نامه رهبری و فرصتهای موج سوم
خبرگزاری تسنیم: دعوت رهبری از جوانان برای شناخت بیواسطه از حقیقت اسلام، در مورد کلیات و اصول مسلمه اسلام است؛ یعنی دسته اول معارف. اگر جوانان به قرآن مراجعه کنند، همین که این اصول قرآنی را بشناسند، به سمت مراجعه به کارشناس و تفاسیر هدایت خواهند شد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،به نقل از ماهنامه عصر اندیشه متن زیر یادداشتی است از آیتالله محسن اراکی درباره نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان غرب که در ادامه می خوانید:
فصل اول: دین در غرب
دین کلیسایی در قرون وسطی
برای فهم مضامین دینی و استنادات تاریخی نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی باید به روایت وضع دین در تاریخ غرب بپردازیم. از دوران قرون وسطی تا دوران معاصر، دین در اروپا سه مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول، مرحله دین کلیسایی قرون وسطایی است که در آن دوران، دین حرف اول را در جامعه اروپا میزد و قدرت در اختیار کلیسا بود. کلیسا سرنوشت جوامع را در دست داشت. مشکلاتی که در اروپای قرون وسطی در اثر قدرت گرفتن کلیسا بهوجود آمد، ناشی از انحراف کلیسا از مسیر تعالیم حقیقی حضرت مسیح بود. همیشه تحریف ادیان به پیدایش یک دین مسخ شده منجر میگردیده است که البته دین تحریف شده اگر از بیدینی بدتر نباشد، بهتر نیست. مشکلاتی که در قرون وسطی برای بشریت و در نتیجه حاکمیت کلیسا بهوجود آمد، ناشی از حاکمیت دین نبود، بلکه ناشی از حاکمیت دین تحریف شده بود. متاسفانه غربیان در دوران رنسانس این اشتباه بزرگ را مرتکب شدند و تلاش کردند در تمام جامعه بشر، دین را مساوی با دین تحریف شده دوران قرون وسطی معرفی کنند و تاکنون نیز به این اشتباه ادامه دادهاند. اگر نوشتههای افرادی مانند نیچه و راسل را بخوانید، مخصوصاً کتابهای «چرا مسیحی نیستم؟» و کتاب «علم و مذهب» اثر راسل، به این نتیجه میرسید که آنها مذهب را کاملاً مساوی با دین کلیسایی تحریف شده قرون وسطی تلقی میکنند و بر این اساس در مورد همه ادیان با همان معیار قضاوت میکنند.
رنسانس و شورش عمومی علیه دین
مرحله دوم، مرحله شورش علیه دین کلیسایی بود؛ یعنی همان دوران رنسانس که دوران شورش عمومی علیه دین کلیسایی بود. در این دوران دین کلیسایی بهعنوان عامل عقبماندگی اروپا معرفی شد و مورد هجمه سراسری قرار گرفت و عموم روشنفکران غرب با موضعگیری ستیزجویانه با دین روبهرو شدند. متاسفانه با توجه به اینکه دین را مساوی با دین کلیسایی تحریف شده قرون وسطایی میدانستند، این روحیه ستیزگرایانه آنها نسبت به همه جریانهای دینی تعمیم پیدا کرد. در این دوران که دوران ستیزه با دین بود، «سکولاریزم» بهعنوان راه نجات بشر معرفی و با چهرههای مختلفی در کشورهای مختلف اروپایی ارائه شد. در آلمان به یک شکل، در انگلیس، فرانسه، آمریکا و... نیز همینطور، اما همه این جریانها در نگاه سکولاریستی به زندگی، ستیز با دین، تلاش برای منزوی ساختن دین در عرصه زندگی مقصر دانستن دین در مشکلات بشر با هم مشترک بودند. یکی از جریانهای سکولار، کمونیسم بود که بهوسیله «کارل مارکس» و «انگلز» پایهگذاری شد که در حقیقت یکی از نمادهای سکولاریزم غرب بود. در این دوران تلاش بر این شد که از دین تعریفی ارائه شود که یک رابطه باطنی بین انسان و خدا را القا کند و به دین اجازه ورود به هیچ حوزهای از حوزههای دنیوی و زندگی انسان در دنیا داده نشود و تنها حوزه دخالت دین، جهان آخرت و آن رابطه بین انسان و خدا باشد. در این معنا دین نهتنها نمود اجتماعی ندارد، بلکه در رفتارهای فرد نیز نمودی ندارد. فقط بهعنوان یک عامل آرامش روانی به دین نگاه میشد و همین عامل آرامش روانی در تعریفی که در مارکسیسم پیدا کرد، بهعنوان افیون جامعه شناخته شد. یعنی بهدلیل اینکه از دین بهعنوان عامل آرامش باطنی تعبیر شده بود، در ادبیات مارکسیستی به افیون ملتها تبدیل شد که تنها نقش آن آرام کردن و خواب کردن ملتهاست. در این تعریف دین میتواند یک ابزار باشد که مثلاً در سیاست بحران ناشی از اتخاذ سیاستهای غلط را با عامل آرامش بخش درونی حل کند. استفادههای ابزاری گوناگونی از این شکل از دین انجام میشد. سیاستهای اروپائیان نیز در مراحل مختلف از دین چنین استفاده ابزاری داشتهاند.
ناکامیهای سکولاریستی، رجعت به دین
از نیمههای دوم قرن بیستم و بالاخص پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران مرحله سوم دین در غرب آغاز شد. در این دوران نوعی رجعت به دین در سرتاسر جهان انجام گرفت. عامل اصلی این رجعت، ناکامیهایی بود که جامعه غرب از ساختار سکولاریستی دچار آنها شده بود. در آغاز رنسانس سکولاریسم بهعنوان بهشتی برای جامعه بشر معرفی میشد و وعده یک بهشت دنیایی را داده بود، اما به تدریج و مخصوصاً پس از جنگ دوم جهانی و سلطه پیدا کردن آمریکا بر دنیا، چهره وارونه سکولاریسم نمایان شد. اولین نتیجه حاکمیت سکولاریسم در غرب، از بین رفتن معیارهای اخلاقی بود. اخلاق در جامعه بشری بهتدریج رو به انزوا گذاشت و نتیجه از بین رفتن معیارهای اخلاقی نیز بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی متعددی بود. در عرصه اقتصاد غرب در نتیجه حاکمیت نظام سرمایهداری دچار بحران گستردهای شد. در عرصه سیاست، استعمار در جهان بهعنوان چهره زشت کشورهای غربی خود را نشان داد و دولتهای غربی مجبور شدند از مستعمرات خود عقبنشینی کنند. در عرصه فرهنگ، خانوادهها از هم متلاشی شدند. بحران جوانهای سرکش و ستیزهجو در غرب نمایان شد. بحران وضعیت زن آشکار گردید، همان زنی که سکولاریسم غربی در زمان رنسانس خود را بهعنوان منجی او معرفی کرده بود، اما مشخص شد که نهتنها منجی زن نیست، بلکه زنان غربی را با اشکلات بسیاری مواجه کرد. تنهایی زن و استفاده ابزاری از زن نمونههای آن هستند. در نتیجه متلاشی شدن بنیاد خانواده در غرب، زن تنها و بدون حامی ماند.
«تحرکات فمینیستی» نیز از جمله دلایل انزوای زن بود. در نتیجه گرایشهای فمینیستی هم بنیاد خانواده متلاشی شد و هم زن تنها ماند. یعنی رابطه میان زن و مرد در اثر کنار رفتن دین و اخلاق به رابطه نامشروع و بدون خانواده تبدیل شد. نتیجه این روابط بدون خانواده، زن به دلیل وابستگی به بچههایش تنها ماند، مجبور شد فرزند خردسال خود را سرپرستی کند و نمیتوانست فرزند را از خود جدا کند. از طرفی کودک، مخصوصاً اگر پسر بود، چون در خانواده تربیت نمیشد، در اثر عوامل محیطی به جوانی خشن تبدیل میشد که در کنار زن رشد میکرد و توقعات زیادی داشت. بههمین دلیل مساله ستیز میان مادران و جوانان، مخصوصاً پسران، یک بحران گسترده در جامعه غربی بهوجود آورد که البته آنها سعی میکنند این بحران را پنهان کنند، اما کسی که با متن جامعه غربی آشنا باشد متوجه میشود که این یکی از سختترین بحرانهای غرب است. مثلاً قتل مادران توسط جوانان ستیزهجو یکی از شایعترین حوادث جهان غرب است.
عصر پیروزی اسلام ناب
بهتدریج جامعه غربی به این نتیجه رسید که بهشت ادعایی سکولاریسم، تحقق پیدا نکرده است. بههمین دلیل خلاء دینداری در جامعه غرب احساس شد و رجعت بهسوی دین آغاز گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی، نقش دین بهعنوان نقش اول در عرصه مدیریت جامعه مطرح شد. پیروزی انقلاب اسلامی علیه حاکمیت جهانی سکولاریسم بود، زیرا آمریکا و اروپا که بر جهان دوران انقلاب حاکم بودند، از تفکر سکولاریسم پیروی میکردند. این پیروزی، بهمعنی پیروزی جبهه دین بر جبهه سکولاریسم بود. هرکس به این نتیجه نرسد، مطالعه دقیقی از ریشههای انقلاب نداشته است. منتها این دین، دین کلیسایی نبود. یکی از خصوصیتهای دینی که امام خمینی(ره) معرفی کرد، ناب بودن آن بود؛ یعنی اسلام نابی که نهتنها ضد سکولاریسم است، بلکه با تدین تحریف شده نیز ضدیت دارد. یعنی جریان تدین تحریف شده و جریان سکولاریسم، دو جبههای بودند که با انقلاب سر جنگ داشتند.
بههمین دلیل دین جدیدی در دوران قیام امام به دنیا آمد. مقام معظم رهبری در پیام به جوانان اروپا و آمریکا قصد دارند نظر جوانان را به این ایده متوجه کنند که اسلام معرفی شده توسط انقلاب و امام، با دینی که در ذهن آنهاست و بهوسیله دستگاههای تبلیغاتی سکولاریسم به آنها القا شده متفاوت است. این یکی از رسالتهای این پیام است که به جوانان بگوید تعریفی را که رسانههای شما از دین دادهاند کنار بگذارید، زیرا این تعریف، همان دین تحریف شده کلیسایی است با همان بحرانهای خاص خودش که این بحرانها را اسلام نیز در دوران حکومت امویان و عباسیان داشته است؛ یعنی حاکمیت شاهان. حکومت شاهان در دورههای اسلامی همان مشکلاتی را ایجاد کرد که حاکمیت کلیسا بر جهان غرب بهوجود آورد. در آنجا نیز حاکمیت شاهان کلیسایی بود. این دین تحریف شده در جهان اسلام نیز شاهانی را بر جامعه اسلامی حاکم کرد و انقلاب ایران، قیامی بود علیه جریان دینگریزی و جریان دینگرایی تحریف شده و این نبرد همچنان ادامه دارد و انقلاب بهعنوان یک جریان عظیم بشری با این دو جبهه درگیر است. ما معتقدیم که انقلاب در این نبرد در حال پیروزی است. همین استقرار نظام اسلامی و صدور انقلاب که امروز قابل رویت است، گام بلندی در جهت این پیروزی بود. این جبهه نبرد همچنان ادامه خواهد داشت و پیروزی برای اسلام ناب قطعی است.
فصل دوم: رهبری معنوی در جهان امروز
فرصتهای موج سوم
جریان انقلاب اسلامی در کشورهای غربی نیز سر برآورده است. یعنی بهتشخیص مقام معظم رهبری یک جریان سوم جدیدی در جهان ایجاد شده که عمدتاً توسط قشر جوان اروپا و آمریکا رهبری میشود. یعنی این قشر جوان است که این جریان سوم را امروز مدیریت میکند. به همین دلیل در این پیام، جوانان مورد خطاب رهبر انقلاب قرار گرفتهاند، زیرا آنها در پی جریان دینی نوینی هستند که این جریان هم مبرای از معایب دین کلیسایی تحریف شده باشد و هم دین زندگی باشد. بنابراین این جریان جدید نه با سکولاریسم سازگاری دارد و نه با دین کلیسایی. مدیریت جریان پیشرفت جریان سوم دینی توسط جوانان به یک رهبری معنوی نیاز خواهد داشت. رهبر انقلاب با نوشتن این نامه، حوزه نفوذ خود را از یک رهبر مخصوص به یک ملت گسترش داده و به رهبری معنوی و عام تبدیل شدند.
ما کسی را الزام نمیکنیم که در بُعد سیاسی از رهبر ما پیروی کند. حتی نظریه ما این نیست که دولتهای دیگر، سیستمهای سیاسی خود را کنار بگذارند و از ملت ایران پیروی کنند. اما امکان هماهنگی در عرصه سیاست وجود دارد. رهبر انقلاب بهعنوان یک فقیه کارآشنا، امروز همترازی ندارد. فقط میگوییم که کشورها باید مبتنی بر آرای مردم بوده و رژیمهای سیاسی باید ارزشهای الهی را که معمولاً با ارزشهای انسانی تطابق دارند، رعایت کنند. اگر بخواهیم مرجعی برای معرفی این ارزشهای الهی پیدا کنند، یکی از برترین مراجع، «اسلام ناب» است، اسلامی که رهبر انقلاب برترین مفسر آن بهشمار میروند.
آیا به فقیه نیازی نیست؟
باید بدانیم دعوت معظم رهبری از جوانان غرب برای «شناخت بیواسطه از اسلام» به چه معناست؟ آیا به معنی شناخت بدون نیاز به فقیه است؟ آیا جوانان غربی میتوانند با رجوع مستقیم به قرآن، چیزی از قرآن درک کنند؟ در پاسخ باید گفت که در قرآن دو دسته مفهوم وجود دارد. یک دسته از معارف قرآن که در عرف فقهی با نام معارف یقینی، ضروری و بدیهی شناخته میشوند، ضروریات و بدیهیات دین هستند. فقهای ما معتقدند در شناخت این بدیهیات اصلاً نیازی به تقلید نیست. یعنی کسی در ضروریات دین تقلید نمیکند. همه مکلف هستند که این بدیهیات را مستقیم از قرآن بگیرند، زیرا ضروری و بدیهی هستند و نیازی بهواسطه کارشناس ندارند.
دسته دوم معارف قرآنی، مفاهیم تفصیلی هستند. اینها جزئیات معارف دینی هستند که نیاز به متخصص و کارشناس دارند. دعوت مقام معظم رهبری از جوانان برای شناخت مستقیم و بیواسطه از حقیقت اسلام، در مورد کلیات و اصول مسلمه اسلام است؛ یعنی دسته اول معارف. اگر جوانان به قرآن مراجعه کنند، همین که این کلیات برتر و اصول روشن قرآنی را بشناسند، به سمت مراجعه به کارشناس در شناخت جزئیات و تفاسیر هدایت خواهند شد. حال این بدیهیات چیست؟ یک نمونه، اندیشه پادشاهی خدا و حکومت برتر خدای متعال بر جهان و انسان است. اینکه خدا حاکم و فرمانرواست، این دیگر احتیاج به اجتهاد ندارد. کسی که مستقیماً به قرآن رجوع کند و آیات را ببیند میتواند این مفهوم را دریافت کند. همچنین در مییابد که این حاکم، شریک ندارد. این هم نیاز به کارشناس ندارد. اینها بدیهیات قرآن است که نمونههای دیگر نیز دارد. دیدن این آیات به انسان میفهماند که در مدیریت جامعه فرمان چه کسی باید حاکم باشد. حال اینکه فرمان خدا چیست و جزئیات این فرمان کدام است، نیاز به مراجعه به کارشناس دارد.
قرآن میفرماید که این زندگی، زندگی موقت و فانی است و خدای متعال بشر را برای یک زندگی جاودانه آفریده است. میگوید به شیطانی که شما را در دام این زندگی موقت میاندازد دل نبندید. یا مثلاً خدا بشر را به عدل دعوت میکند. حال اینکه این عدل چیست، نیاز به کارشناس دارد. اینها منظور مقام معظم رهبری بوده است که خطاب به جوانان خود ما نیز میباشد. جوانان مسلمان نیز میتوانند در این کلیات روشن به خود قرآن رجوع کنند. وقتی جوان غرب به این شکل به قرآن مراجعه کند میفهمد که چه دسیسهای توسط نظامهای جهان غرب و نظامهای سرمایهدار به غربیها تحمیل شده است. این نظامها اول تلاش کردهاند که خدا را از فرمانروایی حذف کنند. دوم گفتند که سرمایه و پول همه زندگی و موجودیت انسان را تشکیل میدهد. بر این مبنا، زندگی چیزی غیر از این چند روزه دنیا نیست. اگر جوان به قرآن مراجعه کند، میبیند که این یک اصل غلط است که سکولاریسم به او تحمیل کرده است. یک مساله دیگر که با رجوع به قرآن مشخص میشود، خدمتی است که انبیا به بشر کردهاند و هرچه معنویت در جامعه بشری کنونی، حتی بسیار کم وجود دارد، در نتیجه پرورش انبیاست و متوجه میشود که جامعه کنونی غرب بهوسیله رهبرانش تلاش میکند که از این تعالیم دور شود.
در این جریان رسالت فیلسوفان و متفکران اول توجه دادن به همین اصول بدیهی و کلی است، زیرا در نتیجه تحریفها و تبلیغات جهتدار، حتی این اصول کلی گاهی به گوش نسل جوان نمیرسد یا اگر رسیده، ناقص بوده است. دوم توجه دادن به رسالت و نقش انبیا در تاریخ بشر است. یکی از کارهایی که سرمایهداری امروزی انجام میدهد، دور کردن نسل جوان از انبیا است. اینکه میبینید به حضرت رسول و سایر انبیاء الهی توهین میشود و بر این کار اصرار دارند برای این است که نسل جوان را از انبیا دور کنند. انبیایی که هر خیر و نیکی در جامعه امروز بشر مدیون آنهاست. آنها به مردم تقوا، راستگویی و ایثار آموزش دادند. چه کسی بیشتر از رسول اکرم و خاندان ایشان، سختیها را تحمل کردهاند تا بشر در آسایش به سر ببرد. گرسنگیها، فشار طاغوت، کشته شدنها و... همگی برای این بود که بشر به سعادت برسد. هیچکدام از اصناف بشری به این اندازه برای سعادت انسان قربانی نداده است. باید همین مسائل را به جوان غربی نشان دهیم. گاهی با زبان علم و منطق و گاهی با زبان هنر و ادبیات.
منبع:ماهنامه عصر اندیشه
انتهای پیام/