"مقاومت اصولی" ایران مقابل آمریکا منجر به آغاز تحول در جهان شد/ "ایسمها" توان ایستادگی مقابل نفوذ اسلام را ندارند
خبرگزاری تسنیم: یک کارشناس روابط بینالملل با بیان اینکه عدم تسلیم ایران مقابل آمریکا منجر به آغاز تحول در جهان شد، میگوید که ایران باید به مقاومت ادامه دهد.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، تحول در نظم آمریکایی جهان از جمله مواردی است که سالهاست از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده است. ایشان اخیراً نیز در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان رهبری به این موضوع تأکید کرده و با اشاره به تزلزل شدید در 2 پایه اصلی نظم غربی و بهویژه آمریکایی جهان یعنی پایههای فکری و ارزشی و پایه نظامی سیاسی، تأکید کردند که جمهوری اسلامی ایران از طریق فهم درست از تغییر و تحولها در جهان و همچنین از طریق تقویت کشور باید در شکلگیری نظم جدید جهانی تأثیرگذار باشد. در گفتوگوی ذیل که در ادامه سلسله گزارشها و گفتوگوهای تسنیم درباره تحول در نظم جهانی تهیه و تنظیم شده است، بهسراغ دکتر رضا سعیدمحمدی از اساتید مسائل بینالملل رفتهایم تا نظر وی را درباره این تغییر و تحول نظم جهانی جویا شویم.
این استاد دانشگاه امام حسین(ع)، در سمتهای مختلفی از جمله معاونت مدیرکل دفتر وزارتی وزارت امور خارجه، ریاست اداره دوم سیاسی بینالملل خلع سلاح و امنیت بینالملل و سفیر جمهوری اسلامی ایران در کره شمالی، انجام وظیفه کرده و کتابهای مختلفی در حوزه روابط بینالملل نگاشته که از جمله آن میتوان به ترجمه کتاب "اسرائیل و سلاحهای هستهای" و تالیف "بیداری اسلامی، انسجام اسلامی، امنیت ملی" اشاره کرد.
این کارشناس روابط بینالملل معتقد است ائتلافهای بازیگر در عرصه بینالملل، ائتلافی با مدیریت و اراده ملتها است نه ائتلاف دولتها، اتحادیهها و پیمانها و نظام جدید جهان، نظامی است که مردم دنیا آن را تعریف خواهند کرد.
*تسنیم: آقای دکتر، با توجه به اوضاع فعلی منطقه و جهان، آیا ما شاهد نظم جدیدی غیر از آنچه آمریکا اراده کرد، هستیم؟ عوامل و علائم این پوست اندازی جهانی را چطور میبینید؟
-سعیدمحمدی: همانطور که مقام معظم رهبری اشاره کردند ما در حال گذار از نظم قدیم به نظم جدید جهانی هستیم و در حقیقت نظم قدیمی جهان که بر روابط بینالملل حاکم بوده بر اثر تحولات چند دهه اخیر در ایران و جهان در حال تغییر است.
آن چیزی که اکنون در خاورمیانه اتفاق میافتد نتیجه پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی است، رهبر انقلاب اشاره خوبی داشتند که نظم قدیمی جهان دو پایه داشته که یکی پایه ارزشی و دیگری پایه عملی است که وضعیت قدرت سیاسی و نظامی قدرتهای بزرگ در این حوزه تعریف میشود.
پس از جنگ جهانی دوم یک نظام دوقطبی مرکب از تفکرات سوسیالیستی و لیبرال دموکراسی غرب بر جهان حاکم شد، که جهان زیرمجموعه این دو اردوگاه قرار گرفت و هر دو یعنی هم سوسیالیسم و کمونیسم و هم لیبرالیسم متعلق به دنیای غرب بودند اما این ارزش ها بعد از انقلاب ایران به چالش کشیده شد و جایگزین دیگری پیدا کرد و اسلام توانست ارزش های جدیدی را به جهان ارائه کند.
در بُعد ارزشی، موج بیداری اسلامی توانست نگاه ملتها را نسبت به نظام حاکم بر روابط بینالملل تغییر دهد. ارزشهای غربی مانند دموکراسی و حقوق بشر آمریکایی که غرب سالها به مردم ارائه میکرد با استقرار پایههای دینی و اخلاقی جمهوری اسلامی اندک اندک، جایگاه خود را از دست داد و اکنون مردم از ارزشهای غربی فاصله می گیرند.
در حقیقت، جنبشی که امروز از سوی ملتهای منطقه و کشورهای مسلمان مشاهده میکنیم ناشی از تجربه همگرایی ایدئولوژیک و ملی در ایران سال 57 است که این همگرایی، منجر به یکدستی گفتمانی در جنبههایی همچون ابزار و کارکرد میشود. یعنی امروز، ملتهای جهان که تا کنون ذیل سلطهگری و توسعهطلبی غرب، سکوت را ترجیح میدادند حالا در ناخودآگاه خویش، نقش مکمل و کاتالیزور را برای یکدیگر ایفا میکنند.
به این معنی که یمن از مقاومت سوریه الهام میگیرد، کشور دیگری از لیبی الگو برمیدارد و به همین ترتیب یکدستی گفتمانی در کارکردها خود را نشان میدهد و قاعدتا غرب باید روشهایی را به کار گیرد تا این همگرایی را مخدوش کند که در نتیجه ما اکنون شاهد فعالیتهای سیاسی آمریکا در منطقه هستیم.
تاریخچه بسیار کوتاهی از آنچه رخ داد این بود که پس از خاتمه جنگ سرد و فروپاشی شوروی، آمریکا تلاش کرد تا ارزشهای خود را در جهان حاکم کند چراکه حس کرد رقیبش را از صحنه بیرون کرده و تلاش کرد که از روشهای مختلفی در افزایش نفوذ جهانی خود بهره گیرد. برخی از روسای جمهور امریکا تلاش کردند بدون جنگ با مردم دنیا منافع خود را در پوشش ارزش های غربی حاکم کنند اما در برخی دورهها روشهای فاشیستی و جنگ طلبانه را ترجیح دادند.
تحولات بعد از جنگ سرد مسیر آینده جهان را ترسیم کرده است و در این مسیر آمریکایی ها با غرور وارد جنگ های زیادی شدند مانند جنگهایی که آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم پس از 11 سپتامبر به افغانستان و عراق تحمیل کرد. امریکا تصور می کرد با این کار می تواند ارزشهای امریکایی خود را بر کل جهان اعمال کند، چنانکه فوکویاما پایان تاریخ را طرح کرد و امریکا خواست تا جهان به سوی "لیبرال دموکراسی" حرکت کند اما با مقاومت برخی کشورها و انقلاب ایران ملتها آگاه شدند. در نتیجه آمریکاییها سعی کردند با ابزارهای قدرت و خشونت وارد کشورها شوند و اراده خود را با زور به دنیا تحمیل کنند، لذا جنگ عراق و افغانستان را به راه انداختند تا خاورمیانه جدید پدید آورند.
نقشه خاورمیانه جدید گور آمریکاییها را کند و شکستهای آمریکا لیست شد، اولین شکست آمریکا در عراق تجربه شد، بعد در کل خاورمیانه و سپس، شکست افغانستان به صورت فرسایشی اتفاق افتاد و آمریکا مجبور شد نیروهایش را بیرون ببرد. شکست بعدی در جنگهای لبنان و فلسطین بود که پیروزی مقاومت در جنگهای 8 روزه، 50 روزه و 33 روزه نشان داد آمریکا در محاسبات خود برای تغییر نقشه خاورمیانه و ایجاد نظم آمریکایی اشتباه کرده است.
*تسنیم: با توجه به ائتلاف های جدیدی که در جهان ایجاد شده است از دیدگاه شما چه ائتلاف هایی به عنوان بازیگران فعلی تحول در نظام بین الملل نقش ایفا می کنند؟
-سعیدمحمدی: با توجه به تحولاتی که بعد از فروپاشی نظام دو قطبی آمریکا-شوروی در جهان اتفاق افتاد قدرتهای جدیدی در صحنه روابط بین الملل ظاهر شدند.
ابتدا روسها تصور کردند وقتی از عرصه رقابت بینالملل کنار رفتند بهترین راه برای جبران خساراتشان در جنگ 70 ساله با غرب و خلائی که در قدرت اقتصادی و سیاسی آنها پیش آمد این است که سیاست نزدیکی به غرب را ادامه دهند و این سیاست را برای مدت سالها در زمان یلتسین و وزیرخارجهاش کوزیروف دنبال کردند اما در میانه راه متوجه شدند که غرب حاضر نیست به این سهولت روسیه جدید را احیا کند.
روسها راه خودشان را به مرور زمان از غرب جدا کردند و ما این جداسازی را در حوادث اوکراین و گرجستان شاهد هستیم. روسیه تصمیم گرفت خود را ذیل قدرت مستقل از غرب مطرح کند، لذا الان روسیه قدرت مدعی در دنیا است که با توان خود سیاستهای غرب را به چالش میکشد.
چین هم اواخر قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم، به عنوان قدرت اقتصادی و چالشگر بزرگ در صحنه بینالمللی خودنمایی میکند و اخیرا در مواضع خود در قبال سوریه و اوکراین و برخی تحولات دیگر منطقه موضع مستقل طرح میکند، البته چین ملایم تر از روسیه است اما همراهی این دو باهم در حوادث منطقه نشان میدهد معادلات سیاسی آمریکا را بر هم زده است.
بیداری اسلامی هم از سوی دیگر، ملتهای جدید مقاوم را ایجاد کرده و در محور این بازیگران جمهوری اسلامی قرار دارد به عنوان قدرت بزرگ، مسایل سیاسی منطقه را هدایت میکند لذا در تحولات اخیر خاورمیانه، کشورهای بزرگ معترفند که بدون ایران حل بحران عراق و سوریه و لبنان راه به جایی نمیبرد.
بنابراین ایران نقش اصلی را ایفا میکند و کشورهایی که عمق راهبردی ما در آنجا است، مانند کشورهای آفریقا و آمریکای لاتین، کم کم به بازیگران موثر در نظم جدید تبدیل میشوند.
در نتیجه، ائتلافهای بازیگر در عرصه بینالملل ائتلاف ملتها است نه ائتلاف دولتها، اتحادیهها و پیمانها و نظام جدید جهان، نظامی است که مردم دنیا آن را تعریف خواهند کرد.
تسنیم: راجع به تقش ایران فرمودید؛ چالش فعلی غرب با ایران از طریق طرح موضوعاتی مثل انرژی هستهای و مذاکره با 1+5 ، یا حقوق بشر و دموکراسی در ایران، با تحول در نظام جهانی چه رابطه ای دارد و ما اصولا میتوانیم این موارد را به عنوان فکتهای پیاده کردن و اجرای نظریه نظام جهانی از سوی غرب بررسی کنیم؟
-سعید محمدی: مذاکره هستهای در حقیقت اهرم فشار قدرتهای بزرگ است برای اینکه کشورهایی که به تازگی صاحب قدرت شدهاند را از قدرت دور کنند بنابراین مسئله حقوق بشر و سلاح هستهای یا آزادی و دموکراسی همگی از مسائلی است که برای سلطه بر دولتها و ملتها مطرح کردهاند. در همین راستا غرب با ابزار رسانه توانسته است تا حدودی دولت ها را تهدید کند اما جریان اصلی مقاومت به صورت خزنده در حال پیشروی است. نمونه این پیشروی محسوس را هم اکنون در یمن مشاهده میکنیم که به رغم تمام تهدیدها مردم برای رسیدن به حقوق خود، محکم ایستادهاند.
بنابراین، اینکه رهبری اشاره فرمودند که نباید به لبخند غرب و آنچه در مذاکرات طرح میکنند امیدوار باشیم را همواره باید در نظر قرار دهیم، چون این رفتارهای غرب صرفا ابزاری است تا از هر طریق که میتوانند ایران را محدود و ذلیل کنند، در نتیجه راهکاری که باید در پیش بگیریم، یارگیری برای ائتلاف و نیز تمرکز جبهه ضدنظام سلطه است.
*تسنیم: وظیفه جمهوری اسلامی در شکل دهی به نظم جدید در تقابل با سلطه چیست و ایران چگونه میتواند نقش خود را در این حوزه پر رنگ و فعال کند؟
-سعیدمحمدی: دو محور داخلی و خارجی در این خصوص پیش روی ما است، ما باید از فرصتهای داخلی و خارجی خوب بهره بگیریم و برای افزایش ظرفیت اقتدار ملی راهبرد مهندسی شده ای اتخاذ کنیم.
در زمینه سیاست خارجی، باید با کشورهایی که با جمهوری اسلامی هویت و منافع مشترک دارند، ائتلاف و همگرایی داشته باشیم چرا که قدرت متراکم از مولفه های مشخص افزایش اقتدار است.
در حوزه داخلی هم باید در حوزه علم و فناوری و اقتصاد مقاومتی کار زیادی انجام دهیم تا در نتیجه نفوذ بینالمللی خود را افزایش دهیم. بسیاری از کشورها در حوزه عمق راهبردی ما هستند، طبعا ما میتوانیم در حد قدرتهای بزرگ در منطقه و جهان به نقش آفرینی خود ادامه دهیم.
کار مهم دیگری که باید صورت بگیرد توجه به ادبیات دوران گذار است. ادبیات دوران گذار باید از سوی بازیگرانی تئوریزه شود که در ساخت قدرت نظم جدید ایفای نقش می کنند. بازیگران عصر جدید چه کسانی هستند؟ چه کشورهایی هستند؟ این کاملا روشن است. ادبیات دوران گذار باید از سوی کشورهایی تئوریزه شود که نقش مقابل را در جنگ با برنامه ریزان نظام امپریالیستی و لیبرالیستی ایفا میکنند. این کشورها همان کشورهای محور مقاومت هستند، و این سوژه یابی بوده که به خوبی از سوی بنیادهای غربی دریافته شده است.
آمریکا با کمک نهادهای پژوهش و مطالعات امنیتی خود به خوبی دریافته است که گفتمان جدیدی از سوی کشورهای محور مقاومت در حال طرح ریزی و حتی در مرحله اجرا است.
این گفتمان جدید در درون خود یک دایره واژگانی را شامل میشود که اکنون این دایره واژگان، شکل انتقال مفاهیم و صورت عملیاتی دارد و لذا واهمه غرب، پیش از اینکه رشد تسلیحاتی محور مقاومت باشد، رواج ادبیات جدید انقلابی مختص دوران تحول نظم جهانی است. کشورهای محور مقاومت به رهبری ایران در حال تئوریزه کردن مفاهیمی هستند که بیتردید پس از سالها در جهان و در مقابل نظم سلطه، مصطلح خواهد شد و نتیجهاش آگاهسازی ملتها خواهد بود.
پس جمهوری اسلامی علاوه بر توسعه سخت افزاری باید به گفتمان انقلابی و عدم تسلیم مقابل زورگویی که تا کنون به عنوان سلاح اصلی از آن بهره میگرفته است قوام بخشد و مسیر را ادامه دهد.
در ساخت ادبیات دوره گذار، علاوه بر صدور مفاهیم مقاومت که از سوی نهادهای حاکمیتی کشور صورت میگیرد، موسسات پژوهشی و مطالعاتی کشور نیز باید نقش اساسی ایفا کنند. یعنی علاوه بر بهرهگیری از تمام شاخصههای قدرتسازی، موسسات پژوهش راهبردی و امنیتی کشور باید ضمن رصد جزء به جزء و مرحله به مرحله روابط سیاسی و بینالملل و بررسی بازیهای جهانی، عمق استراتژیک خود را با نظریهپردازی عمیق در رویارویی با واژگان امپریالیستی گسترش دهند.
بنابراین، ایران باید با فکر و اندیشه نظریهپردازان خود، قدرت مقاومت را بازتولید و نظام جدید را بازتعریف کند.
ما باید با زبان خودمان با غرب حرف بزنیم و آنها امروز دیگر مجبورند زبان ما را یاد بگیرند.
*تسنیم: در دهههای اخیر، غرب در جهت ایجاد نظم جهانی مطلوب خود از رفتارهایی ذیل نظریه امپریالیسم و شیوه نفوذ استعماری در کشورهای جهان بهره میگرفت اما اکنون در دوران پسااستعماری، آمریکا و متحدانش از چه مولفه ها و روشهای نوینی در اجرای اراده نظام جهانی خود بهره میگیرند؟
-سعیدمحمدی: در حقیقت از سال 1990 میلادی و فروپاشی شوروی آمریکا تصور کرد جهان به عنوان یک دهکده در اختیار او قرار دارد و او کدخدای این دهکده است، بنابراین سعی کرد ارزشهای خود را به این دهکده تحمیل کند.
از زمان بوش پدر که در واقع برژینسکی، نظم نوین را طراحی کرد، بوش تعریف جدید از نظم جهانی ارائه کرد و خود را رهبر جهان دانست لذا سعی کرد ارزش های آمریکایی را اشاعه دهد و برنامهریزی کرد تا در تمام کشورها مداخله کند او مداخله را بخشی از سیاست خارجی خود دانست و معتقد بود دنیا در آینده تبدیل به مجموعهای از کشورها حول محور آمریکا شود.
پس از شکل گیری این تفکر، بحث جهانیسازی هم مطرح شد و لذا در قالب حلقههای مختلفی به تناسب دوری و نزدیکی به آمریکا این نظم را تعریف کردند و سعی کردند به کشورهایی که بیشترین نزدیکی را به آمریکا دارند نقش بیشتری بدهد. امریکا در همین قالب، اقدام به یارگیری کرد اما به مرور با موانعی مواجه شد و قدرت های نوظهور نقش خود را پررنگ کردند و در نهایت، نظام تک قطبی که آرزوی آمریکا بود متزلزل شد.
*تسنیم: در تحلیل نظریه نظام جهانی کدام مولفه های این نظریه آمریکایی به حقیقت نپیوست یا اینکه در اجرا با چالش جدی مواجه شد؟
-سعیدمحمدی: شاخصه هایی که آمریکا مدنظر داشته است این بود که بتواند در جغرافیای سیاسی دنیا و خاورمیانه تغییر ایجاد کند تا منافعش در دنیا تامین شود.
آمریکا با عقد پیمانهای بینالمللی تلاش کرد در مدیریت کشورها از طریق همکاران بینالمللی خود تاثیرگذار باشد. مثلا ناتو یکی از این همکاران است، پس از مدتی برای ناتو شرح وظایف جدید تعیین شد و تعریف جدید ارائه شد. ناتو قبلا موظف بود امنیت اروپا را تامین کند اما بعد از فروپاشی نظم دوقطبی، آمریکا تعریف جدید با شرح کار بینالمللی از ناتو ارائه کرد.
مداخلهگری از خصایل آمریکا است و تلاش دارد تا تحت عنوان "مداخلات باصطلاح بشردوستانه" در دنیا نقشبازی کنند بنابراین آنچه در اوکراین و در رواندا، هائیتی، کویت و در کشورهای دیگر اتفاق افتاد ذیل مداخلات بشر دوستانه با تعریف آمریکایی بود.
آمریکا مدعی است که برای پیادهسازی صلح جهانی از طریق عبارات منشور ملل متحد و برای مقابله با ناامنی به کشورهای جهان وارد میشود و این گروههای تروریستی که البته از طرحهای آمریکایی هستند اکنون از این چالش در دنیا استفاده میکنند. اکنون بیان میکنند که برای مبارزه با داعش در سوریه و عراق قصد ورود دارند ولی در حقیقت، برای جبران شکستهایشان در منطقه است و هدف اصلی این است که به عراق برگشته و دولت سوریه را نابود کنند. یعنی تروریسم را ایجاد کردند و با همین بهانه سعی در مداخله در کشورهای منطقه را دارند.
موضوع دوم مسئله فرهنگی است. آمریکا سعی دارد از طریق نفوذ در فرهنگ ملل و جنگ نرم منافع خود را تامین کند و حتی در زمان جنگ نظامی هم از جنگ نرم استفاده کرد اما امروز دریافت که باید بدون درگیری نظامی باید با ملت های نوظهور مقابله کنند.
اینکه رهبر انقلاب اشاره کردند که فرهنگ از همه مهم تر است به این دلیل بود که آنها از طریق امپریالیسم خبری، ظرفیتها و قدرت رسانهای خود، بر افکار عمومی دنیا تاثیرگذاری دارند و ما باید این تاکتیک غرب را جدی بگیریم.
*تسنیم: طبق نظریه گرامشی، هر هژمون پادمژمون های خود را می سازد، آیا از دیدگاه شما میتوان ایجاد داعش و گروههای تروریستی در منطقه خاورمیانه را در قالب پادهژمون سازی مصنوعی از سوی آمریکا تفسیر کرد؟ و اصولا این خشونتها نمایش چه مرحله ای از تحول نظام جهانی است؟
-سعیدمحمدی: نظم پیشین جهانی با مولفههای اقتدارگرایی، در دست گرفتن رهبری دنیا، مدیریت جهانی، جهانیسازی، نظام تقسیم کار جهانی و موضوعات این چنینی در جهان عمل میکرد. اما با تحول در نظم جهانی، امروز هم گرایی و ائتلاف ملت ها و تعاریف ایدئولوژیک است که بیشتر در جهان نقش ایفا میکند و این در حالی است که غرب هنوز بر مداخله گرایی از طریق فرقه سازی و ایجاد تفرقه در کشورهای هدف، تاکید داشته و این رفتار را از طریق ابزارهای تحت سیطره خود پیاده می کند. آمریکا شورای امنیت را به عنوان یک محور در اختیار دارد و البته پایههای شورای امنیت در حال تضعیف است، دو عضو شورای امنیت مانند روسیه و چین در مسیری حرکت میکنند که بی شک با غرب به چالش می پردازند.
روسیه نیز در مقطعی قرار دارد که این مسیر رویارویی را ادامه میدهد و در نتیجه، مشاهده میشود که برخی از تحولات جهانی در قالب تضعیف قدرت آمریکا، دیگر برگشت ناپذیر است.
در تحلیل کلی از شرایط جهانی، خاورمیانه جدید به حقیقت نپیوست و ما خاورمیانه اسلامی را در پیش داریم، آمریکا نیز نمیتواند سلطه بی چون و چرای خود را بر منطقه ادامه دهد، رژیم صهیونیستی نیز قدرت سابق را نخواهد داشت و روسیه هم به شرایط نزدیکی با غرب بر نمیگردد چون اکنون خودش مجددا قدرت و نفوذ سیاسی پیدا کرده است و نمیتواند منویات غرب را بپذیرد، از طرف دیگر، جمهوری اسلامی هم نفوذ و قدرت خود را در جهان یافته است و ثابت کرده که تهدید نمیپذیرد.
*تسنیم: نقش محور مقاومت را در از میان بردن هژمونی آمریکا را با ارائه چه شواهد مشخصی بررسی می کنید؟
-سعیدمحمدی: مقاومت اسلامی در منطقه خط مقدم مقابله با نظام حاکم جهان در گذشته است و امروز هم ایران و سایر کشورهای محور مقاومت در خط مقدم هستند، که از دهههای پیش به خوبی خود را تقویت کرده و شکل گرفته اند. مقاومت حتی امروز تولید نظامی هم میتواند داشته باشد و در حوزه سیاسی هم جایگاهی یافته است و الان در لبنان، حزبالله حرف اصلی را میزند پس مقاومت توانسته از درون خودش را تقویت کند، غزه خودش تولید کننده سلاح راهبردی شده است و میتواند حرف خود را به کرسی بنشاند و برای اسرائیل شرط بگذارد.
در قاضایای لبنان در قطر اجلاسی برگزار شد، شروط حزبالله بر طرف مقابل تحمیل شد و حزبالله توانست با یک قدرت بالا که دولت لبنان را هدایت میکند، حرف اول و آخر را بیان کند. سوریه هم توانست 3 سال مقاومت کند، انتخابات برگزار کند و بشاراسد در جایگاه خودش ابقاء شود، بنابراین جبهه مقاومت توانسته با هماهنگی اضلاع و ایجاد وفاق میان اعضا و تقویت درونی، در معادلات سیاسی امنیتی منطقه نقش اساسی ایفا کند و تعیین کننده باشد.
*تسنیم: مکاتب مبنای نظریه نظم نوین جهانی مانند سکولاریسم، لیبرالیسم و کاپیتالیسم، پس از آغاز تحول در نظم جهانی و ایجاد نظم جدید هم اکنون در چه وضعیتی به سر می برند؟
-سعیدمحمدی: جهانیسازی مدتی مطرح بود و تلاش شد همه چیز حول محور لیبرال دموکراسی جهانیسازی شود اما این هدف غرب به چالش کشیده شده است و در جریان قیام مردم آمریکا و اروپا، ذیل عنوان جنبش 99 درصدی، نشان داده شد که ملتها، شعارهای آمریکا را نمیپذیرند و ارزشهای امریکا رنگ باخته است.
تاریخ مصرف این مکاتب گذشته است و کشورها به دنبال معنویت گرایی هستند و حتی پست مدرنیزم هم دیگر مطرح نیست و اسلام دارد ادبیات سیاسی خود را به دنیا صادر میکند چراکه مشاهده می کنیم مردم اروپا هم به نوعی جنبشهای خود را از خاورمیانه الهام گرفتند.
مکاتب غربی دوامی ندارد چرا که جهان سمت و سوی جدیدی گرفته است و این "ایسمها" توان ایستایی در مقابل نفوذ فرهنگی و گفتمانی اسلام را ندارند.
*تسنیم: در جهان، ادبیات قطبی با عنوان "نظام سلطه در مقابل جبهه مقاومت" را مشاهده میکنیم، لذا با توجه به پیروزیهای مقاومت در غزه، به نظر شما امکان دارد میان این دو اردوگاه توازن ایجاد شده و مقاومت، علاوه بر دفاع، قدرت تهاجم متقابل و متمرکز را کسب کند؟ این از چه طرقی امکان پذیر است؟
-سعیدمحمدی: یکی از اهداف انقلاب اسلامی وحدت جهان اسلام و ما باید امت اسلامی و همگرایی کشورهای اسلامی را تقویت کنیم تا آرمانهای خود را به لحاظ ارزشی و حاکمیتی به منصه ظهور برسانیم و برای این کار باید ابتدا اضلاع جبهه مقاومت و مشترکات خود را تقویت کنیم.
اگر وحدت را دنبال کنیم مطمئنا میتوانیم اقتدار لازم را کسب کنیم و در نهایت، غده سرطانی غرب را در منطقه از میان ببریم به گونه ای که همین وحدت و هم گرایی جبهه مقاومت موجب شد تا در آماری که اخیرا منتشر شده است 800 هزار نفر از صهیونیستها، سرزمینهای اشغالی را ترک کنند و بیتردید این روند ادامه دار خواهد بود.
در نتیجه باید به سمتی برویم که روند مهاجرت معکوس را شاهد باشیم و احتمالا درگیریهایی را نیز در همین عرصه در پیش رو خواهیم داشت و غرب چارهای جز برخورد نظامی برای تضعیف مقاومت نخواهد داشت.
*تسنیم: آقای کسینجر گفته که ایران به دنبال ایجاد امپراطوری در منطقه است تحلیل شما چیست؟
-سعیدمحمدی: این سخن جدیدی نیست بسیاری از سیاستمداران در گذشته این مسئله را به انحاء دیگری مطرح کردند که ایران سعی در ایجاد امپراطوری دارد اما امپراطوری مد نظر ما نیست و ما هرگز قصد تحمیل خود را به کشورهای خاورمیانه نداریم. ما به عنوان برادران دینی سعی داریم کمک کنیم که کشورهای مستضعف روی پای خود بایستند و کشورهای مسلمان منطقه میتوانند به کمک ما متکی باشند تا توسعه یابند و از منافع و امنیت ملی خود دفاع کنند.
البته استفاده کیسینجر از واژه امپراطوری، ناشی کژفهمی کهنه شده امریکایی از مفاهیم گفتمانی جمهوری اسلامی است چون اصولا امپراطوری شکلی غیرمنعطف و متصلب است در صورتی که نظم جدید شکلی سیال و مبتنی بر بافتهای هویتی داشته و شکل از بالا به پایین ندارد.
در واقع سخن کیسینجر از این باب که ایران نقش اصلی و اساسی در دوره گذار دارد صحیح است اما در وهله دوم، ساختار قدرت که ایران هم در آن نقش مهمی ایفا میکند ساختاری ناشی از جریان های اجتماعی و کنشگری میان ملتها با دولتهای توسعه طلب است.
* گفتوگو از سید میثم رحمتی
انتهای پیام/