شهید رحیمی: دوست دارم در جایی به شهادت برسم که جز خدا نالههایم را نشنود
خبرگزاری تسنیم:۲۲ اسفندماه روز تشکیل بنیاد شهید و امور ایثارگران به فرمان امام خمینی (ره) و روز بزرگداشت شهدا است به همین منظور زندگینامه و وصیتنامههای سرداران و شهدای خراسان جنوبی منتشر میشود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بیرجند، شهید سید احمد رحیمی فرزند سید محمد رضا در سوم فروردین 1338 در خانوادهای متدین، آگاه و هوشمند در شهر بیرجند پا به عرصه وجود نهاد در آغاز کودکی روانه مکتب خانه شد و قرآن را فرا گرفت.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نزاری، راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مطهری و دبیرستان را در دبیرستان طالقانی بیرجند به اتمام رساند و در سال 1356 پس از شرکت در آزمون سراسری در دانشکده پزشکی تهران پذیرفته شد و مشغول تحصیل شد.
همسر شهید رحیمی میگوید: مراسم ازدواجمان در مسجد صاحب الزمان بیرجند برگزار شد و محفلی صمیمی و بیتکلف. درست همان ساده زیستی که احمد طالبش بود. وقتی در کنارم مینشست تا خطبه عقد جاری شود، کت دامادی به تن نداشت. علت را جویا شدم. آهسته گفت: توضیحش مفصل است باشد برای بعد!
چند روز پس از مراسم برایم توضیح داد: آن شب یکی از برادران پاسدار به دیدنم آمد. سر صحبت که باز شد متوجه شدم او هم قرار است همزمان با من ازدواجش را جشن بگیرد. اما لباس دامادی ندارد. ترجیح دادم کتم را به او هدیه کنم. او ابتدا قبول نمیکرد ولی با اصرارم پذیرفت.
این مسأله تنها در همان روز اتفاق نیفتاد. وقتی میخواستیم زندگی مشترکمان را آغاز کنیم با دیدن فرش دستباف در جهیزیهام از پدرم خواست تا فرش را بردارند و بجایش موکت بدهند. پدرم در پاسخ به احمد گفت: من فرش را میدهم بعد هر کاری خواستید خودتان بکنید.
این شهید بزرگوار همیشه عادت داشت در خلوت با خدا راز و نیاز میکرد؛ به طوری که یادم میآید، روزی بود که ایشان به سپاه رفتند و شب دیر وقت شده بود و هنوز به خانه برنگشته بود و ما نگران شده بودیم، نیمههای شب بود که فهمیدم کسی پشت بام است و گریه میکند. وقتی به آنجا رفتم، دیدم ایشان به دعا مشغولند و به ایشان گفتم: چرا به خانه نمیآئید؟ و ایشان با حالت خاصی به من گفتند: که فردا باید 13 شهید را به مزار شهدا ببریم و من غبطه میخورم که مگر از من چه گناهی سرزده که جزء اینها نیستم و ایشان تا صبح مشغول دعا و نیایش بودند.
در زمستان 1361 به همراه خانواده به خوزستان هجرت کرد تا در جبهه حضوری مداوم داشته باشد در اواخر همان سال بر اثر اصابت ترکش مجروح شد و مدتی بستری گردید پس از آن در عملیات والفجر1 در 24 فروردین ماه سال 61 حماسه ای پایدار از خود به یادگارگذاشت و در هنگام حمل مصدومان و شهدا بار دیگر مجروح شد اما در همان حال اسلحه آر. پی. جی یکی از رزمندگان را بر دوش نهاد و بر بلندای خاکریز ایستاد و چندین تانک دشمن را منهدم کرد با اصابت گلوله های تانک هنگام اذان ظهر، جبهه شرهانی شاهد عروج پرستویی بود که جام وصل را سرکشید، پیکر مطهرش پس از 25 روزدر بوستان شهدای بیرجند آرمید.
گوشههایی از وصیت نامه این شهید بزرگوار که این زمزمه به یادماندنی از او محقق گشت که میگفت:
«دوست دارم در جایی به شهادت برسم که هیچکس مرا نشناسد و احمد صدایم نزنند و کسی جز خدا نالههایم را نشنود.»
«خدایا تو چه کردی با عاشقانت که سر از پا نمیشناسند و هر لحظه برای وصل به تو سخت بیتابند. این چه عشقی است در قلبهای این عزیزان که تنها به رضای تو دل بستهاند.»
«خداوندا! سپاس بیمنتها تو را که این تنها آرزوی آنها را بر قلبهای مالامال از عشق به امام حسینشان نگذاشتی و با ریختن خونشان مظلومیت و حقانیِت ایشان را به اثبات رساندی و آنها را به دیار خویش خواندی.»
«بدانید هیچ کس نمیتواند ما را بسازد الا اینکه خودمان خود را بسازیم. ما موظف هستیم که برای ساختن خودمان حرکت کنیم کسی نمیآید دست ما را بگیرد و به جلو ببرد، بلکه این خودمان هستیم که باید گامی به جلو برویم. گامی به پیش در شناخت رذایل خود، گامی به پیش در شناخت ضعفهای خود، گامی به پیش جهت جذب نیروهای دیگر و گامی به پیش در جهت ایجاد این شعله و سوزش الهی در درون خود که انسان از هدایت دیگران و کمک دیگران و از رشد دیگران احساس آرامش میکند.»
«اگر دیدید میان شما و آنهایی که شهیدان با آنها پیوند داشتهاند رابطهای است عاشقانه، بدانید که شما درمسیر شهیدانید واگر میان شما و آنهایی که شهیدان با آنها پیوند داشتهاند فاصلهای است و دافعهای است بدانید که شما با شهیدان فاصله دارید. خط فکری عبارت است از: اعتقاد به ولایت فقیه و تسلیم محض بودن در مقابل ولی فقیه، اعتقاد به اینکه پرچمدار انقلاب اسلامی روحانیت مبارز شیعه میباشد و ضربه و صدمه به روحانیت، ضربه و صدمه به اسلام است.»
انتهای پیام/ ر