شهید جعفری منش، آخرین بازمانده از «دعوت شدگان والفجر۴»
خبرگزاری تسنیم: شاید آن روزی که عازم مریوان برای انجام این عملیات بزرگ بود نمیدانست که یک ترکش والفجر۴ در ارتفاعات کانی مانگا نقطه عطف زندگی او خواهد شد و او را از مقام رزمندگی به درجه جانبازی و سپس به شهادت سوق میدهد.
خبرگزاری تسنیم: عملیات والفجر 4 یعنی همان روزهایی که در ارتفاعات پنجوین درگیری بالا گرفته بود. 19000 نفر کشته ، زخمی و اسیر از دشمن یکی از پیروزی های سپاه اسلام را در این عملیات به رخ کشید اما در مقابل شهدا و مجروحین زیادی از رزمندگان اسلام نیز در ارتفاعات پنجوین به جا ماندند. جانبازانی که مجروحیت جنگی خود را از والفجر4 به یادگار دارند.
علی رضاییان فرمانده قرارگاه مقدم حمزه سدالشهدا در این عملیات به شهادت رسید و شهید محمد جعفری منش نیز در این عملیات مجروح شد. والفجر4 عملیاتی بود که جعفری منش را به شهید زنده ورامین مبدل ساخت.
حمله ساعت24 روز 27 مهرماه 62 و با رمز «یاالله یاالله یاالله» در منطقهای به وسعت صدها کیلومتر مربع آغاز شد. نیروها از دو محور بانه و بلندیهای «لری»، «گرمک»، «کنگرک» و در محور مریوان و بلندیهای پنجوین به نام «زله»، «مارو» و «خلوزه» پیشروی کردند. بر اساس طرح مانور، عملیات در دو مرحله، از دو محور بانه و مریوان آغاز میشد. اهداف مرحله اول از محور بانه، تأمین ارتفاعات لری، گرمک و کنگرک، و از محور مریوان، ارتفاعات زله، مارو و خلوزه بود.در مرحله دوم، نیز می بایست ارتفاعات سورن و کانی مانگا تصرف میشد و با تکمیل هدفهای واسط عملیات، ارتفاع سورن به سور کوه وصل شده و هدف اصلی به دست میآمد.
بچهها خوب مقاومت کردند و خوب هم جنگیدند. در ابتدا تصرف دشت شیلر مدنظر بود، اما مقاومت شدید عراق این عملیات را تبدیل به یکی از بزرگترین رویاروییهای دو طرف در طول 8 سال جنگ کرد. در نهایت ایران نه تنها دشت شیلر را تصرف کرد بلکه تا ارتفاعات کانی مانگا پیشروی و شهر پنجوین عراق را تصرف کرد. شجاعت و حماسه رزمندگان ارتش و سپاه در این عملیات خطوط جبهه را به شهر سلیمانیه عراق بسیار نزدیک کرد.
ترکش والفجر4 نقطه عطف زندگی محمد جعفری منش
قرار بود اطلاعات- عملیات گردان مالک اشتر شود اما مجروحیت والفجر4 مانع شد. جعفری منش در لشگر 27 محمد رسو الله(ص) مسئول دسته بود و عملیات والفجر4 را خیلی دقیق تر از دیگر عملیاتها به خاطر داشت. شاید آن روزی که عازم مریوان برای انجام این عملیات بزرگ بود نمیدانست که یک ترکش والفجر4 در ارتفاعات کانی مانگا نقطه عطف زندگی او خواهد شد و او را از مقام رزمندگی به درجه جانبازی و سپس به شهادت سوق میدهد.
این مجروحیت را خودش چنین روایت میکرد: "وقتی خمپاره 60 کنار من اصابت کرد تمام بدنم پر از ترکش شد. یک ترکش بزرگ به سرم اصابت کرد که از جایش خون مثل شیر سماور بیرون میزد. طوری که هرکس دیده بود تصور کرده بود تیر به سرم خورده و وارد جمجمهام شده. فقط سرم نبود، ترکش به دست و پایم هم خورده بود. مچ پا، ساق پای چپ و ساق پای راست هم ترکش خورده بود. بعد از بیهوشی من نیروهای گردان حرکت کرده بودند و ارتفاع 1904 را فتح کرده بودند. من 30-40متری قله بودم که افتادم. بعد از اینکه بچهها مرا میبینند به حشمتالله خانی ــ دوست ورامینیام ــ میگویند: «حشمتالله! دوستت جعفریمنش پایین قله شهید شده است». او هم میآید بالای سرم و توی صورتم میزند و صدایم میکند.
بده بستان والفجر4 و سه روز بیهوشی در کانی مانگا
چند بار که توی صورتم میزند و جوابی نمیشنود فکر میکند شهید شدهام. بعد از فتح ارتفاع دوباره عراقیها پاتک میزنند و نیروهای ما مجبور میشوند بروند پایین. من چهار شب و سه روز توی منطقه روی ارتفاعات کانی مانگا بیهوش افتاده بودم. مرا هم همراه با مجروحین دیگر سعی میکنند بیاورند پایین. بچهها به هر طریقی بود ما را آورده بودند عقب و موضعگیری کرده بودند. برای شب دیگر یک گردان دیگر وارد عمل شده بود. بچهها مجدداً توانسته بودند ارتفاع 1904 را بگیرند اما دوباره عراقیها مسلط شده بودند. یک شب ما میگرفتیم یک شب آنها، اصلاً بدهبستان بود بهقول خودمانیها. این حالت تا چند شب ادامه داشت تا اینکه به هر زحمتی بود ما را منتقل میکنند به عقب و میرسانند به آمبولانس. مرا ــ چون بهعنوان شهید تلقی میشدم ــ زیر میخوابانند و مجروحین را روی من میگذارند، بعد میآورند ستاد معراج باختران و میگذارند توی تابوت. قشنگ بسته بندیام میکنند و میگذارند توی کانتینرهای یخچالدار تا با شصت، هفتاد شهید دیگر اعزام کنند به ستاد معراج تهران.
شهید باریکانی میآید معراج شهدا تا با یکی از اقوامش خداحافظی کند میگوید: تابوت فامیلمان را پایین بیاورید تا برای بار آخر ببینمش. کلی اصرار میکند تا آنها قبول کنند تابوت شهید را پایین بیاورند. بعد از آنکه فاتحه را میخواند، موقعی که میخواستند تابوت را بالا بگذارند میبیند روی تابوت کناری آن نوشته شده شهید محمد جعفریمنش از ورامین. میگوید: اینکه رفیقم است. او من را اعزام کرده جبهه؛ او را بیاورید برای او هم فاتحه بخوانم. خلاصه کلی اصرار میکند تا راضی شوند تابوت من را پایین بیاورند، در تابوت را باز کرده پلاستیک رویش را برمیدارند و او مشغول فاتحه خواندن میشود. نمیدانم پلک چشمم بوده یا دم و بازدم دهان یا حرکت دستم باعث میشود که شهید باریکانی متوجه میشود که من هنوز زندهام. میرود یقه مسئول ستاد معراج را میگیرد: آقا، این زنده است برای چی او را در تابوت گذاشتهاید؟ خلاصه دکتر میآورند گوشی روی قلب من میگذارند و میبینند ضعیف میزند. من را بیرون میآورند، خون میزنند سرم تزریق میکنند دوباره یک کیسه دیگر خون میزنند تا کمی روبهراه میشوم.
ما از قافله سالار شهیدان جا ماندهایم/یکی از «دعوت شدگان» والفجر4
مدتها طول میکشد تا دوباره سرپا شود. اما موج انفجار، ترکش توی سر و ترکش های مختلفی که از آن انفجار والفجر4 روی جسم تنومندش مینشینند ذره ذره پیشروی میکنند و جلو میروند. آنقدر که از سال 80 دیگر تشنجها امانش نمیدهد و وقت و بی وقت او را زمین میزند. لمسی سمت چپ بدن کم کم خود را نشان میدهد. بعد هم شکستگی لگن، از دست دادن کلیهها، عفونت و از دست دادن کام دهان و چشم و قطع پا همه سوغات همان ترکش میشود که در طول سالهای جانبازی رفته رفته آبش میکنند. روزی برای خود ورزشکار و فوتبالیست قهاری بود و به خاطر همین قدرت بدنی بود که 31 سال دوام آورد و این جانبازی را تحمل کرد.
او در قالب یادداشت کوتاهی با عنوان "دعوت شدگان" بعد از سالها احوالش را چنین مینگارد:
"زمانی قلم بر روی کاغذ ثبت میکند که از تاریخ اعزامهای به جبهه جنگ حدود 26 سال میگذرد و ما از قافله سالار شهیدان جا ماندهایم و مرتبا افسوس زمانهای گذشته را میخوریم در حال حاضر جانباز شدهام و از نظر درجه نظامی متوجه شدهام که سرباز صفر هستم آن هم اگر لیاقت داشته باشم..."
بعد از 31 سال خاکسپاری در کنار شهدای سال 62 /والفجر4/منطقه پنجوین
جعفری منش نیز یکی از دعوت شدگان والفجر4 بود. اما 31سال طول کشید تا مجروحیت والفجر چهار او را به رفقایش برساند. او گروگان این دنیا از ارتفاعات کانی مانگا بود که در نهایت در 16 مردادماه 93 در بیمارستان عرفان تهران به شهادت رسید. حالا در 31 سالگی عملیات والفجر4 او به شهدای این عملیات پیوسته است. او حالا در میان دوستان ورامینیاش که اکثرا در امامزاده سیدفتحالله ورامین و در یک ردیف به خاک سپرده شدهاند، آرام گرفته است و خانوادهاش معتقدند به همان جایی که تعلق داشت بازگشت. یعنی در کنار شهدای 62 /والفجر4/منطقه پنجوین.
ارتش عراق در طول عملیات والفجر4، 10 فروند هواپیما ، یک فروند هلیکوپتر ، بیش از 90 دستگاه تانک و نفربر زرهی ، 200 دستگاه خودرو و انبوهی از سلاح و مهمات خود را از دست داد و 5 دستگاه تانک و نفربر ، 10 دستگاه لودر و بولدوزر ، 200 دستگاه خودرو سبک و سنگین ، 20 قبضه سلاح ضد هوایی سام 7 ، مقداری وسایل مخابراتی ، مهمات و سلاح های سبک و سنگین از دشمن به غنیمت نیروهای ایرانی در آمد.
انتهای پیام/