ ایرانی یک چند در دربار ایشان منزل داشت.
بعد از سامانیان غزنویان شرق ایران را تحت سلطه گرفتند و غزنین از شهرهای مهم خراسان که امروزه در کشور افغانستان است پایتخت خویش قرار دادند. آنان گرچه مانند سامانیان اصل و نسب ایرانی نداشتند و ترک نژاد بودند اما در حمایت از دانشمندان و ادبیان میکوشیدند و به طور کلی مروج فرهنگ ایرانی بودند. خراسان بعد از مدتی به وسیله سلجوقیان از دست غزنویان بیرون آمد اما بالندگی فرهنگی آن ادامه پیدا کرد.
خراسان؛ در دایره بی فرجام خرابی و آبادی
برای درک وضع خراسان در شش سده پس از ورود اسلام به ایران کافی است به موزههای معتبر کشور برویم و ببینیم که بزرگترین شاهکارهای صنعتی و هنری متعلق به چه زمان و مکانی هستند کافی است فهرست کاملی از نام دانشمندان ایرانی گردآوریم و ببینیم چه تعداد از آنها در این دوره و در خراسان پرورش یافتهاند و باز کافی است که فهرستی ازمتون کلامی و فلسفی، عرفانی، ادبی و علمی ایران را تدوین کنیم و ببینیم که چندتای آنها در خراسان و در شش سده نخست هجری نوشته شدهاند.
از میان رفتن دستاوردهای خراسان در حمله مغول
متاسفانه بخش بزرگی از این دستاوردها در حمله مغولان به خراسان در سال 617 ه.ق از بین رفت و با سقوط این استوانه دنیای ایرانی، کمر فرهنگ و تمدن ایران به راستی شکست.البته پیش از یورش مغولان، ترکان غز از اقوام آسیای مرکزی به خراسان تاختند و شهرهای مختلف را عرصه تاخت و تاز خود کردند اما ضربه آنها بر پیکره خراسان به اندازه ضربت مغولان کشنده نبود شاید حمله غزها هشدار و مقدمهای بود بر آنچه با یورش مغول به سرکردگی چنگیزخان رخ داد، تمام شهرهای خراسان غارت شدند و اهالی شان یا به قتل رسیده یا به اسارت درآمدند، مدارس و کتابخانهها در آتش سوختند، صدها دانشمند و ادیب و فقیه و عارف از دم تیغ گذشتند و دار و ندار خراسان به تاراج رفت.
هنوز خرابی سیاه چنگیز ترمیم نیافته بود که به سال 651 ه.ق هلاکوخان نواده او به خراسان حمله آورد. او سراسر ایران را درنوردید، جنبش اسماعیلیه ایران را برانداخت و خلافت عباسی در بغداد را نابود ساخت. بدین ترتیب سلسله ایلخانان مغول در ایران شکل گرفت. اما ظلم و جور این سلسله نیز به حدی بود که در پایان دوره زمامداریشان مردم سبزوار و روستاهای اطراف سر به شورش گذاشتند و نخستین سلسله شیعه مذهب خراسان به نام سربداران را بنیان نهادند. سربداران بر بخشهای مهمی از خراسان سلطه یافتند و سبزوار را مرکز حکومت خویش قرار دادند. اینان از سال 736 تا 788 ه.ق بر خراسان فرمان راندند و سرانجام به دست تیمور لنگ برافتادند.
خراسان از سال 781 ه.ق و در حالی که هنوز از زیربار خرابی دوره مغول کمر راست نکرده بود گرفتار یورش بی رحمانه تیمور لنگ شد. با این وجود در دوره تیمور سمرقند که از شهرهای خراسان باستانی بود تختگاه تیمور گردید و به اوج شکوفایی رسید. با مرگ تیمور فرزند و جانشینش شاهرخ میرزا هرات را مرکز خود قرار داد و آرامش و آبادانی به خراسان روی آورد. لیکن این آرامش از اوایل سده دهم هجری با یورش ازبکها پایان یافت و حکومت تیموریان نیز به دست شیبک خان ازبک برافتاد. تقریبا در تمام سده دهم هجری شهرهای خراسان دستخوش خرابی و ناامنی ناشی از تاخت و تاز ازبکها بود و از این بابت متحمل خسارتهای فراوان شد.
با استقرار صفویه در سال 907 ه.ق به تدریج آرامش به خراسان بازگشت. شاه تهماسب و شاه عباس ازبکان را از شرق ایران بیرون کردند و به آبادانی شهرهای خراسان به ویژه مشهد همت گماردند. تا پایان دوره صفویه خراسان از ایالتهای مهم ایران بود اما پس از سقوط این سلسله به دست افغانان یک چند در کشاکش مدعیان قدرت دچار ناآرامی شد این ناآرامیها و به طور کلی فتنه افغانان به همت نادرشاه افشار که اهل درگز بود از ایران رخت بربست و خراسان بخاطر حضور نادر مرکز تحولات سیاسی ایران شد. با مرگ نادر به سال 1160 ه.ق و نزاع بر سر جانشینی او، هرج و مرج دوباره در ایران و خراسان حکمفرما شد و سرانجام شاهرخ میرزا نواده نادرشاه حکومت این ایالت را به دست گرفت. او حتی پس از روی کار آمدن کریم خان زند نیز قدرت را حفظ کرد اما در نهایت به وسیله آغامحمدخان قاجار بنیانگذار سلسله قاجاریه از مسند برافتاد.
چندپارگی خراسان در دوره قاجار
دوره قاجار دورهای تلخ برای خراسان بود و از آن تلختر برای ایران که بخشی از خراسان را از دست داد. حضور استعمارگران انگلیسی در هند سبب شد که افغانستان به عنوان حد فاصل روسیه و هندوستان مورد توجه آنها قرار گیرد. انگلیسیها به تحریک امرای افغانستان پرداختند و هنگامی که محمدشاه قاجار هرات را در محاصره گرفت، جزیره خارک را به اشغال خود درآوردند تا شاه ایران را از تصرف این شهر و سرکوب متمردین افغان منصرف سازند. بعد از محمد شاه، فرزند او ناصرالدین شاه نیز کوشید تا هرات را مطیع حکومت مرکزی ایران کند لیکن بار دیگر انگلیسیها خارک و بوشهر را تصرف کردند و مانع از این کار شدند. سرانجام در سال 1273 ه.ق طی عهدنامهای که میان ایران و انگلستان در پاریس به امضا رسید هرات از خاک ایران جدا شد و دولت قاجار استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت.
تلاش روس و انگلیس برای تصرف خراسان
در همین زمان دولت روسیه نیز مانند انگلستان چشم به خاک ایران دوخته بودو میکوشید تا بخشهای شمالی ایالت خراسان را به خود ضمیمه سازد. برای تصرف این بخشها جنگی درنگرفت بلکه روسیه تزاری آرام آرام تا سرخس پیش آمد و با تسلط بر مرو و نواحی اطراف، دولت قاجار را در برابر عمل انجام شده قرار داد. بدین ترتیب سه بخش مهم از چهار بخش خراسان در دوره اسلامی یعنی هرات و بلخ در افغانستان و مرو از خاک ایران جدا افتادند و این کانون درخشان فرهنگ و تمدن ایرانی در گستره کنونی خود محدود شد.
با این حال فرهنگ خراسانی را هنوز هم میتوان نزد مردمان افغانستان و آسیای مرکزی ملاحظه کرد. در سال 1380 شهرستان طبس و توابع آن از خراسان جدا شد. همچنین در اسل 1382 خراسان به سه بخش شمالی، رضوی و جنوبی تقسیم شد.
«تصویری از صنایع دستی خراسان رضوی»
فرهنگ خراسان؛ حکایت وحدت و کثرت
فرهنگ خراسان را باید همچون تاریخ خراسان در پهنه خراسان بزرگ دید نه در چارچوب تقسیمات کشوری، زیرا که مرزهای جغرافیایی لزوما با حیطههای فرهنگی جور درنمیآیند و چه بسا که خط کشیهای روی نقشه، حوزههای فرهنگی را چندپاره کنند و شناختشان را دشوار سازند. با آن پیشینه تاریخی که از خراسان گفتیم میتوانیم حدس زنیم که فرهنگ این سرزمین چگونه است و مردمانش چگونهاند.بدیهی است که خراسان با کارنامه درخشان در علم و ادب و هنر و حتی در سیاست و جنگاوری فرهنگی غنی پویا دارد و از آنجا که پیاپی مورد تاخت و تاز اقوام مهاجم و یا در مسیر اقوام مهاجر قرار گرفته است به لحاظ قومی، مذهبی، زبانی و آداب و رسوم رایج تنوعی چشمگیر را به نمایش میگذارد. گویی اقوام و فرهنگها هر یک رسوبی از خود در خراسان بر جای نهادهاند و بسان نهرهای کوچک و بزرگ هویتی آرفتی از فرهنگهای گوناگون را پدید آوردهاند.از این گذشته سهم جغرافیا در تنوع فرهنگی را نباید از یاد برد خراسان از شمال راه به جنگل میبرد و از جنوب ره به کویر میگشاید و ناگفته پیداست که جنگل نشین نمیتواند با همان شیوه کویرنشین روزگار بگذارند و با همان باورها و سنتها و آیینها طریق بگذراند. با این حساب در خراسان، شهرنشینی و روستا نشینی و کوچ روی و کشاورزی و دامپروری و صنعت گری به چشم میآیند، مذاهب گوناگون در کنار هم زندگی میکنند، هر گروه با یک زبان و لهجه سخن میگوید و هرجا آداب و رسوم خاص خود را دارد و این یعنی یک تنوع خلاق و کثرت در عین وحدت، یعنی که خراسان از هر قوم و مذهب و فرهنگ رنگی دارد اما خود به رنگی است جا از رنگهای دیگر.
طوایف خراسان
طوایف خراسان بسیارند. از جمله اینها گرایلیها هستند که از نژاد مغولند و با یورش تیمورلنگ به خراسان آمدهاند. تیمور ایل شاملو را نیز در وقت تصرف شام از آن نواحی به خراسان کوچاند. کردها هم بیشتر در شمال خراسان و مثلا در اطراف قوچان پراکندهاند. این عده در دوره شاه عباس برای جلوگیری از یورش ازبکها به خراسان کوچ داده شدند و همان جا ماندگار شدند. ترکمانان و ازبکها که در طول تاریخ از مهاجرت یا حتی یورش به خراسان چشم نپوشیدهاند در مناطق شمالی ساکن شدهاند و البته امروزه دیگر نه مهاجرند و نه مهاجم، بلکه شش دانگ خراسانیاند و دل بسته سرزمین. در مجموع در شمال و شرق خراسان چهل و دو طایفه از ترکمانان زندگی میکنند. ایلات هزاره، تیمنی، تیموری و جمشیدی از خواف و باخزر تا کوههای بامیان در افغانستان پراکندهاند و طوایف تیموری، خوافی، سلجوقی و بربری در تربت جام و تایباد و فریمان دیده میشوند. همچنین در حوزه سرخس، طوایف عرب بهلولی، سیستان و بلوچ به سر میبرند و این سیستانیها و بلوچها در زمان ناصرالدین شاه به سرخس مهاجرت کردهاند.
مذهب خراسانیان
بیشتر مردم خراسان شیعه مذهب هستند و دست کم میتوان گفت که بارگاه ملکوتی امام هشتم(ع) فراگیری تشیع در خراسان را ضمانت کرده است.
با این وجود اهل تسنن در نواحی خواف و تربت جام به چشم میخورند و غالبا از ابوحنیفه پیروی میکنند یا به عبارت دیگر حنفی هستند. اسماعیلیه نیز در مناطق میان مشهد و نیشابور سکونت دارند و از ارامنه و یهود نیز عدهای در مشهد اقامت گزیدهاند.
زبان و گویش خراسانیها
نخست باید یادآوری کنیم که فارسی دری به عنوان زبان ملی ما لهجه مردم خراسان بوده است و اکنون زبان کهن فارسی نزد اهالی طبس، فردوس، گناباد، قاین، بیرجند، سرخس و کاشمر ساری و جاری است. به هر روی بیشتر خراسانیان فارسی زبانند اما هر کدام لهجه مخصوص خود را دارند مانند مشهدیها که زبانشان شهره عام و خاص است. زبان کردی در شمال خراسان رواج دارد و زبانهای ترکی و عربی نیز به طور پراکنده و محدود در بخشهای مختلف این استان به گوش میخورد.
ادامه دارد.....
برگرفته از کتاب راهنمای سفر به استان خراسان رضوی
انتهای پیام/