سه نکته راهبردی در معنایابی نظم نوین جهانی
خبرگزاری تسنیم: به همان اندازه که آمریکا مدعی نظم نوین جهانی است، قدرتهای دیگر نیز نظمی مخصوص به خود را تعریف کرده و جویای تحقق آن بودهاند.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، نظم جهانی، منظومه ای هنجاری، ساختاری و تشکیلاتی است که الگوی زیستن دولتها و ملتها را تعیین می کند و تضمین آن، در زمره ضمانت اجراهای سیست یا نظامی قرار خواهد گرفت که پشتوانه ایجاد و حفظ این منظومه را تشکیل می دهند. تا کنون، چندین نظم جهانی در تاریخ بشر پدید آمده و مضمحل شده است. مطالعات غربی، نظم جهانی را بر پایه توافق های وستفالی و الگوئی دانسته که در پرتو این نقطه عطف تاریخی تعریف و طراحی شده است. اما بعد از جنگ های جهانی نیز نظمی جدید به معنای نظمی با عناصر و سازه هائی متفاوت از پیش، خلق شده است. در خاتمه جنگ دوم، ایجاد نظام دو قطبی (با محوریت سیاسی، ایدئولوژیک و همچنین تقسیم جغرافیای سیاسی و فرهنگی جهان) به عنوان مهمترین مشخصه این نظم تلقی می شد و از این رو، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برای ابرقدرت غربی این اشتیاق را پدید آورد که دوره بعد از آن را «نظم نوین جهانی» با الگوئی تک قطبی یا بر پایه امپراتوری جهانی آمریکا معرفی نماید.
با این حال، تحولات در جهان در ابعاد مختلف به گونه ای رقم خورده است که نظم هژمونی تک قطبی، شکل نگرفته و کانون هائی در ضدیت و یا رقابت با آن، پدید آمده و نظمی متکثر و چندمحوری را در دو دهه گذشته حاکم نموده اند. در این سیر تحول، شواهد متکی به رویدادها و پدیدارهای بین المللی نشان می دهد که طیفی از تغییرات در نظم کنونی نیز در حال بروز و ظهور است که همه مولفه های نظم سابق را به هم خواهد ریخت. گفتنی است که این نظم هرچند هنوز به صورت کامل تحقق نیافته و مقوله ای متعلق به «آینده» تلقی می شود اما شروع تحقق برخی از لایه های آن را می توان در دوره حال مشاهده کرد و از این روست که ظهور نظم جدید و استقرار آن، به دورنمائی بلندمدت احاله نخواهد شد.
در پرتو این برداشت از نظم جهانی قدیمی، کنونی و آینده است که می توان گفت، تصویر غالب از وضعیت فعلی، تصویری مبتنی بر جهان «در حال گذار و دگرگونی» است که با فراز و فرود، به دنبال گذار از نظم گذشته و جایگزین کردن نظمی نوین می باشد. اینکه چنین نظمی چه خصوصیاتی دارد (یا خواهد داشت)، مقوله ای مهم از مطالعات راهبردی آینده پژوهی جهان است که نه تنها چندین دیدگاه و مشرب تحلیلی در مورد آن وجود دارد بلکه دهها موسسه تخصصی نیز کارویژه خود را مطالعه و ترسیم علمی زوایای آن تعیین کرده اند.
در این نوشتار، به تناسب مجالی که فراهم شده است و همچنین درنظر گرفتن مخاطبین رسانه، به جنبه های راهبردی و کلان این موضوع خواهیم پرداخت. نکته مهم، روایت ایرانی-اسلامی از آینده و نظم حاکم بر آن است که مقام معظم رهبری شالوده آن را تبیین نموده اند. از همین رو، تکیه این تحلیل نیز بر تبیین و خوانش زمینه ها و ابعاد علمی و کاربردی این رهیافت خواهد بود. البته بعداً می توان سایر دیدگاهها و رهیافت ها را نیز مورد مطالعه و حتی مقایسه قرار داد.
شایان ذکر است که اگر در پردازش نظم نوین جهانی، تکیه به گونه ای باشد که نظام را با همه مولفه های آن (فراتر از ساختار بلکه شامل فرایند، بازیگر، هنجار و سازمان بنامیم) در بر بگیرد، تمرکز بر جنبه های سیستمی بدین معنا، ایراد عملی نخواهد داشت هرچند در تئوری، تفکیک آنها ضروری است.
نکته اساسی مقدماتی، شناخت و درک مناسب از نظم جهانی خواه در قواره نظم سنتی، معاصر یا آینده است. طبیعی است که تعریف مجزا، در ذات کار راهبردی در جهان پرتلاطم امروز نهفته است؛ جهانی که تفاوت در منافع به صورت جدی وجود دارد و از مهمترین ویژگیهای مناسبات در این جهان به حساب می آید. به دلیل همین تعدد منافع و تفاوت اساسی آنها و همچنین تلاش هر بازیگر یا بلوکی از آنها برای حاکم کردن نگاه خود بر جهان، هر وقت مناسبات بین المللی در ساختار، هنجار، فرایند یا بازیگر دچار تحول شده است، اهتمام داشته اند که خاتمه نظم قبلی را با ادعای نظمی جدید معطوف به غلبه بارز منافع شان جشن بگیرند. در این وادی، این ادعا دو ویژگی داشته است:
• خاتمه نظم قبلی، توسط بازیگرانی ادعا شده است که از نظم قبلی، منفعت سرشار نبرده یا نظم جدید را ضامن قویتری برای منافع خود دانسته اند؛
• نظم جدید به گونه ای تعریف یا معرفی و یا پیگیری شده است که به «نظم مطلوب» بازیگر مدعی، نزدیک تر باشد. از همین روست که به همان اندازه که آمریکا مدعی نظم نوین جهانی بود، قدرتهای دیگر نیز نظمی مخصوص به خود را تعریف کرده و جویای تحقق آن بوده اند.
به تعبیر دیگر، نظم نوین جهانی، نه تعریفی با مصدایق معین بلکه راهبردی برای جهان سازی مطلوب یا جهانی سازی الگوئی است که هر بازیگر یا بلوک قدرت دنبال نموده است. از این رو، اگر از نظم نوین آمریکائی، غربی، شرقی، تمدن زرد، همگانی، عدم تعهد و یا اسلامی و نظایر آن یاد شود، در این گستره، معنادار خواهد بود. به عنوان نمونه، آمریکا نظم نوین جهانی موردنظر خود را بر پایه عناصر زیر مطالبه کرده است: هژمونی سیاسی تک قطبی آمریکا بر جهان (عنصر عملی نظم نوین)؛ و غلبه ارزشهای فرهنگی لیبرال دموکراسی بر فرهنگ و تمدنهای سایر ملل (عنصر ارزشی و فکری نظم نوین). اما وجود بازیگرانی در صحنه رقابت یا تقابل با آمریکا، آرزوی تحقق این نظم نوین را به سراب تبدیل کرده است. قدرتهای جهانی نظیر روسیه و چین، قدرتهای جدیدی نظیر هند و ایران، و فرایندهائی مردمی همانند بیداری اسلامی و جنبش های مردمی در آمریکای شمالی، اروپا و آسیا، کانون های قدرت جدید به ویژه در قالب تشکل های کشورهای ضدآمریکائی یا غیرآمریکائی همانند شانگهای، بازگشت اروپا به هویت منطقه گرائی منبسط، از عوامل ناممکن شدن آرزوی آمریکا بوده اند.
نکته دوم، اعتقاد به وضعیت فعلی به عنوان یک «پیچ تاریخی» است. اینکه رهبری فرمودند: «شرایط گیتى حساس و جهان در حال گذار از یک پیچ تاریخىِ بسیار مهم است. انتظار میرود که نظمى نوین در حال تولد یافتن باشد». این موضوع، مقدمه درک فرایندی و زمینه کلان شناخت وضعیت موجود است. این تغییر کلان در نظم قبلی و حرکت رو به جلو به سمت نظمی متفاوت را می توان در این کلان رهبری یافت: «در نگاه کلان به کلّ جهان - و از جمله به منطقه - انسان به این نکتهى اساسى برخورد میکند که نظم مستقرّ حاکم قبلى دنیا در حال تغییر و تبدیل است؛ این را انسان میفهمد و مشاهده میکند. بعد از جنگ اوّل جهانى، یک نظم جدیدى در عالم و بخصوص در منطقهى ما بهوجود آمد؛ قدرتهایى جان گرفتند، قدرتهاى برتر عالم شدند؛ و بعد از جنگ دوّم جهانى - که تا کنون حدود هفتاد سال از پایان آن میگذرد - این نظم جهانى استقرار پیدا کرد و مدیریّت عالم به شکل خاصّى درآمد. غرب در واقع، چه به شکل نظام سوسیالیستى و چه به شکل نظام لیبرالیستى - که هردو غربى بودند - حاکم بر مدیریّت جهان شد و مدیریّت جهان در اختیار اینها قرار گرفت. آسیا و آفریقا و آمریکاى لاتین و مناطق گوناگون دنیا تحت نفوذ و هیمنه و ارادهى اینها در طول این هفتاد سال حرکت کردند. انسان بروشنى میبیند که این نظم در حال تغییر است».
نکته سوم، درک زیانبار بودن و سلطه آمیز بودن نظم قدیمی است. در واقع، «وجود یک نظم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بین المللی مبتنی بر نظام سلطه در جهان امروز که در تلاش برای از بین بردن قدرت انتخاب انسانها و یا جهت دادن این قدرت انتخاب می باشد»، از ویژگیهای نظمی است که پیش از این با مدیریت ویژه غرب بر جهان حاکم گردیده و به زیان ملتها ایجاد و اجرا شده است. از این رو، ایجاد نظم نوین جهانی با رهیافتی که ایران دارد، به نفع ملتها و ضامن خاتمه نظام سلطه است. به تعبیر دیگر، تغییرات در حال وقوع در راستای به هم خوردن نظم قبلی، به نفع ملتها خواهد بود (اگر با مدیریت مناسب ملتهای آسیب دیده از هژمونی غرب، جهان آینده به خاتمه و منع احیای سلطه مذکور منجر شود).
به عنوان جمع بندی و در رابطه با ترسیم برخی از شاخص های نظم جدید، می توان نکاتی را یادآور شد. این سناریوهای احتمالی، مستند به قرائن و شواهد موجود در دوره حال هستند؛ دوره ای که نشان می دهد نفوذ برخی از بازیگران و ساختارها تحلیل رفته و قدرت شان، افول نموده است.
1. افول امپریالیسم و اضمحلال صهیونیسم: در این رابطه، افول قدرتهائی که با سلطه مادی و اقتصادی یا نظامی، حقوق ملل جهان را تضییع کرده اند و تنفری جهانی را علیه خود پدید آورده اند، از مسلمات جهان آینده خواهد بود. بنابراین، جهان بدون صهیونیستم و همچنین افول جهانی امپریالیسم آمریکائی جدی است ضمن اینکه احتمال دچار شدن آمریکا به سرنوشت اتحاد شوروی نیز وجود دارد.
2. خاتمه رجحان ارزشهاى غربى بر ارزشهاى ملل دیگر و ادیان و فرهنگها و در واقع، از بین رفتن اقتدار سیاسى و نظامى غرب و زایش اقتدارهای فرهنگی و سیاسی جدید؛
3. شکل گیری کانون های جدید قدرت به ویژه قدرتهای نوظهور دینی، انقلابی و مردمی؛
4. جهان اسلام، بلوک موثر قدرت جهانی آینده: «اگر قدرتطلبىها، خودخواهىها، وابستگىها، فسادها ما را از هم جدا نکند، قدرتى متشکّل خواهد شد که خواهد توانست از حقوق و حوائج آحاد یک و نیم میلیارد مسلمان دفاع کند و حمایت کند؛ که امروز متأسّفانه چنین چیزى نیست».
انتهای پیام/پ