«برف سرخ»؛ شروعی دیگر برای اعتراض به وضعیت موجود تئاتر

«برف سرخ»؛ شروعی دیگر برای اعتراض به وضعیت موجود تئاتر

خبرگزاری تسنیم: «برف سرخ» شروعی دیگر برای اعتراض به وضعیت موجود تئاتر و مشکلات هنرمندان با قدرتی به نام تئا‌تر است. شاید نمایش آنچه نباید باشد گره‌ای از کار را باز کند؛ اگر برخی مدیران نگویند به خدا توکل کنید که توکل بدون اراده محلی از اعراب ندارد.

خبرگزاری تسنیم_ احسان زیورعالم

«برف سرخ» عنوان نمایشی است به کارگردانی ژاله صامتی و نویسندگی ابوالفضل حاجی‌علیخانی که این شب‌ها در تماشاخانه استاد مشایخی به روی صحنه می‌رود.

«برف سرخ» داستان زوجی است که پس از سی سال حضور در پشت صحنه تئا‌تر، در شب عید برای انتخاب چند دست لباس به انبار لباس یک سالن تئا‌تر قدیمی – محل کار سابقشان – می‌‌روند تا از آن‌ها برای عروسی دخترشان، لیلا در کانادا استفاده کنند. در حالی که گرم سخن و بازی در نقش‌های مختلف هستند، متصدی تماشاخانه حضورشان را فراموش می‌کند و آنان در آن انبار محبوس می‌شوند. شب عید را با هم می‌گذرانند و در ‌‌نهایت تسلیم ملک الموت می‌شوند.

این نمایش نسبتاً تراژدی_کمدی که بنیان فکری و انگیزه‌اش محو شدن تئا‌تر به مثابه یک هنر مردمی است، دو شب پیش میزبان حسین طاهری، مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی هم بود. او، تماشاگر دنیای دو هنرمند بود که پای عشقشان -همان تئاتر- چیزی جز اسارت نصیبشان نشده است. همگام با تماشاگران در لحظه‌های شاد و کمیکش لبخندی می‌زدند و دریغ از آن‌که این پاره‌های به ظاهر خنده‌دار به قصد ظاهر کردن زهرخندی بر لبان تماشاگرانش می‌باشد.

«برف سرخ»، مجازی است از دنیای تئا‌تر امروز ایران که با هزاران مشکل بزرگ دست و پنجه نرم می‌کند. هنری که چراغش را معدود علاقه‌مندان تئا‌تر روشن نگاه داشته‌اند و امید به دستان مدیران اجرایی دارد که فعلاً چیزی جز نومیدی نصیبشان نکرده. توکل نمادین رفیع با بازی ایرج سنجری، به خدا هم نمی‌تواند تا زمانی که پسر آقای مستوفی -همان مدیر تماشاخانه- چیزی که از یاد برده را به یاد نیاورد، آنان را از آن زندان خوش آب و رنگ رهایی دهد و چیزی جز مرگ نصیب آن دو نمی‌شود. گویا خدایی که در نمایش بدان توکل می‌شود، چیزی یا کسی نیست جز‌‌ کنایه‌ای به مدیران بالادستی‌ که هنرمندان معتقدند توکل کردن به آنان ثمری جز وضعیت کنونی نداشته است. شاید جمله «به خدا توکل کنید» این دوستان، به‌‌ همان اندازه برای اهالی هنر تکراری باشد که رفیع مدام به همسرش می‌گفت «حالا لیلا از اینکه ما این لباس‌ها رو بپوشیم خوشحال میشه؟»

در این دنیای تئاتری به ظاهر غامض و در باطن معلوم، همیشه دنیا تلخ و سیاه نبوده است. خاطرات خوب هم چون نوزاد زیر صندلی 13 ردیف 13 هم وجود دارد و از همین رو است که این ناکامان عرصه نمایش، لحظاتی از نمایش‌های کمدی و تراژدی را، با کمال وجودشان اجرا می‌کردند، آواز می‌خواندند و صحنه را جولانگاه تحرکات خود قرار می‌دهند. با این حال پایان این مثنوی 70 منی، از منظر نویسنده چیزی جز مرگ نیست. مرگ در فضایی که قرار بود روزی رحمی برای رشدشان باشد و از آنان هنرمندان نامی بسازد. ولی این رحم فاقد آن روحیه ناب مادرانه است؛ چرا که چشمداشت فهمیه در غیبت بازیگر زن نقش اول را ندید تا شاید ستاره اقبالش روزی بدرخشد یا نوشته‌های رفیع را نخواند تا جوهر نویسندگیش را شکوفا‌تر کند. این مادر کودکانش را کرنوس‌وار می‌بلعد؛ ولی زئوسی نیست فرق سرش را بشکافد تا فرزندانش آزاد شوند. البته رفیع و فهیمه لیلای خود را نه آیدا که به کانادا فرستادند تا روزی زئوسشان شود؛ لیکن لیلا در انتهای نمایش به آرامگاه‌شان می‌آید، با کودکی که از این تیرگی در تئا‌تر می‌پرسد.

«برف سرخ» اگرچه تلخ به پایان می‌رسد؛ ولی پیامش را شفاف و روشن به گوش مدیران می‌رساند. پیامی با این مطلب که چه بسا که روزی تئا‌تر شهر نیز چون تئا‌تر نصر و پارس درش تخته شود و به امید موزه شدن خاک بخورد.

نویسنده «برف سرخ» را در برابر معضلات تئا‌تر همانند تعریف رولان بارت از ادبیات بنا کرده است. بارت در سخنرانی نخستش در کلژدو فرانس پیرامون رابطه قدرت و زبان – به مثابه ابزاری در خدمت قدرت – ادبیات را آنتی‌تزی در برابر این اتحاد نامقدس می‌داند که در چارچوب‌‌ همان زبان به جنگ زبان می‌رود. حالا برف سرخ چنین تصویری در دنیای نمایش برایم دارد.

برف سرخ، نمایشی ساده و بی‌آلایش، فارغ از دنیای روشنفکر مابانه رایج یا نمایش‌هایی صرفاً برای فروش است. با این حال نویسنده به شدت خود را درگیر نوشتن جملات مسجع کرده است و برخی گره‌های داستانی که در قالبی استعاری عرضه می‌کند را بدون گشایش‌‌ رها می‌کند. برای مثال نمی‌توان درک کرد اهمیت سر راهی بودن لیلا در چیست؟ و این برخلاف فضاسازی حبس دو شخصیت در یک زیرزمین است که کنایات قطع بودن آب و برق و تلفن، بخشی از پیام اثر شده‌اند.

بازی بازیگران دلچسب و عاری از دلزدگی است و بخش عمده‌ای از احساس انسانی میان دو شخصیت را باید در رابطه ژاله صامتی و ایرج سنجری جستجو کرد که در عالم واقعیت زوج هنرمندی را تشکیل داده‌اند و موفق به انتقال تصویر 30 سال زندگی مشترک در دنیایی جذاب – و تا حدودی پوچ – به مخاطب اثر می‌شوند.

«برف سرخ» شروعی دیگر برای اعتراض به وضعیت موجود تئاتر و مشکلات هنرمندان با استفاده از قدرتی به نام تئا‌تر باشد. شاید نمایش آنچه نباید باشد گره‌ای از کار را باز کند؛ اگر برخی مدیران گویند به خدا توکل کنید که توکل بدون اراده محلی از اعراب ندارد.

• سخنرانی رولان بارت در قالب کتابی با عنوان نشانه‌شناسی ادبیات به همت دکتر ناصر فکوهی ترجمه گشته است.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل