با همان قدّ خمیده و کمانی، چهار بار در جبهه حاضر شد

با همان قدّ خمیده و کمانی، چهار بار در جبهه حاضر شد

خبرگزاری تسنیم: به ایشان عرض کردم:دوستان توقع دارند که شما منع خود را بردارید تا در هر کجای حرم مطهّر بتوانند شما را دفن کنند.میرزا در همان حال بیماری کمی برآشفتند و فرمودند: من مقلد کسی نیستم.خودم درک دارم و می‌فهمم. به همین شکلی که گفته‌ام عمل شود.

آیت‌الله حاج میرزا جواد آقا تهرانی عالمی وارسته مجاهدی خودساخته عارفی به خدا پیوسته فقیهی مفسر و زاهدی اندیشمند و و پرهیزکار بود که در علم و عمل و زهد و تقوی اسوه بود و سرمشق و حجت دیگران.

پای بندی به معارف اصیل وحیانی

مرحوم آیت اللّه میرزا مهدی غروی اصفهانی، در حوزه علمیه مشهد از جمله استادان میرزا جواد آقا بود و میرزا نیز مانند استاد خویش، به «مکتب تفکیک» یعنی تحصیل در حوزه معارف الهی اصیل گرایش داشت. ایشان کاملاً از این مکتب تأثیر پذیرفته بود و بعد از رحلت استاد، مروج و مدرس این مکتب شد و راه استاد را پی گرفت. ایشان معتقد بودند که انسان برای رسیدن به حقیقت، به ناچار باید به معرفت خالص و ناب و وحیانی روی آورد. از این رو برای رسیدن بدین مقصود، چاره ای جز تفکیک و جداسازی میان معارف نیست تا از این راه از خطر انحراف مصون ماند. این مکتب با چنین روش وحی مدارانه، سعی در پرورش عقلی و فکری شاگردان خود دارد. مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقاتهرانی، پس از رسیدن به درجات عالی علوم متعارف حوزه و کسب کمالات معنوی و اخلاقی از محضر اساتید خویش، خود نیز به تدریس پرداخت. وی سعی می کرد موضوعاتی را برای تدریس انتخاب کند که مورد نیاز جامعه و به صلاح مسلمانان و طلاب باشد. او سالیان دراز به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و معارف را بر اساس آموخته های مکتب استاد مرحومش، میرزای غروی تدریس می کرد. میرزا جوادآقا به درخواست طلاب، چند دوره به تدریس شرح انتقادی منظومه سبزواری پرداخت. سپس به تفسیر قرآن همت گماشت.

زی اصیل طلبگی

آیت اللّه میرزا جواد آقا تهرانی، با وجود جایگاهی که داشت، ساده زندگی کرد و از مال دنیا هیچ نیندوخت. لباس هایش غالبا از پارچه های ارزان و حتی گاهی نامرغوب، ولی همواره تمیز و بدون پارگی بود. او در دوران سکونتش در مشهد، بیش از دوازده خانه عوض کرد که همه آنها استیجاری بود. آخرین منزل وی هم، خانه ای کوچک متعلّق به پسر بزرگش بود. اطرافیان فراوان از او می خواستند در منزل بزرگ تری زندگی کند، ولی آن مرحوم هرگز این سخنان را نپذیرفت. آنچه بعد از وفات از آن بزرگوار باقی ماند، تنها همان لباس های ساده و اندک او بود.


مردم داری و خدمت به انسان محروم

با وجود اشتغالات علمی بسیار میرزا جوادآقا تهرانی، وی هرگز از توجه به مردم و مسئولیت های اجتماعی دور نماند. ایشان همواره به شاگردان و دوستان، رعایت تقوا و برآوردن نیاز مردم را یادآوری می کرد. نخستین خیریه درمانی درمشهد به نام درمانگاه خیریه بینوایان، با اشاره و کمک ایشان و جمعی از دوستان پزشک وی در سال 1334 تأسیس و راه اندازی شد. مرحوم میرزا که پرورده مکتب انسان ساز اسلام بود، هیچ گاه تنها به یک زمینه از دین و مذهب نمی پرداخت. او تکلیف الهی خود را افزون بر فراگیری علوم دینی، در حضور در جامعه می دانست. نخستین صندوق قرض الحسنه ایران در سال 1342، در مشهد با تأیید و همکاری این بزرگوار صورت گرفت. فروشگاه تعاونی و کتاب خانه این مؤسسه قرض الحسنه برای ارائه خدمات رفاهی و فرهنگی به مردم فعالیت چشم گیری دارد.

هرگز حق التالیف دریافت نکرد

آیت اللّه میرزا جواد آقا تهرانی، از چاپ هیچ کدام از آثار خود بهره مادی نبرد. آنچه در چاپ کتاب هزینه کرده بود، محاسبه و قیمت کتاب را بر اساس آن تعیین می کرد و برای خود هیچ بهره ای را منظور نمی فرمود. ایشان در آثار خود، نیاز و اقتضای زمان را در نظر می گرفت و در نوشتن، همواره تابع وظیفه دینی و مسئولیت شرعی و اجتماعی بود. آثار چاپ شده ایشان که برخی از آنها بارها به چاپ مجدد رسیده، بدین شرح است: آیین زندگی؛ میزان المطالب، کتابی دوجلدی در مباحث کلامی؛ بررسی در پیرامون اسلام در رد نظریات کسروی؛ فلسفه بشری و اسلامی که در رد کمونیسم و ماتریالیسم؛ و کتاب عارف وصوفی چه می گوید؛ بهایی چه می گوید.

با همان قدّ خمیده و کمانی، چهار بار در جبهه حاضر شد

هم چنین در طول مبارزات اسلامی ملت ایران بر ضد رژیم ستمشاهی، مرحوم میرزا جوادآقا تهرانی از پیشگامان نهضت بود. اطلاعیه های انقلابی او به همراه دیگر آیات عظام در مشهد و حضور پی گیر او در مراسم راهپیمایی و اعتراض ها و تحصن ها، از خاطرات فراموش نشدنی وی در روزهای انقلاب در مشهد است. میرزا جوادآقا تهرانی، در سال های آخر زندگی و با همان قدّ خمیده و کمانی، چهار بار در جبهه نبرد حاضر شد و لباس بسیجی به تن کرد.

در میان مردم حتی پس از مرگ

مرحوم میرزا جوادآقا تهرانی، در وصیت نامه خود که بارها در تاریخ های مختلف آن را اصلاح کرده، نوشته است: «جسدم را در قبرستان عمومی خارج شهر یا محل مباحی خارج شهر ـ هرکجا باشد ـ دفن کنند، و به عنوان هفت و چهلم و سال مجلسی بر پا نکنند. هرکسی خواست برای من خودش در هر موقع طلب مغفرت می نماید، و من در این صورت راضی و خرسند هستم. و نیز فرزندانم را وصیت می کنم به رعایت تقوا و اطاعت خداوند در همه حالات زندگی شان. والسلام علی من اتبع الهدی».

عمر خود را در بندگی خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید

در پی رحلت آیت اللّه میرزا جوادآقا تهرانی، حضرت آیت اللّه خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، در پیامی به گوشه ای از فضیلت های ایشان، چنین اشاره کردند: «آن عالم بزرگوار و پارسا، حقا از زمره انسان های والا و برجسته ای بود که عمر خود را در بندگی خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید و با بیان و قلم و قدم، در طریق جلب رضای الهی گام برداشت. سالیان دراز، حوزه علمیه مشهد را با درس فقه و تفسیر و عقاید رونق بخشید و طلاب و فضلای زیادی را مستفیض گردانید. در مقاطع گوناگون از سالیان مرارت بار نهضت اسلامی و به خصوص در حوادث دوران پیروزی انقلاب، پشتیبان و همراه مبارزین و مایه دلگرمی آنان بود. پس از پیروزی انقلاب نیز در صحنه های بسیار مهم و حساس با حضور مؤثر و با برکت خود، انقلاب را تقویت کرد و از جمله در سال های جنگ تحمیلی، مکرر لباس رزم پوشید و با وجود کهولت سن، در صحنه نبرد پیشوا و همگام جوانان مجاهد فی سبیل اللّه شد».

خاطره ای از وصیت میرزا جواد آقا تهرانی

در تاریخ ششم شهریور سال 83 در دیداری که با جناب حجة الاسلام و المسلمین علی اکبر الهی خراسانی داشتیم، ایشان خاطرۀ جالبی از وصیت آیة الله حاج میرزا جواد آقا تهرانی (از علمای مشهد) دربارۀ محل دفن خود نقل کرد. در آن جلسه جناب حجّة الاسلام و المسلمین سیّد علی قاضی عسکر هم حضور داشت و مطالب آقای الهی را یادداشت کرد. متن نوشتۀ ایشان چنین است:
مدتی بود که برخی از آقایان از من خواسته بودند تا به حضور حاج میرزا جواد آقا تهرانی بروم و سؤال کنم که آیا درست است که شما وصیت کرده‌اید در حرم مطهر علی بن موسی الرضا(ع) مدفون نشوید؟ در صورت صحّت از ایشان بخواهم تا از این وصیت چشم‌پوشی کنند. من از پذیرفتن این درخواست، خودداری کردم و پس از چند بار پیگیری آقایان، به ایشان عرض کردم: بهتر است این موضوع را به آیة الله مروارید بگویید و از ایشان بخواهید تا با میرزا صحبت کنند. وقتی موضوع به آقای مروارید منتقل می‌شود، ایشان می‌فرمایند که: به آقای الهی بگویید. آن زمان، آیة الله العظمی گلپایگانی به مشهد مشرّف شده بودند و من به ذهنم رسید موضوع را با ایشان در میان بگذارم تا توسط ایشان برای میرزا پیغام فرستاده شود. از این‌رو خدمت ایشان رسیدم و مسئله را درمیان گذاشتم.
حضرت آیة الله گلپایگانی سری تکان داده، فرمودند: شما چه می‌گویید و ایشان چه می‌گویند!
سپس ادامه دادند: من در چند روز گذشته تصمیم داشتم از ایشان عیادت کنم. ایشان راضی نشدند و گفتند: آقای حاج سید جواد، آقازادۀ محترم، را بفرستید. من برای شما پیغامی دارم.
حاج آقا جواد را به عیادت ایشان فرستادم. میرزا به ایشان گفته بودند که من از مال دنیا چیزی ندارم. خانۀ موجود را آقای حاج کاظم طرخانی برای خانواده من خریده و اثاثیه منزل هم مربوط به ایشان است. من تنها تعدادی کتاب از مِلک شخصی خود تهیه کرده‌ام که دوست ‌دارم والد محترم شما، آن‌ها را قبول کنند و به هر مصرفی که می‌خواهند، برسانند.
آیة الله گلپایگانی در پاسخ فرموده بودند: خوب است کتاب‌ها را به فرزندانی که طلبه هستند بدهید تا ایشان استفاده کنند. ایشان پاسخ داده بودند: من می‌خواهم جناب‌ عالی آن‌ها را قبول بفرمایید.
این ایّام گذشت. مدّتی بعد شنیدم میرزا جواد آقا بیمار هستند. به عیادت ایشان رفتم. آن روز با این‌که بیمار بودند، ولی از من خواستند تا بیشتر نزدشان بمانم. فرزندان ایشان هم مرتّب اشاره می‌کردند که من برخیزم؛ ولی ایشان نمی‌گذاشتند.
من فرصت را مغتنم دانسته و با احتیاط، خدمت ایشان عرض کردم: دوستان، چنین توقّعی از جناب‌عالی دارند که شما منع خود را بردارید تا در هر کجای حرم مطهّر بتوانند شما را دفن کنند. جناب آقای واعظ طبسی هم بر این مسئله اصرار دارند.
میرزا در همان حال بیماری کمی برآشفتند و فرمودند: من مقلّد کسی نیستم. خودم درک دارم و می‌فهمم. به همین شکلی که گفته‌ام عمل شود.
من وقتی برآشفته شدن میرزا را دیدم، از گفته خود پشیمان شدم.موقع خداحافظی به میرزا عرض کردم: من تاکنون به دلیل این‌که اجازه نمی‌دادید، دست شما را نبوسیده‌ام. دوست ‌دارم هم‌اکنون به من این اجازه را بدهید!
ایشان با لبخند ملیحی فرمودند: این بار هم اجازه نمی‌دهم.من هم گفتم چشم! و خداحافظی کردم.
چند روز بعد، میرزا جواد آقا به رحمت ایزدی پیوستند. مردم مشهد، علما و بزرگان، همه برای تجلیل و تشییع، گرد هم آمدند. در جلسه‌ای با حضور حضرات آیات فلسفی، مروارید و فرزند آن مرحوم (حاج اکبر آقا)، آقای مروارید فرمودند: با توجه به وصیت ایشان خوب است در قبرستان کوه‌سنگی دفن شوند.
حاج اکبرآقا گفتند: قبرستان کوه‌سنگی، قبرستانی خصوصی است و آنجا نباید دفن شوند(چون بر خلاف روش و خواست ایشان است)
بالاخره قرار بر این شد که ایشان را در بهشت رضا دفن کنند. یکی از علاقه‌مندان به مرحوم میرزا رفته بود یک عِماری(تابوت) دست کرده بود تا میرزا را داخل آن گذاشته و تشییع کنند. پسر مرحوم میرزا مخالفت می‌کرد و می‌گفت: تابوت هم باید مثل تابوتی باشد که عموم مردم را در آن حمل می‌کنند.
سازندۀ تابوت هم به شدت اصرار می‌کرد و حاج اکبرآقا هم اجازه نمی‌داد. قرار شد موضوع را از آقای [آیة الله میرزا علی آقا] فلسفی بپرسیم و هر چه ایشان فرمودند عمل کنیم. به اتفاق، خدمت آقای فلسفی مطلب را مطرح کردیم. ایشان از حاج اکبرآقا پرسیدند: آیا مرحوم میرزا در وصیت‌نامۀ خود، چیزی در این باره نوشته‌اند؟.پاسخ داد: نه.
فرمودند: آیا به شما به صورت خصوصی وصیت کرده‌اند؟ گفت: نه. فرمودند: پس شما تکلیف ندارید.
بنا بر این، مشکل، مرتفع شد و با همان عماری تشییع شدند.
از نکات دیگری که فرزندان مرحوم میرزا به من می‌گفتند، این بود که میرزا فرموده بود: اگر من در جبهه شهید شدم، همان جا برای من قبری بکَنید و مرا در آن دفن کنید. برای من یک جلسه فاتحه هم بیشتر نگیرید و... .
این خاطره ی اخیر از  کتاب «خاطرات آموزنده» آیت الله ری شهری نقل شده است.

انتهای پیام/
 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon