نعیمی و قیام دادگر در فضای خالی
خبرگزاری تسنیم: «کالون و قیام کاستلیون» اثری است مملو از مجادلات فلسفی. در نمایش هیچ پیشینه مفصلی از شخصیتها ارائه داده نمیشود. مولفان قصد ندارند همچون تسوایک داستان یک بازه تاریخی در ژنو را نقل کنند.
خبرگزاری تسنیم_ احسان زیورعالم
1536: جان کالون کتاب «نهادهای مذهب مسیحی» را منتشر میکند و با کمک ویلیام فارل در کلیسای ژنو دست به اصلاحات میزند.
1538: کالون و فارل به سبب مخالفت با مراسم عشای ربانی، توسط شورای کلیسای ژنو از این شهر اخراج میشوند.
1540: در پی قتلعام پروتستانها در لیون، کاستلیون به استراسبورگ میرود. کالون را در آنجا ملاقات میکند و شیفته او میشود.
1541: کالون به درخواست شورا به ژنو بازمیگردد.
1542: کاستلیون به دعوت کالون، در کسوت کشیش کالج ژنو وارد این شهر میشود.
1544: رابطه کاستلیون و کالون دیگر دوستانه نیست. کاستلیون با آزار و اذیت مخالفان توسط کالون مخالف است.
1546: کالون به مقابله با مردمی میپردازد که آنان را بیقید و بند میداند.
1553: میشل سروه، فراری از نظام کلیسایی وارد ژنو میشود. کالون و سروه از 1546 تا 1553 سی نامه رد و بدل میکنند؛ لیکن کالون از خشم به فارل نامهای مبنی بر آرزوی مرگ برای سروه مینویسد. در همین سال کاستلیون استاد هنر دانشگاه بازل میشود. سروه به جرم ارتداد دستگیر میشود و کالون هر گونه نامهنگاری با وی را کتمان میکند. با نفوذ کالون و رای شورا، سروه در 27 اکتبر به جرم رد تثلیث زنده زنده سوزانده میشود.
1554: کالون در توجیه اعدام سروه رساله «دفاع از ایمان ارتدوکس به تثلیث مقدس» را منتشر کرد. سه ماه بعد کاستلیون جزوه «آیا باید مرتدان را آزار داد؟» را منتشر میکند.
***
این تاریخنگاری مختصر، خلاصهای است از داستان کالون و تبعات حضور وی در ژنو. آنچه در 1553 رخ میدهد، دستمایه اصلی نمایشنامه «کالون و قیام کاستلیون» نوشته حمیدرضا نعیمی است که این روزها توسط آرش دادگر در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است.
آرش دادگر در بروشور این اثر رویکرد اجرایی خود را برابر نهاد قرار دادن زمان رویداد با زمان تماشاگر دانسته است. متن نعیمی نیز برداشتی آزاد از رمان «وجدان بیدار» اشتفان تسوایک است. آنچه در این مجموعه اطلاعات ذهن نگارنده را درگیر میکند، پذیرش این مساله است که آیا با یک نمایش با حال و هوای آثار کلاسیک طرف هستم یا یک تاویل شخصی از جانب مولف. براساس همکاری طولانی مدت نعیمی و دادگر از نمایش «آژاکس» در سال 82 تا «کالون و قیام کاستلیون» در سال 93، فرض بر این است که نویسنده و کارگردان یک نگاه و نگره مشترک نسبت به تئاتر دارند. پس این مطلب میتواند همزمان هر دو مولف را هدف قرار دهد.
در «کالون و قیام کاستلیون» اتفاق جالبی رخ میدهد. عنوان و داستان نمایش از یک واقعه تاریخی حکایت میکند. طبق یک اسلوب کلاسیک، در این گونه نمایشنامهها، نمایشنامهنویس نام قهرمان یا زوج مقابل را به عنوان نام اثر خود برمیگزیند. از همین رو مخاطب با ورود به سالن و با علم به عنوان نمایش، در این خیال به سر میبرد که با یک تقابل کلاسیک مواجه میشود؛ ولی این گونه نیست. برخلاف رویه معمول، کالون و کاستلیون – با آنکه در نمایش جاری و ساری هستند – نسبت به دو شخصیت فارل و سروه در حاشیه قرار میگیرند. چنین رویکردی در نمایشنامهنویسی، یک بازیگوشی پسامدرن نیست؛ زیرا دیگر اجزای نمایش به شکل معمول خود پی گرفته میشود.
علت را باید در یک تاویل شخصی – دو نفره – از یک واقعه تاریخی یا یک داستان تاریخی جستجو کرد. در گام نخست حمیدرضا نعیمی داستان تاریخی تسوایک را به یک مجادله فلسفی تبدیل کرده است و در این مسیر تنها بخشی از جهان داستان را برمیگزیند. او برخلاف داستان که با محوریت کالون نقل شده است، یک اعدام عقیدتی را در مرکز اثر خود قرار میدهد. در اجرا، کارگردان همسو با رویکرد نویسنده، دست به تاویل شخصی میزند. در واقعیت فارل به مراتب از کالون مسنتر است و در نمایش فارل جوانی است آتشیمزاج در برابر کالون پیر و بیمار، حتی برهنگی و خالی بودگی فضای نمایش نیز از یک تاویل شخصی بر میآید؛ چرا که طبق واقعیت وضعیت برای شورای کشیشان ژنو به مراتب بهتر و شبه اشرافی بوده است.
این نگره به یک اتفاق تاریخی را میتوان به تاویل و هرمنوتیک گادامری ربط داد؛ جایی که گادامر مفسر را در شکل تاویل آزاد میگذارد و او را موظف به درک گفتار مولف نمیداند. اما برای درک بهتر رویه تشریح شده در بالا، بهتر است به مثالی از گادامر اشاره شود. گادامر در «هرمنوتیک فلسفی» با اشاره به شعری از کارل لبرشت ایمرمان، میگوید در شعر وی «به جای واژه آشنای Tran (گریه) از واژه کهن و از یاده رفته Zahre آمده است. کاربرد این واژه کهن در شعری که به زبان جدید آلمانی سروده شده، بیهدف نیست. خواننده در نخستین گام به تردید میافتد که آیا این واژه همان معنای آشنای اشک را میدهد یا نه؟»
اگر به «کالون و قیام کاستلیون» نیز این گونه نگاه کنیم، کاربرد یک تکنیک نو در نمایشی شبه کلاسیک را مییابیم و با این سوال مواجه میشویم که چنین کاری در راستای همان اجراهای کلاسیک است یا خیر؟
در پاسخ باید گفت مولف «کالون و قیام کاستلیون» درگیر یک خوانش گادامری از یک واقع تاریخی است. مولفان در نقش یک تاویلگر، یک واقعه تاریخی را با یک نگاه تاریخنگارانه بررسی کرده است. آنان داستان را در زمانه خود به تصویر میکشند؛ ولی آن را برابر نهادی با زمانه حال میدانند. آنان یک واقعه تاریخی را به شیوه همزمانی بررسی میکنند. بطور خلاصه میتوان گفت «کالون و قیام کاستلیون» هم راستا با این نظر گادامر است که اثر هنری به این معنا که لحظهای از تاریخ را به تصویر میکشد تاریخ نیست؛ بلکه به سبب قابلیت دگرگونی در مخاطب تاریخی محسوب میشود.
گادامر به تاویلگر با رعایت افق مشترک، آزادی عمل میدهد. او با دادن امتیاز امروزی بودن به مفسر، او را یک گام نسبت به مولف پیش میاندازد. اگر منبع «کالون و قیام کاستلیون» را رمان تسوایک بدانیم، با توجه به علاقه نوشتن زندگینامهای و شرححالنویسی تسوایک، «کالون و قیام کاستلیون» اثری است مملو از مجادلات فلسفی. در نمایش هیچ پیشینه مفصلی از شخصیتها ارائه داده نمیشود. رابطه فارل و کالون که در راستای یک اصلاح دینی مشترک شکل گرفته است، شمایل مراد و مریدی به خود میگیرد و این برخلاف واقعیت تاریخی است. داستان تسوایک بازه زمانی گستردهای که مقدمه نیز بدان اشاره شد را در برمیگیرد؛ در حالی که نمایش فاصله میان دادگاه و اعدام را دستمایه را به تصویر میکشد. حتی مساله طاعون پس از اعدام نیز حقیقتی تاریخی نیست؛ طبق مستندات در پی شیوع طاعون 1543 در ژنو، کاستلیون تنها کشیشی است که به ملاقات بیماران میرود و بدین معنا است که شیوع طاعون 10 سال پیش از اعدام سروه رخ داده است.
مولفان «کالون و قیام کاستلیون» مدیوم مناسبی را انتخاب کردهاند. گادامر تاویل را گفتگو یا مبادلهای میداند که در چارچوب یک سنت شکل میگیرد و پیش میرود. تاویل کننده و متن هر دو تابع این سنت هستند. سنت وسیلهای است که زبان در آن تداوم مییابد و زبان زندگی گذشته در زمان حاضر است. در نتیجه دنیای نمایشی «کالون و قیام کاستلیون» - که متشکل از گفتگوها و جدلهای فلسفی میان کاستلیون، فارل، کالون، سروه و دوبز است – در ساحت نقشآفرینی زبان به قصد برابر نهادن زمان گذشته و حال نایل میشود. زبان در «کالون و قیام کاستلیون» ایجاد مکالمه را مهیا میکند تا در ذات خود افق اندیشه تاویلگر خود را در هم شکند. مخاطب با کمی تیزبینی پی به رویه مولفان میبرد و به دنیای همچون تفسیر نگارنده میرسند. تفسیری که خود میتواند دستخوش تاویل دیگری قرار گیرد و بواسطه آن به حیات خود، در قالب یک متن ادامه دهد.
مولفان قصد ندارند همچون تسوایک داستان یک بازه تاریخی در ژنو را نقل کنند. آنان پیامی گسترش یافته در یک نمایش را به مخاطب عرضه میکنند و برایشان درک پیشرفت خطی عناصر داستانی – روایی نمایش از جانب مخاطب در درجات پایینتری قرار میگیرد. خالی بودن فضای نمایش، ایستایی میزها، نورهای صلیبگونه و ساده و لباسهای متحد الشکل میتوانند ابزارهایی برای آزاد کردن مخاطب از شر داستانگویی کلاسیک باشند و دیگر آن واقعهنگاری ابتدای این نقد فاقد هرگونه اهمیتی است. مولفان کار خودشان را میکنند.
پینوشت:
1 – ارجاعات و منابع این مطلب از دو کتاب «حقیقت و روش» اثر گئورگ گادامر و «ساختار و تاویل متن» از بابک احمدی است.
2- از دید گادامر، با آنکه اثر هنری ممکن است در نگاه نخست غیرزبانی بیاید؛ ولی در محدوده پدیدارهای زبانی قرار میگیرد. زیرا اثر هنری چیزی میگوید و ما میکوشیم آن را دریابیم. اسکار بکر و اریک هرش نسبت به این نگره انتقادهای متعددی دارند.
انتهای پیام/