ماهیت سومین جنگ سرد
خبرگزاری تسنیم: هانتینگتون سکوت را شکستد سال ۱۹۹۳ ساموئل هانتینگتون با نگارش مقالهای در فارین افرز عملا به وجود جنگ سرد فرهنگی بهعنوان مهمترین عامل و شیوه نزاع پس از پایان جنگ سرد دوم اعتراف کرد.
کره زمین در حالی به حیات خود ادامه میدهد که دو جنگ جهانی فراگیر و 2 جنگ سرد فراگیر را پشت سر گذاشته و دست آخر و در حال حاضر در گیر و دار سومین جنگ سرد با ماهیتی فرهنگی است که اگر چه خسارتها و میزان تغییرات و دگرگونیهای مرتبط با آن کم نیست، اما به هیچ عنوان در کانون توجه محافل علمی جهان قرار نگرفته و همچنان در سایه بسر میبرد. این نوشتار علاوه بر بررسی مختصات و ماهیت جنگ سرد فرهنگی و ترسیم خطوط کلی آن در سطح جهان و سیرهای تاریخی، به تحولات فرهنگی تاریخی و جاری جمهوری اسلامی و سیاستهای فرهنگی دولت حسن روحانی نیز پرداخته است که در چند مرحله ارائه خواهد شد. با پایان یافتن جنگ دوم جهانی و وارد شدن 2 ابرقدرت آمریکا و شوروی از سال 1945 به وزنکشیهای امنیتی و نظامی غولآسا و رقابتهای شدید تسلیحاتی، اطلاعاتی و امنیتی و پیچیدهتر شدن وضعیت موازنه قدرت و معمای امنیتی، این جنگ تازه شکل گرفته از نظر تاریخی تا مقطع سال 9ـ 1988 ادامه یافت اما خیلی پیشتر از اینکه مناقشات بین دو طرف بالا بگیرد و معضلاتی همچون کشمکش بر سر ویتنام، طرحهای موشکهای بالستیک و در نهایت بحرانهای داخلی شوروی بالا بگیرد، عملا جنگ سرد بین 2 ابرقدرت وارد فاز فرهنگی شده بود. همان ابتدای کار یعنی در 1949 آمریکا با رهبری تشکیل سازمان نظامی ناتو و تاخیر شوروی به مدت 5 تا 6 سال در تاسیس پیمان ورشو در 1955، اثبات کرد شوروی در برابر سازمان فکری لیبرالیسم بسیار کند عمل کرده و عملا ابتکار عمل را بهدست رقبای غربیاش سپرده است چرا که واکنش در حوزه فرهنگی و راهبردی با تاخیری 5 ساله عملا غیرقابل جبران خواهد بودناتو اما به مثابه سازمانی کاملا فرهنگی، ایدئولوژیک و سیاسی توانست در راستای تفوق لیبرالیسم بر جهان قدمهای بسیار بلندی برداشته و جنگ سرد فرهنگی علیه گفتمانهای رقیب لیبرالیسم را مدیریت کند.
اولین وظیفه این سازمان فرهنگی در جنگ سرد که عملا از 1980 وارد یک مرحله انفجاری و بسیار دامنهدار شده بود، تجزیه و تهیسازی اندیشهای فعالان و کنشگران میانی فکری در اتحاد جماهیر شوروی بود، این سازمان فرهنگی با در انداختن طرحهای ناظر بر تردید و هراس و همینطور ایجاد بحران در آگاهی توانست از منظر درونی، شوروی سابق را در معرض فروپاشی سیاسی کامل قرار دهد، فروپاشی سیاسیای که از مشکلاتی همچون بحران اقتصادی در این کشور، ظلم دولت کمونیستی در حق مردم و خصوصا بخشهای کمترفرمانپذیر از مرکز و همینطور بحران ناشی از فاجعه چرنوبیل در 1987 و همچنین زمینلرزه 1988 ارمنستان نیز برای هرچه مهلکتر شدن کمک گرفته بود. اما شوروی سابق را نه بحران هستهای چرنوبیل، نه بحران اقتصادی و نه مسائل مربوط به نارضایتیهای عمومی در معرض فروپاشی قرار نداد، بلکه حس تردید، بحران آگاهی و تغییر انگارهها به سمت پرتگاه سوق داد، پرتگاهی که آمریکاییها بهصورت منسجم 10 سال برای کندن آن و حفر گودالی تاریخی وقت صرف کرده بودند، گودالی که در نهایت نظام کمونیستی را در سال 1991 به کام خود فرو کشید در حقیقت محصول یک عملیات فرهنگی به هم پیوسته و منسجم بود که با انقلاب اطلاعات و تاسیس اینترنت در سطح جهان و بهصورت عمومی در 1989 صورتی بسیار شتابزده و مهار نشدنی پیدا کرد.
انفجار در اردوگاه ارزشهای آسیایی ظهور ارزشهای آسیایی پس از پایان جنگ سرد فرصتی بود تا شرقیها و آسیاییها بتوانند در سایه فرص بهدست آمده برای «ببرهای اقتصادی آسیا» در عین حال به عرصههای گوناگونی برای طرح یک ایدئولوژی شرقگرایانه با قرائتهایی از جنس مباحث فرهنگی درون کشورهای مالزی، سنگاپور، چین، ژاپن، تایلند و اندونزی دست بزنند.ارزشهای آسیایی که به شکل تعصبی از اندیشههای شرقی و آسیایی در فرهنگ، اجتماع و تعلیم و تربیت و همچنین صلح و نگرش به طبیعت و بشر پیروی میکرد در مدت زمان کوتاهی به مدد بهرهبرداری از جاذبههای تکنیکی و بصری در بازار مصرف کالای فرهنگی وارد شد و توانست بهعنوان رقیبی در کنار هنر هندی به ایفای نقش بپردازد اما به مرور زمان غربیها موفق شدند جنبش فرهنگی ارزشهای آسیایی را با مستهلک کردن ارزشهای فنی و محتوایی در سینمای هالیوود به سمت نابودی ببرند. بهرغم اینکه ارزشهای آسیایی همچنان در مولفههای القایی در برخی سریالها و فیلمهای سینمایی، سبک تغذیه و روشهای فرقهای موسوم به معنویت شرقی همچون فنگشویی، مدیتیشن، یوگا و ریکی تبلیغ میشود اما ساختار اصلی خود را عملا در جریان بحران مالی 1997 و 1998 از دست داد و ضمن استحاله فرهنگی و تهی شدگی از درون به شکل یک موضوع تفریحی تغییر شکل داد.
بهطور متوسط درباره شوروی سابق و همچنین ارزشهای آسیایی و فرهنگهای ژاپنی و چینی بهعنوان مهمترین جزء از اجزای فرهنگهای شرقی مورد تهاجم، آمریکاییها توانستهاند قفلوبستهای فرهنگی را ظرف یک دهه از هم باز کرده و با شاخصههایی همچون لزوم «آزادیهای جنسی»، «آزادیهای روشنفکری و اندیشهای و بیان»، «سازمانهای بازاندیش در نهادهای شعور و درک حسی جمع»، «تقویت و دگردیسی در بنیادهای فعال در عرصه فیلم و سریال» و همچنین به چالش طلبیدنهای یکسویه و نیرومند رسانهای و فرهنگی و فکری برای رقبای اندیشهای لیبرالـدموکراسی جهان تقابل با فرهنگ غرب را رو به انزوا برده و آنان را به گوشه نشینی مبتلا کنند.از سوی دیگر آمریکاییها بنیاد فکری ناتو که در سال 1949 فقط با تابلوی نظامی تاسیس شده بود را با استفاده از سازمانهای فرهنگی، رسانهای و هنری منسجم تقویت کرده و مجموعهای از اقدامات را به کار بستند که رسما در سالهای 1990 و 1991 در جریان جنگهای خلیج فارس نظریهای با عنوان «عامل سیانان» بر مطالعات تحولات جهانی سایه انداخت.
شوک جهانی ناشی از تاخت و تازهای یکسویه بنیادهای فرهنگی آمریکا و غرب در حالی همچنان ادامه داشت که غربیها با تاکتیک فتح سنگر به سنگر و حذف رقبا که البته توام با تحقیر و سیاه نمایی و کم پنداری از نقش و اثر گفتمانهای رقیب بود ابتدا گفتمان کمونیسم در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و همچنین اقتصادی و سپس نگاههای آسیایی موسوم به ارزشهای آسیایی را پشت سر گذاشته و عملا خود را برای رویارویی با اسلام انقلابی که پیش از این در هیچ یک از اسناد راهبردی غرب چنین مورد توجه قرار نگرفته بود را در دستور کار قرار دادند. آمریکاییها بر اساس اصل دشمنسازی در سیاست خارجی همواره به یک دشمن فرضی نیرومند در همه حوزهها من جمله حوزه ایدئولوژیک و سیاسی و فرهنگی نیاز دارند، چرا که دشمنسازی و دشمنانگاری به همراه کمک از درون به انسجام ملی، بسیاری از سیاستهای معطوف به بیرون که مستلزم صرف هزینههای کلان در همه سطوح است را مشروعیت بخشیده و ملموس مینماید.
هانتینگتون سکوت را شکستد سال 1993 ساموئل هانتینگتون با نگارش مقالهای در فارین افرز عملا به وجود جنگ سرد فرهنگی بهعنوان مهمترین عامل و شیوه نزاع پس از پایان جنگ سرد دوم اعتراف کرد، همین مهم باعث شد علیرغم منتقدانی که داشت و اساسا اینکه او شخصیتی مهم در اندیشه و سیاست آمریکا و جهان تلقی نمیشد به سرعت به شهرت دست یافته و نقطه نظرات وی از اهمیت مضاعفی برخوردار شود، چرا که او مسیر اصلی دولتهای غربی را نه کشف که رونمایی کرده بود.وی نه بهعنوان فردی که به اکتشاف علمی دست زده است بلکه بهعنوان فردی که برنامهها را دیده و بررسی کرده است به «خونبار بودن مرزهای اسلام» اشاره میکند که حکایت از هراس اصلی غربیها از اندیشه، فرهنگ و گفتمان اسلام انقلابی دارد، همان اسلام انقلابی که در کنار سایر گفتمانهای رقیب غرب قرار دارد اما با مقیاسی بسیار فراتر که عملا در کنار یکدیگر تحلیل کردن این گفتمانها نه مقدور است و نه منطبق با عقل سلیم، چرا که توصیف نظریهپرداز برخورد تمدنها نیز از سایر تمدنها همچون کنفوسیوس و اسلاو ارتدوکس و همچنین ژاپنی و هندو هیچکدام به اندازه اسلام در بیان و قلم وی برجسته نیست.
خط اصلی مبارزه فرهنگی با اسلام را هانتینگتون رونمایی کرده و اذعان میکند غرب در رویارویی با اسلام به برخورد بزرگ وادار خواهد شد، حال آنکه پس از پایان یافتن موضوع شوروی و ایدئولوژی کمونیسم در 1991 عملا آمریکاییها هم مجبور به جایگزینی یک اندیشه جدید در کانون گفتمان دشمنسازی بودند، هم اینکه حقیقتا افزایش قدرت منطقهای جمهوری اسلامی و گامهای بلند ایران به سمت هژمونی سیاسی در غرب آسیا اجتناب ناپذیری این برنامهریزی در برابر اسلام انقلابی و اسلام ناب جهادی را برجستهسازی میکرد.تاریخ تهاجم و براندازی سازمان یافته فرهنگی علیه جمهوری اسلامی را نیز میتوان در مقطع 1992 و همچنین 1993 مورد اشاره جدی قرار داد، چرا که غربیها با شکست دادن جدی جبهه شرق وارد جبهه اسلام بهعنوان یک فرهنگ و ایده فراگیر شدند، همانطور که هانتینگتون نوید داده بود من بعد یکی از مشکلات پیش روی تمدن غربی اسطورههای مذهبی، شاخصههای فرهنگی و نظایر این فاکتورها خواهند بود. عملا با وارد شدن به این مرحله، امنیت سیاسی و امنیت ملی و منطقهای در سطح کشورهای جهان بسیار بیشتر از گذشته صورت فرهنگی به خود گرفته و از اهمیت بسزایی برخوردار میشود. این اهمیت را مقام معظم رهبری با اشاره به طراحی ناتوی فرهنگی توسط دشمنان جمهوری اسلامی ایران هشدار داده بودند.
انتهای پیام/