یک دست گرمی تئاتری به همت حسین هدایتی*

یک دست گرمی تئاتری به همت حسین هدایتی*

خبرگزاری تسنیم: متن خود را اثری طنز معرفی می‌کند تا درام. اینجا تمام تحصیلات تئاتریم برایم باطل و ملغی شد. تا می‌دانیم و خواندیم و گفته‌اند درام (Drama) – حداقل در تئا‌تر – به معنای نمایش و لغتی یونانی به معنای حرکت است.

احسان زیورعالم، کارشناس ارشد ادبیات نمایشی نقدی را بر نمایش «دور همی زنان شکسپیر» نوشته  و در اختیار خبرگزاری تسنیم گذاشته است که بدین شرح است:

دورهمی زنانه شکسپیر آخرین اثر تئاتری خانم بهاره رهنما چند شبی است در سالن سمندریان مجموعه ایرانشهر به روی صحنه رفته است. نمایشی که با حضور ستارگان سینمایی دچار حواشی شده است. حواشی که نه تنها از جانب خانم رهنما؛ بلکه از سوی برخی مدیران مجموعه فوق نیز بی‌پاسخ نمانده است.

دورهمی زنانه خانم بهاره رهنما داستان شش شخصیت زن نمایش‌نامه‌های ویلیام شکسپیر می‌باشند که در ضیافتی دورهمی در خانه ژولیت – با بازی مهناز افشار – جمع شده‌اند تا محفلی زنانه، فارغ از حرف‌های مردانه داشته باشند. زن‌ها از عشق می‌گویند، از مرد‌ها می‌گویند، از بی‌وفایی‌هایشان، از قمارهای پس از رسیدن به عشق، از تکاپو‌ها و از خیلی چیزهای دیگر که همه به همین مساله عشق بازمی‌گردد. نمایش‌نامه خانم بهاره رهنما براساس برداشتی آزاد از نمایش‌نامه چارلز جورج می‌‌باشد که توسط مریم عظیمی ترجمه شده است و به عنوان یک مخاطب ناآگاه نمی‌دانیم کدام نمایش از این آقای نمایش‌نامه‌نویس منتشر شده است،‌ چراکه در حد توان هر چقدر جست‌وجو کردیم نتوانستیم حتی نمایش‌نامه‌ای که خانم رهنما از آن سخن گفته است و البته نامش را نبرده بیابیم.

به نمایش خانم بهاره رهنما می‌توان از چند منظر نگریست. می‌توان از کاتالوگش صحبت کرد و محتوایش، می‌توان به نمایش و متن آن پرداخت، می‌توان به حواشیش نظری انداخت و می‌توان به این سوال که این کار فمنیستی است یا نه پاسخ داد. ولی به نظر بهتر است از همه این منظر‌ها به نمایش خانم رهنما نگاه کرد تا شاید بتوان درک مناسبی از آن داشت. درک این مساله که آیا حق با مخالفان است یا موافقان و در انتها ببینیم موافق و مخالف کیست.

1.  بی‌شک کاتالوگ، بروشور، برگه راهنما یا هر چه می‌توان اسمش نهاد به عنوان یک عنصر پیرامتنی وسیله‌ای است برای آمادگی مخاطب با اثر/ متن. متاسفانه این ابزار مفید در ایران به جز در معدود اجراهایی  فاقد اطلاعات مفیدی از نمایش می‌باشد و تنها به تشکرهای بی‌پایان از افرادی ختم می‌شود که معلوم نیست کدام گوشه از این نمایش را گرفته‌اند.

با این حال بروشور خانم رهنما، خدا را شکر نیمچه یادداشتی داشت. یادداشتی که می‌توان به عنوان بخشی از اندیشه مولف بدان ارجاع داد. با توجه به نویسنده بودن خانم رهنما، توقع خواننده این مطلب از وی دو صد چندان می‌شود. توقع خواننده یافتن اطلاعاتی درست و مطالعه شده در حد آموخته‌های ادبی خانم رهنماست. لیکن با خواندن خطوط این یادداشت علامت سوال‌هایی در ذهن مخاطب تیزبین و اهل مطالعه شکل می‌گیرد.

خانم رهنما – که بیشتر او را بازیگر سینما می‌دانم تا چیز دیگری – نمایش خود را اثری پر پرسوناژ معرفی کرده است. البته در این تئا‌تر که نفس‌هایش به شماره افتاده است شش بازیگر خیلی زیاد است، آن هم بازیگرانی که حداقل رو کاغذ دستمزدهای کلانی در ساحت تئا‌تر دارند. خانم رهنما یک تیم کهکشانی خلق کرده‌، قوهای سفیدی که با لباس‌های سفید در افتتاحیه با هم ظاهر شدند. با این حال کار رهنما پر پرسوناژ نیست و اگر باشد، برای مثال الیورتویست اصغر خلیلی که بدون ستاره‌های سینما نیمه خاموش در حافظ روی صحنه می‌رود احتمالاً پُرِ پُرِ پُر پرسوناژ است.

رهنما در ادامه با یادی از همسر خوش قریحه خود، متن خود را اثری طنز معرفی می‌کند تا درام. اینجا تمام تحصیلات تئاتریم برایم باطل و ملغی شد. تا می‌دانیم و خواندیم و گفته‌اند درام (Drama) – حداقل در تئا‌تر – به معنای نمایش و لغتی یونانی به معنای حرکت است. هیچ کجا نیافتم مدخلی در کتاب‌های نقد ادبی که درام ژانری به خصوص در قاموس تئا‌تر باشد. البته در سینما ژانری به نام فیلم درام داریم که آن هم برپایه شخصیت‌های رئال درگیر تم‌های عاطفی است. و من نمی‌فهمم که خانم رهنما کلمه درام را از کجا آورده و به کجا می‌برد؟ و حتی با پذیرش این کلمه با مفهوم جدیدش، چه چیزی در نمایش خود دیده که آن را اثری درام می‌یابد؟

اما در باب طنز باید از خانم رهنما پرسید طنز چیست؟ آیا با توجه به طبقه‌بندی ژانری او، منظورشان از طنز کمدی است؟ آیا کمدی زیر مجموعه طنز است یا طنز زیرمجموعه کمدی؟ پاسخ این سوالات را به خود خانم رهنما می‌سپارم. مطرح شدن چنین سوال‌هایی در زمانه‌ای که دیگر نظریه ژانر – حداقل در تئا‌تر – نسبت به دیگر نگرش‌های نقدی کمرنگ‌تر شده است از دید خویش جالب نیست. لیکن نوشتار خانم رهنما به این پرسش‌ها دامن می‌زند. به خصوص وقتی نمایش‌های سابق خود را کمدی رمانتیک معرفی می‌کند و باز برایم سوال می‌شود که مگر ایشان فیلم ساخته‌اند؟ حداقل در این همه کلمات تخصصی نظریه ژانر جا داشت خانم رهنما از برولسک، پارودی، تراوستی و... هم استفاده کند. حداقل نمایشش در قالب نظریه ژانر می‌تواند یکی از این سه باشد.

خانم رهنما گروه این تابستان را گروهی تازه معرفی می‌کند. در این دو سه ساله‌ای که از عمر این گروه می‌گذرد این گروه موفق به اجرای پنج نمایش شده است: یعنی حدوداً هر سال دو نمایش. بی‌شک گروهی با این سابقه خوب دیگر گروه تازه‌ای محسوب نمی‌شود. گروه تازه به آن گروه‌هایی اطلاق می‌شود که به زور موفق به اجرایی در سالن‌هایی غیر از ایرانشهر می‌شوند و دیگر موفق به اجرا نمی‌شوند. بنابراین گروه خانم رهنما از پیشکسوتان محسوب می‌شوند.

2.  اما از منظر نمایش و نمایش‌نامه. نمایش خانم رهنما داستان شش زن در یک ضیافت زنانه است. هر کدام یک از زنان به نوعی در مسائل عشقی با شوهر یا عاشق خود به بن‌بست رسیده یا رابطه عاشقانه‌اشان کمرنگ شده است. با اینکه تم نمایش برای خلق یک داستان جذاب مناسب است؛ ولی باید گفت نمایش هیچ داستانی ندارد. مثلاً نمی‌توان گفت داستان میراندا چیست؟ فقط می‌گوید فردیناد او را به ناپل برده و ر‌هایش کرده است، همین. این رویه برای دیگران هم رخ می‌دهد.

داستان نداشتن یک نمایش پارامتر منفی نیست. داستان نداشتن اکنون خود رویه‌ای است برای بیان هنرمندانه مولف از اندیشه‌هایش؛ ولی استفاده از چنین پارامتری در همه جا قابل قبول نیست. نمایش خانم رهنما نه اثری ابسورد است و نه یک نمایش پست‌مدرن، بلکه اثری است بر آمده از شخصیت‌های شکسپیر. شاید در گام نخست بتوان گفت نمایش یک پارودی است؛ ولی – عطف به علاقه مولف به ژانر – واجد مولفه‌های پارودی نیست. چرا که پارودی در ساده‌ترین تعریف، تقلیدی هجوآمیز از یک اثر ادبی خاص است در سه شکل لفظی، صوری و درون‌مایه‌ای.

نمایش خانم رهنما هیچ یک از این سه شق را ندارد. دورهمی زنانه تنها شخصیت‌ها را به عاریه گرفته، بخشی از نشانگان آن‌ها را در خود حفظ می‌کند – همانند گم کردن دستمال توسط دزدمونا یا پرخاشگری کا‌ترین -، در راستای خلق‌‌ همان طنز مدنظر خانم رهنما برجسته و اغراق‌آمیز می‌شوند و در ‌‌نهایت تصویری کاریکاتوری از این شخصیت‌ها ارائه می‌دهد. لیکن این شخصیت‌ها دیگر فاقد آن پرسونای شکسپیری خود هستند. شخصیت‌ها با از دست دادن وجوه دراماتیک خود تبدیل به تیپ‌هایی شده‌اند که هر یک بخشی از جامعه زنان را شامل می‌شوند. دیگر واجد عمق و معنای یک شخصیت نمی‌باشند. کافی است به دیالوگ‌ها رجوع کنیم. هر یک از شخصیت‌ها مدام حول یک مساله حرف می‌زند و در انتها می‌فهمیم همه دیالوگ‌ها یکی است. انگار شخصیت روی یک جمله در جا می‌زند. چه جالب که گاهی هم به افلیا حمله می‌کنند که حرفت تکراری است و دیالوگ جدیدی بگو.

ضربه کاری متن خانم رهنما حاصل زبان من درآوردی او تلقی می‌شود. زبانی که تصنعی است، سعی می‌کند ادای زبانی فاخر در آورد و چه جالب که بازیگرانش هر از گاهی آن را می‌شکنند؛ چرا که نمی‌توانند آن را ادا کنند. چون بافت چنین کلامی فراخور چنین فضایی نیست و این ناشی از عدم شناخت رهنما از نمایش است. او چیزی در تجربه تئاتربینی خود دیده و قصد داشته خاطراتش را روی صحنه برد و مصداق داستان زاغ و کبک را پیدا می‌کند.

مساله دیگر درباره متن این نمایش زنانه بودن آن است. مساله‌ای که خانم رهنما چه در مصاحبه‌هایش و چه در افتتاحیه و حتی در کاتالوگ کار بدان اشاره کرده است. بهاره رهنما حتی اعتراف می‌کند که به هیچ عنوان فمنیست نیست و قصد ندارد در نمایش مرد‌ها را مورد عتاب قرار دهد. من هم معتقدم متن خانم رهنما به هیچ وجه فمنیستی نیست. و می‌خواهم یک قدم پیش روم و بگویم نمایش‌نامه حتی زنانه هم نیست؛ بلکه متنی کاملاً مردانه است. تمام آنچه زن‌ها بیان می‌کنند تصویری است که در دورهمی‌های مردانه درباره زنان، حرف‌هایشان و رفتار‌هایشان بیان می‌شود. در دیالوگ‌ها شوخی‌های کلامی وجود دارد که مردانه هستند. با توجه به مشاور بودن پیمان قاسم‌خانی در نگارش نمایش‌نامه، ردپاهای قاسم‌خانی به خوبی حس می‌شود و حتی می‌توان ادعا کرد نمایش‌نامه را قاسم‌خانی به نگارش درآورده است.

اما در اجرا. در وهله نخست با دکوری عظیم و آکسسواری شیک مواجه هستیم. خوب قرار است کاخ یک ثروتمند ورنایی باشد، قبول. شش تاق در انتهای صحنه، از ابتدای نمایش برایم جای سوال است که کارکرد تاق‌ها چیست؟ تاق‌هایی که هیچ سنخیتی با دوره تاریخی ژولیت شکسپیر ندارد. پس ناشی از تاویل شخصی خانم رهنماست که خودش طراح صحنه نمایش است. حتی با توجه به شش نفر بودن بازیگر‌ها گمان بر این بود قرار است آنان زیر این تاق‌ها رونانس را اجرا کنند؛ ولی در ‌‌نهایت پنج نفر به زیر تاق رفتند و خودش به سمت تماشاگران.

بازی‌ بازیگران را باید به دو دسته تقسیم کرد: تئاتری‌ها و سینمایی‌ها. سحر دولتشاهی و نسیم ادبی با توجه به تربیت تئاتری خود قدرت بیان و رسایی مناسبی داشتند. در اجرای فیزیکی نیز می‌درخشند. جایی که دیالوگ ندارند، خشکشان نمی‌زند، دست به عمل می‌زنند، بدون دیالوگ بازی می‌کنند، بیکار نیستند، صحنه را ایستا نمی‌‌کنند.

در مقابل بازیگران سینمایی فاقد بیان مناسبند. برای مثال صدای امیرسلیمانی اصلاً درنمی‌آید. مهناز افشار نیز مدام داد می‌زند، فریاد می‌کشد تا حنجره‌اش را تئاتری جلوه دهد؛ ولی نمی‌داند نتیجه‌اش را 10 اجرا بعد می‌بیند که دیگر حنجره‌ای برایش باقی نمانده است. خانم بختیاری‌‌ همان بهنوش بختیاری سینمایی است با‌‌ همان شیوه بازی. چیز درخوری ندارد، تنها به تکان دادن عضلاتش بسنده کرده است. بیان هم که جایی برای گفتن ندارد. هر سه بازیگر هم در طول نمایش برخلاف دسته اول، در صحنه‌های بی‌دیالوگ در محاق فرو می‌روند.

البته خانم رهنما آگاه از این مساله دو نقش پر دیالوگ خود را به دولتشاهی و ادبی می‌دهد و مشارکت نقش‌های دیگر را تقلیل می‌دهد. خود بهاره رهنما نیز قابل تعریف نیست، خودِ خودش هست.‌‌ همان خانم رهنمایی هست که در طبقه حساس یا فیلم‌های سینمایی دیگر می‌بینیم. زنی که مرد‌ها را دوست دارد، عاشق معاشرت با آن‌ها است؛ ولی خب نتیجه‌ای ندارد.

3.  این‌ها را گفتم تا به نظر موافقان و مخالفان حضور سینماگران در تئا‌تر بپردازم. در نگاه شخصی خود دو مساله برایم بیش از دیگر مسائل واجد اهمیت است:

الف) مساله نخست رفتار متقابل سینمایی‌ها با خانواده تئا‌تر است. سوال شخصی من این است اگر یک ستاره سینما که در یک پروژه یک میلیاردی سینمایی 100میلیون تومان دستمزد می‌گیرد، احتمالاً در یک پروژه تئاتری 100 میلیونی، 20 میلیون دستمزد می‌گیرد.

حالا به همین تناسب به بازیگر تئا‌تر حاضر در یک پروژه سینمایی دستمزد می‌دهند؟ آیا نباید بازیگر تازه وارد عرصه تئا‌تر دستمزدی به مراتب پایین‌تر از یک حرفه‌ای آن بگیرد،‌‌ همان طور که حرفه‌ای سینما بیشتر از تازه واردِ مدیوم سینما دشت می‌کند؟

ب) منتقدان سینما همواره بازیگران تئاتری حاضر در فیلم‌های سینمایی را متهم به نشناختن دوربین و بازی‌های اغراق شده و تئاتری می‌کنند. آیا چنین نقدی بر بازیگران سینما نیز وارد نیست؟ آیا برای حضور در صحنه باید در یکی از حرفه‌ای‌ترین سالن‌ها بازیگر نوظهور را معرفی کرد؟ اگر چنین است چرا فارغ التحصیلان جوان مشمول چنین موهبتی نمی‌شوند؟ حداقل تعداد زیادی بازیگر جوان می‌شناسم که به مراتب بهتر از بازیگران اجرای خانم رهنما بازی می‌کنند و شاید به اجرایش صلابتی می‌بخشیدند.

در پایان باید گفت اجرای خانم رهنما یک کار آماتوری بیش نیست و تنها حواشی آن است که درخشانش می‌کند. دورهمی زنانه شکسپیر باید در سالنی شاید هم چون محراب اجرا رود و چه خوب می‌شد اگر چنین می‌شد. چرا که حداقل با چنین ستارگانی آن سالن را از خطر بی‌مخاطبی نجات می‌دادند و کار فرهنگی در راستای کمک به تئا‌تر می‌کردند و فرصت اجرایی خوب در ایرانشهر را به یک کار واقعاً تئاتری می‌سپردند.

تلاش خانم رهنما قابل ستایش است بخصوص وقتی می‌بینیم او در چند وجه برای اجرایش زحمت کشیده است؛ ولی باید گفت با یک دست نمی‌توان دو هندوانه را برداشت چه برسد به دو کیلو آلو زرد و یک کیسه سه کیلویی شلیل و الخ.

از همین روست که در حین اجرا، مخاطب زن وی، به جای تامل در کار، به مسائل خانوادگی ستارگان روی صحنه و کل کل‌هایی پیرامون عملی بودن یا نبودن دماغ بازیگران می‌پردازد. یک دورهمی زنانه هم روی سکو وجود دارد.

در خاتمه به دیالوگ خود خانم رهنما اشاره می‌کنم که می‌گوید به تئاتری که بازیگر مرد ندارد نمی‌روم چرا که چنین اجرایی کسل کننده است و حال خانم رهنما، شما چه توقعی از تماشاگران دارید که اجرایی را ببینند که بازیگر مرد ندارد. آخر حوصله‌شان سر می‌رود و کف‌گیری برای هم زدن وجود ندارد.

پی‌نوشت: از خانم بهاره رهنما تقاضا می‌کنم برای مطالعه در باب نظریه ژانر کتاب «دانش‌نامه نظریه‌های ادبی معاصر» نوشته ایرنا ریما مکاریک چاپ نشر آگه را مطالعه فرمایند.

*حسین هدایتی، سهام‌دار باشگاه‌های فوتبال ملوان بندرانزلی، استیل آذین و گهر دورود و مالک چندین کارخانه صنعتی این روزها تهیه‌کننده نمایش «دور همی زنان شکسپیر» شده است. گویا هدایتی قرار است در تئاتر هم نقشی داشته باشد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل