پدر شهید افغانستانی:از «راهیان نور» خاک جبهههای ایران را سوغات آورد و آخرمثل شهدای ایرانی شهید شد
خبرگزاری تسنیم:دوازدهمین بخش از پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» به گفتگو با پدر یک طلبه شهید افغانستانی که در سوریه شهید شده است اختصاص دارد.بخش دوم این گفتگو را میخوانید.
«محمود یک طلبه معمولی نبود. از همان ابتدا نسبت به مسائل سیاسی و فرهنگی ایران و افغانستان و کشورهای دنیا توجه داشت. تربیت شده حوزه علمیهای بود که امام خمینیها رنگ انقلاب و استقامت را جور دیگری به آن داده بودند.» اینها گفتههای پدر طلبه جوانی است که بعد از بازگشت از سوریه پاهایش در خاک سرزمین عمه سادات جا مانده بود.بخش اول گفتگوی تسنیم با حجتالاسلام احمد کلانی دو روز پیش منتشر شد. احمد کلانی، پدر حجت اسلام محمود کلانی، طلبه افغانستانی شهید مدافع حرم در قسمت اول برایمان گفت که افغانستانیها معتقدند دم مسیحایی امام، عزت ما را زنده کرد. او معتقد بود که در برخورد با مهاجرین افغانستانی هنوز فاصله است میان تراز فعلی ایران و تراز انقلاب اسلامی: البته فرق است بین مواضع رهبران ملتها و روابط میان خود مردم. عموماً سران برتر ایران نگاه پسندیدهای به مردم کشور خود شما و حتی دیگر ملتها دارند اما بعضاً موارد ناشایستی در طبقات دیگر دیده میشود که منجربه کدورت خاطر میشود. نتیجه این اقدامات این میشود که بعضی از مردم مهاجر که به اینجا میآیند به من میگویند که ایران خوب است اما نه در آن ترازی که باید باشد و یعنی در تراز «انقلاب اسلامی» نیست.
بخش دوم گفتگو با پدر شهید کلانی، طلبه مدافع حرم افغانستانی را بخوانید.
*تسنیم: صدای مجاهدتها و مبارزه رزمندگان افغانستانی در سوریه خیلی در رسانههای دنیا چرخیده است. چندی پیش دیدم که رسانههایی مثل وال استریت ژورنال مدعی شده بودند که این بچههای از ایران پول گرفتند و رفتند در سوریه جنگیدهاند. آیا درباره محمود اینطور بود؟ این ماجرا صحت دارد؟ ایران در اعزام محمود دخیل بوده و پولی به شما داده است؟
ببینید این رسانهها را ما خیلی خوب میشناسیم و این دفعه اول نیست که این حرفها را درباره جمهوری اسلامی و این بار هم درباره ما میزنند. خیلی زمان میگذرد و این حرف رسانهها برای ما دیگر خیلی تکراری شده است. بروید از همه افغانستانیهایی که هستند و جوانان و بستگانشان به سوریه رفتهاند بپرسید که از چه کسی پول گرفتهاند و چقدر گرفتهاند؟ چه کسی آمده بعد از شهادت سراغ اینها. این بچهها برای دینشان رفتند. محمود با شهید سید محمد حسینی با هم بر اثر شلیک یک خمپاره شهید شدند. وقتی پیکرش را دیدم صورتش را بوسیدم. پاهایش قطع شده بود. خب این همه سرمایه زندگی من بود. روی زندگیاش شخصاً نظارت دقیق داشتم. در همان مسیری جلو رفته بود که من میخواستم. طلبه شده بود. برای دکترا آماده بود و وقت ازدواجش رسیده بود. خب این میوه دلم را برای چقدر پول بفرستم برود خوب است؟ چه میزان پول جوابگوی خون ارزشمند اوست؟
به شهدای جنگ ایران خیلی علاقه داشت
مادرش هر روز برایش غصه میخورد. گریه میکند. محمود، جان ما بود. صبر میکنیم بر این افتخاری که خدا به ما عنایت کرده است. مادر او امروز یک مادر شهید است. خودش را با این حرف ها ارام میکند اما بالأخره او هم مادر است و بیتابی دارد. شبها تا صبح بیدار است و ناراحتی میکند.
حجتالاسلام شهید محمود کلانی در منطقه طلائیه در اردوهای راهیان نور
*تسنیم: در عکسهای محمود دیدم که در دروان طلبگی که در ایران بوده در اردوهای راهیان نور ایران هم شرکت کرده است و به مناطق جنگی ایران هم رفته است. از این سفرها چیزی برای شما گفته بود؟ علت علاقمندیاش به جبهههای جنگ ایران چه چیزی بوده است؟
یادم هست که یک بار از جبهههای جنوب خاک با خودش آورده بود. خیلی تأکید میکرد که این خاک بوی شهدای اسلام میدهد. عکس جاویدالأثر متوسلیان و چند شهید دیگر ایرانی را هم داشت. به آنها خیلی علاقمند بود و ردبارهشان کتاب زیاد خوانده بود و خوب آنها را میشناخت. من خودم علاقمند شدم که یک بار در این مراسم شرکت کنم و به این مناطق بروم. آخر سر هم خودش مانند این شهدای ایرانی، شهید شد.
شاید خوب نباشد از اولادم بگویم اما محمود از نظر اخلاقی با ما دو نفر پیر -مادرش و من- خیلی رفتار خوبی داشت. به خواهر و برادرش در درس کمک میکرد. به من میگفت که بابا ما خیلی از دنیا عقب هستیم و باید خیلی کارها بکنیم. با اینکه جوان بود اما از نظر توازن شخصیتی به عنوان یک جوان خیلی از او راضی بودم. جوانی که نفس را با معنویت بالایش مهار کرده بود. خدا رحمتش کند. هر موجودی به فرزندش به دلایل فطری، علاقه دارد اما محمود جور دیگری امید همه ما بود. همه برادران و خواهرانش برای اینکه او به جای بالایی برسد خیلی کمک میکردند تا خرج تحصیل او تأمین شود و مشکلی احساس نکند. خواهر و برادرهای او هم در دانشگاههای ایران درس خواندند. یکی دکترایش را از دانشگاه فردوسی ایران گرفته و یک خواهرش هم از دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین فارغالتحصیل کارشناسی شده است. یک برادرش لیسانس جغرافیا دارد و یک برادرش هم دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی است.
حجتالاسلام شهید محمود کلانی در اردوهای راهیان نور
در مجموع او شخصیتی بود که همه سرمایهگذرای خانه بر روی او بود و دوست داشتیم اگر خانواده به جایی میرسد اول از همه محمود برسد. با اینکه اوضاع اقتصادی خانواده خوب نبود با این حال به دلیل پشت کار میخواستیم که او درس بخواند. برادرانش مهدی و عبدالله او را ساپورت مالی میکردند. او هم خیلی خوب درس میخواند. جدای درس طلبگی تکنسین با سواد کامپیوتر هم بود. در کابل خیلی کارهای فرهنگی را رقم زده بود. او بین همه بچهها، تک بود.
*تسنیم: خبر شهادتش را چطور شنیدید؟
مهدی برادر بزرگتر محمود مدتی در حال برنامهریزی بود که با خانوادهاش به سوریه مهاجرت کند. به همین جهت ارتباطی با یک سری از اقوام در آنجا داشتیم. یک روز یکی از دوستان خانوادگی از سوریه به ما زنگ زد و گفت که محمود اینجا است. تصور ما این بود که برای کارهای دکترایش عازم ایران و تهران شده است اما گویا او به سوریه رفته بود. مادرش خبر نداشت و هر بار که به ما زنگ میزد برای اینکه مادرش نگران نشود میگفت که تهران است. وقتی این خبر را فهمیدیم که در سوریه است اجازه ندادیم مادرش بفهمد اما در دل خودمان تلاطمی بود که سالم برگردد. تا اینکه دوستان خانوادگی که خبر داشتند به ما اطلاع دادند که او به شهادت رسیده است.
محمود آرمانهای خیلی بلندی داشت. برخلاف برخی جوانان که در جامعه اقتصادی و در میان کاسب ها میگردند محمود به دنبال فضای فرهنگی و معنوی بود. اینکه امروز محمود در جمع ما نیست واقعاً برای ما بسیار دشوار است. فکر میکنم که امروز آن سرمایهگذاری خانوادگی ما جواب داده است و به محمود به جایی رسید که شایسته آن بود و باعث سربلندی خانواده شد.
اوایل هضم اینکه جوانان افغانستانی به سوریه بروند و در آنجا شهید شوند خیلی مشکل بود و این حرکت را قبول نداشتند. می گفتند اوضاع آنجا چه ارتباطی با ما دارد. اما امروز با این موضوع کنار میآیند و این خط را تا حد زیادی پذیرفتهاند. چرا که اصل ماجرا برای آنها روشن شده است. اوایل ما فقط سکوت میکردیم اما امروز اوضاع عوض شده است و محمود و امثال او برای جوانان ما الگو شده اند. اما هنوز هم تعدادی از غربزدهها هستند که از لحاظ مذهبی این مسائل را قبول ندارند اما جمع زیادی از جامعه این خط را قبول دارند و این شهدا را تحسین میکنند. این را جدی میگویم که جوانانی هستند که بعد از شهادت اینها برای رفتن به سوریه و از آن جدی تر رفتن به عراق به خانوادههایشان اصرار دارند و میدانم عدهای هم رفتهاند.
*تسنیم: خاطرهای از او دارید؟
در کارهایش خیلی جدی بود. درباره همین عکس روی گواهی تشویق کلاس چهارمش بگویم. به او گفتم پسر جان بیا با هم برویم عکاسی یک عکس از تو بگیرم. گفت پدر جان به چه درد میخورد؟ عکس من به درد چی میخورد؟ بالأخره او را راضی کردم و با کیف مدرسهاش به عکاسی بردم و از او عکس گرفتم.اما کلاً ناراحت بود و در این عکس هم معلوم است.
تصویری از کلاس چهارم حجتالاسلام شهید محمود کلانی. پدرش میگوید:«دوست نداشت از او عکس بگیریم برای همین اخم کرده بود»
*تسنیم: شما به عنوان یک پدر که فرزندش به نوعی یک شهید برجسته جهان اسلام شده است، چه خواستهای دارید؟
مدافعان حرم حضرت زینب(س) امروز مدافعان ارزش های اسلامی خصوصاً تشیع هستند. وقتی برای هر انسانی، عزیزترین چیزش که همین «حیاتش» است را تقدیم میکند باید توجه ویژهتری به این خانوادهها شود. حضرت علی(ع) میفرمایند جامعهای که عدالت اسلامی در آن برقرار است جامعهای است که هر کسی در آن بدون هیچ دلهره و ترسی میتواند حرف خود را بیان کند و حقش را بگوید. ببینید الآن محمود که شهید شد و ما هم که مشکل خاصی نداریم. اما عبدالله، برادر همین محمود اکنون در ایران شماست و بچه خیلی خوبی هم هست. متولد 1365 است اما از مهاجرینی است که مشکل پاسپورت و کارت مهاجرت دارد. با فضایی که امروز در افغانستان است برای کار و درس به مشکل خورده بود، برای همین به ایران آمد. کاملاً قانونی هم جلو رفته بود اما مدتی است پاسپورتش در دفتر سفارت گیر کرده است و به دلیل این مشکل اداری تا آنجایی که من خبر دارم مدتهاست که در خانه نشسته است و می ترسد که به خیابان بیاید؛ مبادا او را بگیرند و رد مرز کنند. خوب فردی که در خانواده ما بزرگ شود روحیاتی شبیه همین محمود دارد. اگر میشود با اینها قدری مدارا کنند. به همه افغانستانیها به چشم آن قاچاقچی که در رسانهها بزرگنمایی شده، نگاه نکنند. خیلی بیشتر از این قاچاقبرها، افراد مومن و انقلابی در میان افغانستانیها خصوصاً آنهایی که در ایران هستند، وجود دارند. عبدالله هم نمیخواهد کار غیرقانونی کند، بروکراسی اداری برای او مشکلساز شده است. از شما به عنوان یک رسانهای که به موضوع افغانستان توجه دارید میخواهم که این صدا را به گوش مسئولان ایرانی برسانید.
اگر همین دفاع نباشد این جنگها اول در لبنان، فلسطین و سوریه خواهد بود و بعد یک روز هم به خاک شما کشیده خواهد شد. درباره جامعه ما باید بگویم که جمهوری اسلامی از ابتدای جهاد افغانستان تا به امروز برای ما زحمت زیادی کشیده است. جمعیت شیعه افغانستان خیلی کمتر از بقیه است و خیلی مواقع ملاحظات ما در برآوردهای دولتمردان خودمان قرار نمیگیرد اینجاست که ما بیشتر از هر جای دیگری دل به جمهوری اسلامی میبندیم.
گواهی ریز نمرات حجتالاسلام شهید محمود کلانی در مقطع کارشناسی و دوران تحصیل در جامعه المصطفی در ایران
گواهی پایان دوره کارشناسی حجتالاسلام شهید محمود کلانی و دوران تحصیل در جامعه المصطفی در ایران
تعدادی از علمایی که در ایران هستند و با من مرتبط هستند، بچههایشان بیمدرک هستند و نیروی انتظامی به آنها مدرکی نمیدهد. آنهایی که سالهای قبل و به صورت قاچاقی به ایران رفتند الآن راحت زندگی می کنند اما امروز فرزندانی از افغانستانیها که در ایران به دنیا آمدهاند، مشکل دارند. یکی از مقامات شما در پاسخ به خبرنگار خارجی که از او پرسیده بود که چرا به کودکان افغانستانی که در کشور خود شما به دنیا میآیند مدرک شناسایی نمیدهید، گفته بود: «مهمان ماند و ماند تا اینکه صاحبخانه شد» من به عنوان یک آخوند این مسائل را ندارم اما باید فکری به حال مهاجران داخل ایران خصوصاً آنانی که در سالهای بعد از انقلاب در ایران متولد شده و بزرگ شدند، کرد. این عدم توجه بدبینی هم به وجود میآورد. احتمال دارد این افراد که دیگر در افغانستان هیچ کسی را ندارند و کسی را هم نمیشناسند اگر همینطور به یکباره به افغانستان فرستاده شوند آنجا بدون شغل و مسکن بمانند. به دست طالبان بیافتند و کشته شوند. خب این خسارت برای ما شیعیان خیلی سنگین است. برخی شاید به اینها هم بخندند که شما که برادر شهید بودید یا برای جنگ 8 ساله ایران پدرانتان به آنجا رفته بودند، شما دیگر چرا؟ شما که در جنگ آنها کشته دادید، شما دیگر چرا؟ نیروی انتظامی باید درباره این مسئله قدری توجیه شود.
اعتقاد ما این است که مصلحت جمهوری اسلامی از مصلحت ما مهمتر است/ مهاجران را با مدارا و تدریجی بازگردانید
نظری بر این است که این بچهها به افغانستان برگردند اما با توجه به اوضاع اینجا، هضم این شرایط برای جوانی که در ایران به دنیا آمده است زیاد شدنی نیست. برای یک نمونه شنیدم که جوانی از همین بچههای افغانستانی که در اصفهان ایران به دنیا آمده بود به افغانستان آمده و به این نتیجه رسیده که ایران و اصفهان با اینجا اصلاً قابل مقایسه نیست. کنار مرز به سربازان نیروی انتظامی گفته که بگذارید من برگردم چون در افغانستان انصافاً زندگی کردن بسیار سخت است و هیچ امکاناتی وجود ندارد خصوصاً برای کسی که متولد اینجا هم نیست و به عمرش هم افغانستان را ندیده بوده است، این فضا خیلی سنگین است.
شاید افغانستانیها که عموماً دست خالی به ایران میآیند، کمک اقتصادی بزرگی به ایران نتوانند بکنند و کار آنچنانی نتوانند بکنند اما اگر از این اقلیت در ارتقای توان علمی و مهارتی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی حمایت شود شاید دستاوردی کم از حزب الله لبنان نداشته باشند. شاید اکنون دستاورد اقتصادی نداشته باشند اما در آینده اوضاع فرق خواهد کرد. همین دعای مهاجران میتواند باعث خیر شود. این ارزشش خیلی بیشتر از این حرفها است. دعای اینها در پیشگاه خدا ارزشش خیلی بیشتر است. اینکه حق جمهوری اسلامی است که در برابر مفسدان، قاچاقچیان و ... بایستد خردهای نمیگیریم و به باور فرهنگی و مذهبی آن را حق مسلم آنان میدانیم. اما این را هم بدانید که آدم مسلمان فرهنگی و دین دار هرگز رو به این خلافها نمیآورد.
از شما میخواهم که به گوش مسئولان جمهوری اسلامی برسانید که با این مردم مدارا کنند و به آنها برای بازگشت کمک کنند نه اینکه آنها را با فشار برگردانند
اعتقاد ما این است که مصلحت جمهوری اسلامی از مصلحت ما مهمتر است. اما انتظار ما هم به نوعی از دیگر کشورها بیشتر است. چون مرکز است و امید همه ما به آن است. تا جایی که امکانش فراهم هست از شما میخواهم که به گوش مسئولان جمهوری اسلامی برسانید که با این مردم مدارا کنند و به آنها برای بازگشت کمک کنند نه اینکه آنها را با فشار برگردانند. برخی از آنها باید به مرور اینجا شرایط زندگی را فراهم کنند سپس بازگردند. جامعه افغانستان یک جامعه متدین است. امروز همان تهاجم فرهنگی که برای ایران خطر است برای جوان مسلمان افغانستانی هم خطر است. جوانی که به اروپا برود دیگر آن تعلقات ابتدایی برای ساخت افغانستان و احیای باورها و ارزشهای دینی را ندارد. در یک نگاه استراتژیک باید هوای این جوان را داشته باشیم تا جریان مسلمان و جریان تشیع ضعیف نشود. از مسئولان شما میخواهم که با عنایت به این ملاحظه با این مردم مواجه شوند. وقتی یک کشور غربی در اینجا مدرسه احداث میکند تا نفوذ فرهنگی خود را پایدار کند، جمهوری اسلامی میتواند خیلی سادهتر با اجازه تحصیل دادن به بچههای افغانستانی مهاجر در ایران این اقدام را انجام دهد و آینده را جور دیگری رقم بزند.
مطالب دیگر پرونده:
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-1 : خیلی دور، خیلی نزدیک؛ مقدمه داستان بلند «ایرانیها» و «افغانها»
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-2 روایت امیرخانی از مساله «مهاجرین افغان»: دیگر وقت نگرانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-3 برای آقای ایرانی که به نجات برادر افغانش شتافت
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4 (بخش اول):مادر شهید افغانستانی مدافع حرم: کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار مینوشیدیم اما امام اذیت نمیشد
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان»-4(بخش دوم) :مادر یک شهید افغانستانی: خیابانهای اردوگاه مهاجرین را به نام «امام» نامگذاری کردیم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 5 افغانیالاصل است اما قبر پاکش...
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 6 شش سوءتفاهم بزرگ درباره مهاجرین افغان
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 7 سوغات جعفریان از افغانستان برای رهبر انقلاب/اینجا کسی به پاسپورتها نگاه نمیکند
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 8( بخش اول) میزگرد فعالان فرهنگی: با وجود تمام دلخوریها ایران همچنان پناه مستضعفین افغانستانی است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ 8 (بخش دوم): گلایههای ما مهاجرین افغانستانی، انتقاد به جمهوری اسلامی نیست؛ به موانع تحقق انقلاب است
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ 10 محدودیت شغلی مهاجرین افغانستانی، نخبگان و اهالی فرهنگ کجای ماجرایند؟
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ـــ 11 شاعر افغانستانی: «ایران» عشق من است و برای گرفتن یک ویزا ماهها اذیت میشوم
پرونده «جانِ ایران، جانِ افغانستان» ــ12 پدر طلبه شهید افغانستانی مدافع حرم: دید جهانی محمود متأثر از درسخواندنش در ایران بود، آخوند معمولی نبود
انتهای پیام/