سلحشور، توحیدی، «دیگری» و گشودگیِ «گفتگو»

سلحشور، توحیدی، «دیگری» و گشودگیِ «گفتگو»

خبرگزاری تسنیم: یادداشت روز پنجم ویژه نامه سینمایی تسنیم، یادداشتی درباره «گفتگو» است.

خبرگزاری تسنیم:  حمیدرضا بوالی 

تصور اینکه فرج  الله سلحشور و فرهاد توحیدی، دو چهره مشهور سینمای ایران، روزی روزگاری در کنار هم قرار گیرند، تصور دور از ذهنی است، اما امروز آنها کمی بالاتر از این سطور در کنار هم قرار گرفته اند، در صفحه اول شماره پنجم تسنیم. در شماره ای که محور گفتگوها درباره «دیگری» است و کدام دو شخصیت در سینمای ایران «دیگری» تر از این دو. «دیگری» هایی که در چند سال اخیر آنچنان در مقال یکدیگر صف کشی کرده اند که خیال می کنیم دیگر راهی برای بازگشت به چند سال پیش باقی نمانده است.

اما گفتگو با سلحشور همه چیز را برای ما دگرگون کرد، حالا برایمان معلوم شد که او راهش را خودآگاهانه انتخاب کرده است. هزینه های مسیر این چند سالش در سینما را به خوبی تخمین زده است و محاسبه کرده است، متوجه است که نام او امروز با هزاران سوءتفاهم و برداشت تاریک و تلخ همراه است اما معتقد است که چاره ای جز این مسیر برای نجات سینمای ایران وجود نداشته است. سلحشور می گوید می دانستم که درباره ام قضاوت خواهند کرد، میدانستم که خواهند گفت او فقط بلد است داد بزند اما چاره ای دیگر نداشتم، باید همه را به خود می آوردم و باید نشان می دادم که سینما مسیر نادرستی را انتخاب کرده است و جز داد زدن کسی صدایم را نمی شنید.

با سلحشور درباره همه حرف هایی که در این مدت زده است و منجر به تبدیل او به یک «دیگری خشن» برای سینمای ایران شده است گفتگو کردیم. همچنان به جد معتقد بود که عوامل بیگانه در سینمای ایران نفوذ کرده اند، اما بخش مهمی از حرف های او خلاف آن چیزی بود که در تمام این سالها از او دیده بودیم و شنیده بودیم.سلحشور این گفتگو سلحشور معمول رسانه ها نبود.

و با فرهاد توحیدی در باره مفهوم «دیگری» گفتگو کردیم. اینکه چگونه سینمای ایران در تمام این سالها خودش را به ندیدن و نشناختن «دیگری» ها، همه آنهایی که جزو طبقه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اکثریت سینماگران نبودند زد. و «دیگری»ها، حزب اللهی ها، جنوب شهری ها،غیرپایتخت نشین ها و... همه و همه فقط زمانی برای سینمای ایران  به رسمیت شناخته شدند که از عنصر اصلی «دیگر بودگی» خالی شده بودند و تبدیل شدند به سوژهای که قرار است فقط  باور داشته باشند. نتیجه گفتگو با توحیدی و نتیجه گفتگو با سلحشور عملا یک چیز بیشتر نبود: باید بنشینیم و بیشتر گفتگو کنیم.

اما این یک قانون کلی است؟ اگر گفتگو، مسیر را باریک تر و سخت تر و پر سوءتفاهم کرد چه؟

در یک همزمانی تاریخی امروز فیلمی به نام «بدون مرز» در جشنواره به نمایش در آمد.

«بدون مرز» یک سینمای گم گوست. کم دیالوگ دارد، آدم ها با هم حرف نمی زنند و همان حرف هایی را هم که به زبان می آورند عملا متوجه نمی شوند، «زبانی» در فیلم وجود ندارد و در عین حال فیلم کاملا مشفقانه، صلح آمیز با توصیه نهایی مداراست.

چرا این اتفاق می افتد؟
ژان مارلی لوین می نویسد: سخن گفتن شالوده و ساختار جامعه پذیری است و اتفاقا وجه مشخصه آن مردود شمردن خشونت است.

همه مان خوانده ایم، تجربه کرده ایم و آزموده ایم که اتفاقا تنها راه جلوگیری از خشونت چیزی است به نام استفاده از زبان. زبان واسطه و میانجی آشتی و همزیستی مسالمت آمیز است. همه سر یک میز بنشینیم، با هم گفتگو کنیم و مسائلمان را حل کنیم و اینجاد در مورد آدم های فیلم «بدون مرز» به تبع شرایط خاصشان این گفتگو طبیعتا باید بیشتر و بیشتر هم نتیجه بدهد. یک ایرانی و یک عراقی و یک آمریکایی در شرایطی پیچیده مجبور شده اند که کنار هم باشند؛ شاید تنها راهی که بتوان متصور شد که انها از دیگری و خشونت علیه «دیگری» خودداری کنند، به وجود آمدن شرایط گفتگوست: استفاده از زبان. طبق همه چیزهایی که از پیش به آنها معتقد بودیم. اما ـ«بدون مرز» راه را وارونه نشان می دهد و اتفاقا معقول تر و موجه تر چلوه پیدا می کند. آدم های بدون مرز حرف نمی زنند، اگر هم حرف بزنند زبان همدیگر را متوجه نمی شوند، پس عملا زبانی دیگر وجود ندارد و نهایتا بدون استفاده از زبان در صحنه هایی پایانی فیلم سر یک سفره می نشینند.

چه اتفاقی افتاده است؟ آیا باید در پیش فرض های قبلی مان تردید روا داریم؟ این یک گزاره معقول و همه جانبه است که «زبان» اصلی ترین ابزار گفتگو و تساهل نجات دهنده ما از درگیری و خشونت است اما اگر عملا همین زبان در عصر ما عامل اصلی خشونت و درگیری باشد چه؟

زبان حاوی خشونت نیست؟ نفس فرو کاستن هر چیز به یک یک نماد که مستلزم مرگ و نابودی هر چیز است در دل خود آبستن خشونت است. زبان امر نامگذاری شده را فروکاست می دهد به یک ویژگی خاص ، تنها همان ویژگی خاص و عملا راه مدارا را می بنند. زبان امر مورد بحث را تکه و پاره می کند و برای هر کدام از اجزاء استقلال خاصی درنظر می گیرد که نهایتا امکانات سوءتفاهم را افزایش می دهد. و در نهایت زبان با نمادگذاری اجسام، آنها را به امری خارج از حوزه معنایی مستقلشان راهنمایی می کند. امروز ما با شیندن نام طلا با انبوهی از معانی درباره قدرت و ثروت روبرو می شویم که عملا ربطی به یک تکه فلز زردرنگ ندارند و این همان میل به فرار از روبرو شدن با واقعیت نیست؟

آیا می توانیم مطمئن شویم که استفاده از زبان و شکل دهی یک گفتگو با تضمین شرایط برابری برای بروز عقلانیت همراه خواهد بود؟ و آیا نمی توان که بنا بر استقراهای تام زندگی روزمره کاملا اطمینان پیدا کرد که ارتباط انسانی در پایه ای ترین بعد خود متضمن ایجاد نوعی فضای غیرعقلانی نابرابرخواهانه نیست؟
شاید هم یک راه چاره این است. این که زبان را کنار بگذاریم و بدون زبان با هم تعامل کنیم. بازگشت به عصر غار نشین ها
فعلا در حال تجربه ایم.

روز اول جشنواره: آغاز ویژه نامه سینمای اجتماعی تسنیم: "بازگشت به میزهای گفت وگو بدون درگیر شدن در فریب تساهل"

روز دوم جشنواره:میراث شریعتی و پایان غائله ایدئولوژیک «پایان ایدئولوژی»

روز سوم جشنواره:در آغوششان می‌گیریم اما همچنان «دیگری» هستند

یادداشت روز چهارم جشنواره : علیه تفسیر، علیه نماد

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل