هیچ وقت به بهانه رفتن به باطن و محتوا، نباید دست از شعارمان برداریم
خبرگزاری تسنیم: حجتالاسلام فلاحرفیعی گفت: هیچ وقت به بهانه رفتن به باطن و محتوا نباید دست از شعارمان برداریم. ائمه نه تنها از این شعارها دست برنداشتند، نه تنها مخالف عزاداریها نبودند بلکه شیعیانشان را نسبت به برپایی این مجالس تشویق میکردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اگر نیاز امروز ما به فرهنگ، جان و جهانبینی عاشورایی یک نیاز روبنایی، تشریفاتی و موسمی نیست و درونمایه و عصاره این فرهنگ، امروز میتواند مبنای رفتارهای ما در ساحتهای گوناگون قرار بگیرد پس نسبتی که فرهنگ عمومی و جامعه ما با آن فرهنگ عاشورایی برقرار میکند نسبت مهمی خواهد بود. اینکه تا چه اندازه مختصات و فحوای فرهنگ عمومی ما به مختصات و درون مایه آنچه سیدالشهدا (ع) در ظرف زمانی و مکانی عاشورا و کربلا قرار داد و به واسطه آن درون مایه، عاشورا و کربلا را از زمان به فرا زمان و از مکان به لامکان کشید شبیه است و سنخیت دارد موضوع مهمی خواهد بود اما پیشتر از آنکه این نسبتها و قرابتها روشن شود اول از همه باید محتوای فرهنگ حسینی و عاشورایی به درستی فهم و ابعاد، لایهها و وجوه متنوع آن با عیارهای وحیانی و آموزههای اهل بیت (ع) واکاوی شود.
بخش اول گفتگوی ما با حجت الاسلام و المسلمین علی فلاح رفیع، دانش آموخته مقطع دکتری فلسفه، استاد دانشگاه تربیت مدرس و رییس پیشین مرکز هم اندیشی استادان و نخبگان دانشگاهی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها میکوشد درنگی در این مباحث داشته باشد.
*تسنیم: ما امروز در دورهای زندگی میکنیم که به واقع با اغتشاشهای معرفتی عجیبی روبروییم. شاید به یک معنا بتوان گفت عصر پارازیتهای معرفتی. در معرض بسیاری از اخبار و اطلاعات و پیامها هستیم اما این آگاهیها اغلب وقتها نه تنها معرفتی بر ما نمیافزاید بلکه ذهن ما را از آن شفافیت و وضوح برای مشاهده دقیق درون و بیرون باز میدارد. محور گفتگوی بنده با حضرتعالی درباره نهضت و حرکت امام حسین (ع) و رابطه آن با امروز و روزگار ما است. میخواهیم ببینم در عصر و دوره امروز، در متن این اغتشاشها چطور میتوان آن صدای اصیل امام حسین(ع) را که عصارهای از صدای حقیقی قرآن و شریعت حقیقی است شنید؟ البته منظورم از شنیدن، شنیدنی کاربستنی و معرفت افزا است!
من پیش از آنکه به پاسخ سؤالتان برسم ناگزیرم به سه دوره زندگی بشر اشارهای داشته باشم. بر اساس یک تقسیمبندی، زندگی اجتماع بشر را میتوانیم به سه دوره تقسیم کنیم. البته این دورهها لزوما دورههای تاریخی نیستند که به وجود آمدن یکی مستلزم تمام شدن دوره قبلی باشد و عمر یکی با آمدن دیگری به سر آمده باشد. این سه دوره میتوانند در همین روزگار معاصر ما هم باشند.
دوره اول، دوره دون عقلانیت یا دوره جامعه ابتدایی و ماقبل تمدن است. در این دوره بشر بر اساس فطرت و غریزه طبیعیاش رفتار میکند و بیشتر در پی برآورده کردن نیازهای اولیه است. در این دوره نیروهای طبیعت غالب است و زندگی آدمها مبتنی بر غل و غش، پیچیدگی، سیاست ورزی و برخوردهای دیپلماتیک نیست و ابزارهایی هم که مردم به واسطه آن، فعالیتهای روزمرهشان را انجام میدهند، ساختار سادهای دارد. چه بسا ما در همین قرن 21 با چنین جوامعی در مناطق دورافتاده دنیا مواجه شویم.
دوره دوم، دوره جامعهای بر مبنای عقلانیت- عقلانیت ابزاری - است. جامعه پیشرفته و تمدن امروز بشر، ناظر به این نوع جامعه است. این جامعه مبتنی بر عقلانیتی است که منجر به پیدایش همین تمدن کنونی شده است. در این جامعه، قوانین و مقرراتی وجود دارد. انسانها از حیث لایههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و ساحتهای دیگر در پیچیدگی خاصی زندگی میکنند و ابزارها هم متأثر از همین جامعه، برخوردار از همان صفت پیچیدگی هستند و جایگاه خاصی در جامعه کنونی دارند.
اما ما دوره و جامعه سومی هم داریم. این جامعه، جامعهای رشد یافته و مبتنی بر فوق عقلانیت ابزاری است. این اجتماع، وحیانی است. جامعهای مبتنی بر آموزههای دینی و الهی، در واقع اینجامعه با عنصری برتر از عقلانیت ابزاری اداره میشود.
*تسنیم: آنچه شما از آن به عنوان جامعه سوم سخن میگویید یک جامعه ایده آل و آرمانشهر است یا نه، یعنی در تاریخ شکل گرفته است؟
شما ظهور این جامعه را در زندگی بعضی از انبیا میبینید، نظیر حضرت سلیمان یا پیامبر بزرگوار اسلام (ص) که مدینه النبی را پایه گذاری میکنند، شهری که انگیزه دور هم جمع شدن آدمهایش، رساندن انسانها به کمال نهایی و تحقق ظرفیتها و استعدادهای متعالی در وجود آنها است. ما همچنین دوره پنج ساله حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در همین راستا میبینیم. در همان پنج سال، امیر المؤمنین(ع) حیات این جهانی را آباد کردند. این از جمله بدآموزیهایی است که بخشی از جامعه دینی ما مبتلا به آن شده و گمان میکند انسان دینی، دنیا را کنار میگذارد و اساسا ضد دنیا بار میآید و علیه دنیا رفتار میکند، در صورتی که میبینیم پیامبران و معصومین (ع) ما هر موقع مجال و فرصتی یافتهاند از آن فرصت و مجال برای آبادی دنیا بهره بردهاند.
*تسنیم: نیاز ما به جامعه سوم یا جامعه وحیانی از کجا نشأت میگیرد و به چه نیازی پاسخ میدهد؟
پرسش شما ناظر به این ابهام است که آیا این همه پیشرفت و مدیریت عقلانی جوامع دوم، کفاف زندگی را نمیدهد؟ این همه اختراعات خارق العاده در حوزه فناوری و ارتباطات که انسان را بر بخشی از طبیعت مسلط کرده و محدودیتهای جغرافیایی را از میان برداشته کافی نیست؟ شما که میگویید ما به جامعه سوم نیاز داریم، به جامعهای که ولی خدا ادارهاش کند، چه کمبود و تنگنایی در اینجامعه دوم که با عقلانیت ابزاری اداره میشود حس میکنید؟ ما چه نیازی به ولی خدا داریم؟
این پرسشها ممکن است در ذهن برخی از افراد جامعه ما هم باشد که بشر به این همه پیشرفت دست یافته است، بنابراین طرح جامعه سوم بیمعناست. ما به این اشکال چند جواب میدهیم. یک جواب این است؛ در همین جوامع کنونی با همه پیشرفتهایی که صورت گرفته و قابل انکار نیست، مشکلات عدیدهای هم به وجود آمده است. ما امروز با بحران محیط زیست مواجهیم، با تغییرات آب و هوایی و آلودگی شدید محیط زیست که همه اینها به واسطه عوارض پیشرفتهای بشر در ساخت ابزارهای مدرن اتفاق افتاده یا نتیجه تلاش برای به دست آوردن رفاه و آسایش بیشتر است. در کنار بحران زیست محیطی، ما با جنگها و خونریزیها مواجهیم. در همین 100 سال اخیر فقط در دو جنگ جهانی، میلیونها انسان کشته شدهاند، کشتارهایی که همچنان ادامه دارد و وضعیت سوریه و عراق و لبنان شاهدی بر این تحلیل است. در واقع امروز بشر با همه پیشرفتهایی که صورت گرفته احساس آرامش نمیکند. گاهی البته همین پیشرفتها آسایشی برای بشر به وجود آورده اما آرامش او را که مهمتر و حیاتی از آسایش بوده از او گرفته است. علاوه بر بیماریهای لاعلاج و صعب العلاج جسمی، بشر امروز درگیر بیماریهای متنوع روانی، ذهنی و افسردگی هاست.
نکته بعد اینکه ما اصلا فرض کنیم همه آسیبها و حفرهها و نقاط ضعف این جهانی اجتماع دوم برطرف و ترمیم شود. سؤال این است که رویکرد ما چیست؟ آیا بشر، همین که جسماش به زیر دریاها برود یا جسماش به فضا پرتاب شود یا به ابزارهای قوی ارتباطی مجهز شود میتواند نیازهای درونیاش را پوشش دهد؟ اگر بینش و زاویه دید ما مبنای مادی گریانه داشته باشد معلوم است که پاسخ این سول، مثبت است اما اگر قائل به این باشیم که انسان فقط ماده نیست و معنایی در وجود او غوطه ور است، اگر قائل به این باشیم که بشر خلیفه الله است - همچنان که از حیث تاریخی هم اثبات شده انسان نیاز به اولیاء دارد - به تعبیر دیگر ظرفیتهایی در بشر وجود دارد که خارق العادهترین پیشرفتهای مبتنی بر مادی گرایی نمیتواند آن نیازها را پوشش دهد در آن صورت پرسش این میشود که چگونه میتوان آن ظرفیتها را محقق کرد؟
پرسش این است که ما از چه کسی یا کسانی برای به فعلیت رساندن آن ظرفیتها کمک بگیریم؟ منطقی این است دنبال کسانی باشیم که این ظرفیتها را در درون خود متجلی کرده باشند. اینها چه کسانی هستند؟ اولیا و انبیا. جامع آنها پیامبر اعظم (ص) است و بعد از ایشان، امامت. جریان امامت برای تحقق ظرفیتهای بشری در سطح جهانی و حداکثری است که اگر محقق نشود در واقع انسانها به خودشان ظلم کردهاند و کسانی هم که به این ظرفیتها رسیدهاند اگر دیگران را نیز به آن ظرفیتها نرسانند یا نزدیک نکنند یا نشان ندهند در واقع به آنها ظلم کردهاند.
تاریخ را مرور که میکنیم میبینیم وقتی اسلام پا به عرصه میگذارد مدینه النبی یا شهر پیامبر یعنی شهر خدا هم متأثر از آموزههای وحیانی پیامبر میشود. شهری که قرار است در آن قوانین الهی به دست پیامبر اجرا شود اما باز در زمان پیامبر، این مسیر با انحرافاتی روبرو میشود. البته بعد از وفات پیامبر و جریانهای بعد از وفات، دین محو نشد. دین باقی ماند اما به تعبیر امیر المؤمنین علی علیه السلام، پوستین وارونه بر آن پوشانده شد. در واقع امیرالمؤمنین(ع) در طول 5 سال حکومتشان خواستند حقیقت دین را نشان دهند و آن پردههای تزویر را از چهره دین کنار بزنند اما به طور کامل موفق نشدند چون موانع زیاد بود. بعد از امیرالمؤمنین(ع) هم دسیسهها، تزویرها و زر و زورها بیشتر قوت گرفت، تا اینکه معاویه و دیگران، آن قدر پیش رفتند که به نام دین، همه احکام یا اکثر احکام دینی وارونه جلوه داده شد.
بعد از امیرالمؤمنین، نوبت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) رسید. در مقطعی از زمان، امام حسن (ع) این مبارزه را ادامه داد. اما بعد از امام حسن (ع)، امام حسین (ع) متوجه این امر میشوند که تنها راهکار باقیمانده، مهاجرت و برخاستن است. اینجاست که امام از مدینه بیرون میآیند. زمانی که امام مدینه را ترک میکنند موسم حج بوده و امام به سمت مکه میروند. در بحبوحه حج که یکی از بزرگترین مناسک اسلامی است حضرت، مسیر را به سمت کربلا تغییر میدهند، در واقع حج واقعی را کسانی به جا میآورند که در رکاب سیدالشهدا (ع)، مکه را به سمت کربلا ترک میکنند.
حج حقیقی آن است که با ولی خدا به جا آورده شود اما چرا امام حج را نیمه تمام رها میکند. چه میخواهد بگوید. میخواهد بگوید فاتحه این اسلام را باید خواند. سیدالشهدا (ع) میفرماید: على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید / اگر قرار است یزید زمامدار حکومت اسلامی باشد و اسلام به دست یزید بیفتد، به این اسلام باید سلام داد یعنی از اسلام خداحافظی کرد و فاتحهاش را خواند حال میخواهی هر چقدر هم دور خانه خدا طواف کنی، طواف کن. اگر جامعهای مبتلا به خلیفهای مثل یزید باشد، اسلام حقیقی چقدر مجال و فرصت رشد پیدا میکند؟ امام میخواهد بگوید ما باید به سبک اسلام حقیقی، به سیره زندگی پیامبر برگردیم. امام معتقد است در جامعه، عقاید و احکام الهی وارونه جلوه داده میشود.
*تسنیم: اگر رد پای زدایش توحید در زمانه امام حسین (ع) را پی بگیریم به کجا میرسیم؟
وقتی شکل گیری سکولاریسم را در اسلام پیگیری میکنیم میبینیم بنای سکولاریسم از سقیفه آغاز میشود. در سقیفه بود که یک نوع بینیازی از ولایت احساس شد. سقیفه، سنگ بنای سکولاریسم را در جامعه اسلامی گذاشت که متأسفانه در زمان معاویه و یزید به اوج خود رسید و یزید فساد را علنی کرد. اگر در دوره معاویه پرده پوشیهایی وجود داشت، در زمان یزید آشکار و علنی شد. وقتی یک سگ باز شراب خوار حاکم جامعه اسلامی میشود و فساد را علنی میکند چه چارهای برای امام میماند؟ امام حسین (ع) هیچ چارهای ندید جز اینکه علنی حرکت کند. از جمع و عرفات جدا شود و فریاد بزند. نباید سریع برود. باید منزل به منزل طی طریق کند. با اهل و عیال برود. با جمع برود و با کاروان حرکت کند، با پیر و جوان و زن و کودک تا همه مشاهده کنند و سؤال برایشان ایجاد شود که چرا امام این حرکت را آغاز کرده است؟ پاسخ سوال این است که امام به سبک زندگی اموی به سبک زندگیای که اسلام را منحرف کرده است معترض است. میبیند که در عمل، زندگی و مشی پیامبر(ص) تغییر پیدا کرده، مشی بزرگان و پیشوایان دین از مسیر اصلی خارج شده است. او برای اعتراض به خروج دین از مسیر حقیقیاش این حرکت و حماسه عظیم را خلق میکند و فریادش تا پایان تاریخ بلند است.
*تسنیم: طبیعی است یک وجه عاشورا و حرکت امام حسین (ع)، تاریخی است برای اینکه در زمان و مکان خاصی اتفاق میافتد اما از آن سو عاشورا به سبب اخلاص ناب امام حسین (ع) و یاران حضرت و نمایش بینظیر گذشتن از همه دلبستکیها و علقهها و قربانی کردن همه تعلقهای غیر خدایی در برابر حق به مانایی و جاودانگی میرسد و مصداقی از «فالله خیر حافظا» میشود. طبیعی است ما خودمان را در برابر این گنج بزرگ مسئول بدانیم و مراقب باشیم که نکند از این گنج به خوبی نتوانیم استفاده کنیم. از جمله نکاتی هم که مطرح میشود این است که نکند ما در ظاهر ابن حرکت و فرهنگ متوقف شویم. بالشخصه موافق انفکاکهایی که اخیرا به ویژه در شبکههای اجتماعی صورت میگیرد نیستم. اینکه ما شور و شعور عاشورا را از هم جدا کنیم یا به نام ژستهای انسان دوستی و دلسوزیهای شبه عاطفی، دنبال حذف مراسمها و عزاداریها باشیم اما از آن سو هم این تمایل و تمنا وجود دارد که کاش جامعه ما عمیقتر و جامعتر به این منشور چندضلعی نگاه میکرد. دیدگاهتان در این باره چیست؟
در پاسخ به سوال شما باید بگویم در طول تایخ شیعه، بزرگداشت حماسه عاشورا وجود داشته است. شما به خوبی به آن نکته انحرافی اشاره کردید. ما هیچ وقت به بهانه رفتن به باطن و محتوا نباید دست از شعارمان برداریم. ائمه نه تنها از این شعارها دست برنداشتند، نه تنها مخالف عزاداریها نبودند بلکه پیروان و شیعیانشان را نسبت به برپایی این مجالس تشویق میکردند. اصلا ائمه رسم این مجالس و نوحه سرایی را به ما یاد دادند. امام صادق (ع) در طول حیات مبارکشان هر وقت ماه محرم میآمد مجلس میگرفتند. امام رضا (ع) به صورت رسمی ابن شبیب را تشویق کردند به برگزاری مراسم. امام رضا (ع) میفرماید وقتی محرم میشد پدرم را دیگر خندان نمیدیدیم، حزن و اندوهی بر پدرم مستولی بود. خب چرا معصومین (ع) ما این ظاهر را نگه میداشتند؟ آنها ظاهر را نگه داشتند چون این ظاهر برای رفتن به باطن لازم بود. اینها ظاهر را دست ما رساندند که ما در همین ظاهر و در متن همین عزاداریها غور کنیم و از ظاهر به باطن و از شعار به شعور برسیم. البته نه به این معنا که در شعار، شعور نباشد.
پایان پیام/