واقعیت پنهان در پشت اسلام آمریکایی
خبرگزاری تسنیم: اگر تکوین اسلام آمریکایی- و پیش از آن اسلام انگلیسی در سده گذشته- یک اقتضا داشت، اکنون با پیدایش و گسترش انقلاب اسلامی، همین اسلام بدلی و قلابی اهمیت مضاعفی برای مستکبران عالم پیدا کرده است.
مشخصههای اسلام آمریکایی کدام است؟ کدام وجوه مشترک به شعبههای گونهگون اسلام آمریکایی هویت واحد میدهد؟ این حلقههای انحرافی چرا پدید میآیند و تولید و تکثیر آنها از کدام واقعیت خبر میدهد؟ نخستین بار حضرت امام خمینی(ره) عنوان اسلام آمریکایی را وارد ادبیات سیاسی کرد. ایشان که نگاهی درسآموز به علل ناکامی مسلمانان و نهضتهای آنان در سده اخیر داشت، میفرمود «قدرتهای بزرگ چپاولگر در میان جامعهها افرادی به صورتهای مختلف از ملیگراها و روشنفکران مصنوعی و روحانی نمایان- که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیبرسانترند- ذخیره دارند که گاهی سی چهل سال با مشی اسلامی و مقدسمآبی یا پان ایرانیسم و وطنپرستی و جبهههای دیگر با صبر و بردباری در میان ملتها زیست میکنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام میدهند.»(جلد21 صحیفه نور، صفحه 189)
امام با همین درک مستند به واقعیتهای تاریخی پرده از سیمای اسلام آمریکایی کشیده و فرمودند «مگر مسلمانان نمیبینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی تبدیل شدند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزههای علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومین و پابرهنهها و در یک کلمه اسلام آمریکایی را ترویج میکنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش، آمریکای جهانخوار میگذارند.»(جلد20 صحیفه نور، صفحه 230) حضرت روحالله اسلام آمریکایی را «اسلام مقدسنماهای متحجر، اسلام سرمایهداران خدانشناس و مرفهین بیدرد، اسلام اشرافیت و اسلام ابوسفیانی» در برابر اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان معرفی کردند.
اگر تکوین اسلام آمریکایی- و پیش از آن اسلام انگلیسی در سده گذشته- یک اقتضا داشت، اکنون با پیدایش و گسترش انقلاب اسلامی، همین اسلام بدلی و قلابی اهمیت مضاعفی برای مستکبران عالم پیدا کرده است. گسترش سازمان یافته و کمسابقه اسلامهای بدلی با نقاب شیعی یا سنی، قبل از هر چیز بر یک واقعیت مهم شهادت میدهد و آن اینکه جهان استکبار بالندگی و گسترش پرسرعت اسلام ناب محمدی(ص) را باور کرده و به دست و پا افتاده است. مثلث آمریکا، انگلیس و صهیونیسم در مسیر معارضه با «مقاومت و بیداری اسلامی» دو روش معارضه را به سبک گازانبری- به مثابه دو لبه یک قیچی - به خدمت گرفته است. اول؛ هجوم وحشیانه آشکار به قلمرو امت اسلامی ذیل پرچم «صهیونیسم مسیحی» که از آن به عنوان جنگ صلیبی، جنگ جهانی چهارم، قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید یاد کردند و به موازات آن علنا به قرآن و پیامبر(ص) اهانت روا داشتند. و دوم؛ جنگ نیابتی به دو شکل 1-دامن زدن به جنگهای غفلتآفرین و خسارت بار در درون این منطقه (نظیر تحرکات چند سال اخیر گروهکهای تروریستی دستساز غرب) 2-جنگ نیابتی نرم و شبیخون التقاط در قالب تحرکات جریانهای شبه لیبرال متظاهر به شیعه و سنی بودن. طیف دوم برخلاف ظاهرسازیها دقیقا همان اهداف گروههایی مانند داعش و القاعده را در خدمت جنگ نیابتی مثلث استکبار ایفا میکنند مانند کاری که سازمان اصلی فتنه سبز- و نه عناصر بازی خورده آن- در سال 88 علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران تدارک کردند.
حقیقت سراسیمگی غرب از گسترش اسلام ناب و دست یازیدن به نسخههای اسلام آمریکایی (اسلام ارتجاع و اسلام لیبرال) در سخنان یکی از همین مهرههای اسلام آمریکایی پیداست. آقای سروش همان کسی است که شورای روابط خارجی آمریکا یک دهه پیش برای ترویج تحریفات او و هم مسلکانش 6 میلیون دلار اختصاص داد. وی ضمن سخنرانی 4 اسفند 88 در دانشگاه دلفت هلند و 11 مرداد 61 در جمع گروهکی از عناصر ضدانقلاب در پاریس اذعان کرد «براساس تز سکولارها جهان به سمت جدایی حکومت از دین پیش میرود و دین مجال تصرف بیش از حوزه خصوصی را ندارد، در حالی که این تز واژگونه شده است. به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین میتوانیم ببینیم. آنچه گمان میرفت رو به احتضار میرود یا مرده است یا در راه مردن است، خوب یا بد، ظاهرا تجدید حیات کرده، برخاسته و برگشته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بیطرف باشد اکنون تبدیل به یک سکولاریسم ستیزهگر شده یعنی با پارهای از ادیان، رسما درمیآویزد و میستیزد و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمیکند. از این قرار چیزی اتفاق افتاده که در پیشبینی سکولارها نبوده است. همین اندیشههای دینی که خرافی و تاریخ مصرف آنها را گذشته میدانستند، به دلایل مختلف دوباره سر بر آوردهاند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزگر و میلیتانت [نظامیگرانه] میشود، سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است.
امروز پیشبینی ضعیف شدن تدریجی ادیان باطل از آب درآمده و شما در این 20، 30 سال از جامعهشناسان بزرگ میشنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاریسم و لیبرالیسم هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمیتواند ببلعد و از گلویش پایین نمیرود و لذا ستیزهگر میشود. اینکه چرا دین دوباره جان گرفته، جامعه شناسان آمریکایی میگویند برای اینکه بحران هویت و بحران معنویت پدید آمده است. آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق، هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند ما باید قوانینمان را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکاییها نمیگنجید، یعنی سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم موجود در عراق... در کشورهای اروپایی، حکومتها در مواجهه با اقلیتهای دینی نیرومند کمکم دارند مدارای خود را از دست میدهند.»
سرعت نفوذ اسلام در میان ملتها و قدرت بسیج آن در میان امت اسلامی، ابرقدرتها را به دست و پا انداخته است. نه آمریکا و انگلیس و نه رژیم صهیونیستی از چندین جنگ مستقیم که طی 14 سال اخیر به منطقه تحمیل کردند، کمترین سودی به دست نیاوردند بلکه خسارتهای استراتژیک متوجه آنها شد. در این شرایط 2 نسخه بدلی «اسلام خشن»! و «اسلام تسامح»! تنها تیر در ترکش جبهه استکبار است. شعبههای اسلام آمریکایی آنقدر متنوع و گونهگون هستند که گاه ضد و نقیض هم به نظر میآیند اما همه این مهرهها - مانند چرخدندهها که معکوس هم میچرخند- یک وظیفه مشترک دارند؛ یعنی جریانهای وحشی تکفیری و سلفی نظیر داعش ضمن اینکه پیاده نظام با واسطه ناتو در منطقه در صورت پیروزی هستند، در عین حال بر انزجار از اصل اسلام دامن میزنند شاید که در غرب بتوانند سرعت گسترش اسلام را مهار کنند و در غرب آسیا و کشورهایی نظیر ایران و مصر و عراق و ترکیه و... باعث دراز شدن زبان گروههای التقاطی لیبرال شوند. تصور بر این است که اگر معارضه علنی با اسلام صلاح نیست، باید نسخهای التقاطی از اسلام که میل به انقیاد در برابر تعدیهای غرب دارد امکان ترویج پیدا کند.
از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و نهضت آزادی گرفته تا برخی انقلابینماهای شرمنده ایرانی (نفاق جدید با سوابق چپ و راست) و از جریانهای شبه اسلامی سکولار و لیبرال در غرب آسیا تا حلقههای وهابی و سلفی و تکفیری در قالب داعش و القاعده، میتوان ویژگیهای مشترکی برای شاخههای آنها به عنوان اسلام آمریکایی برشمرد. ویژگی اصلی همه این طیفها، وارونهنمایی اصل اسلامی «اشداء علیالکفار رحماء بینهم» و «اذلهًْ علی المؤمنین اعزهًْ علی الکافرین» است. ترشرویی و پرخاش و معارضه اصلی این طیفها با امت اسلامی و جبهه خودی است همچنان که در قبال عداوت جبهه استکبار و شیطان بزرگ با ترس و مسالمت و سازش و رفاقت - یا حداکثر سکوت- رفتار میکنند. عملکرد برخی رژیمهای مرتجع منطقه در قبال جنایتهای رژیم صهیونیستی در دهه اخیر سند روشنی بر این واقعیت است. آنها حتی تا مرز حمایت از صهیونیستهای جنایتکار نیز پیش رفتند. مشابه این رفتار را نزد القاعده و داعش میتوان رصد کرد که چگونه جنگ و درگیری را به درون سرزمینهای اسلامی کشانده و در حالی که از سوی سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل «سازمان» مییابند، ضمنا برای مداخلههای آنان نیز «بهانه» فراهم میکنند.
آیا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) همین کارکرد را نداشتند که به تعبیر شهید رجایی «در زندان شاه حرفشان این بود که درست است که شعار مبارزه با لیبرالیسم و ساواک میدهیم ولی قبل از هر چیز باید با مسلمانانی که امام را به عنوان رهبر انقلاب قبول دارند جنگید و از روی جنازه آنها رد شد... سازمان مجاهدین خلق! آیا ]پس از پیروزی انقلاب[ شد یک آمریکایی و سرمایهدار صهیونیست را بکشی؟ اما بهشتی را کشتی... شما میتوانید بگویید آیا کشتن خامنهای برای شما مهمتر از کشتن یک آمریکایی یا اسرائیلی بوده است؟!».
جریانهای نفاق (اسلام آمریکایی) ویژگی مشترکشان سرزنش جبهه خودی به خاطر مجاهدت و مقاومت در برابر جبهه استکبار است. کار ویژه آنها ترمز شدن و سرعتگیر درست کردن در برابر پیشرفت امت اسلام یا انجام عملیات فریب برای هدررفت نیروی جبهه خودی و ندیدن شبیخون دشمن است. اسلام آنها اسلام منازعه در داخل امت اسلامی و اسلام «ما نمیتوانیم»! است. امروز میلیاردها دلار برای چنین اسلامی چه در ایران و چه در چهارگوشه منطقه سرمایهگذاری میشود. البته این هم واقعیتی است که شعبههای اسلام آمریکایی تاریخ مصرف کوتاهی دارند و به همین دلیل مدام بازسازی و بازتولید میشوند.
چه کسانی در معرض سربازگیری برای اسلام آمریکایی قرار دارند؟آنها که مرزبندی درستی با مستکبران و جبهه کفر نداشته باشند هیچ، که به واسطه برخی رفتارهای پرخطر حتی با آنان همدلی و همزبانی کنند، خوشگمانی به خرج دهند و بخواهند نامزد مورد حمایت آنها باشند! قرآن کریم مکررا از «الذین فی قلوبهم مرض» در کنار «منافقون» نام میبرد یعنی طایفهای که ظرفیت بیماری نفاق را دارند و وسوسهپذیر هستند. از جمله نهیهای قرآن کریم یکی هم نهی از همرازی و همدلی با دشمنان است. «ای کسانی که ایمان آوردهاید محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید آنها از هیچگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند هر چه را که شما را به رنج افکند.
دشمنی از دهان آنان آشکار شده و آنچه در دل پنهان میکنند، بزرگتر است... اگر خیری به شما برسد، آنها ناخوش میدارند و اگر آسیبی به شما برسد، آنان شادمان میشوند و اگر صبر پیشه و تقوا پیشه کنید کید و نقشه آنها هیچ زیانی به شما نمیرساند. همانا خداوند به آنچه میکنند احاطه دارد» (آیات 118 و 120 سوره آل عمران)
انتهای پیام/