روایت شهرام کرمی از اولین شهید مقاومت در نمایشنامه «مردی برای همیشه»
خبرگزاری تسنیم: شهرام کرمی در یادداشتی تازه که در وبسایت خود منتشر کرده است بخشی از اپیزود «اولین شهید» نمایشنامه «مردی برای همیشه» را که در رابطه با فلاح شرف الدین لبنانی، اولین شهید مقاومت است را منتشر کرد.
ه گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهرام کرمی، از نمایشنامهنویسان و کارگردانان برجسته تئاتر در مطلب تازهای که در وبسایت خود منتشر کرده است به جنایت رژیم صهیونیستی علیه مردم ظلوم غزه پرداخته و در همین راستا بخشی از نمایشنامه «مردی برای همیشه» که درباره امام موسی صدر است را منتشر کرده است، این بخش از نمایشنامه به اولین شهید مقاومت فلاح شرف الدین لبنانی میپردازد، متن یادداشت شهرام کرمی بدین شرح است:
این روزها مردم فلسطین و کودکان غزه حال و روز خوبی ندارند. جنگ فقط یک واژه نیست. جنگ یعنی ترس و درد و خون...... این واژهها برای مردم بیسلاح معنای کمی ندارد. وقتی این لغتها را درک کنیم فاجعه بزرگ را میتوان احساس کرد. چند روز است که سعی میکنم اخبار را دنبال نکنم. این طور در بیخبری میشود این غم را فراموش کرد. آخرین بار تصویر کودکی بیسر در آغوش پدر فلسطینی روزگارم را خراب کرد. اینجا میشود فهمید که انسان میتواند چگونه باشد.
یاد غربت و غم و درد واقعه کربلا و یاران مظلوم حسین (ع) افتادم. کربلا با حمله یزیدیها به اصحاب حسین و مظلومیت زنان و کودکان و مردان آنها در برابر سپاه کفر به یک حماسه تبدیل شد. خون گلوی طفل شیرخواره علی اصغر (ع) بود که هنوز دل ما را کباب میکند. داغ دل زینب (ع) است که آه را بر ما معنی میکند.
و حالا این غم مردم غزه و کودکان بیسلاح........ نمیدانم باید چکار کنم؟ ولی شک ندارم حق همیشه پیروز است.
چند وقت پیش نمایشنامه «مردی برای همیشه» را نوشتم. یکی از اپیزودهای آن درباره اولین شهید مقاومت فلاح شرف الدین لبنانی است. و حالا به یاد غم بزرگ ملت مظلوم فلسطین اپیزود «اولین شهید» را به یاد شهدای کودک غزه در اینجا با هم میخوانیم.
اولین شهید
[ام لیلا با خوشحالی برای مرد قهوه میآورد.]
ام لیلا: بفرمایید قهوه پسرم.... تو باید اهل جبل عامل باشی. من از رنگ چشمای مردم میدونم اهل کجا هستن. ما مردم آبادی زیاد از اینجا بیرون نمیریم. کار و زندگی ما همین جاس. اینجا به دنیا اومدیم و همین جا زندگی میکنیم تا بمیریم. البته اگه این سربازای اسرائیل بزارن زندگی کنیم. چند روزه صدای توپ و تفنگشون میاد. بازم سروکلهشون این ور مرز پیدا شده. خدا به خیر کنه!.... هر وقت صدای توپ و تفنگ میاد دلم میلرزه. نگران بچهها میشم. فلاح بچه بیکله و نترسی شده. بیشتر از همه نگران اون میشم. برای همین فرستادمش جبل عامل. اونجا تو کارخونه که هست خیالم راحته. امام موسی رو سر بچهها هست. خدا انشا الله امام رو برای ما نگه داره. همین چند روز پیش فلاح برامون خرجی فرستاد. من که نمیدونستم چیه. یه روز یه مرد جوان از شهر اومد و یه پاکت به من داد. من که سواد ندارم. گفت،ام لیلا تویی؟.... گفتم، بله مادر جان منم. گفت، مادر فلاح شرف الدین تو هستی؟ گفتم بله، مادرش هستم!.... پاکت رو داد دستم گفت فلاح براتون خرجی داده. بیاختیار زدم زیر گریه. وقتی پسرت خرجت رو بده یعنی بچهت مرد شده!.... فلاح من برام خرجی داده بود. پاکت رو ماچ کردم و گذاشتم رو پیشانی. برکت خدا رو باید بوسید. تو چرا قهوه نمیخوری پسرم. چت شده؟ ناراحت نشون میدی؟.... گفتی از دوستای فلاح و امام موسی هستی؟.... قدمت رو چشم. فلاح هم همین دور و برا باید باشه. چند روزه که اومده. گفت میرم از باغ میوه سیب بیارم. هر جا باشه حالا باید برای نهار باید بیاد. اگر بفهمه امام موسی صدر میخواد خانه ما بیاد حکمن از شادی بال در میاره. فلاح عاشق امام شده. یعنی همه ما امام رو دوست داریم. خدا این مرد رو از آسمونا برای ما مردم فقیر فرستاد. فلاح سواد یاد گرفته. میگه آرزومه یکی مثل امام موسی بشم. میگه امام موسی اذان گفتن منو دوست داره. تو اذان فلاح رو شنیدی؟... وقتی الله اکبر رو میگه دلم از ذکر خدا میلرزه. از وقتی رفته دیگه صدای اذان کسی از مسجد نمیاد. چرا قهوه نمینوشی پسر.... امروز که امام موسی مهمان ما شده این خونه نورباران میشه. نهار مهمان ما باشین. غذای امروز رو کبَسه پختم. تو روستای بنت جبیل کسی دست پخت،ام لیلا رو نداره. تو سفره ما مردم فقیر هیچی نیست. ولی هر چی باشه برکت وجود امام موسی است. حالا کی میاد؟.... امام موسی رو میگم؟.... آقا سید که خانه ما بیاد یعنی نور اینجا میاد. چه خبری بهتر از این برایام لیلا؟!.... چند نفر هستن پسرجان؟... گفتم دخترها خانه رو آب و جارو کنن. بهشون گفتم میدونید کی میاد؟... [از شادی کل میکشد.] جا شرف الدین شاباً.... جا شرف الدین شاباً.... علامه شرف الدین جوان مهمان ما میشه. موسی صدر حبیبالله. امام به خانه مادر فلاح شرف الدین میاد!.... قدمت روی چشم امام. این خانه و بچههام نذر امام موسی. [زیرلب نجوا میکند که از صدای یکباره صدای تیراندازی شوکه میشود.] این صداها امروز بیشتر از همیشهس. یعنی چی شده؟! بازم سربازای اسرائیلی!.... کی از شر اینا خلاص میشیم؟.... باید تا حالا فلاح پسرم میاومد! هر جا باشه باید میرسید. اگه یه وقت امام سر برسه و فلاح خانه نباشه من چی جوابش رو بدم. من که غیر از فلاح مردی تو خانه ندارم. دلم شور افتاد پسر جان.... این صداها برای چی میاد؟... چرا حرف نمیزنی؟.... امام برای چی میخواد خانه ما میاد؟
مرد: [ناگهان زیر گریه میزند.] مادرجان....
ام لیلا: یا حسین مظلوم!.... چه بلایی سر ما آمده؟ بگو پسرجان.... برای ما خبر بد داری؟...ام لیلا طاقت خبر بد رو داره. امام برای چه میخواد به خانه یه زن فقیر روستایی بیاد؟ بگو پسرم. [صدای اذان شنیده میشود.] کی داره اذان میگه؟ تو این آبادی فقط فلاح اذان میگفت. این صدای فلاح نیست. تا اذان ظهر وقت زیادی مانده. این اذان ناموقع باید خبر از یه اتفاق تو آبادی باشه! لابد باید مردم آبادی جمع بشن. منم باید برم. اما کجا برم؟!.... امام موسی مهمان منه. باید منتظرش باشم. باید از امام پذیرایی کنم. سید خدا به خانه ما میاد. پس چرا نیومد؟!.... کی میاد پسر جان.... امام کی به خانه ما میاد؟
مرد: امام خواست بیام بهتون پیغام بدم که به خانه شما میاد.
ام لیلا:خوش آمد... قدم امام سر چشمان ما.
مرد:امام داغدار شده مادر.
ام لیلا:داغدار؟!....
مرد: یکی از بچههای امام شهید شد.
ام لیلا: کدام بچه؟
مرد: اهل همین جا بود.
ام لیلا: الله اکبر. الله اکبر....
مرد: اهل بنت جبیل.
ام لیلا: برای چی شهید شد؟
مرد: سربازای اسرائیلی.
ام لیلا: یا حسین مظلوم!....
[سکوت طولانی. مرد بلند میشود که برود.]
مرد: ما بچههای مسلمان لبنان هستیم. ما مقاومت رو از امام موسی صدر درس گرفتیم. از امروز سرباز مقاومت میشیم مادر. لبنان به وجود تو افتخار میکنه مادر. حالا همه لبنان،ام لیلا رو میشناسن. مادر اولین شهید مقاومت. صدای اذان فلاح شرف الدین هیچ وقت خاموش نمیشه مادر.
[ام لیلا سکوت میکند. مرد چفیه خونی را از کتش بیرون آورده و بهام لیلا میدهد.ام لیلا چفیه را میبوسد.]
ام لیلا: این چفیه فلاح پسرمه؟!
مرد: [سکوت میکند.].....
ام لیلا: امام موسی به خانه ما میاد؟
مرد: میاد مادر....
ام لیلا: فلاح پسرم رو کجا میبرن؟
مرد: امام میخواد خودش بچه شهیدش رو خاک کنه.
ام لیلا: فلاح فقط چهارده سالش بود!
مرد: ولی مثل یه قهرمان چند سرباز اسرائیلی رو کشت.
ام لیلا: امام درباره فلاح چی گفت؟
مرد: امام وقتی خبر رو شنید گفت فلاح شرف الدین راه بهشت رو به ما نشان داد. گفت وطن ما لبنان را فقط نه به خاطر خدا و انسان که برای نشان دادن راه مبارزه و آزادی حفظ میکنیم.
ام لیلا: به امام بگو ام لیلا منتظر قدم سید خداس!... بگو به مهمانی یه مادر داغدار بیاد. به امام موسی صدر پیغام بده فلاح شرف الدین برای من همیشه زندهس!
[مرد خارج میشود. صدای اذان را همچنان میشنویم.ام لیلا یکباره زیر گریه میزند.]
انتهای پیام/