گزارش نخستین کارگاه داستان مجید قیصری در شهرستان ادب
خبرگزاری تسنیم: نخستین کارگاه داستاننویسی مجید قیصری روزهای ابتدایی ماه جاری در شهرستان ادب برگزار شد که روز گذشته متن این کارگاه به صورت مفصل منتشر شد.
به گزارش گروه سایر رسانههای خبرگزاری تسنیم، نخستین جلسهی هفتگی داستان شهرستان ادب در دیماه، روزهای ابتدایی این ماه در محل موسسهی شهرستان ادب برگزار شد. مجید اسطیری در ابتدای این جلسه با ابراز خرسندی از اینکه فصل تازهای در این موسسه آغاز شده است، آرزو کرد که با همراهی مجید قیصری، رماننویس برجستهی ایران به عنوان استاد، بر رونق این جلسات افزوده شود. پس از این، مجید قیصری ضمن تشکر از حاضران، آرزو کرد جلسات پرباری در پیش رو باشد. پس از این، داستانی از آقای رضایی با عنوان «شکارچی نفس» خوانده شد.
نخستین فردی که در مورد این داستان سخن راند آقای محمدعلی گودینی بود: «این داستان، داستانی است که موقعیت آن با تصویر و توصیفهای نسبتا مناسبی به خوبی شکل گرفته است و باعث شده که کششی در داستان ایجاد شود. مورد دوم، این است که برای مخاطب موقعیت و چرایی قرار گرفتن شخصیت داستان در آن موقعیت مشخص نیست؛ این را میتوان نقطه ضعفی برای این داستان به حساب آورد. نکتهی دیگری که در خصوص این داستان میتوان به آن اشاره کرد، این است که در بعضی موارد اغراق در توصیفات این داستان یافت میشود.»
پس از این مجید اسطیری در خصوص این داستان اشاره داشت: «این داستان، بسیار عینی بود و چند جا با اشاراتی بسیار کوتاه به واسطهی کلمات کوتاه نقبی به ذهن راوی میزند؛ در غیر این صورت گویی همه چیز در مقابل دوربینی ضبط شده است و میگذرد. از جهتی میتوان این را وجه مثبت این کار دانست؛ زیرا مخاطب علاقه دارد وقتی صحنهی جنگ را میبیند به همین شکل باشد. اما بعضی توصیفات نیاز به تعابیری دقیقتر هستند: مانند گلولهی برفی در دهان گذاشتن. لحن مربی به خوبی در این داستان استخراج شده است ولی لحن راوی در بعضی از بخشهای روایت ضربه میخورد.»
پس از این، یکی از حاضرین، سرکارخانم حیدری نظرات خود را در مورد این داستان به این صورت بیان نمود: «شتابزدگی خاصی در جملات این داستان دیده میشود؛ ظاهرا کلمات در داستان پرتاب شدهاند و به خوبی این شیوهی نثر در این داستان جا نیفتاده است. علاوه بر این، جاهایی در داستان هست که هماهنگی چندانی با واقعیت ندارد و واقعبینی را از آن سلب کرده است. داستان در بخشهای خود دچار قبض و بسطهای داستانی است؛ به این معنی که روایت داستان در جایی داستانیتر و در جای دیگر شیه به واقعیت است: مثل کاربرد حورالعین در این داستان. اندکی ضعف در حوزهی فضاسازی در این داستان دیده میشود. نثر خشونت خاصی را در خود دارد که بسیار با فضاسازی و خصوصیات فردی و شخصیتی تکتیرانداز هست.»
نفر بعدی، سرکارخانم حصیرچی بود که سخنان خود را به این صورت آغاز نمود: «به نظر میرسد اطلاعاتی که در مورد اسلحه در این داستان داده شده است، حشو و اضافه باشد. لحن فرمانده با لحن راوی یکدست هست، و اندکی تفاوت میان لحن این دو برای شناخت بیشتر مخاطب از شخصیتها لازم مینمود. از محاسن این داستان تصویری بودن و نگاه به داستان از زاویهی دید جدیدی را میتوان برشمرد.»
سپس سیدحسین موسوینیا اشاره داشت: «بعضی اوقات نویسنده در دام تحقیقات خود میافتد و این یکی از نقاط ضعفی است که در مورد این داستان باید به آن اشاره کرد. علیرغم همهی محاسن این داستان، فضای پرجنب و جوش و موقعیت داستانی مناسب، نکاتی هست که نویسنده باید به آن توجه کند: نخست اینکه فقط روایت لحظه به لحظهی رویداد در این داستان روایت میشود و تنها مخاطب با یک موقعیت در ارتباط است و ماجرا، ماجرای نسبتا کوچکی است. دوم اینکه مخاطب با بحرانی در این صحنه روبهروست؛ اما مسئله در این داستان مشخص نیست. هویت زمان و مکان میتواند ابعادی را به این داستان اضافه کند که راهگشا باشد. سوم اینکه لحن و زبان با موقعیت همخوان نیست.»
یکی از داستاننویسان حاضر نیز سخنان موسوینیا را به این صورت پیگرفت: «موقعیت این داستان، که در منطقهای برفی و مقابلهی دو تکتیرانداز با هم هستند. حضور پیرمرد در این داستان، هیچ کمکی جز اینکه اطلاعات مربوط به جنگ را بیان کند، وجود ندارد.»
آخرین نفری که در مورد این داستان صحبت کرد، مجید قیصری بود که اینگونه به اظهار نظرات خود در مورد این داستان پرداخت: «زبان این داستان، به خوبی برای روایت انتخاب نشده نبود و به تبع، لحن آن نیز مناسب این موقعیت نبود. جملات در این داستان دارای خلا هستند و بنابراین نه حسی در این داستان ایجاد میشود و نه به تبع آن لحن شکل میگیرد. اولین شرط برای داستاننویس باهوش این است که هیچوقت به هدف نمیزند. اولین چیزی که ما در داستان انتظار آن را داریم، آشناییزدایی و شکلگیری کشفی جدید در داستان است. علاوه بر اینکه میزانسن مرگ راوی به خوبی شکل نگرفته است. مشکل عمدهای که من در متن میدیدم، موقعیت روایت است. اگر قرار باشد پیشبینی خواننده با پیشبینینویسنده یکسان باشد، این هیچ بردی برای نویسنده ندارد. اگر بتوانیم پیشبینی را برای مخاطب از بین ببریم، آنگاه توانایی خود را بروز دادهایم.»
پس از نقدهای حاضرین و مجید قیصری، نویسنده از حاضرین و موسسهی شهرستان ادب برای فرصتی که در اختیار وی قرار گرفته بود، تشکر نمود.
داستان بعدی، توسط خانم حصیرچی و با عنوان «دو چشم قهوهای» خوانده شد.
نخستین فردی که در مورد این داستان سخن گفت، آقای محمدعلی گوینی بود. وی سخنان خود را به این صورت آغاز نمود: «در اینجا مشخص نشده است که فردی که قرص را مصرف میکند، دچار چگونه بیماریای است. نثر این داستان، نثر فارسی نیست و به صورت شکسته نوشته شده است. علت رفتارها نیز به خوبی در این داستان و روایت مشخص نشده است.»
شخص بعدی، خانم حیدری بود که اشاره داشت: «این داستان، پتانسیل بالایی برای بهتر شدن داشت؛ سر نخهای بسیاری در این داستان وجود دارد که نویسنده آنها را رها میکند. به همین دلیل میتوان گفت که همهچیز در این داستان بسیار رهاست و علت بسیاری از رفتارها مشخص نیست. این رفتارها، کنشهای بسیار نمایشیای بود و این انتظار را در مخاطب ایجاد میکند که برداشتی از این کنشها داشته باشد. اتفاقات به جای اینکه نشان داده شوند، در کلام میآیند و دیالوگ چندانی در این داستان مشاهده نمیشود. زمانی که توصیفات از زبان فردی که بیمار اعصاب و روان ارائه میشود، نیزا به دقت بیشتری دارد؛ در صورتی که در این داستان مشاهده نمیشود. دیالوگها به کاراکتر نزدیک نیستند و همین باعث دوری مخاطب از شخصیتهای داستان میشود. علاوه بر اینکه شکستهنویسی در این داستان به اصل آن ضربه زده است. در خصوص شخصیت زن نیز باید گفت که شخیت زن به خوبی در این داستان نشان داده شده است. وقتی زنی چنین دقیق رفتار کند، یعنی اینکه زن به این مسئله تن داده است.»
خانم حیدری، نفر بعدی بود که در مورد این داستان سخن راند: «در بخشهای مختلفی از این داستان، ریتم با موقعیت هماهنگ نبود. ضمن اینکه نویسنده در مقابل شخصی که از بیماری روانی رنج میبرد، پسر کوچکی را آورده است. پسر کوچک، نماد جنب و جوش است و این در حالی است که چنین افرادی نیاز به احساس دارند و به نظر میرسد بهتر بود دختربچه، به جای پسربچه به کار برده شود. لحظههای خوبی در این داستان نیز دیده میشود. مثلا روایتها در این داستان پستمدرنی بود. این نقطهی قوت این داستان بود ولی در اجرا موفقیت چندانی نداشت و در همهی پاراگرافها به یک میزان توزیع نشده بود.»
شخص بعدی، آقای خانی بود که سخنان خود را به این صورت آغاز نمود: «توصیف لحظه به لحظهی اتفاقات در این داستان به جذابیت این داستان کمک کرده بود ولی اگر نویسنده از نثر معیار برای بیان داستان خود کمک میگرفت، بهتر بود. بیشترین جذابیت این داستان، موقعیت پسربچهی پنجساله و آخرین روایت این داستان که نشان از آگاهی داشته و تضادی که در خود این داستان وجود دارد. مخاطب با موقعیت سیاه- سفیدی مواجه نیست؛ وی کسی اس که از موقعیت خود و نتایج حضور خود در خانواده آگاهی کامل دارد. البته از این موقعیت به خوبی در این داستان استفاده نشده است و نیاز به توجه بیشتری دارد.»
مجیر اسطیری در مورد این داستان اشاره داشت: «من بر اساس این اصل که همهی عناصر این داستان را درونمایه تعیین میکند، مسئلهی این داستان را شیوع دیوانگی با بروز آن دانستم. بر اساس این خوانش بزنگاه این داستان در منتها الیه پایانی این داستان قرار گرفته است. اینکه بزنگاه به نقطهی پایان داستان بسیار نزدیک باشد، به غافلگیری اثر کمک کرده است. به دلیل موضوعی که انتخاب شده است و موضوعی بسیار عمیق است، پرداخت این اثر ضعیف است و باید بزنگاه داستان در تمام اثر جاری و ساری باشد و این اندازه به پایان نزدیک نباشد. این داستان پتانسیل بیشتری برای پرداخت داشت؛ رفتارها باید در این داستان بیشتر بود و کنشها و واکنشها بیشتر نشان داده میشد. آخرین نکته این است که نویسنده داستان خود در چند حوزه گسترش میدهد. در داستان کوتاه نیازی نیست که ابعاد بسیاری گسترش پیدا کند، ولی حداقل نیاز به توسعه در یک بعد مشخص دارد که هم مسیر داستان مشخص شود و هم مخاطب از مواجهه با داستان دچار سردرگمی نشود.»
مجید قیصری در مورد این داستان اشاره کرد: «نشانههایی که در این متن دیده میشود، حاکی از این است که اتفاقاتی مانند کوبیدن سر به دیوار و مواردی از این دست، برای بار اول است که رخ میدهد. اما رفتاری که از زن میبینیم، گویی سالهاست که با چنین مردی درگیر است. این پارادوکس در این داستان شکل نگرفته است و به نظر میرسد که نویسنده تکلیفش با شخصیت معلوم نیست. مورد دیگر این است که همیشه شخصیتهای غیرمتعارف برای نویسنده و مخاطبان جذاب هستند؛ ام این جذابیت تنها در رفتار نباید نشان داده شود، بلکه در زمان و نگاه باید دیده شود. بزرگترین مشکلی که این داستان دارد، انتخاب این بزنگاه است که هفتههای نخستی است که مرد رفتار غیرمعمول از خودش نشان میدهد یا امری سابقهدار است. اگر نویسنده تکلیف خود را در اینجا معلوم کند، خیلی از مشکلها در این داستان حل خواهد شد. به نظر نمیرسد در این داستان بتوان این برداشت را داشت که پسربچه شبیه به پدرش میشود؛ بلکه مرد شباهتهایی را در رفتار خود به فرزندش ایجاد میکند. ضمن اینکه مشخص نبودن علت بیماری فرد، ضربهای به روایت نیز وارد آورده است. قرار است مخاطب با زاویهی دید به شخصیتهای داستان نزدیک شود؛ در این داستان این اتفاق نمیافتد. قرار دادن اسم یا درج توصیفات در خصوص شخصیتها، میتوانست به قوت این داستان کمک میکند. نویسنده در اینجا شخصصیت غیرمتعارفی دارد و به تبع آن باید موقعیت غیرمتعارف نیز ایجاد شود. این موقعیت غیرمتعارف با چاقو یا آب جوش ایجاد نمیشود؛ بلکه نوع نگاه به چاقو یا آب جوش باید اهمیت پیدا کند.»
در پایان، مجید اسطیری ضمن تشکر از حاضرین و آرزوی موفقیت، از آنها دعوت نمود تا در جلسات بعدی شرکت نمایند.
لازم به ذکر است کارگاه داستان شهرستان ادب، هر دو هفته یک بار عصر یکشنبه با حضور استاد مجید قیصری و علاقمندان به داستان و داستان نویسی در محل موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار می شود و حضور در آن برای عموم آزاد است.
منبع: شهرستان ادب
انتهای پیام/