هیچکس به اندازه من شهید همت را ندیده است
خبرگزاری تسنیم: همرزم شهید همت یک خاطره از ایشان دارد، همسرشان یک خاطره، پدرشان یک خاطره؛ ولی من همه اینها را دارم چون با روحم عجین شده و هیچکس نمیتواند ثابت کند که من تحریفی در زندگی شهید پدید آوردهام
به گزارش گروه "رسانهها" خبرگزاری تسنیم، زندگینامه داستانی شهید حاج محمد ابراهیم همت که رمانی بلند در 1147 صفحه است، حاصل 15 سال مطالعات و نوشتن کسی است که معلمیساده بوده و هنوز هم منش و رفتاری معلمگونه دارد. محمد عزیزی که مدیر انتشارات روزگار است، جدیدترین نوشته بلندش را با مشارکت انتشارات پلاک 8 روانه بازار کتاب کرد و در مدت کوتاهی، موافقان و مخالفان زیادی را برانگیخت.
در حاشیه پنجمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس در کنار او نشستیم و حرفهای شنیدنی او درباره این کتاب را ضبط کردیم. متن کامل این گفتگو که در غرفه نشر روزگار انجام شد، مقابل روی شماست.
• اگر موافقید، از پیشینهتان شروع کنیم و اینکه کار نویسندگی را از چه زمانی شروع کردید؟
با انگیزه عدالتطلبانه مثل همه دانشآموزان و دانشجوهای آن سالها به صحنه مبارزه اجتماعی کشیده شدم. به خاطر اینکه متعلق به طبقات محروم جامعه بودم؛ به هر حال ما بچه کویر هستیم. عادت به آفتاب حقیقت، عادت به سختی و تشنگی و جستن آب داریم.
در همان جستجوها احساس کردم بیش از گذشته، مدیون به انقلاب هستم. کسی نبود دست ما را بگیرد. من روحانیزاده هستم. بعد از انقلاب من بعنوان یک دبیر ادبیات در شهرستانهای مختلف مشغول به تدریس بودم. مدتی هم افتخار داشتم به عنوان یک معلم بسیجی در جبهه حضور داشتهباشم.
من قبل از سال 59 من در تهران تدریس میکردم و دانشجو هم بودم. برای یک لقمه نان، هم دانشگاه میرفتم و هم تدریس میکردم. همانطور که در سالهای دبیرستان و ایام تابستان در کورهها کار میکردم تا سربار خانواده نباشیم.
من مثل یک درخت خودرو و مقاوم بار آمدم و احساس کردم که باید رو به روشنایی حرکت کنم. الحمدلله بعد از انقلاب که همه چیز روشن شد تا حدودی من بر تاریکیهایی که گاهی در ذهنم بود غلبه پیدا کردم. من سال 61 تا چند ماهی در جبهههای ایلام و جاهای دیگر بودم. آنجا بیش از گذشته نسبت به شهدا احساس دِین کردم.
اولین کتاب من در انتشارات الهام در سال 54 یا 55 منتشر شد. چند تا از کارهای من مثل همراه آفتاب، میروم زنگلوله بخرم، گوشفیل و... قبل از انقلاب چاپ شد. بعدها احساس کردم باید برای شهدا بنویسم.
• اولین کتاب جدیتان در زمینه شهدا و دفاع مقدس چه بود؟
• در این میانه، ارتباطتان با شهید همت چگونه برقرار شد؟
• داستان نوشتن کتاب از کجا شروع شد؟
من نویسنده بودم و یک نویسنده گاهی با خواندن یک پاراگراف از یک زندگی میتواند تمام چیزهای نگفته را ببیند. من زندگینامه داستانی نوشتم و شخصیتهایی که ممکن است وجود خارجی نداشته باشند هم به ضرورت خلق شدند. برای همین ده بار آغاز و پایانش را به هم ریختم.
• برخی می گویند تحریف هایی در زندگی شهید همت شده است...
• کار شما بیشتر بر پایه مستندات بود یا بر پایه ادبیات و هنر؟
• برخورد شما با منتقدان چگونه بود؟
• برخی افراد به بخش هایی از کتاب در مورد رژیم پهلوی هم ایراداتی گرفته اند...
• کار تولید کتاب همت چگونه سر و سامان گرفت؟
• موضع خانواده شهید همت درباره کتاب چه بود؟
• آخرین اخبار از وضعیت کتاب «همت» را به ما میگویید؟
• شما اشاره کردید به نسخه کاملتر این داستان. در حقیقت اتفاقاتی به داستان اضافه میشود یا همین اتفاقات پربارتر میشود؟
• با توجه به اینکه حجم کتاب زیاد بود، چرا قطع وزیری را انتخاب نکردید؟
قطعی که من دوست دارم همیشه، قطع رقعی است. عاشق قطع رقعی هستم. قطع وزیری، قطع کتابخانهای است؛ قطع رمان نیست. قطع کارهای پژوهشی است. من کتاب درسی دانشگاهی 100 صفحهای را هم در قطع وزیری چاپ میکنم، چون حاشیه باید نوشته شود و باید دانشجو راحت بخواند. دوستان ما مثلا کتاب «دا» را اول در قطع وزیری درآوردند ولی بعد به قطع رقعی رسیدند. این اشتباه است. رمان یعنی رقعی، رمان یعنی جیبی. البته من خیلی دلم میخواهد بعنوان ناشر کتاب ارزان چاپ شود. با کاغذ کاهی و سبک. یعنی وقتی کتاب را شما دست بگیرید. دست شما اذیت نشود.
• با توجه به حجم این کتاب، امکان این که با کاغذ کاهی هم چاپ بشود، هست؟
بله، میشود. چون در حقیقت سه کتاب در یک کتاب است. میتواند به صورت سه تا مجلد بیاید. چون یک سه گانه است. این کتاب، زندگی شهید همت را به تنهایی نیاورده، بلکه تاریخ سی ساله انقلاب است. اتفاقاتی را به بهانه شهید همت آوردم و کنارش خواستم اطلاعات وسیعی از چگونگی انقلابی که پیش آمد به جوانی که الان بیخبر است، بدهم. در حقیقت کسی که این کتاب را میخواند، تاریخ سی ساله انقلاب را میخواند. اینکه مردم چطوری در خیابانها آمدند. امام را چطوری شناختند. حتی وقایع هفده شهریور را آوردم. شهید همت در شهرضا بوده ولی من ایشان را در تهران و جاهای دیگر آوردم. مخاطب ما به بهانه این کتاب قرار است با تاریخ سی ساله انقلاب آشنا بشود.
• به نسبت کتابهایی که الان در بازار است، 15 تا 20 درصد قیمت کتاب شما بالاتر است.
ناشران خصوصی کتابها را صفحهای حداقل 50 تومان قیمت میگذارند. شما 1200 را ضرب در 50 بکنی، میشود 60000 تومان. پنج هزار یا چهار هزار تومان هم جلد و کارهای اولیه، هزینه میبرد. متوسط قیمت این کتاب 65000 تومان است. ما کتاب را 40000 تومان قیمت گذاشتیم. قطعا زیر قیمت بازار است، به دلیل این که نمیخواستیم کار تجاری بکنیم. ولی قبول دارم که هنوز هم این کتاب برای مخاطب گران است. آرزویم این است که این کتاب با 20000 یا 15000 تومان به دست دیگران برسد.
• داستان طرح جلد چه بود؟ چه کسی آن را طراحی کرد و کاملا مبتنی بر نظر شما بود یا نه؟
این طرح جلد را جواد آتشباری طراحی کرده است. البته من دوست داشتم آقای مجید زارع جلدش را طراحی کند، منتهی ایشان سرشان شلوغ بود و به ناچار ما کار را به قول معروف به طور جنگی درآوردیم. اینه کار درجه یک نیست البته آقای جواد آتشباری از گرافیستهای خیلی خوب است. چند بار هم در سطح کشور در طراحی پوستر مقام آورده است. سالها با ایشان در مجله رودکی و انتشارات روزگار کار کرده بودم. این طرح از حالت خاکی بودن شروع میشود و به آسمان میرسد. سادگی و ظرافت خوبی دارد. ولی شاید در چاپ بعدی تغییر کند.
• برنامهای برای چاپهای بعدی دارید؟
ناشر اصلی یعنی پلاک 8 باید در این مورد تصمیم بگیرد.
• از داستان شهید متوسلیان که در حال نگارشش هستید، هم کمی برایمان بگویید...
این داستان را برای نشر 27 بعثت مینویسم، البته باز هم به خواهش و پیشنهاد من. وقتی وارد زندگی شهید متوسلیان شدم، دیدم دارم به سمت کوهی حرکت میکنم که به این راحتی فتح شدنی نیست. حاج احمد یکی از قهرمانان مظلوم و ناشناخته است. به جد شخصیتی بسیار بزرگ و تودار داشت. هم خشونت و هم لطافت در شخصیت و چهره ایشان دیده میشود و به شدت دوست داشتنی است. من در بین شخصیتهای شهدا، چهار - پنج شخصیت را برای خودم گزینش کردهام و آرزو دارم داستانشان را بنویسم. یکی شهید همت بود. دیگران هم شهید متوسلیان، شهید مهدی باکری و شهید بروجردی. دلم میخواهد انشاءالله اگر عمری باقی باشد، مجموعه این شهدا تحت عنوان یک کتاب بهم پیوسته و با نام «سالهای بهشت» چاپ بشود.
• برای داستان شهید متوسلیان در مرحله مطالعات هستید؟
خیر. دارم مینویسم. مطالعات تمام شده است. منابع هم فراوان است.
• فکر میکنید چند صفحه بشود؟
صحبتی که با دوستان داشتم برای حدود ششصد - هفتصد صفحه است. ولی باز نمیتوانم خودم را مقید به صفحه بکنم. ولی از اول بنا را بر این گذاشتم که از لحاظ صفحه محدودتر کار کنم.
• با هدف اینکه قیمت پایینتر بیاید و مخاطب بیشتر بشود؟
بله. آنها این طوری پیشبینی کردند و من هم گفتم چشم. تلاشم این است که انشاءالله کتاب به نمایشگاه کتاب سال آینده برسد. فعلا دیوانهوار کار میکنم. یکی از دلایلی که معمولا نیستم این است که در گوشهای مینشینم و مینویسم.
• لحظات نوشتن شما چگونه شکل میگیرد؟ کجا بیشتر مینویسید؟حالتان چطور است؟
من از دوران کودکی هر وقت مشق مینوشتم یک بالش میگذاشتم زیر سینهام و دراز میکشیدم. الان هم همان حالت است. گردنم درد میگیرد. روی همان نوشتههایم میخوابم. عینکم در چشمم میرود. وقتی بلند میشوم مهرههای کمرم خشک شده و آرام آرام بلند میشوم ولی هنوز پشت میز نشین نشدهام.
• شما کارهایتان را قلمی میکنیدیا تایپ؟
من آدم مدرنی نیستم و کارهایم را با قلم مینویسم. در تفکر مدرنم ولی در عمل نه. معلم 20 سال پیش هستم. سالهای سال است که عادت کردهام چیزی به نام پاکنویس نداشته باشم. ویرایش دارم ولی پاکنویس نه. این را به دانشجوهایم هم یاد دادم. گفتم ما باید به جایی برسیم که همانطوری که حرف میزنیم، بنویسم. قبل از اینکه چیزی را بنویسم، آن را در ذهنم نوشتهام. گاهی بلند بلند حرف میزنم و مینویسم. یعنی در ذهنم دیکته میگویم. این را در کلاسهای داستان نویسی و نگارش هم بعه دانشجویانم میگویم. بعد از حروفچینی فقط یک ویرایش میکنم. ویرایش و افزایش. شاید این کتاب را بدون اغراق، هفت - هشت مرتبه ویرایش کردم.
• کسی دیگری هم کارهای شما را ویرایش میکند؟
اصلا. قبول ندارم. به خاطر اینکه من سبک خودم را دوست دارم. من خیلی دوست دارم دیگران بخوانند و حس و حال خودشان را بگویند. من این طوری مینویسم. برای اینکه هویت من است.
• یعنی طوری مینویسید که بعدها مشخص بشود این نوشته شما هست یا نه؟
آنهایی که کار من را خواندهاند امکان ندارد که ده صفحه از کار من را بخوانند و متوجه نشوند که برای من است. به خاطر اینکه اعتقاد دارم این هویت من است.
• رابطهتان با منتقدان چگونه است؟
من دنبال منتقد میگردم. من دنبال جراح میگردم. متاسفانه نقد در حال حاضر نقد سطحی و مطبوعاتی است. از منتقدان میخواهم که جراحی کنند. شما با دقت و ظرافت و با حوصله بگویید که این جایش این طوری است، اما منصفانه و آگاهانه و به قصد ساختن آن کار. منِ نویسنده نیاز به ترحم منتقد ندارم. من در جستجوی بیرحمیآگاهانه منتقدان هستم. تشنه آن هستم کسی بگوید که فلانی چرا این قدر در نوشتن ضعیف هستی. نشان بدهد. ادبیات روسیه چطور ادبیات روسیه شد؟! از دل نقدها...
ادبیات دفاع مقدس ادبیات یک جناح خاص نیست. اگر همه مردم در شکل بسیجی و در اشکال گوناگون در جنگ مشارکت کردند، پس همه روایتگر صادق این دفاع هستند. چرا فقط همیشه جایزهها برای فلانی و فلانی است؟ همیشه تریبونها برای آنهاست. اگر برنامه تلویزیون است، همیشه فلانی است. من بعنوان منتقد و دلسوز ادبیات این انقلاب معتقدم که جا را برای بقیه باز کنیم. من قادرم از خودم دفاع کنم؛ ولی فضا را باز کنید تا دیگران ببینند. این مملکت فقط ده تا نویسنده ندارد.
منبع: مشرق
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.