استانداردهای دوگانه ویژگی تاریخی سیاستهای آمریکا است
خبرگزاری تسنیم:نویسنده و تحلیلگر امنیت بینالملل آمریکایی با اشاره به تناقضهای تاریخی در سیاستهای خارجی واشنگتن آن را یک ویژگی تاریخی خواند که تا آینده قابل پیشبینی همچنان حاکم بر رویکردهای این کشور خواهد بود.
«دونالد لیهبیچ» (Donald Liebich) نویسنده و تحلیلگر آمریکایی امنیت بینالملل در گفتگو با خبرنگار بینالملل خبرگزاری تسنیم با اشاره تغییر و تحولات رخ داده در مشروعیت آمریکا در بین مردمان و کشورهای مختلف گفت: "استانداردهای دوگانه ویژگی تاریخی سیاستهای ایالات متحده است، و تغییر آن نیازمند زمانی طولانی است. این مشکلی است که از گذشته باقی مانده است و احتمالا تا آیندهای قابل پیشبینی باقی خواهد ماند." لیهبیچ در سابقه کاری خود عضویت در یگان ویژه زیردریاییهای هستهای آمریکا و فعالیت در پروژههای مشاورهای در کشورهایی همچون روسیه، لهستان، چک، اوکراین، اندونزی و ونزوئلا را داشته است. وی طی دهسال گذشته همچنین در پروژههایی با موضوعات توسعه اقتصادی، دیپلماسی شهروندی و حقوق بشر در کشورهای اردن، فلسطین اشغالی، امارات و ایران همکاری داشته است. از جمله آثار وی میتوان به کتاب "خطوط اشتباه: راهنمایی برای درک نقش آمریکا در خاورمیانه همیشه متغیر" اشاره کرد. در ادامه متن این گفتگو ارائه شده است:
تسنیم: در ابتدا برای دست یافتن به یک درک مشترک از مفهوم نظم نوین جهانی میتوانید در مورد آن کمی برای ما توضیح دهید؟
لیهبیچ: فکر میکنم که وقتی آمریکاییها در مورد نظم نوین جهانی صحبت میکنند، در واقع به این معنا است که آنها در گذشته خواهان داشتن یک نظم نوین جهانی بودند که نه تنها زیر سیطره آمریکا بلکه زیر سیطره غرب در سطح کلان آن بوده است. همانطور که در کتابم به آن اشاره کردهام، این مفهوم از سوی کشورهایی همچون ایران رد شده است ( هرچند که ایران در این مورد تنها نبوده است) که خواهان تدوین و اجرای سیاست خارجی مستقل و تصمیمگیری از جانب خود بودهاند. بنابراین آنچه اکنون در خاورمیانه مشاهده میکنیم شامل دیدگاهی متفاوت در مورد نظم نوین جهانی است.
تسنیم: در مورد مؤلفههای اصلی این مفهوم و پدیده چطور؟ زیرا این مفهوم تنها در کلیت آن درک شده است، اما سئوالی که هماکنون وجود دارد در مورد جزئیات تشکیل دهنده آن است؟
لیهبیچ: در پی جنگ جهانی دوم، ایالات متحده تنها کشوری بود که (سالم) باقی ماند، در حالی که تمامی اروپا دچار تخریب شد و مهمترین رقبای آمریکا در آسیا و اروپا شدیدا با انهدام (زیرساختها) مواجه شدند. همچنین ایالات متحده در آن مقطع تلاشهای بسیاری انجام داد، من فکر میکنم که این کشور سیاستهای بهتری (را نسبت به دیگران) تدوین کرد و با طرح مارشال، اروپا را دوباره بازسازی کرد همچنین تلاش کرد که ژاپن را دوباره بازسازی کند، اما این منجر به این شد که آمریکاییها بر این گمان باشند که نظامشان بهتر از مابقی جهان است و توانایی ما برای انعکاس قدرتمان بسیار بهتر از باقی کشورها است؛ زمانی که بقیه جهان از زیر آوار جنگ جهانی دوم خارج شد، ما دارای رقبای مهم و هژمونهای جهانی جدید شدیم، مواردی که اصلا شبیه قدرتهای منطقهای نبودند، بلکه رشد کرده و موقعیت ویژه خود را ایجاد کردند. بنابراین همانگونه که ما نظم نوین جهانی را تعریف کردهایم، ما در موضع قدرت باقی ماندهایم، با وجود اینکه ایران در خاورمیانه یا چین در آسیا ظهور کردهاند، اما هژمونهای جهانی همیشه مانع از رشد قدرتهای منطقهای شده و آنها را دفع میکنند. در این صورت، این همان نظم نوین جهانی است، تا زمانی که آمریکا به دنبال حفظ موقعیت برتر کنونی خود (که از پایان جنگ جهانی دوم از آن بهرهمند شده است) باشد. این پدیده به این منتهی میشود که سیاستهایی در مورد ایران، چین و روسیه اجرا شود که تلاش میشود با آنها تنها همچون قدرتهای منطقهای برخورد شود.
تسنیم: اگر درست فهمیده باشم، مطابق با گفته شما، توان بالای آمریکا در سیاستگذاریهای بهتر و اجرای آنها از عوامل اصلی شکلدادن به نظم نوین جهانی است، هنگامی که این نکته را در کنار مقایسه دوران اوباما و بوش قرار دهیم، اینگونه به نظر میرسد که اتفاقی در دولت آمریکا رخ داده است، خاصه در مواردی همچون موضوع سوریه، به این صورت که ایالات متحده دیگر به آسانی نمیتواند سیاستهای خود را اجرا کند و نیازمند مشارکت دیگر متحدان خود است، در این شرایط آیا میتوان ادعا کرد که نظم نوین جهانی احتمالا با بحران مواجه شده است؟
لیهبیچ: من فکر میکنم که این موضوع درست است. ایالات متحده همیشه از زمانی که درگیر خاورمیانه شده است دارای اهداف و سیاستهای اختصاصی بوده است و سوریه یک نمونه کلاسیک از آن است، ما در ابتدای ناآرامیها در سوریه، گزینههایی را در این زمینه داشتیم و خواهان جلوگیری از جنگ داخلی در سوریه، تعامل با ایران و روسیه برای وارد آوردن فشار به بشار اسد برای دستیابی به یک راهحل صلحآمیز، همچنین خواهان اطمینان از سرنگونی بشار اسد بودیم، و هدف این بود که حزبالله و ایران را از یکدیگر جدا کنیم، در حالی این دو سیاست با یکدیگر ناسازگار هستند. ما در مورد داعش نیز شاهد یک چیز مشابه هستیم، اینکه از یک طرف خواهان مقابله با آنها در عراق و حمایت از آنها در سوریه برای کمک به سرنگونی بشار اسد هستیم. این یکی از اصلیترین عواملی است که مانع از اثرگذاری سیاستهای آمریکا در تداوم نظم نوین جهانی میشود جایی که تداوم تلاشها برای حفظ وضعیتی که آمریکا همچنان یک قدرت برتر باشد، از تصمیمگیری در مورد منافع حیاتی ملی خود ناتوان باشد. در نتیجه این شرایط است که سیاستها با یکدیگر تطابق ندارند.
تسنیم: با این وضع درباره آینده این پدیده، نظم نوین جهانی، چه میتوان گفت؟ همانطور که اشاره شد، ما شاهد یک تغییر و تحول در سیاستهای آمریکا هستیم، اما در یک حوزه کلانتر در آینده یا آیندهای نزدیک، این نظم بینالمللی ممکن است دچار چه تغییراتی شود؟
لیهبیچ: من فکر نمیکنم که شاهد تغییرات زیادی در آیندهای نزدیک در این موضوع باشیم. شما میدانید که باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در کارزار انتخاباتی خود در مورد باور به (امکان) تغییر در قدرت صحبت میکرد، اما در واقع زمانی که به قدرت رسید، نهایتا به تداوم سیاستهایی که در دوران دولت بوش شاهد آن بودیم اقدام کرد، البته با وجهه و ظاهری ملایمتر، بخشی از این امر ناشی از این میشود که در ایالات متحده، آمریکاییها در حالت کلی نه براساس سیاستها که بر اساس اقتصاد رأی میدهند. بنابراین سیاستمداران ما در واشنگتن قدرت و اختیار این را دارند تا هرآنچه را که بخواهند انجام دهند، حتی اگر با خواستههای مردم آمریکا هماهنگ نباشد. زیرا مردم از نظر سیاسی از دولتی که به سیاستها شکل میدهد جدا شدهاند، به این گونه است که من در مورد امکان مشاهده تغییرات مهم در چگونگی رویکرد آمریکا نسبت به جهان و مسائل بینالمللی چندان خوشبین نیستم. همانطور که گفتم، به نظر من موضع اوباما درقیاس با دولت بوش، به صورت کلی و پیشفرض مبتنی بر مذاکرات و تلاش برای یافتن راهحلهای صلحآمیزتر در مورد مسائل مطرح است، در حالی که موضع دولت پوش به صورت پیشفرض مبتنی بر بهکارگیری نیروی نظامی بود. من فکر میکنم که این روزها فرصتی وجود دارد تا روابط بهتری با کشورهایی داشته باشیم که تاریخی از خصومت را با آنها از سرگذراندهایم، اما مطمئن نیستم که این باب پس از انتخابات آتی همچنان باز باشد، زیرا هیچ کسی نمیداند که چه کسی در ایران یا ایالات متحده انتخاب خواهد شد.
تسنیم: در اینجا دو موضوع به ذهن میآید، در وهله اول شما در مورد وضعیت داخلی ایالات متحده توضیح دادید، اما در مورد دیگر رقبای آمریکا یا دیگر بازیگران عمده در جهان چه میتوان گفت؟ رقبایی همچون مجموعه بریکس، یا به طور خاص درباره روسیه و عملکرد آن در موضوع اوکراین، یا وضعیت چین و سیاست آن در قبال تایوان و موضوعات مورد اختلاف آن با کشورهای جنوب شرق آسیا؟ دیگر موضوع مطرح نیز در مورد تغییر سیاست آمریکا در دوران اوباما نسبت به دوران بوش است، اینکه این امر ناشی از یک راهبرد کلان است یا اینکه تنها بازتابی از یک تفکر دموکراتیکتر است؟
لیهبیچ: در مورد پرسش مرتبط با روسیه و چین من فکر میکنم که این دو کشور قادر هستند تا سیاستهای منسجمتری را برای خود تدوین کنند. اما اینکه مثلا آمریکا یا ایران با آن موافق باشند یک موضوع دیگر است. آنها در توسعه یک سیاست منسجمتر توانا هستند، زیرا دارای یک شخص یا گروه کوچکی هستند که مسئول این امور هستند. من زمانی که با آمریکاییها صحبت میکنم به آنها میگویم که نظام سیاسی ایران بسیار شبیه نظام سیاسی آمریکا است. ایران دارای منابع و مراکز قدرت فراوانی در دولت است و نظام آن بهگونهای طراحی شده است که دارای قابلیت کنترل و ایجاد تعادل و همچنین استقلال قوا است. در این صورت میتوان گفت که کشورهایی همچون چین و روسیه که دارای نظام رهبری عمودی و استبدادی هستند، میتوانند سیاستهای منسجمتری را تدوین کنند. در حالی که در ایران یا ایالات متحده شما دارای کنگره یا "مجلس" هستید، همچنین دارای گروههای زیادی هستند که سیاستهایی (خاص) را حمایت و پشتیبانی میکنند و بنابر این مشکل است تا تغییراتی را ایجاد کرد و یا سیاستهای خیلی منسجمی را داشته باشیم.
اما در مورد سوال دوم شما، اینکه ایجاد تغییر در سیاست آمریکا خاصه در مقایسه دوران اوباما و بوش و اینکه وجهی ملایمتر اتخاذ شده است، من فکر میکنم ناشی از یک تفکر دموکراتیکتر است. به نظر من اوباما به شخصه، موضع پیشفرض وی مبنی بر مذاکرات و تلاش برای حل مشکلات بدون کاربرد قدرت نظامی است. میتوان گفت که تحریمها وجهی ملایمتر دارند، آنچه که من آن را "بمب هستهای مالی" مینامم، اما به غیر از موضع وی، اعضای دولت او، اعضای کنگره، گروههای لابی و شرکتها وی را به جهتهای مختلفی سوق میدهند. بنابراین فکر نمیکنم که این یک سیاست منسجم از سوی وی باشد، بلکه نتیجه شیوه آمریکایی تدوین سیاستها است.
تسنیم: در مورد تأثیر مجموعه بریکس، که گستردهتر از چین و روسیه هستند، بر هژمونی آمریکا چه میتوان گفت؟ خاصه در ارتباط با خاورمیانه و بحرانهای متعدد و پیدرپی آن.
لیهبیچ: من فکر میکنم که مجموعه کشورهای بریکس نفوذ و اثر مهمتری بر آنچه در اقتصاد روبهرشدشان رخ میدهد، دارند. ما (در گذشته) شاهد تلاشهای ترکیه و برزیل برای حل وضعیت برنامه هستهای ایران بودیم. به نظر من آنها به توافقی دست یافتند که آمریکاییها از آن خارج شدند، این موضوعی است که به باور من آمریکاییها (خود) باید 2 یا 3 سال پیش آن را انجام میدادند. بنابراین چنین کشورهایی خود را در موقعیتی برای تلاش به منظور دستیابی به یک راه حل صلحآمیز قرار دادند. فکر میکنم که ما بیش از اینها شاهد چنین مواردی خواهیم بود. ترکیه و ایران بازیگران مهمی در برخورد با مشکل داعش هستند، به نظرم نمیآید که بدون ایران، ترکیه، روسیه و حزبالله بتوان این مشکل را حل کرد. در این صورت است که ما شاهد افزایش نقش این کشورها خواهیم بود، در حالی که آمریکا نه تنها اراده سیاسی در این باره ندارد بلکه توان کافی برای ورود مستقل به این موضوع را نیز ندارد. در نتیجه، این نیاز وجود دارد تا راهی دیگر برای مقابله با این گونه از وضعیتها یافته شود، چه در خاورمیانه باشد و چه در آسیا، مسیری که شامل یاری دیگر کشورها باشد.
تسنیم: در این جا برخی موضوعات و پرسشهای ملموستر دیگر نیز مطرح میشود، از جمله، در مورد رویکرد و سیاست روسیه در قبال اوکراین، اینگونه عنوان میشود که سابقه آمریکا در اتخاذ و اجرای سیاستهای یکجانبه طی دو دهه اخیر، این امر را برای دیگر قدرتها نیز مشروع کرده است که هر آنچه را که بخواهند انجام داده و سیاستهایی یکجانبه را اتخاذ کنند، آیا شما با این ایده موافقید؟ این وضعیت را چگونه تحلیل میکنید؟
لیهبیچ: من فکر نمیکنم که در موضوع اوکراین، آنچه روسیه انجام میدهد به خاطر سیاستهای یکجانبه پیشین آمریکا در دیگر بخشهای جهان است. بلکه به نظر من که روسها به این دلیل چنین اقداماتی را انجام میدهند که اوکراین را به عنوان بخش از منافع ملی حیاتی خود در نظر دارند. اینکه اوکراین با چه کسی متحد شود برای آنها از نظر اقتصادی، نظامی، و سیاسی بسیار مهم است. همانگونه که ایالات متحده در دوران جنگ سرد به کوبایی که تحت پوشش و سیطره شوروی بود، به عنوان بخشی از منافع امنیت ملی حیاتی خود نگاه میکرد. هرچند که ممکن است اینگونه ادعا شود که این نوع برخورد با موضوعات خوب نباشد، اما به باور من این همان نیروی اصلی سوق دهندهای است که وضعیت و موضع روسیه در اوکراین شکل داده است. نه تنها تلاشهای ایالات متحده بلکه تلاش کشورهای ناتو برای سوق دادن و گسترش ناتو به سوی مرزهای روسیه به هیچ وجه از سوی مسکو مورد پذیرش نیست. استدلال من این است که آن چیزی که بایستی انجام شود، عقبنشینی از ابتدای ماجرا است، یک مصالحه بزرگ که موجب آرامش روسها میشود، همانند وضعیت فنلاند در جریان جنگ سرد، جایی که این کشور مخالف هر دو طرف بوده و پایگاهی برای ناتو در کنار مرزهای روسیه نبود. به نظر من این همان علتی است که موجب تحریک و اتخاذ اینگونه سیاستها از سوی روسیه شده است، و احتمالا مسکو از سیاست خود دست نخواهد کشید زیرا این موضوع بخشی از منافع ملی حیاتی آن است.
تسنیم: در منطقه خاورمیانه، نمونههای متعدد و ملموس دیگری نیز وجود دارد، از جمله مهمترین آنها، دولتها و رژیمهای مستبد عربی هستند، در مورد این نظامهای سیاسی استبدادی، حمایت مستحکم آمریکا از آنها، مشروعیت واشنگتن را به امری مضحک تبدیل کرده است، زیرا گفته و عملکرد آن متناقض یکدیگر به نظر میآیند، خاصه با درنظر گرفتن آنچه از سوی آمریکا به عنوان اصول این کشور در عرصه بینالمللی اعلام میشود، حال در این شرایط و در زمینه خاص خاورمیانه که مشروعیت آمریکا در بین ساکنان این منطقه تا حدودی تضعیف شده و زیرسؤال میرود، ایالات متحده تا چه حدی خواهان این است و یا توان آن را دارد تا به حمایت خود از این نوع رژیمها ادامه دهد، آنهم بدون اینکه آنها را به صورت مؤثری تشویق کند که گامهایی دموکراتیک را در ساختار دولتهای خود اتخاذ کنند؟
لیهبیچ: احساس من در مورد نقشمان در مورد اینکه دیگر کشورها و دولتها چگونه حکمرانیهایی را داشته باشند این است که ما در موقعیتی قرار نداریم که به هیچ کشوری بگوییم که چه نوع حکومتی را باید داشته باشند. ما حامی اصول دموکراتیک هستیم، و از نظر من با باید در راستای این اصول بایستیم و از آنها حمایت کنیم، اما کشورهای مستقل بایستی خودشان نوع و شکل دولت خود را انتخاب کنند.
از طرف دیگر، فکر میکنم آنچه که هماکنون آمریکا انجام میدهد، در اعطای کمک و ارسال تسلیحات به کشورهایی همچون عربستان سعودی یا دیگر کشورهای استبدادی، اشتباه است. ما رفتار بد آنها را به نوبه خود تسهیل کردهایم و شاهد هستیم که در حال حاضر، در مورد داعش در عراق، دولتهای خلیج، مهمترین حامیان این گروه هستند، زیرا جهانبینیهای آنها بسیار شبیه یکدیگر است. در نتیجه، این امر نه تنها ریسک و خطری برای مردم منطقه است بلکه خطری برای ایالات متحده است. سعودیها کسانی هستند که بزرگترین حامیان مساجد و امامان جماعت در این کشور هستند، کسانی که دیدگاه بسیار نابردبار و ناشکیبای وهابی را به اقصی نقاط جهان صادر میکنند. زیرا آنها دارای حجم عظیمی از پول هستند، و در این شرایط برای ما بیمعنی است که حامی این کشور استبدادی باشیم، کشوری که در نهایت نزاعهایی را به راه میاندازد که شما پیامدهای آن را مشاهده میکنید.
تسنیم: آنچنان که تجربه نشان میدهد، ایالات متحده، تقریبا همیشه در بین کشورهای منطقه، آنهایی را که دارای دموکراسی بوده و یا به نوعی دارای فرآیندهای دموکراتیک هستند را آماج انتقادات خود قرار میدهد، کشورهایی مانند ایران، ترکیه، مصر و عراق؛ اینگونه به نظر میرسد که رویکرد انتقادی آمریکا نسبت به این کشورها در مقایسه با دیگر کشورها همچون عربستان سعودی و قطر بیشتر است، شما این وضعیت را چگونه تحلیل میکنید، آیا اتخاذ این رویه و رویکرد (بیش از آنکه به اصول اعلامی و ادعایی این کشور مرتبط باشد) مستقیما به منافع ملی آمریکا مرتبط است؟
لیهبیچ: بله فکر میکنم این امر درست است. ما تاریخی طولانی در حمایت از رژیمهای غیردموکراتیک داریم، خاصه در خاورمیانه، اما این تنها نقطهای نیست که شاهد این وضع است، بلکه در آمریکای لاتین و دیگر بخشهای جهان نیز تحت عنوان امنیت و ثبات چنین اتفاقاتی رخ میدهد. همانند آنچه که کاندولیزا رایس وزیر خارجه اسبق آمریکا در سخنان خود در قاهره اعلام کرد مبنی بر اینکه سیاست حمایت ار رژیمهای غیردموکراتیک، تحت عنوان حفظ امنیت و ثبات به هیچ کدام از این موارد دست نیافته است. بنابراین من نمیگویم که ما بایستی نگرش خود در مورد دموکراسی را بر هیچ کشوری تحمیل کنیم. اما از طرف دیگر اگر ما بتوانیم رفتارها و برخوردهای بد را تسهیل کرده و از طریق ارائه پول و سلاح به حمایت خود از این رژیمهای غیردموکراتیک ادامه دهیم، میتوانیم تداوم آنچه هماکنون جریان دارد را انتظار داشته باشیم. شما میدانید که دموکراسی یک فرآیند پیچیده و پیشبینیناپذیر است، گاهی اوقات فردی که شما خواهان آن نیستید ممکن است پیروز شود، بنابراین شما مجبور هستید با او تعامل داشته باشید، چه اینکه در ایران، مصر و یا ایالات متحده باشد، این موضوع الزاما امری کاملا مطابق خواستههای ما نیست، اما هیچ کسی راه بهتری برای چنین شرایطی در پیش ندارد. من فکر میکنم که ادامه حمایت از اینگونه رژیمها که در فعالایتهایی ضد منافع ملی درگیر هستند، کاری اشتباه است.
تسنیم: نکته دوم که از پاسخ پیشین شما به ذهن میرسد در مورد وضعیت سعودیها است، همانگونه که شما اشاره کردید، امامان مساجد و یا گونه تفکر وهابی که در عربستان تبلیغ میشود یکی از مهمترین عوامل اقدامات تکفیریها در خاورمیانه است، به گونهای که رئیس جمهوری و وزیر خارجه ایالات متحده در مورد خطری که داعش میتواند حتی در خاک آمریکا ایجاد کند، ابراز نگرانی کردهاند، در حالی که خود عربستان از مهمترین مؤلفههای سیاست امنیتی آمریکا در منطقه است، از این دیدگاه، آمریکا چگونه میتواند با این وضعیت عمل کند، آیا این یک شرایط متناقض نیست؟ اینکه ایالات متحده حامی عربستان است، عربستان حامی داعش است، و داعش تهدیدی را متوجه آمریکا کرده است! این زنجیره روابط بسیار متناقض است؛ از طرف دیگر شاهد این هستیم که ایالات متحده و ایران دارای تاریخی طولانی از منازعه هستند، خاصه در ارتباط با برنامه هستهای تهران، اما در مورد داعش، حداقل در ظاهر اینگونه به نظر میرسد که منافع مشترک و اهدافی مشابه یکدیگر در شکست دادن داعش دارند، در مورد ایران نیز یک زنجیره دیگر از روابط متناقض را شاهدیم، در این مورد، نظر شما درباره چگونگی رویکرد و سیاستگذاری دولت آمریکا در این شرایط بغرنج و پیچیده چیست؟
لیهبیچ: من فکر میکنم شما برخی چیزهایی را میبینید که من پیشتر در مورد آنها، در مورد چگونگی برخورد با داعش، تحلیل داشته و سخن گفتهام. همانطور که اشاره شد ما تاریخی طولانی در حمایت از سعودیها داریم، که سابقه آن به دوران ریاست جمهوری فرانکلین روزولت در جنگ جهانی دوم بر میگردد، سعودیها از متحدان اصلی آمریکا بودهاند، آن هم در شرایطی در سابقه آنها میبینیم که این کشور نه نفت که (ایدئولوژی) تکفیری که خطری عمده است را صادر کرده است. دولت اوباما به تازگی برنامهای مهم را برای تعامل با جامعه مسلمانان ایالات متحده آغاز کرده است، زیرا شاهد این هستند که تفکر تکفیری جهادی برای برخی از جوانان ناراضی مسلمان در این کشور جذاب شده است، درنتیجه این موضوع یک تهدید عمده برای ایالات متحده از جانب داعش است، زیرا این جوانان ناراضی مسلمان به دنبال درگیری و مبارزه خواهند رفت؛ با این حال ما قادر به تغییر سیاستهای کشورمان نیستیم، زیرا سعودی دارای لابی بزرگ و عمدهای در آمریکا هستند، آنها منبعی لایتنهایی از پول داشته و از آن برای کمک کردن به انتخاب اعضای کنگره و انتشار پیامهای مدنظر خود از طریق بهکارگیری شرکتهای متخصص روابط عمومی استفاده میکنند، بنابراین برای سیاستمداران آمریکایی بسیار مشکل است تا این سیاستها را تغییر دهند. اما من فکر میکنم وقایع موجود در عرصه میدان، ما را مجبور به بازبینی در این سیاستها میکند. باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا و جان کری وزیر خارجه این کشور بسیار بیشتر (از پیشنیان) از عربستان سعودی و دیگر دولتهای خلیج انتقاد میکنند. عربستان سعودی در این مورد تنها نیست، بلکه کویت نیز یکی از مهمترین تأمینکنندگان مالی تکفیریها است، مقامات آمریکایی نسبت به این کشورها بسیار بیشتر از گذشته انتقاد دارند. با وجود اینکه داعش تهدیدی مشترک است اما فکر نمیکنم اتخاذ چنین سیاستهایی در این منطقه راهبردی در چارچوب منافع ملی ما است. به نظر من، آمریکاییها نیازمند شنیدن صدای مردم این منطقه چه در ایران، ترکیه، یا اردن هستند. این کشورها بسیار بیش از دیگران در معرض تهدید مستقیم آن چیزی هستند که در اینجا جریان دارد. ما نیازمند شنیدن صدا و نظر آنها هستیم. هرچه هماکنون خواسته ما بر بیرون راندن داعش از منطقه است، اما آنچه اکنون انجام میشود وضعیت را تغیر نداده و حتی بدتر میکند.
تسنیم: اجازه دهید از خاورمیانه فراتر رفته و در مورد اروپا پرسشی داشته باشم، در مطالب و گزارشهایی که در مورد نظم نوین جهانی، هژمونی آمریکایی، مقاومت بینالمللی در برابر آمریکا و مواردی مشابه منتشر میشود، شاهد ارجاعات کمتری به اتحادیه اروپا هستیم. با توجه به این موضوع، این اتحادیه در آینده صحنه بینالمللی و ایجاد ائتلافهای جهانی برای مقابله با بحرانهای بزرگ چه نوع نقشی را میتواند ایفا کند؟ نظر شما در مورد نقشآفرینی کشورهای اروپایی در آینده چیست؟
لیهبیچ: اتحادیه اروپا، که به کرات از آن تحت عنوان ایالات متحده اروپا که مفهومی فراتر از ملتهای متحده اروپایی است، نام برده میشود، دوران مشکلی را از بابت داشتن یک سیاست خارجی منسجم در قالب گروهی از کشورها دارد. این کشورها منافع ملی بسیار متفاوتی دارند، آنها همچنان خود را به صورت ملتهای مستقل میبینند، اعضای این اتحادیه این حق را دارند که سیاستهای مدنظر خود را تدوین کنند، برای مثال ما همین تازگیها شاهد بودیم که کشور سوئد دولت فلسطین را به رسمیت شناخت، چیزی که برای ایالات متحده چندان خوشایند نبود. بنابراین اروپاییها دوران سختی را برای به تحرک واداشتن و بهکارگیری منابع خود به صورت گروهی برای هرگونه جهتگیری سیاسی منسجم دارند. فکر میکنم تا زمانی که این شرایط وجود داشته باشد، آنها بازیگر عمدهای نخواهند بود و در بیشتر موارد از ایالات متحده پیروی میکنند و تنها تلاش میکنند این گونه نشان دهند که دارای قدرت هستند، اما تا زمانی که راهی را برای اقدام در قالب یک اتحادیه منسجم را نیابند، به نظرم نامحتمل خواهد که اتحادیه اروپا یک نیروی عمده شود.
تسنیم: به عنوان آخرین سئوال که در مورد برخی رفتارهای متناقض آمریکا است، هرچند تا حدودی در پاسخهای خود به این پدیده اشاره کردهاید، اما اگر ما به کشورها و رهبران مختلف بنگریم، در بسیاری از موارد شاهد طیفی از انواع انتقادات نسبت به سیاستهای ایالات متحده، خاصه با ارجاع به کاربرد استانداردهای دوگانه هستیم، برای مثال حدود دو هفته پیش شاهد انتقاد شدید خانم کرچنر رئیس جمهوری آرژانتین از غرب و آمریکا بودیم، ما همچنین شاهد انتقادات دیگری از سوی دولتهای آمریکای لاتین، خاورمیانه (که حتی شامل برخی متحدان آمریکا) یا دیگر نقاط جهان هستیم، اما ایالات متحده تا چه میزان و زمانی میتواند چنین سیاستهایی را در پیش گیرد که از سوی دیگران به صورت استانداردهای دوگانه درک میشود؟ آیا این امر نهایتا به تضعیف و کاهش مشروعیت آمریکا منجر نمیشود؟
لیهبیچ: بله، آمریکا تاریخی طولانی از استانداردهای دوگانه را دارد، مواردی مانند پذیرش رفتار برخی کشورهایی غیردموکراتیک، یا حمایت از رژیمهای غیردموکراتیک، این شرایط تنها مختص خاورمیانه نیست بلکه مواردی را در آمریکای لاتین نیز داریم، در این جا تاریخی طولانی از اتخاذ اینگونه استانداردها داریم، و زمانی بسیاری میبرد تا اجازه دهیم این رژیمها تضعیف شوند. اگر ما واقعا خواهان ایجاد تغییری در به کارگیری دیپلماسی سرکوبگر و قدرت نظامی به عنوان راهی برای دستیابی به منافع ملی هستیم، یکی از سلاحها قدرت نرم است، اینکه مردم به ارزشها و اصول اخلاقی سیاستهای شما احترام بگذارند. در نتیجه آنها کارهایی را انجام خواهند داد که شما مایلید انجام دهید، زیرا آنها برای این کارها احترام قائل هستند. اما تنها تا میزانی که شما امکانش را در اختیارشان بگذارید، این چیزی که لازمه آن، ارزشهای دموکراتیک است و اینکه مردم در کشورهای دیگر باید در چگونگی حکمرانی بر خود مشارکت داشته باشند، اما ایالات متحده چنین اجازهای را نداده است و در این وضعیت قدرت نرم نمیتواند کارایی داشته باشد. استانداردهای دوگانه ویژگی تاریخی سیاستهای ایالات متحده است و تغییر آن نیازمند زمانی طولانی است. این مشکلی است که از گذشته باقی مانده است و احتمالا تا آیندهای قابل پیشبینی باقی خواهد ماند.
گفتگو از امیر خالقیان
انتهای پیام/