شاهد زنده از وقایع انقلاب در قم می‌گوید؛ از «فیگارو» تا « بی‌بی‌سی»


شاهد زنده از وقایع انقلاب در قم می‌گوید؛ از «فیگارو» تا « بی‌بی‌سی»

خبرگزاری تسنیم: درباره مجاهدت‌های مردم قم‌‌ همان بس که حتی نام خیابان چهارمردان نیز به سبب مجاهدت و از جان گذشتگی مردم این محل در روزنامه فیگارو ثبت شد و حتی اسم محلات قم در سر خط اخبار بی‌بی‌سی به وفور به چشم می‌خورد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، شهر قم یکی از شهرهای اثرگذار در شکل‌گیری انقلاب اسلامی است و زمینه‌ساز انقلاب و مامن حوادث جاویدان سال‌های پیش از انقلاب بوده اما در همین شهر نیز برخی از محلات بیش‌تر از همیشه در جوش و خروش بوده‌اند خیابان چهارمردان و خیابان صفاییه از مهم‌ترین مراکز شکل‌گیری انقلاب اسلامی است.

درباره مجاهدت‌های مردم قم‌‌ همان بس که حتی نام خیابان چهارمردان نیز به سبب مجاهدت و از جان گذشتگی مردم این محل در روزنامه فیگارو ثبت شد و این روزنامه در ماه مبارک رمضان سال 1357 این گونه تیتر زد «چهارمردان قم قلب تپنده انقلاب»؛ حتی اسم محلات انقلابی شهر قم در سر خط اخبار بی‌بی‌سی در آن سال‌ها به وفور به چشم می‌خورد.

ورود به سی و هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی بهانه‌ای شد تا با یکی از فعالان زمان انقلاب به گفت‌و‌گو بنشینیم. همه مردم خیابان صفاییه می‌شناسندش و همه با نیکی و احترام از او یاد می‌کنند، اسمش حاج نصراله خاکی است.

در محله چهارمردان به دنیا آمده و در محله یخچال قاضی در همسایگی امام خمینی (ره) ساکن بوده؛ در کودکی به منزل امام خمینی (ره) رفت و آمد داشته و در نماز جماعت‌های منزل امام راحل شرکت می‌کرده است.

75 ساله است و با لهجه شیرین قمی خاطرات آن دوران را یادآوری می‌کند و هر چند دقیقه یک بار می‌گوید که ما مدیون انقلاب هستیم و باید با حمایت از رهبر انقلاب به اسلام ادای دین کنیم. پیرمرد است و گرد پیری بر چهره‌اش نشسته است اما باز مرغ ذهنش به سمت حوادث انقلاب کشیده می‌شود از خاطراتش در سال‌های 42 می‌گوید.

آن روزگار صفا و صمیمت عجیبی بود یادم می‌آید مردم اسیر زرق و برق روزگار نبودند، همدلی‌ها بیشتر بود. خوب یادم است آن روز‌ها هنوز مفهوم شهید در ادبیات کلامی ما وارد نشده بود مثلا شب‌ها می‌شنیدم که می‌گفتند در گیری‌ها دو نفر کشته شدند و فردا تشییع جنازه است.

فردا صبح همه برای تشییع جنازه می‌رفتند، زن و مرد، پیر و جوان همه با هم متحد بودند. آن روز‌ها در اطراف حرم حضرت معصومه (س) هم نمی‌شد تشییع جنازه برگزار کرد چه برسد داخل حرم. مردم همه در میدان کهنه که اسم قدیم خیابان آذر بود جمع می‌شدند، در آن محل مسجد جامع یا‌‌ همان مسجد جمعه بود که آیت الله بروجردی در آنجا نماز می‌خواند و مردم همه آنجا جمع می‌شدند. یادم می‌آید زنان با بچه‌های کوچکی که در بغل داشتند در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کرد و پیاده تا قبرستان بقیع می‌رفتند.

خوب یادم می‌آید در آن دروان ماشین‌های سنگین در اطراف کوره‌های آجر پزی دور آستان شاه سیدعلی(ع) وجود داشت و راننده التماس می‌کردند که جمعیت را به سمت شهر برگردانند اما حتی زنان حاضر نمی‌شدند با ماشین برگردند و دوباره با پیاده و در حالی که بچه‌های خردسال در آغوش داشتند به شهر می‌آمدند یادم می‌آید آن روز‌ها در اطراف بیمارستان نکویی چقدر تانک و گاردی ایستاده بود و زنان با دیدن گاردی‌ها فریاد می‌زدند «برادر ارتشی چرا برادرکشی؟».

حاج نصراله از سال 46 تا کنون در این محل مغازه دار است و درحین مصاحبه مشتری‌هایش برای خرید سرکه و آبغوره مراجعه می‌کنند برخی از آن‌ها چند دقیقه‌ای به حرف‌های ما گوش می‌دهند و دل به دل خاطرات مبارز انقلابی می‌دهند.

انقلاب و این پیروزی معجزه بود زیرا در همین قم خیلی‌ها فکر می‌کردند انقلاب پیروز نمی‌شود اما امام خمینی(ره) با قاطعیت عمل کرد و موفق شد، نظر لطف خدا و امام زمان(عج) این انقلاب را پیروز کرد. یادم می‌آید چقدر مبارزانی در آن روز‌ها زیر شکنجه‌ها شهید شدند چقدر سعیدی‌ها و غفاری‌ها جان دادند تا نهال انقلاب به ثمر نشست.

نهال انقلاب با خون شهدا آبیاری شد

گرمای کلامش پدرانه است و مهربان، کمی چشمانش را ریز می‌کند و فکر می‌کند، انگار در صندوقچه خاطراتش دنبال یکی از الماس‌های گم شده خاطرات می‌گردد. یک باره گفت: دخترم سن تو قد نمی‌دهد اما آن روز‌ها سه روایت بود می‌گفتند در ایران 40 هزار مستشار آمریکایی است بعضی‌ها می‌گفتند 50 هزار مستشار است اما بعضی هم می‌گفتند 60 هزار آمریکایی ادارات ایران اداره می‌کنند که فکر می‌کنم همین روایت سوم درست بود. یادت نیست آن روز‌ها مریض می‌شدی دکترت خارجی بود، اداره و بانک می‌رفتی رئیسش خارجی بود، مثل الآن نبود که هر کسی در خانه‌اش یک دکتر و مهندس داشته باشد مردم رعیت بودند.

همه ماجراهای انقلاب در قم را به خاطر دارد همه چیز را مو به مو تعریف می‌کند، یک باره گفت:‌‌ همان روز اول امام خمینی (ره) در فیضیه گفت من چه جوابی به این سیدی که پسرش را از پشت بام پائین انداخته‌اند بدهم پس باید همه محکم و استوار کمر‌ها را ببندید و برای حرکتی مهم آماده شوید.این ماجرایی که حاج نصرالله به آن اشاره می‌کند به زمان حمله رژیم شاه به فیضیه بر می‌گردد‌‌ همان دورانی که طلاب را به ضرب چوب و چماق گرفتند و حتی عده‌ای هم از پشت بام‌های فیضیه پایین انداختند.

وقتی که از امام خمینی (ره) حرف می‌زند استوار و محکم حرف می‌زند انگار می‌خواهد لرزش صدایش که ناشی از کهولت سنش است را پشت ابهت نام امام(ره) مخفی کند. می‌گوید:خوب یادم است آن زمان که می‌خواستند تحریم‌ها را شروع کنند امام خمینی (ره) فرمودند ما روزه می‌گیریم تحریم کنید، وقتی این کلام امام خمینی (ره) پخش خیلی از مردم روزه گرفتند ما هم سه روز با خانواده روزه گرفتیم تا تمرین صبر کنیم. امام ابهت داشت، اقتدار داشت، در لفافه هم که حرف می‌زد مردم متوجه تکلیفشان می‌شدند.

قحطی قم را دیده‌ام

پیرمرد است و لرزش دستانش طبیعی است همین طور که با دستان لرزانش در بطری‌ها عرقیجات می‌ریزد برایم از خاطراتش می‌گوید از قحطی قم از روزهای سختی که مردم سر کردند. در تاریخ ثبت شده است که در قم در زمان جنگ جهانی دوم چنان قحطی حاکم شده بود که انسان‌های زیادی از فرط گرسنگی جان داده بودند و حاج نصراله بخشی از آن‌ها را به یاد داشت، البته به وجود آمدن قحطی در قم برای ترساندن مردم و تشویق آن‌ها برای حمایت از استعمار پیر بوده است زیرا در منابع معتبر و حتی تاریخ شفاهی باقی مانده از دوران نقل شده که انگلیسی‌ها دام و آذوقه مردم را به نفع خودشان مصادره می‌کردند و در ایجاد قحطی نقش داشتند و بعد به آن‌ها القا می‌کردند که می‌توانند در از بین بردن قحطی تلاش کنند.

حاج نصراله می‌گوید: یادم است کودک بودم در زمان جنگ جهانی که ایران شده بود راه عبور نیروی نظامی و قحطی زیادی حاکم شد، زمان شاه هم ما تحریم بودیم ثروت و رفاه در دست عده‌ای بود مردم فقیر بودند رفاه مثل الان همه‌گیر نبود.

یادم می‌آید امام خمینی‌(ره) را که دستگیر کردند زنان قم همه با هم و همگام با مردان در حرم حضرت معصومه(س) تحصن کردند و شعار «یا مرگ یا خمینی» سر می‌دادند و خواهان آزادی حاج آقا روح الله بود. مردم ثابت کردند که حامی امام و انقلاب هستند، حاج آقا روح الله گفت یاران من در گهواره‌ها هستند؛ راست می‌گفت‌‌ همان کودکان در گهواره زمان انقلاب شهدای جنگ 8 ساله بودند. به اینجا که می‌رسد بغضش آب می‌شد و صدایش می‌لرزد می‌گوید در همین خیابان روزی 20 تا 30 شهید تشییع می‌شد به خدا قسم یک روز 80 شهید در این خیابان تشییع شد اما فردا دوباره صد‌ها نفر عازم جبهه می‌شد.

ما جامانده‌هایی هستیم که وظیفه سنگینی داریم اگر که مسلمان باشیم باید به آرمان‌های امام پایبند باشیم باید از رهبرمان امام خامنه‌ای حمایت کنیم ما جانمان از 6 ماهه امام حسین(ع) شیرین‌تر که نیست و باز ابر چشمانش بارانی می‌شود کمی آرام‌تر که می‌شود ادامه می‌دهد سید فقط امر کند و دستور دهد جان و مالمان را فدای انقلاب و اسلام می‌کنیم.

جراحی قلب کرده است و حرف زدن برایش سخت است اما می‌گوید سکوت در برابر خون‌هایی که ریخته شده خیانت است و باز ادامه می‌دهد: آرزو دارم که پرچم انقلاب به دست امام زمان (عج) داده شود تا دنیا آرام شود.

پیرمرد است دیگر گاهی خسته می‌شود، گاهی جواب مشتری‌هایش را می‌دهد و گاهی جواب من را. من مقلد آیت‌الله بروجردی بودم بعد از رحلت ایشان تقویمی درست شده بود که عکس افراد اعلم برای تقلید روی آن تقویم بود من هر روز به عکس‌ها نگاه می‌کردم اما می‌دیدم که حاج آقا روح‌الله ابهتی دارد عجیب، انگار نگاهت روی عکسش میخکوب می‌شود.

ابهت حاج آقا روح‌الله همه را مجذوب خود می‌کرد

من امام خمینی (ره) را می‌شناختم آن روز‌ها به ایشان حاج آقا روح‌الله می‌گفتند، من همسایه حاج آقا روح‌الله بودم زیاد ایشان را می‌دیدم؛ همه حاج آقا را دوست داشتند.

وقتی پرسیدم انقلاب چگونه شکل گرفت؟ کمی فکر کرد گفت فکر می‌کنم سال 56 بود که در روزنامه 17 دی به امام خمینی (ره) توهین شد، شب بود دیدم عده‌ای در خیابان‌ها همهمه می‌کنند که به حاج آقا روح الله توهین شده همین سبب شد تا 19 دی وسط همین چهارراه شهدا مردم با گاردی‌ها دعوا کنند گاردی‌ها هم در عین بی‌رحمی مردم را مثل برگ روی زمین می‌ریختند، بغضش را فرو می‌دهد و می‌گوید خدا لعنتشان کند مردم را اسیر کردند یادم نمی‌رود پسری 15 ساله را چطور سیاه و کبود کردند و به زور تو چهارمردان با ماشین بردند.

آن روز‌ها حاج آقا مصطفی پسر بزرگ امام را هم به شهادت رسانده بودند اما مرم جرات نداشتند حرفی بزنند، یادم نمی‌رود سه روز در مسجد اعظم برای حاج آقا مصطفی مراسم گرفته بودند اما مردم عنوان نمی‌کردند که مراسم برای چیست، بعد سه روز وقتی که اسم حاج آقا روح الله به زبان‌ها جاری شد مردم شورش کردند و قیام‌ها ادامه دار شد تا انقلاب پیروز شد.

این خیابان پر مغازه بود اما بازار‌ها بسته بود، آن سال‌ها مردم همیشه در حال سخنرانی و راهپیمایی بودند مغازه من بیش از 4 روز در هفته بود اما خدا روزی می‌رساند و کمک کرد تا انقلاب پیروز شد.

جاماندگان از کاروان شهدا وظایفشان سنگین است

چند بار در بین صحبت‌هایش گفت جاماندگان از انقلاب و جنگ وظایفشان سنگین است از شهادت برادرزاده‌اش که یاد می‌کند منقلب می‌شود، حالش دگرگون می‌شود، برادرزاده‍اش جوان بوده و برایش آرزو‌ها داشتند انگار سنگینی این داغ هنوز روی سینه‌اش مانده دیگر هق هق گریه‌اش سکوت مغازه را می‌شکند یکی دو تا از مشتریانش هم پای در و دلش می‌مانند و برای چند لحظه‌ای به حرف‌هایش گوش می‌دهند. از شهادت برادر زنش هم خاطره‌ها می‌گوید، از سختی‌های مسئولیت جاماندگان از غافله شهدا می‌گوید.

کمی آرام که می‌شود دوباره ذهنش به سمت روزهای قبل از انقلاب پر می‌کشد به آن شبی که چهار بمب دستی را در خانه نگه داشته بود، از‌‌ همان شبی که به خواست خدا بمب‌ها در خانه‌اش منفجر می‌شود اما کسی آسیب نمی‌بیند، از ترکش‌های بمب‌های دست‌سازی که در دیوار فر رفته بود از ترس بچه یک ساله‌اش در آن شب حرف می‌زند.

از حاج نصراله می‌پرسم تا حالا شده از این همه سختی‌هایی که برای انقلاب کشیده‌ای ناراحت باشی، اصلا اگر تاریخ تکرار شود دوباره برای پیروزی انقلاب قدم بر می‌داری؟ حالتش برافروخته می‌شود رگه‌های خشم در نگاهش نمایان است، صدایش می‌لرزد و محکم و مصمم می‌گوید صدبار هم که تاریخ تکرار شود مدافع انقلابم، مدافع حاج آقا روح‌الله هستم و مدافع امام خامنه‌ای می‌مانم. آن روز‌ها را ندیده‌ای که این گونه قضاوت می‌کنی، امروز در هر خانه‌ای یک دکتر و مهندس است امروز دیگه بیسوادی وجود ندارد آن روز همه رعیت بودیم، هیچ رفاه و تحصیلی وجود نداشت، آن روزها نوکر اجنبی بودیم اما امروز آقای خودمان هستیم.

کمی آرام می‌گیرد و ادامه می‌دهد شما امدادهای غیبی خدا را ندیده‌ای، طوفان طبس را درک نکرده‌ای، ندیده‌ای که بنی صدر خائن با آن‌ها هم دست بود برای همین این طور حرف می‌زنی. شما اهل قلم هستید مسئولید به نسل امروز بفهمانید که انقلاب راحت به دست نیامده همه مسئولیم مسئول... نم باران فضای شهر را عطرآگین کرده است، خاطرات 57 و صدای شعارهای الله اکبر، صدای شلیک گلوله‌ گاردی‌ها، صدای قدم‌های استوار زنان و مردان در کوچه پس کوچه‌های صفائیه و خیابان شهدا هنوز پس از سی و هفت سال از قم، از قلب تپنده انقلاب به گوش می‌رسد.

گزارش از زهرا رئیسی

انتهای پیام/ ب

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران