جشنواره‌های فیلم افغانستان با هزینه مرکز فرهنگی آمریکا برپا می‌شود

خبرگزاری تسنیم: محمد سروررجایی شاعر افغانستانی می‌گوید: هزینه جشنواره فیلم در افغانستان ۹۰ هزار دلار باشد، ۶۰ هزار تای آن را مرکز فرهنگی آمریکا می دهداما وقتی پیش مسئولان ایرانی می روی میگوید هزار دلار کمک میکنیم، به شرطی که پرچم ما در فلان جا باشد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، دوازدهین نشست فیلمسازان جوان سینمای انقلاب با اکران دو فیلم «مادر» و «مسافر ایران» و بررسی موضوع شهدای غیر ایرانی دفاع مقدس در حسینیه هنر برگزار شد.

موضوع این جلسه «شهدای غیر ایرانی دفاع مقدس» بود و به همین مناسبت مستند «مسافر ایران» اثر محسن یزدی قلعه با حضور وی اکران و نقد شد. «مسافر ایران» روایتی از یک مادر لبنانی است که تنها فرزندش را در جنگ ایران و عراق تقدیم اسلام کرده است و برای اولین بار بر مزار فرزندش حضور پیدا می کند.

علاوه بر فیلمسازان جوان و علاقه مندان، محمد سرور رجایی شاعر و مستندساز افغانستانی و محسن اسلام زاده، از مستندسازان جوان فعال در حوزه جهان اسلام به عنوان مهمان ویژه حضور داشتند.

همچنین در این مراسم مستند «مادر» اثر سیاوش سرمدی درباره شیرزنی که همسر و سه پسرش را در دفاع مقدس تقدیم کرده است اکران شد.

رسانه ها متهم‌اند

پس از اکران دو مستند، محمد سرور رجایی گفتگو درباره موضوع جلسه را از سکانس ابتدایی مستند «مسافر ایران» آغاز کرد: در دفاع مقدس، شهدایی از کشورهای مختلف مثل فرانسه، افغانستان، سوریه و دیگر کشورها حضور داشتند، اما در این مستند دیدیم که مردم از وجود شهدای خارجی در دفاع مقدس تعجب می کنند، این تعجب مردم انگشت اتهام را به سوی رسانه ها دراز می کند که در این مورد هیچ کاری نکرده اند.

خمینیست‌های افغانستان

محمد سرور رجایی با اشاره به سؤال رایج ایرانیها از وی درباره چرایی حضور مهاجران افغانستانی در دفاع مقدس گفت: درست است که قیام مردم افغانستان علیه کمونیستها چند ماه زودتر از انقلاب ایران به نتیجه رسید اما همان زمان این قیام از امام خمینی (ره) تأثیر می گرفت، تا جایی که مردم قندها با شعار «مذهب ما حنفی‌ست، رهبر ما خمینی‌ست» دست به قیام زدند.

یکبار در سال 57، کمونیستها پنج هزار افغانستانی را در زندان پل چرخی اعدام کرد که سال گذشته پرونده مربوط به این شهدا پیدا شد، در این پرونده شهدای اعدام شده به سه چیز متهم بودند، یک دسته به شرورت و دسته دیگر به اخوانی بودن و ارتباط با اخوان المسلمین مصر متهم شده بود. در این پرونده جرم دسته سوم که «خمینیست‌ها» نامیده شده بودند تأثیرپذیری از امام خمینی (ره) بود. جالب این بود که در بین شهدای دسته سوم حتی دانش آموزان دبیرستانی هم وجود داشت.

در زمان اوج تشکیلات جهاد اسلامی افغانستان، با ارزش ترین سوغات فرهنگی از ایران برای مجاهدان این مجموعه عکس حضرت امام و ترانه های انقلابی افرادی مثل آهنگران بود. من از خیلی از افغانستانیها پرسیده ام که چرا در جنگ ایران شرکت کردید؟ تنها جواب آنها این بود که به خاطر ارادتی که به حضرت امام (ره) داشتیم.

بیشتر از  2000 شهید افغانی بین شهدای جنگ هشت ساله ایران

عضو هیئت مدیره خانه ادبیات افغانستان در ادامه گفت: در زمان اختناق کمونیستها مردم افغانستان به ایران مهاجرت کردند تا دینشان را حفظ کنند، آن زمان وقتی بود که کسی نمی دانست اولین شهید افغانستانی کی به جبهه رفت اما الان می دانیم که ملت افغانستان برای دفاع از اعتقادات ایرانیها بیشتر از 2000 شهید داده اند. البته رزمندگان ایرانی هم در سال 58 از مجاهدان افغانستان حمایت کردند و چندین شهید دادند. در بین 5000 شهید زندان پل چرخه که عرض کردم پنج، شش نفر ایرانی بودند. شهید احمد رضا سعیدی در بهسود، احسان پارسی در نیمروز و ابوالفضل کربلایی پوریزدی در هرات شهید شدند و محسن رضایی نیز همراه چند مجاهد افغان در زندان به شهادت رسیده است.

شعر شاعر افغانی بر مزار شهید ایرانی

کارگردان مستند «مأموریت خدا» با بیان اینکه موضوع شهدای جهان اسلام می تواند سوژه بکری برای فیلمسازی باشد افزود: در امام زاده عبدالله روستای داودآباد ورامین گلزار شهدایی وجود دارد که 25 یا 26 شهید بیشتر ندارد، این گلزار با دو شهید افغانستانی می‌تواند نماد وحدت اعتقادی ایران، پاکستان و افغانستان باشد. روی مزار یک شهید ایرانی این گلزار شعری از شاعر افغان بلخی حک شده است، بر مزار یک شهید دیگر ایرانی شعر معروف علامه اقبال پاکستانی نوشته شده است که «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست» روی سنگ مزار شهید عبدالرحیم جمشیدی – شهید افغانی- نیز سروده ای از یک شاعر ایرانی حک شده است.

توصیه رزمنده افغانستانی به مردم ایران

محمد سرور رجایی سپس خاطره دیگری درباره شهدای غیرایرانی دفاع مقدس نقل کرد و گفت: یک بار در بهشت زهرا دنبال شهدای افغانستانی می گشتم، روی مزاری اسم شهید «خان محمد احمدی» نوشته بود، اما نه قیافه شهید به افغانستان می خورد و نه نماد دیگری در این باره وجود داشت. چون می دانستم ایرانی ها اسم «خان محمد» را انتخاب نمی کنند، روی تکه کاغذی خودم را معرفی کردم و از خانواده شهید تقاضا کردم با من تماس بگیرند، بعد این کاغذ را در جعبه آینه مزار شهید گذاشتم. 7، 8 ماه از این ماجرا گذشت و من دیگر قضیه را فراموش کرده بودم که جوانی با لهجه غلیظ تهرانی با من تماس گرفت و گفت: شهید احمدی دایی من است. بعد از کمی صحبت از او پرسیدم ایرانی هستند یا افغانستانی، گفت: افغانستان. من بعد از آشنایی با خانواده این شهید علاوه بر اینکه 45 قطعه عکس از این شهید پیدا کردم بلکه یک کلیپ چهار دقیقه ای از مصاحبه خبرنگار صدا و سیما با این شهید به دستم رسید که خبرنگار می پرسد چه توصیه ای به کسانی که به جبهه نیامدند داری؟ شهید جواب می دهد: من کوچک تر از آن هستم که به مردم ایران توصیه ای داشته باشم، ولی خواهشم از مردم دیندار ایران این است که همان طوری که ما به خط مقدم آمدیم تا بجنگیم آن ها نیز در پشت جبهه بجنگند و اقتصاد کشور را درست کنند. این حرف یک جوان 18 ساله افغانستانی است.

مشکل گشاییِ بدون مرز

عضو هیئت مدیره خانه ادبیات افغانستان سپس رجوع به اشتراکات را راه نزدیکی بیشتر دو ملت ایران و افغانستان برشمرد و خاطرنشان کرد: همانطور که مردم بهسود در افغانستان می گویند مزار شهید احمدرضا سعیدی کرامت دارد و بیماران ما را شفا می دهد در شهر سه هزار نفری بجستان خراسان جنوبی نیز اهالی معتقدند مزار شهید افغانستانی آرمیده در این شهر مشکل گشای مردم است. اگر این دو شهید در کنار هم مستند یا فیلم سینمایی بشود می تواند بر ارتباطات فرهنگی تمام جهان اسلام مؤثر باشد.

می خواهند شهدای غیر ایرانی فراموش شوند

محمد سرور رجایی با تقبیح برخی تلاش ها برای کمرنگ کردن حضور شهدای غیر ایرانی در دفاع مقدس گفت: شهید نوروزعلی احمدی در خرمشهر به شهادت رسید و در قم به خاک سپرده شد. من اولین بار 6 سال قبل به زیارت مزار شهید رفتم و در جعبه آینه ای کلمه «افغانی» را دیدم. دو سال بعدش وقتی دوباره آنجا رفتم دیدم جلوی کلمه «افغانی» گل گذاشته بودند تا دیده نشود، چهار سال بعد دیدم هم گل را برداشته اند و هم افغانی را.

مؤلف کتاب «مبارزان بی مرز» در ادامه این جلسه به ذکر خاطره ای از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران پرداخت و گفت: امسال در نمایشگاه غرفه ای به نام «شهدای مهاجر» برای معرفی شهدای خارجی دفاع مقدس زدیم. یک روز خانمی آمد و بعد از دیدن غرفه گفت: من از شوشتر آمده ام، پشت مقام صاحب الزمان (عج) شوشتر یک شهید افغانستانی خاکسپاری شده است که دوست و همرزم برادر شهیدم بود و قبل از او به شهادت رسید.

خون‌شریکی، رمز وحدت

محمد سرور رجایی در جمع بندی این بخش از سخنان خود گفت: از این نمونه ها در جای جای دو کشور داریم اما هنور حق مطلب ادا نشده است. درست است که ما زبان و ایمان مشترک داریم، اما این دو به قدری تکرار شده اند که ارزششان را از دست داده اند، امروز این شهدای مشترک و خون‌شریکی می تواند عامل بسیار مؤثری در تقریب دو ملت باشد. خون شهید اقبال حیدری در سنگر جبهه با خون شهید زابد شجاع همدانی به هم وصل شده اند.

مولوی، شاعر بلخِ تاجیکستان!!

پس از سخنان محمد سرور رجایی، یکی از حاضران در مراسم از وی پرسید چرا با وجود این همه اشتراک الان ملت ایران با ملت افغانستان چندان احساس قرابت نمی کنند. رجایی در پاسخ گفت: متأسفانه نه ما از میزبان و نه میزبان از ما، هیچکدام شناخت درستی نداشته ایم. معاونت فرهنگی متروی تهران در ایستگاه مولوی، جایی که این شاعر را معرفی کند نوشته است: مولوی شاعر ایرانی متولد بلخ تاجیکستان است. خب من وقتی می بینم چنین مجموعه فرهنگی بزرگی تفاوت افغانستان و تاجیکستان را نمی داند نا امید می شوم. تازه باید توجه کنیم دشمنان همیشه دنبال تفرقه بوده اند. زبان ما را که به جز در بعضی لهجه ها یکی بود شاخه شاخه کردند و هر کدام را به یک اسم و شاخه درآورده اند.

کار خوبی که ناتمام ماند

شرکت کننده دیگری از محمد سرور رجایی درباره فعالیت های جوانان در هنر هفتم پرسید. رجایی جواب داد: یکی از انتقادهای فرهنگی که درباره مهاجران به ایران می شود همین است که چرا دست مهاجران فقط در ادبیات و شعر و داستان باز است، چرا مهاجران نمی توانند در قسمتهای دیگر هنری مثل فیلم سازی، سینما و عکاسی پیشرفت کنند، چرا مهاجران فقط باید سوژه فیلم ها باشند، آن هم سوژه هایی مثل سرایدار و کارگر، نه مهندس و دانشجو.

محمد سرور رجایی ادامه داد: سال 81 در ایران حرکت خوبی درباره افغانستان اتفاق افتاد و تعدادی از فیلمسازان جوان افغانستانی زیر نظر آقای طالب زاده دوره دیدند و مستندهای خوبی نیز در آن دوره ساخته و قرار شد در تلویزیون پخش شود، اما سه چهار قسمت بیشتر روی آنتن نرفت.

جشنواره‌های سفارتیِ ناپاک

کارگردان مستند «مأموریت خدا» با اشاره به اوج گیری فعالیتهای سینمایی در افغانستان گفت: عمده تولیدات هنرمندان افغانستانی مربوط به فیلمهای مستند و داستانی کوتاه است و هنوز در عرصه فیلم های سینمایی کاری نشده است. در افغانستان سالانه سه جشنواره فیلم برگزار می شود اما فیلمهای ارزشی ـ و به قول افغانستانیها فیلم «پاک» ـ نیستند، همه فیلمهایی با موضوع حقوق بشر، حقوق زنان و از این دست کلیدواژه هاست. من در یکی از جشنواره ها از دبیر آن پرسیدم هزینه این جشنواره چقدر شد و از کجا آمده است.

دبیر گفت: هزینه جشنواره بین 80 تا 90 هزار دلار بوده است، 60 هزار تای آن را مرکز فرهنگی آمریکا بدون اینکه بگوید پرچمم را کجا بگذاری پیشکش کرد اما وقتی به مسئولان ایرانی مراجعه کردیم گفتند هزار دلار کمک می کنیم، به این شرط که پرچم ما در فلان جا باشد.

سیاستِ دشمن‌پروری

دوازدهمین نشست فیلمسازان جوان سینمای انقلاب در ادامه با سخنان محسن اسلام زاده پیگیری شد. محسن اسلام زاده با اشاره به فعالیتهای گروهی خود و تعدادی از همکارانش برای کار روی شهدای غیر ایرانی گفت: امروز نواختن بر طبل ملیت و شعارهایی مثل «هنر نزد ایرانیان است و بس»، یک سیاست غربی است برای اینکه امت اسلامی شکل نگیرد. ما در پاکستان با تاکسی به سمت یک روستا در ایالت گلگت بلتستان می رفتیم تا با خانواده شهیدی مصاحبه کنیم. در بین راه نگه داشتیم تا سیب بخریم، فروشنده وقتی فهمید ایرانی هستم گفت ایران دولتش خوب است اما مردش نه. پرسیدم چطور؟ گفت: یکبار مشهد آمدم ولی رفتار خوبی با من نشد. من خودم مشهدی هستم اما باید بپذیرم که نه راننده تاکسی ما آموزش دیده است، نه در هتل ما فرهنگ خوبی وجود دارد نه یک مغازه دار جایگاه خودش را می داند. ما مدتها بچه های افغانستانی را تحقیر کرده ایم. من استاد برجسته هنری افغانستان را می شناسم از او پرسیدم فرزندانت چکاره اند، گفت فرزند بزرگ من گچ کار است. پرسیدم چرا درس نخوانده است، گفت مال دورانی است که به ما حق حیات هم نمی دادند.


بر سر افغانستان معامله نمی‌کنیم

سازنده جوان مستندهای با موضوع جهان اسلام ادامه داد: شوروی در روزهای سخت جنگ به ما گفته بود اگر شما از افغانستان حمایت نکنید ما پشتیبان شما می شویم. وقتی این پیام را به امام می رسانند ایشان جمله ای تاریخی دارند و می گویند: ما بر سر افغانستان معامله نمی کنیم. بازتاب همین حرف امام بود که مردم افغانستان در دوران جنگ صد تا صد تا خودشان را به خط مقدم نبرد با عراق می رساندند.

محسن اسلام زاده گفت: وقتی که برای فیلمسازی به پاکستان رفته بودیم سفارت ما در پاکستان به محض اطلاع از علت حضور تیم فیلمسازی به بنیاد شهید نامه نوشت که این کار را تعطیل شود که دوستان بنیاد شهید چون در جریان کار ما قرار داشتند، با خانمم تماس گرفتند و گفتند بعد از مراجعت از پاکستان پیش ایشان بروم. شکر خدا ما تقریباً کارمان تمام شده و تصاویر را گرفته بودیم وگرنه با این عکس العمل سریع سفارت معلوم نبود چه اتفاقی می افتد. سرعت کار هم جالب بود، چون اگر ما از سفارت درخواستی داشتیم احتمالاً یک سال باید معطل می ماندیم جواب یک نامه را بگیریم.

زیارت غیر منتظره

پس از سخنان اسلام زاده، نوبت به توضیحات کارگردان درباره فیلم رسید. محسن یزدی قلعه گفت: ما بدون اینکه قصد تصویربرداری داشته باشیم در سفر لبنان از طریق آقای کاظم دارابی منزل مادر شهید هاشمی را پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم ایشان را به خود به تهران بیاوریم. مسئله را با حوزه هنری مطرح کردیم و آنها پذیرفتند تا هزینه این کار را تقبل کنند. وقتی به تهران آمدیم کسی گفت کاش کاری کنیم مقام معظم رهبری هم این مادر شهید را ببینند، ولی ما برای این مادر بلیط مشهد گرفته بودیم و از سفر هم خیلی باقی نمانده بود. وقتی به مشهد رسیدیم باخبر شدیم مقام معظم رهبری هم مشهد هستند و این دیدار انجام شد.

محسن یزدی قلعه در قسمت دیگری از سخنان خود درباره مستند «مسافر ایران» گفت: ما چون قصد داشتیم در مستند جنبه اعتقادی و فرامرزی جنگ را بگوییم به خانه یک شهید ژاپنی رفتیم، بعد پیش مادر شهید صبوری رفتیم، به منزل مادری که فرزندش در لبنان شهید شده بود نیز رفتیم اما به دلایلی نتوانستیم از تصاویر شهید سوم استفاده کنیم. یکی از مشکلات ما در فیلم محدودیت ارتباط با مادر شهید بود، ایشان خیلی کهولت سن داشتند، تا حدی به فراموشی مبتلا بودند و لهجه محلی و غلیظی هم داشتند و به همین خاطر نمی توانستیم مستقیماً با ایشان ارتباط برقرار کنیم.

بهانه‌های رسمی سانسور جنگ

یزدی قلعه سپس به نقد بهانه های رایج در برخی مجامع رسمی برای نادیده گرفتن  شهدای غیرایرانی جنگ پرداخت. گفت: برخی می گویند ما اگر داستان شهدای ایرانی را پر رنگ کنیم ممکن است جمهوری اسلامی را متهم کنند به اینکه همانند صدام از نیروهای کشورهای دیگر استفاده کرده است. کاملاً روشن است که این دو مقوله از هم جدایند ، مثل این است که مثلاً بگوییم چون مارکس ریش داشت، حزب اللهی ها دیگر باید ریش نگذارند.

کارگردان مستند «مسافر ایران» در پایان این بخش از سخنانش گفت: دو نکته هم باید بگویم، یکم اینکه الان وضعمان از ده سال قبل خیلی بهتر است و حرکت رو به جلویی داشتیم و دوم اینکه من چون خودم در حوزه هنری هستم خیلی در مقام نقد نیستم و بیشتر باید پاسخگو باشم تا اینکه بخواهم نقد کنم.

"مأموریت خدا" یادمان نرود

در ادامه این نشست محسن اسلام زاده به بیان چند نکته پرداخت. اسلام زاده با اشاره به اینکه آقای محمد سرور رجایی نیز مستندی با عنوان «مأموریت خدا» درباره یک رزمنده ایرانی که همراه مجاهدان جهاد اسلامی در افغانستان به شهادت رسید ساخته است تأکید کرد: جا داشت این مستند نیز در این جلسه نمایش داده شود.

اسلام زاده درباره کار خود درباره شهدای جهان اسلام نیز گفت: این کار با همراهی آقای سید محسن اصغرزاده شروع شد اما چون مدت تولید کار طولانی شد الان دیگر آقای اصغرزاده پیگیر امور این مستند 20 قسمتی است. البته الان اکثر تصویربرداری ها صورت گرفته است و کار در حال مونتاژ است و امیدوارم بین شش ماه تا یک سال به انجام برسد.

زمان مستند باید کمتر می شد

محسن اسلام زاده درباره مستند مسافر ایران هم با بیان این که این گونه فیلمها حس خیلی خوبی به آدم می دهند گفت: من می خواستم درباره قسمت ابتدایی فیلم در لبنان به آقای یزدی قلعه انتقاد کنم که چرا زود از لبنان عبور کرده اند، ولی خودشان محدودیت ها را توضیح دادند و گفتند که ابتدا قصد تصویربرداری نداشتند، احتمالاً مشکل مالی داشته اند و پیدا کردن مادر شهید نیز در روزهای آخر سفر صورت گرفته است. سکانس اول فیلم نیز که پرسش از مردم درباره وجود شهدای غیر ایرانی در جنگ است صورتی نهیبی داشت که خوب بود ولی قدری طولانی شد و بعداً در جریان فیلم به همه سخنان مردم در این سکانس پاسخ داده نشد. تدوین کار نیز می توانست بهتر باشد و بعضی جاها مثل سکانس جابجایی ویلچر در لبنان حذفیات بیشتری داشته شد.

باید برای مهاجران افغانستانی برنامه داشته باشیم

در ادامه این جلسه یکی از شرکت کنندگان از محسن اسلام زاده پرسید به نظر شما نوع رفتار مهاجران افغان در تعیین دیدگاه شکل گرفته در جامعه در مورد آنها مؤثر نبوده است؟

محسن اسلام زاده گفت: من قبل از ماه مبارک به مناطق جنوبی افغانستان مثل قندهار و هلمند در مرز مشترک این کشور با پاکستان سفری داشتم، با خودم گفتم الحمدالله در مناطق شرقی افغانستان که به ما نزدیکترند وضعیت رفاه بهتر است، شهرک صنعتی دارد و اتفاقات خوبی افتاده است، خوشحال شدم که اینهایی که با ما مراوده داشته اند وضعشان بهتر است، یعنی ما خیلی به آنها خدمت کرده ایم، اما به هر حال خیلی ها در جهان اسلام ما را به عنوان پدر خودشان می پذیرند، وظیفه پدری خیلی سنگین است و ما به این وظیفه آنطور که باید خیلی عمل نکرده ایم. ما بعضاً برای سه میلیون نفر دستگاه ضد انقلاب سازی درست کرده ایم، نباید اجازه می دادیم کار به جایی برسد که بعضی از فیلمسازانی که اینجا آموزش دیده اند بروند فیلمساز بی بی سی بشوند. باید برای سه میلیون مهاجر افغانستانی برنامه داشته باشیم.

همچنین در این جلسه تعدادی از حاضران نظرات خود را درباره فیلم و مباحث مهمانان نشست بیان و به موضوعاتی مثل همخوان نبودن موسیقی فیلم با ریتم آن، جای خالی یک راوی در فیلم و نیاز فیلم به استفاده از زیرنویس در بعضی دیالوگها اشاره کردند.

انتهای‌پیام/