انتظار آرمان‌شهر، سینمای ایران را زنده می‌کند

انتظار آرمان‌شهر، سینمای ایران را زنده می‌کند

خبرگزاری تسنیم: حافظه‌ی مشترک ملت‌ها در دوران جدید با مجموعه‌ای از آثار رسانه‌ای معمولاً تصویری شکل‌ می‌گیرد و آدمی به ‌نام میرباقری می‌تواند ادعا کند بخش مهمی از حافظه‌ی جمعی ملت ایران را با سریال‌هایش ساخته است.

خبرگزاری تسنیم: روایت معتبری هست که می‌گوید داوود میرباقری بعد از چند ماه فیلم‌برداری «مختارنامه» به تصمیم جدیدی در زندگی‌اش رسید: خانه‌ای در همان حوالی محل فیلم‌برداری گرفت و خانواده‌اش را با خود به آنجا برد تا دیگر همه‌ی وجودش برای «مختارنامه» باشد. بعد از ده سال، «مختارنامه» به تلویزیون ایران آمد و آن چیزی که بیشتر از همه‌چیز ایرانی‌های نشسته پای تلویزیون را میخکوب می‌کرد، عظمت یک مجموعه‌ی نمایشی پخش‌شده از تلویزیون ایران بود. چهل فیلم سینمایی درجه یک در چهل هفته از تلویزیون ایران پخش شد.

حافظه‌ی مشترک ملت‌ها در دوران جدید با مجموعه‌ای از آثار رسانه‌ای معمولاً تصویری شکل‌ می‌گیرد و آدمی به ‌نام میرباقری می‌تواند ادعا کند بخش مهمی از حافظه‌ی جمعی ملت ایران را با سریال‌هایش ساخته است. کمی‌ دورتر از فضای پرحاشیه و پرتنش همه‌ی این سال‌های سینما و تلویزیون، میرباقری این روزها مشغول فکر کردن به سریال جدیدش است، درحالی‌که عمیقاً معتقد است دیگر وقت و حوصله‌ای ندارد که صرف فیلم ساختن برای یک عده‌ی محدود از جامعه‌ی ایرانی، که شاید پرنفوذتر و البته تحریک‌پذیرتر باشند، بکند: «مسیرم را خیلی وقت است پیدا کرده‌ام.»

فاصله‌ی زیادی نیست میان آنچه میرباقری به آن فکر می‌کند و آنچه از او در تلویزیون و سینما می‌بینیم. این حتی بدون دو ساعت بحث و گفت‌وگو با او هم قابل‌ حدس است، همان‌طور که فاصله‌ی زیادی میان آرمان‌های نه‌ چندان رؤیایی و دل‌نشین او با وضعیت امروز جامعه‌ی ایرانی نیست. میرباقری سال‌ها دویده و کار کرده است و امروز حق دارد پایش را روی پایش بیندازد و بگوید: «زیاد هم برایم اهمیتی ندارد که مرا محافظه‌کار بخوانند که چه ‌کسی می‌داند سر "شاهگوش" چه اتفاقاتی افتاد و کوتاه نیامدم.»

در انتهای گفت‌وگو، وقتی بحث به جاهای داغی رسید، میرباقری وعده‌ی نمایش یک بخش کامل از ایده‌هایش را در سریالی به‌ نام «ماه تی‌تی» داد و خواست کمی صبر کنیم و یک سال دیگر روبه‌روی او بنشینیم و از «آرمان‌شهر» ذهنی یا عینی او بپرسیم، «آرمان‌شهری» که تابه‌حال در دنیای میرباقری امکان تحقق نیافته است. آرمان در حکومت مختار نهایتاً به قلعه‌ی کاخ حکومتی او منحصر شد و مرگی دردناک در کوچه‌های شهر و در «شاهگوش» به شک خفته به همسر آینده‌اش رسید و دست نیافتن به عدالت. این «آرمان‌شهر زمینی» می‌تواند تحقق پیدا کند؟

میرباقری روبه‌روی ما نشست و به پرسش‌های ما پاسخ گفت و نتیجه‌اش شد این دو ساعت گفت‌وگو. در اوایل بحث، رسول نجفیان و امین زندگانی به بحث ما اضافه شدند و گفت‌وگو به بحث درباره‌ی وضعیت فرهنگ، اجتماع و سینمای ایرانی در دوران جدید کشیده شد. بخش ابتدایی گفت‌وگو با میرباقری اینجا منتشر می‌شود. در بخش دوم امین زندگانی و رسول نجفیان هم در بحث شرکت می‌کنند.

 

تسنیم: آن چیزی که «شاهگوش» را برای من، با وجود همه‌ی تفاوت‌هایش با «مختارنامه»، به آن سریال عظیم تاریخی شبیه می‌کرد تلاش شخصیت‌های اصلی هر دو سریال برای ساخت چیزی به نام «آرمان‌شهر» بود. اسد خفته در «شاهگوش» قصد داشت یک کلانتری آرمانی با معیارهای عدالت‌خواهانه بسازد و مختار هم قصد تشکیل یک حکومت آرمانی (چنان‌که خودش می‌گفت، با رنگ‌وبوی عدالت علی) داشت و اتفاقاً هر دو شکست خوردند. خفته نتوانست آن معمای جنایی را حل کند و قاتل خودش با پای خودش به کلانتری آمد و آرمان‌شهر مختار هم ابتدا در کاخ حکومتی محصور شد و سپس در کوچه پس‌کوچه‌های شهر ذبح شد. ظاهراً شما به امکان تشکیل یک آرمان‌شهر زمینی اعتقادی ندارد. دوست دارم بیشتر درباره‌ی امروز صحبت کنیم. این آرمان‌شهر ذهنی همه‌ی ما قابلیت تحقق عینی در شرایط امروز جامعه را ندارد؟

میرباقری: نه، ندارد. ما جدا از جامعه‌ی جهانی زندگی نمی‌کنیم و همین الآن بسیاری از موضع‌گیری‌ها و حرکت‌های سیاسی و اجتماعی ما تحت‌تأثیر حوادث بیرونی است، اما این آرمان‌شهر هم باوری در ذهن همه‌ی ماست و من ملزم به تکرار این باورها و توصیه و تأکید بر آن‌ها هستم. اما اگر از من بپرسید چنین آرمان‌شهری در جامعه‌ی ما امکان تحقق دارد یا نه، در جواب می‌گویم ندارد و برای آن هم دلیل دارم و، علاوه بر این، امکان نداشتن را امر خوب و مثبتی هم تلقی می‌کنم. من گاهی فکر می‌کنم اگر جامعه‌ی بشری به جایی برسد که دیگر پلشتی نداشته باشد و بدی نباشد، آن‌وقت زندگی چه معنایی پیدا می‌کند و ما باید چه بسازیم؟ اگر روزی همه‌ی پلشتی‌ها از صفحه‌ی روزگار محو شوند، همه‌ی نویسنده‌ها بیکار می‌شوند. در آن صورت، چیزی وجود ندارد که بخواهم برای از بین بردن آن دست‌به‌قلم بشوم، فیلم بسازم یا حرکت‌های سیاسی-اجتماعی انجام بدهم.

این بدی‌ها را نمی‌شود از بین برد، اما انتظار برای نابودی و سرنگونی شر در بشریت وجود دارد و همان است که بوی امید می‌دهد به بشر و همان است که مهم است و بشر را به حرکت وامی‌دارد، درست مثل فلسفه‌ی وجود امام زمان (عج). اگر وجوه اعتقادی‌اش را کنار بگذاریم، ما به این دلیل امام زمان (عج) را دوست داریم و به او معتقدیم که «انتظار» را در ما به وجود می‌آورد. حس انتظار احساسی است که به انسان قدرت حرکت می‌دهد و به انسان این امید را می‌دهد که بمانم، بسازم و تلاش کنم.
این خیلی نکته‌ی مهمی است و نباید این دو مسئله را با هم خلط کرد. من معتقدم آرمان‌شهر بشری روی زمین امکان تحقق ندارد، اما این به آن معنا نیست که ما این آرمان‌ها را فقط به این دلیل که امکان تحقق‌شان وجود ندارد حذف کنیم. طبیعی است که «مختارنامه» و «شاهگوش» هر دو ناموفق‌اند، چون اگر موفق می‌شدند، اصلاً زندگی معانی خود را، با توجه به تصور و درک ما، از دست می‌داد. در خود من این تفکر وجود دارد. در کار بعدی هم از عدالت اجتماعی صحبت می‌کنم و قرار است یک آرمان‌شهر تصویر شود، انگار امام زمان (عج) ظهور کرده و همه‌چیز در جای خودش قرار گرفته است. اما باز هم این یک تصور و رؤیاست که فقط شاید کمی از مناسبات موجودی ما را اصلاح کند. اما انسان تمام تلاشش را می‌کند برای اینکه به یک نقطه برسد، اما زمانی که به آن نقطه برسد دیگر همه‌چیز تمام است. آن آرمان‌ها هم خواهند مُرد.

زندگی هم دقیقاً همین است و خداوند اساساً بشریت را این‌طور طراحی کرده است که انسان تا هست امیدوار باشد و تلاش کند. آن جامعه‌ی آرمانی در رستاخیز اتفاق خواهد افتاد و ساخت آن به دست بشر ناممکن است و ما هرچه هم به درجات بالایی از معنویت برسیم، باز هم فاصله خواهیم داشت. اما نباید این مسئله ما را مأیوس کند. انسان همیشه برای وضعیت بهتر تلاش می‌کند، حالا گاهی این انتظار به مذهب و اعتقاداتش گره می‌خورد و گاهی هم نه. اما این نگاه مذهبی و تفکرات دینی شیعه برای رسیدن به آرمان‌شهر به ما امید تحرک می‌دهند.

تسنیم: بخشی از منظورتان را متوجه نمی‌شوم. اگر این آرمان‌شهر از پیش شکست خورده است، پس امیدی هم باقی نمی‌ماند. در این صورت، چرا حرکت کنیم؟ مگر اینکه معتقد شویم این آرمان‌شهر به طور نسبی در جامعه‌ی بشری قابل‌ تحقق است و همه‌ی تلاش‌های ما برای رسیدن به وضعیت ایده‌آل (حداقل رسیدن به وضعیت بهتر) نتیجه خواهد داد.

میرباقری: بله، صحبت من هم همین بود. شما برای وضعیت بهتر تلاش می‌کنید و برای رسیدن و نزدیک شدن به آرمان‌هایی که در ذهن‌تان هست حرکت می‌کنید. در یک مرحله، ممکن است به درصدی از موفقیت هم برسید، اما اینکه به همه‌ی آنچه می‌خواهید برسید وعده‌ای است بین بشر و خداوند که در روز رستاخیز تحقق خواهد یافت.

نجفیان: من فکر می‌کنم اساساً هنر برای این به وجود آمده است که تلنگری به بشر و نادانی‌هایش بزند. به نوعی می‌گویند که اساساً هنر ادامه‌ی وظایف پیامبران است. بشر آن‌قدر دچار روزمرگی می‌شود که در نابسامانی‌ها غرق می‌شود و کار می‌رسد به داعش امروز که من کسی را بکشم و جگرش را بخورم و انگار کار مقدسی کرده‌ام و خداوند مرا به بهشت می‌رساند. هنرمند در همین‌جاست که شاخک حسی خود را به کار می‌اندازد و پای آن می‌ایستد. هنرمند با آگاهی از وضعیت امروز می‌آید و می‌گوید وضعیت ما چیست و چه باید باشد. هایدگر می‌گوید هنر تلنگری به بشر است و هر وقت بشر به انحراف کشیده می‌شود هنرمند به میدان می‌آید. حالا یکی مثل بکت در اوج ناامیدی این حرف را می‌زند و یکی مثل چخوف، با اینکه دکتر بوده و سل هم داشته و می‌دانسته می‌میرد، با امیدواری صحبت می‌کند. چخوف می‌گوید هنر درک زمانه است و هگل می‌گوید درک ضرورت زمانه است، اینکه شما بفهمید جامعه در چه وضعی است و مخالف آرمان‌شهر به کجا می‌رود.

من فکر می‌کنم جامعه به خاطر درک نکردن همین ضرورت زمانه به اینجا رسیده است. بوکوحرامی می‌آید که می‌گویند معنی‌اش این است که آگاهی حرام است و آن کارها را می‌کند. اگرچه استعمار هم دست دارد و این‌ها را آن‌ها برای ما علم می‌کنند. یک نوع فاشیسم می‌شود صهیونیسم که در لباس یهودیت این کار را می‌کند و یک نوع فاشیسم هم می‌شود داعش. من فکر می‌کنم هنر در همین‌جا کارایی پیدا می‌کند. داستایوفسکی در «تسخیرشدگان» از آینده‌ی روسیه می‌گوید و همه تعجب می‌کنند و می‌گویند انقلابی خواهد شد و چخوف در «باغ آلبالو» می‌گوید صدای ضربه‌های تبر را نمی‌شنوی که اشراف‌زادگان دارند باغت را از بین می‌برند؟ به این می‌گویند شعور هنرمند. چه ضرورتی داشت که آقای میرباقری «شاهگوش» را علم کند؟ روز اول هم ایشان تأکید می‌کردند که ما نیامده‌ایم رقابت کنیم یا روی کسی را کم کنیم، ولی می‌خواهیم بگوییم طنز فاخر چیست و آبروی خودمان را هم گذاشته‌ایم و خوشبختانه جواب هم داده. اما هنر آلوده شده است و متأسفانه مردم هم عادت کرده‌اند. شما اگر یک مدت کتاب بد بخوانید یا فیلم بد ببینید، عادت می‌کنید به آن‌ها. در نتیجه خدا را شکر می‌کنیم که عزیزانی بیایند به جامعه تلنگر بزنند. من با تئاتر بی‌چیزی و نیهیلیسم به این سبب مخالفم که ما در افکارمان می‌گوییم بالاخره یک امام زمان (عج) می‌آید و این‌ها را درست می‌کند. نمایش این امید وظیفه‌ی هنر است و اگر هنر با ناامیدی طرح شود، هنرمند به انحراف کشانده شده است.

تسنیم: مخاطب آثار شما نوعی از آرمان‌گرایی را قطعاً در آثارتان تشخیص می‌دهد. اما حدود و دایره‌ی این آرمان‌گرایی خیلی فراخ است. اگر من از شما بپرسم که آقای میرباقری، در مجموعه‌ی ‌آثارتان چه هدفی داشتید، شما هم می‌گویید فیلم ساختم برای اینکه انسان کمتر دروغ بگوید و بهتر زندگی کند و غم‌ها کمتر و شادی‌ها بیشتر شوند. این خیلی تعریف غیردقیقی است. برای مثال، ما در جامعه‌ی غربی همین چیزها را دنبال می‌کنیم، در جامعه‌ی خودمان هم همین‌ها را می‌گوییم. اما به صورت دقیق مرزهای صداقت، شادی و در کل اخلاقیات‌مان را از آن جوامع (که روبه‌روی اهداف جامعه‌ی ما هستند) تفکیک نمی‌کنیم. به نظرتان چقدر اجازه داریم این دایره‌ی آرمان‌گرایی را فراخ کنیم؟ ما معمولاً فکر می‌کنیم که اگر این دایره را تنگ کنیم، دچار شعارزدگی یا بیانیه صادر کردن با هنر می‌شویم و شاید همین ما را کشانده است به این مسیر فراخ حرف زدن.

میرباقری: این کارِ هنر نیست، کار حوزه‌های دیگر است. شاید این جمله را از سوی مسئولان کشور زیاد شنیده باشید که ملت‌ها با دولت‌ها فرق می‌کنند، چون فکر می‌کنند سرشت و جوهره‌ی انسان خیلی روشن و مشترک است و همه‌ آن را می‌خواهند و این سیاست‌ها هستند که می‌آیند و بین باورها، تفکرات و اخلاق خط می‌کشند و باعث سطح‌بندی‌ها می‌شوند. به عبارت دیگر، اگر می‌گویند ما با مردم امریکا مشکلی نداریم و با نظام سیاسی‌شان مشکل داریم، به همین خاطر است که ما معتقدیم فطرت و ذات انسان‌ها مشترک است. شما اگر آیین اسلام و مسیحیت را با هم مقایسه کنید، می‌بینید مشترکات زیادی دارند که اگر این مشترکات را حذف کنید، چیز کمی از هر دو باقی می‌ماند. در یهودیت، دین زرتشت و بقیه‌ی ادیان هم همین‌طور است. اگر دینی مبتنی بر فطرت بشر نباشد، نمی‌تواند رشد کند و جهانی شود. وقتی ساخت «مختارنامه» را به من پیشنهاد کردند، می‌دانستم اگر این سریال با آن ذهنیتی که به من پیشنهاد شده ساخته شود، محدود به جامعه‌ی خود ما می‌شود و به من انگ قوم‌پرستی ‌و قبیله‌گرایی هم خواهد خورد و البته ترسی هم نداشتم. گفتم مجالی می‌خواهم برای اینکه بدانم «مختارنامه» چه مسائلی دارد که برای بشریت قابل‌فهم است و به نکاتی رسیدم که شما تعبیرش می‌کنید به آرمان‌گرایی فراخ، که هست و باید هم باشد. اگر محدود می‌ساختم و می‌گفتم مختار یک شیعه‌ی دوآتشه است که آمد و این‌ کار را کرد، کاری نکرده بودم و تأثیری نداشت.

این کارِ هنر نیست، کار سیاست است یا کار تبلیغ دینی. سینما منبر نیست، تریبون نماز جمعه هم نیست، بلکه زبان ویژه‌ای است که مختصات خود را دارد و اگر به آن زبان حرف نزنیم، امیدی به اینکه اثرمان فراتر از محدوده‌ی فکری خودمان برود و جهانی شود وجود ندارد. چیزی که ما از نهضت انبیا فهمیدیم هم همین جوهره است، اینکه صداقت داشته باشیم و همان مناسباتی را که بیان کردید بگوییم، همان مشترکات انسانی. حالا بعضی‌ها می‌آیند و می‌گویند تو این‌جوری عبادت کن و آن‌جوری نکن که این‌ها فلسفه‌اش، بحثش و تأثیراتش جداست و باید جدا بنشینیم و تحلیلش کنیم، وگرنه اسلام، یهودیت و مسیحیت همه‌ی حرفشان این است که آدم‌ها، پیرامون و مناسبات خودشان را آرمانی ببینند برای اینکه به سعادت و خوشبختی برسند. چرا من بیایم و داد بزنم چیزی را که همه می‌دانند؟ من که خودم شیعه هستم و احتیاج به گفتن ندارد و رفتار و گفتارم این را می‌گوید. اما وقتی به سینما می‌آیم، باید با این زبان صحبت کنم.

یک ویژگی این زبان آن است که تفکر را تبدیل به واکنش و احساس کند و همین است که ما را متفاوت می‌کند. اینکه بیاییم کاری بسازیم که ظاهر اسلامی داشته باشد کار سختی نیست. می‌شود کاری که یکی از دوستان در اوایل انقلاب کرد: بیانیه صادر کرد که برای اینکه یک کاری را شرعی دربیاورید، سعی کنید نامحرم روی صحنه باشد تا چادر زن منطق پیدا بکند و صحنه‌ی زن و مرد را جدا بگیرید و ادامه‌ی داستان. واقعاً ما باید برویم سراغ این نوع از هنر که برسیم به این نوع مرزبندی که شما می‌گویید؟ یا باید طوری حرف بزنیم که جهان بتواند آن را بفهمد و بشریت این را درک کند که این تفکری که در این دین موج می‌زند و صحبت از عدالت می‌کند بیگانه با آن چیزی که او فهمیده نیست؟ قطعاً این مسیر بهتر و تأثیرگذارتری است.

بنابراین دلیل حرف شما این است. دلیل دیگری ندارد که من مثلاً بخواهم خودم را پنهان کنم. همه‌ی دوستانی که با من کار می‌کنند می‌دانند من سلوکم چگونه است. این حرف‌ها زدن ندارد، البته نقطه‌ضعفی هم نیست و اتفاقاً برای خیلی‌ها نقطه‌ی قوتی است که می‌توانند با آن امکانات جذب کنند. اما من در این بازی‌ها نیستم، چون یکی از ویژگی‌هایی که برای هنر قائلم این است که خودش را به سیاست‌های رایج آلوده نمی‌کند و حرفش را هنرمندانه می‌زند. غالباً دوستان این را خلط می‌کنند و فکر می‌کنند هرچه رک‌تر حرف بزنی، مسلمان‌تری. اما هنر دینی آنی است که انسان را به فطرتش ارجاع می‌دهد و بر حوزه‌هایی متمرکز می‌شود که بشریت با آن‌ها درگیر است و مخاطب هم وقتی به این نبود مرزها می‌رسد، می‌گوید ما چقدر شبیه به هم فکر می‌کنیم و می‌پرسد این موانع که ما را تفکیک کرده‌اند از کجا آمده‌اند.

تسنیم: اما اگر ما در حوزه‌ی فرهنگی قائل به یک جبهه‌بندی آرمانی باشیم، مسئله‌ای به وجود می‌آید. ما، به عنوان انسان‌هایی که برای ارزش‌های شیعی احترام قائلیم، زمانی که می‌خواهیم حرف‌های آرمانی جبهه‌ی خودمان را بزنیم، استراتژی پنهان حرکت کردن، فراخ صحبت کردن، تأکید بر اشتراکات و پرهیز از موضع‌گیری صریح را انتخاب می‌کنیم. اما این کاری است که جبهه‌ی مقابل دقیقاً برابرش می‌ایستد. استراتژی هالیوود برای مبارزه با اسلام واضح‌ترین مثالش است.

میرباقری: آن کارها هنری نیست. مثال بزنید تا بگویم هنری نیست. خروارخروار فیلم‌هایی که هالیوود می‌سازد صنار نمی‌ارزند و تأثیری هم ندارند. اما آن فیلمی که با این ویژگی‌ها صحبت کرده است تأثیرش تا الی‌الابد از ذهن من و شما پاک نمی‌شود. ما هم که آن را می‌بینیم، می‌گوییم بارک‌الله و دست می‌زنیم.

تسنیم: اصلاً ما جریان مقابل را هالیوود در نظر نمی‌گیریم، سینمای روشن‌فکری خودمان را در نظر بگیرید. الآن تلقی عام از کار در آن جبهه این شده است که هرچه صریح‌تر حرف زده شود و انتقاد شود و... نشانه‌ی آزاداندیشی بیشتر است و آن‌ها دائماً دارند انتقاد می‌کنند که فضا برای صریح‌تر حرف زدن ما باز نیست و ایده‌آل‌شان هرچه صریح‌تر مطرح کردن مسئله و زدن است، درحالی‌که در این سمت آدم‌هایی که می‌خواهند این آرمان‌ها را مطرح کنند، هرچه صریح‌تر حرف بزنند، نشان‌دهنده‌ی ضعف عقلانیت آن‌هاست و متهم می‌شوند به تحجر.

میرباقری: من به آن جبهه‌بندی کاری ندارم و اصلاً دغدغه‌ام هم نبوده است. بگذارید صریح بگویم: من به یک باور رسیده‌ام. فیلم دینی فیلمی نیست که در آن حتماً نماز نشان داده شود. در سریال «امام علی (ع)» ما فقط دو صحنه‌ی نمازخوانی داریم. هنر به من آموخته است اگر رفتاری دراماتیک نیست، حذفش کن، چون تأثیری نمی‌گذارد. اما اگر آن رفتار باعث اتفاقی می‌شود که در جان مخاطب می‌نشیند و در یادش می‌ماند و آن را فراموش نمی‌کند، آن صحنه را بگذار. مالک اشتر در سریال «امام علی (ع)» در یک صحنه نماز می‌خواند. من خیلی انتقاد شنیدم که چرا در این سریال همه‌ی آدم‌های جبهه‌ی مخالف امام علی (ع) سر سجاده در حال نماز خواندن هستند، اما یکی نیست در جبهه‌ی امام علی (ع) نماز بخواند. این یعنی اینکه تعریف کار هنری هنوز برای ما جا نیفتاده است. شخصیت مالک‌ اشتر به‌شدت برای من مهم بود. همه‌ی رفتارش الگو بود و بنابراین جایی به نماز ایستاد که ارزش همه‌ی نمازها را کنار بزند و این‌طور خودش را به مخاطب تحمیل کرد.

سخت است، خیلی سخت است تبدیل کردن رفتار و اعتقادات شیعی به سینما. حوصله می‌خواهد و باید برای آن وقت بگذاریم و کار کنیم تا بشود. من تا جایی که توانستم، کردم و احساس کردم اگر این کار را اینجا بکنم، آن تأثیری را که هنر و من دنبالش هستیم می‌گذارد. اما اگر توقع این باشد که من آدمی درست کنم که ریش داشته باشد و مدام نماز بخواند و من بخواهم بگویم این بچه‌مذهبی فیلم من است، هرگز این کار را نمی‌کنم و اگر هم جایی ببینم، موضع می‌گیرم و می‌گویم که تو داری نوع این تفکر را خراب می‌کنی.

احساس می‌کنم مسائل خیلی پیچیده و مهم‌اند. فکر می‌کنم کمی باید این بحث را بازتر کنم. خواهش من این است که آن‌قدر از هنر متوقع نباشید و تکالیف حوزه‌های دیگر را به حوزه‌ی هنر نیاورید. کارهایی را هم دیگران باید بکنند. حوزه‌ی علمیه باید سؤال ایجاد کند و به آن پاسخ بدهد و آن را امروزی و قابل‌فهم و باورپذیر کند برای روشن‌فکر ما. این وظیفه‌ی هنر نیست، بلکه عالم دین باید بنشیند و به سؤالاتی که نسل امروز و روشن‌فکر ما با آن‌ها مواجه است پاسخ بدهد. از منِ هنرمند نخواهید که پاسخ آن شبهات را بدهم، چون وظیفه‌ی من یک چیز دیگر است. همین‌جوری می‌شود که بعد شما می‌خواهید من را آنالیز کنید. این‌گونه تحلیل می‌کنید که میرباقری با صراحت حرفش را نمی‌زند و محافظه‌کار است. نه، من محافظه‌کار نیستم. این برمی‌گردد به نوع نگاه من به هنر و نوع رسالتی که برای هنرمند قائلم. اصلاً قبول ندارم که هنرمند باید به این مسائل جامعه پاسخ بدهد. این مسائل را باید اشخاص دیگری بگویند. من به آنچه به فطرت انسان و احساسش مربوط است کار دارم. ما چرا در مقایسه با روشن‌فکران و جبهه‌ی مخالفمان این مشکلات را داریم؟ چون با این‌جور خلط مباحث مواجهیم. سینما در جاهایی می‌تواند و در جاهایی هم نمی‌تواند و در جاهایی هم برای اینکه بتواند، باید سال‌ها کار کند. این‌طور نیست که هر مسئله‌ای را مطرح کنیم و بعد به میرباقری بگوییم حالا راجع به آن فیلم بساز.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل