جورج بوش اروپا و آینده نامعلوم فرانسه
خبرگزاری تسنیم: «فرانسوا اولاند» رئیسجمهور محبوبی در فرانسه محسوب نمیشود. هر چقدر هم تلاش کند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد اما وی از پشتوانه محکمی برخوردار نیست.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،محمد ایرانی در مطلبی که با عنوان««جورج بوش اروپا» و آینده نامعلوم فرانسه»در ستون یادداشت روز،روزنامهوطن امروز به چاپ رساند اینگونه نوشت:
«فرانسوا اولاند» رئیسجمهور محبوبی در فرانسه محسوب نمیشود. هر چقدر هم تلاش کند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد اما وی از پشتوانه محکمی برخوردار نیست. وی تلاش کرد بیتجربگی خود در امور سیاست خارجی را با حضور در جنگ در کشور «مالی» پنهان کند و این در حالی بود که پیش از این، پاریس به دلیل مشارکت در جنگ لیبی خود را بر سر زبانها انداخته بود.
هرچه اولاند در به راه انداختن جنگ موفق بود، در مدیریت پیامدهای ناشی از این جنگهای خونبار ناکام بود و حملات پاریس مهر تاییدی است بر این واقعیت که فرانسه بیجهت و به دلیل همراهی با سیاستهای نادرست کشورهای جنگطلبی چون آمریکا، اکنون امنیت داخلی خود را در خطر میبیند.
اولاند در پی حمله به مجله «شارلیابدو» به دلیل هتکحرمت به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله برای دستیابی به محبوبیت میان هموطنانش بشدت دست و پا میزند و با راه انداختن کارناوال تبلیغاتی در 11 ژانویه برای حمایت از آنچه آزادی بیان نامیده شد تقریبا 40 رهبر جهانی را به همراه مقامات ارشد کشورهایی که بسیاری از آنها خود از بزرگترین ناقضان حقوق بشر و آزادی بیان و حتی بزرگترین و منفورترین قاتلان و تروریستهای جهان هستند، با خود در پاریس همراه کرد. آنها بازو به بازو در سراسر خیابانهای پاریس راهپیمایی کردند و این شد گزارش تصویری در این رابطه که «جهان علیه تروریسم متحد است(!)». اگرچه به نظر میرسد در این راهپیمایی مشخص شد جهان صرفا شامل کشورهایی است که همراه و همسو با سیاستهای امپریالیستی و استعماری قدرتهای بزرگ و متحدان باشند و مابقی کشورها حقی به نام حقوق بشر، عدم زیر سوال رفتن حاکمیت و غیره را برای خود نباید قائل باشند. در بحبوحه این مسائل، اولاند که مدتها به دنبال آن بود در کانون توجهات قرار گیرد، خود را در ردای یک دولتمرد مقتدر و رهبری قاطع و پدر ملت به رخ کشید و در حالی که ملت فرانسه سرخورده از پیامدهای سیاستهای نادرست دولتمردانشان است، در نطق سال نوی میلادی خود از بهکارگیری سیاستهای تند در برخورد با تروریسم بویژه آنچه اکنون به درونمایه سیاستهای تجاوزکارانه غرب در برابر جامعه مسلمانان تبدیل شده یعنی مرتبط دانستن تروریسم با اسلام بدون آنکه روشن شود منظور کدام اسلام است؛ اسلامناب که به مهربانی و خویشتنداری و رحمانیت اشاره دارد یا اسلام خودساخته گروهکهایی چون داعش که بر کسی پوشیده نیست نوزاد سیاستهای استثماری و استعماری غربی برای پیشبرد اهداف سیاسی است، خبر داد: «اگر ما بتوانیم با تروریسم در عراق مبارزه کنیم، مانند اقدامی که در آفریقا صورت دادیم، میتوانیم نسبت به امنیت خود امیدوار باشیم. در صورت لزوم ما قادریم در عراق با شدت و کارایی بیشتری عمل کنیم؛ ناو هواپیمابر ما در ارتباط نزدیک با دیگر کشورها بهسر میبرد و قادر است در صورت بروز هرگونه تنشی وارد عمل شود.» این سخنان اولاند حاکی از آن است که وی به تجربیات گذشته توجهی نکرده و از همان سیاستهایی پیروی میکند که روزی از سوی جورج دبلیو بوش، رئیسجمهوری پیشین آمریکا به کار گرفته شد و آمریکا را درگیر چنان باتلاقی کرد که هنوز هم این کشور از زیر فشار سیاستها و اقدامات آن کمر راست نکرده است. بوش نیز شدت عمل بسیاری به خرج داد و بدون منطق و از روی احساس با اجرای سیاستهای تند برای حصول اطمینان از سلطه و هژمونی آمریکا در امور جهانی تحت نام مبارزه با «تروریسم»، جهان را به صحنه جنگهای خونین افغانستان و عراق تبدیل کرد. این سیاستها نتیجهای در پی نداشت و هیچ یک از اهداف راهبردی آمریکا تحقق پیدا نکرد و «خاورمیانه جدید»ی که دولت آمریکا نومیدانه در اندیشه ظهور آن بود به بستری برای رشد تروریسم مشابهی تبدیل شد که ظاهرا آمریکا به دنبال مبارزه با آن بود.
پیش از ماجراجوییهای بوش در غرب آسیا، القاعده به نظر واقعیتی دور به نظر میرسید که نمود عینی نداشت اما یک دهه بعد، پس از تهاجم آمریکا به عراق، این گروه به غرب آسیا و شمال آفریقا نفوذ کرد و الهامبخش گروههای کوچک و بزرگی شد و اکنون القاعده که در لباس داعش سوریه و عراق را به خاک و خون میکشد، به دنبال تشکیل «حکومتی» از سرزمینهای اشغالی در این دو کشور است.
اما چرا اولاند در حال تکرار سیاستهای شکستخورده دولت بوش است و در تضاد با سیاستها و اصول منطقی رؤسایجمهوری چون ژاک شیراک عمل میکند؟ شیراک با پیشبینی فجایع احتمالی، کشورش را از درگیر شدن در جنگ بوش علیه عراق دور کرد و بهدرستی نیز چنین کاری کرد. اما پس از آن فرانسه دستخوش تغییراتی شد و رهبرانی چون نیکلا سارکوزی و اکنون اولاند مسؤول تغییراتی شدند که به نظر میرسد نتایج مثبتی برای این کشور به همراه نداشته است. اولاند زمانی که در مه2012 به ریاستجمهوری رسید، برخی امیدوار بودند بحرانهای اقتصادی، نرخ بالای بیکاری، عدم وحدت سیاسی و بیاعتمادی و سرخوردگی ملت فرانسه در دوره وی به پایان رسد اما او در این راه موفقیت چندانی نیافته است. با این حال مسائل کنونی فرانسه به مشکلات اقتصادی برنمیگردد بلکه ظهور فاشیسم که با ظهور احزاب راستگرا و نئوفاشیستی تجلی یافته، در حال اضمحلال حس هویت ملی فرانسوی است. طبیعتا ناکامیهای اولاند موجب کاهش محبوبیت وی در نظرسنجیهاست. محبوبیت وی بشدت کاهش یافته و وی برای نجات خود از این باتلاق تصمیم به انجام اقدام دقیقا عکسی گرفته که برای جلوگیری از آن به ریاستجمهوری رسیده بود و آن نرفتن به جنگ بود.
تصمیم وی در 11 ژانویه 2013 به منظور بمباران مواضع «شبهنظامیان اسلامگرا» این شهرت را برایش به دنبال داشت که وی رئیسجمهوری «قاطع» است اما آغاز جنگها آسان و پایان دادن به آنها بسی سخت و دشوار است و جنگهای اولاند را استثنایی نیست.
جنگ در مالی هیچ ارتباطی با شبهنظامیگری مذهبی نداشت بلکه اوضاع نابسامان داخلی و حضور در منطقهای پرتنش زمینهساز درگیریهای داخلی در این کشور شد و اینگونه است که با تحمیل جنگ از سوی کشورهای غربی و مداخله آنها، نتیجه، بروز فاجعه خواهد شد.
در حالی که آمریکا به دنبال حضور سیاسی خود در آفریقا بود و چین به گسترش حضور اقتصادی خود فکر میکرد و قدرتهای منطقهای نیز هر یک برای تحمیل نفوذ خود دست و پا میزدند، انتخاب اولاند دست زدن به اقدامی بود در ردای رهبر بزرگی که به دنبال احیای شکوه استعماری دیرین خود در آفریقاست. «مالی» که زمانی الگوی دموکراسی در قاره سیاه محسوب میشد اکنون به کشوری شکستخورده بدل شده است با مجموعهای از مشکلات، اختلافات قومی و نژادی و سرازیر شدن سلاحهای بیشمار از لیبی که خود از سوی قدرتهای غربی و در راس آنها فرانسه، به نابودی کشیده شد.
لحظه باشکوه اولاند - به زعم خودش! - 13 سپتامبر 2013 فرارسید؛ زمانی که اعلام کرد در جنگ علیه «افراطگرایان اسلامی» به پیروزی رسیده است اما وی نیز در اعلام پیروزیاش عجولانه اقدام کرد به مانند سخنرانی «پیروزی» بوش کمی پس از تهاجم به عراق که بر عرشه یک ناو جنگی آمریکایی اعلام کرد: «ماموریت ارتش آمریکا به اتمام رسید(!)» اما نهتنها جنگ عراق به پایان نرسید بلکه جنگهای دیگر، یکی پس از دیگری در بخشهای مختلف غرب آسیا و شمال آفریقا بروز کرد.
در حالی که مشکلات اقتصادی اولاند در خانه فشارها را بر وی افزایش داده، جنگ تنها به تخریب هر چه بیشتر وجهه وی منجر خواهد شد. وی نوامبر 2014 «کمترین نمره میزان محبوبیت یک رئیسجمهور در عصر مدرن را به دست آورد»؛ تنها 12 درصد!
به نظر میرسد اولاند راه را برای نجات خود تنها در جنگ میبیند- لیبی، مالی، سوریه، عراق و... - اما مداخله هرچه بیشتر فرانسه در امور دیگر کشورها به هر بهانهای، امنیت داخلی این کشور را بیش از پیش تهدید خواهد کرد. اولاند به ظهور و سقوط جورج بوش بیندیشد تا شاید امروز در آتش جنگی دیگر گرفتار نشود تا شبهای زیبای پاریس به کابوس وقوع حملات مشابه ماه گذشته تبدیل نشود. پیروزی در جنگها مانند یک ماده مخدر است که در ابتدا سرخوشی به همراه دارد اما بتدریج به فراری مرگبار از واقعیت تبدیل میشود. اولاند اکنون خود را در مسیر تبدیل شدن به جنگسالاری میبیند که امید و آرزوی فرانسویان را برآورده میسازد. اما همانگونه که میراث دردناک بوش نشان داد، در حالی که حس وطنپرستی ناشی از سرخوشیهای زودگذر پیروزی در جنگها، یک رهبر را چند صباحی بیشتر در مسند قدرت قرار میدهد اما پیامدهای فاجعهبار این جنگها سالها احساس خواهد شد. باید دید مردم فرانسه در سالهای بعد، از اولاند چگونه یاد خواهند کرد.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.