اتفاق بزرگ «ماه عسل»؛ موج تغییر در رسانه‌‌ها به تلویزیون رسید

خبرگزاری تسنیم: بیست و ششمین قسمت از برنامه ماه عسل با موضوع مهاجرت و میهمانان ویژه افغانستانی در بیست و ششمین روز از ماه مبارک رمضان با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، موج تغییر نگاه رسانه‌ای به مساله مهاجرین افغانستانی، سرانجام به یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های حال حاضر تلویزیون ایران رسید.

از ماه‌های گذشته تغییر عمده‌ای در نگاه برخی از رسانه‌های ایرانی به مساله مهاجرین افغانستانی مشاهده می‌شود، اتفاق خوش‌یمنی که سرانجام پس از سال‌ها، موجب شده است که برخی از رسانه‌ها مقابل تصور جعلی و منحرفانه رسانه‌های ایرانی از مهاجرین افغانستانی بایستند.تا سالهای سال، این اقلیت پرشمار ساکن ایرانی، یا در رسانه‌ها غایب بودند و یا تصویری غیرواقعی و تحقیرآمیز از آنها ارائه می‌شود.اما اتفاقات خوش‌بینانه ماه‌های اخیر، ظاهرا نشان می‌دهد که وارد دوران جدیدی شده‌ایم.

دیشب در ساعات پیش از افطار، حضور چند مهاجر افغانستانی در برنامه پربیننده‌ «ماه عسل»، برگ برنده جدیدی برای تلویزیون ایران بود.

3 خانواده افغانستانی در برنامه ماه عسل حضور یافتند که دلیل مشترک مهاجرت آنان جنگ و نا امنی در کشور افغانستان است.

محمدکاظم کاظمی شاعر مشهور افغانستانی که با همسرش زینب بیات، فعال رسانه‌ای و فرهنگی در برنامه ماه عسل حضور داشت از اینکه در این برنامه دعوت شده و فرصتی برای دیده شدن به مردم افغانستان داده شده است، ابراز خوشحالی و تشکر کرد و درباره زندگی خود گفت: سال 63 به ایران آمدم و اکنون 31 سال است که در ایران زندگی می‌کنم و در ایران هم ازدواج کردم.

وی دلیل اصلی مهاجرت به ایران را جنگ دانست و گفت: هر جوانی که فارغ التحصیل می‌شد باید به سربازی می رفت و برای کمونیست‌ها علیه مجاهدین مبارزه می‌کرد و این کار برای ما که روحیه ضد کمونیستی داشتیم دشوار بود در مقابل مجاهدین بایستیم. هر کسی برحسب علاقه مندی‌هایی که داشت به کشوری مهاجرت کرد و من هم ایران را انتخاب کردم.

این مهاجر افغانستانی اظهار می‌کند: کشور افغانستان و ایران اشتراکات زیادی دارند که یکی از مهمترین  آنان‌ها زبان و اشتراک های فرهنگی است. هنگامی که من می‌خواستم مهاجرت کنم، گزینه اولم ایران بود و هرگز برای مهاجرت به کشور ایران احساس بیگانگی نمی‌کردم.

همسر آقای کاظمی نیز درباره علت مهاجرتش می گوید: بنده متولد افغانستان هستم در سال 61 به ایران مهاجرت کردم هنگامی که شش یا هفت سالم بود تجاوز روسیه به افغانستان آغاز شد و نگرانی و ترسی که پدر و مادرم داشتند ناگزیر شدیم به سمتی برویم که امنیت وجود داشته باشد، پدرم چون عاشق امام رضا (ع) و اهل بیت بود مشهد را انتخاب کرد.

آقای کاظمی در پاسخ به پرسش احسان علیخانی مبنی بر اینکه اگر شرایط افغانستان فراهم شود حاضرید به کشور خود بازگردید، اظهار کرد: ما همیشه علاقه‌مند به بازگشت هستیم، شرایط و زیرساخت‌های افغانستان همه نابود شده است و اکنون نیز شرایطی فراهم نشده تا ما بازگردیم اما همیشه علاقه‌مند به بازگشت بوده‌ام و باید یک واقعیت عینی را در نظر بگیریم که در افغانستان ناامنی تداوم دارد و اکنون وضعیت اقتصادی نامناسبی که در ایران می‌بینیم چندین برابر در افغانستان بدتر است و فاصله طبقاتی میان فقیر و غنی بیداد می‌کند. برخی از فرزندان ما در ایران به دنیا آمده‌اند و کشور افغانستان را تاکنون ندیده‌اند و از لحاظ اجتماعی خود را ایرانی می‌دانند و جامعه ایران را پذیرفته‌اند و احساس علاقه نسبت به ایران پیدا کرده‌اند.

کاظمی درباره تحصیل فرزندان افغانستانی در ایران نیز اظهار کرد: تحصیل در کشور ایران بستگی به مدارک اقامتی دارد و من برای تحصیل فرزندانم با مشکلی روبرو نشده ام، البته خیلی‌ها از این مشکلات دارند. اما خوشبختانه اخیرا از سوی مقام معظم رهبری دستوری برای تحصیل همه دانش آموزان افغانستانی،‌چه با مدرک و چه بدون مدرک صادر شده است که امیدوارم این دستور به ثمر بنشیند، چرا که همه‌مان می‌دانیم که کودک مقصر این مهاجرت و ناامنی کشورش نیست.

احسان علیخانی در این بین اظهار می کند: هموطنان ما نیز در جاهای مختلف دنیا مهاجر هستند و ما به انان تعصب زیادی داریم اگر با یک هموطن ما در یک کشور بیگانه برخورد بدی شود به شدت ناراحت می شویم و ما مردمی هستیم که مهمان نوازیم اما گاهی این مسئله را فراموش می کنیم ولی شنیدن عمق فاجعه ناامنی و کشتار در افغانستان از زبان یکی از میهمانان برنامه دل همه هموطنان را بی تاب می کند و امکان ندارد همزاد پنداری نکنیم اما یک سری اخبار و حوادث در طول تاریخ مهاجرت افغانستانی ها به ایران برجسته شده است که برخی از مهاجران افغانستانی جرم های وحشتناکی را مرتکب شده اند و ممکن است یک اجماع برای ناراحتی در بین برخی ایجاد شده باشد البته عقل سلیم حکم می کند هر جایی و در هر اقلیتی کسی می تواند مرتکب اشتباهی شود و نباید آن را نسبت به همه تعمیم دهند.

کاظمی پیرو صحبت های علیخانی اظهار می کند:شما یک صفحه سفید را در نظر بگیرد، وقتی یک نقطه سیاه روی آن دیده شود تمرکز روی آن می‌رود.در مورد وضعیت مهاجرین هم همین‌طور هرچند هم نقطه های سفید وجود داشته باشد تمرکز بر آن نقطه سیاه است اما اکنون اتفاق خوبی در جامعه مهاجران افغانستانی در حال روی دادن است که قابلیت های مختلف فرهنگی، ادبی، علمی و قرآنی خود را دارند که نشان می دهند و در رسانه های ایران نیز منعکس می شود، این خیلی خوشایند است که یک رسانه 60 الی 70 پرونده مثبت که قابلیت توانمندی های مردم افغانستان را انعکاس می دهد قابل تقدیر است و همین حضور ما در برنامه ماه عسل نیز یک اتفاق خوب است.

اشاره کاظمی به پرونده «جان ایران، جان افغانستان» خبرگزاری تسنیم است.

این شاعر افغانستانی در ادامه نیز در پاسخ به پرسش احسان علیخانی مبنی بر اینکه هنگامی که یک هموطن  شما جرمی مرتکب می شد چه احساسی داشت، می‌گوید: احساس تلخی بود که شاید شما تجربه نکنید، هنگامی که یک اتفاق بد رخ می دهد لکه سیاهی است که دامن مهاجرین را می گیرد اما اکنون هنگامی که مهاجرین افغانستانی نقاط مثبت شان برجسته می شود مشارکت، همکاری و علاقه مندی ها نیز بیشتر می شود.

همسر آقای کاظمی نیز با ذکر خاطره ای از ارتباط مردم ایران و افغانستان می گوید: دانش آموزان افغانستانی زیادی در ایران در کلاس های مختلف تحصیل می کنند که با رفتارهای مختلف روبرو شده اند، معلم دخترم مریم یک روز به او می گوید در درس جغرافیا باید درباره کشور افغانستان توضیح دهی و مریم چون تو یک افغان هستی می توانی یک روز در کلاس نقش معلم را ایفا کنی و این حرکت بسیار باعث خوشحالی فرزندم شده بود چرا که آمد در خانه و نقشه افغانستان را باز کرد و پس از آن برای دانش آموزان در مدرسه توضیح داد.

احسان علیخانی خطاب به همسر آقای کاظمی می گوید: مردم ما را چه شکلی دیده اید؟

وی مکث کوتاهی می‌کند و اظهار می کند: خوبی دیدم، خاطره‌های خوبی از مردم ایران دارم و اتفاق های قشنگ زیادی نیز افتاده است امیدوارم این اتفاق ها بیشتر شود.

یکی از میهمانان برنامه «ماه‌عسل» خانم معلمی است که روزگاری در افغانستان به امر تحصیل بی‌سرپرست‌ها و کودکان نیازمند مشغول بوده است، اما حالا پنج سال است به ایران آمده است و به کار در خانه‌ها مشغول است.او درباره زندگی‌اش می‌گوید: همسرم کارگر ساختمان است و ما 4 فرزند داریم. گاهی اوقات کار نظافت منازل را در ایران انجام می‌دهم اما در افغانستان معلم بودم و در مدرسه به کسانی که بی‌سرپرست بودند درس می‌دادم.

این خانم معلم که رشته تاریخ خوانده است، ادامه می‌دهد: یک روز در مدرسه‌ای که تدریس می‌کردم بمب گذاشتند و دانش آموزان، معلمان و مدیران همه کشته و تکه تکه شدند.

وی می‌گوید: طالبان اجازه درس خواندن به دختران نمی‌داد. به همین دلیل در خانه کلاس سوادآموزی داشتم و دخترانی که نمی‌توانستند به مدرسه بروند را در خانه آموزش می‌دادم.

این معلم افغان، با بیان اینکه هیچ خانواده ای در افغانستان نداریم که شهیدی نداشته باشند، اظهار می‌کند: برادرم، برادرزاده‌ام، پسرعمویم، برادرشوهر و مادرشوهرم طی بمب گذاری در افغانستان شهید شده‌اند.

این خانم علت موج مهاجرت را جنگ و ناامنی می‌داند و می‌گوید: در افغانستان خانه و همه امکانات داشتیم همسرم کارمند وزارت زراعت افغانستان بود و اکنون در ایران کارگر ساختمان است.

نکته جالب این قسمت از برنامه حاضر نشدن همسر خانم معلم افغانستانی در برنامهبود. اتفاقی که به دلیل سر کار بودن او رخ داد و نشانی از چیزی بود که همه مردم ایران به آن اذعان دارند: تعهد بالای کارگران شریف افغانستانی

احسان علیخانی خطاب به بینندگان می گوید که همسر ایشان تعهد بسیار زیادی نسبت به کار خود دارد، به طوری که نتوانست در برنامه ما حاضر شود.

پس از صحبت‌های علیخانی بود که تصاویری از لحظاتِ کار و تلاشِ این زن و شوهرِ افغانستانی و البته پر تلاش پخش شد. شوهر در حالِ کارگری و زن در حالِ درس دادن به دانش‌آموزانش.

در این تصاویر، سیمینتا یکی از دانش آموزان افغانستانی است که می‌گوید: من در افغانستان به دنیا آمدم اما در ایران زندگی می‌کنم و دوست دارم در کشور خودم باشم.

یکی دیگر از دانش آموزان می‌گوید: من کشور ایران را دوست دارم، دوست دارم در اینجا زندگی کنم، پدر و مادرم درباره کشور افغانستان به من چیزی نگفته‌اند.

در بخش دیگری از این تصاویر مردی که کارگر ساختمان است، می گوید: 5 سال است به ایران آمده ام در افغانستان کارمند وزارت زراعت بوده اما دلم برای کشورم تنگ شده اما به دلیل بدبختی و جنگ که در کشورم وجود دارد نمی توانیم بازگردیم، آرزو دارم بچه هایمان درس بخوانند و به جایی برسند چرا با کارگری چیزی درست نمی‌شود.

احسان علیخانی پس از پخش تصاویر می‌گوید: یک نکته ساده بگویم شاید خیلی از مواقع ما باعث شما افغانستانی‌ها شده‌ایم حتی با یک خطابی که کرده‌ایم و ملیت شما را افغانی که واحد پول شماست گفته‌ایم. افغانستانی بگوییم بهتر است.

این خانم که در افغانستان معلم بود در پاسخ به پرسش احسان علیخانی در این باره که شما با مشکل تحصیل برای فرزندانتان روبرو شده اید می گوید بله من مدارک اقامت داشتم اما به دلیل اینکه با یک مشکل اینترنتی ساده مواجه بودیم دو سال فرزندانم در مدرسه ای که توسط مهاجرین افغانستان برای بازماندگان از تحصیل دانش آموزان افغانستانی راه اندازی شده بود، تحصیل کرده ام که این مرکز در میدان خراسان بود و فرزندانم 4 ساعت در راه بودند و این مرکز فقط درس می آموخت و کارنامه ای که تحت نظارت آموزش و پرورش باشد، نمی داد.

پسر کوچک این خانم در بخش پایانی ماه عسل حضور یافت، می گوید: از مردم ایران درخواست می کنم با چشم بد به من نگاه نکنند و آرزو دارم کلاس های قرآنم را ادامه دهم و جنگ در کشورم نباشد.

یکی دیگر از میهمانان برنامه ماه عسل محمدباقر است که با همسرش در این برنامه حضور دارد و در ابتدای سخنانش می گوید: عرض ادب و احترام به پیشگاه امام زمان (عج) در این ماه نورانی را دارم و یک سلام ویژه به ایرانیان عزیز چه در داخل و چه در خارج که ما را از یکی از پربیننده ترین برنامه ها مشاهده می کنند، دارم؛ برنامه ماه عسل یکی از پربیننده ترین برنامه های افغانستان نیز است که خیلی از افراد این برنامه را دنبال می کنند.

وی درباره زندگی خود می گوید: الان 3 سال است که به ایران مهاجرت کرده ام و در افغانستان مدیریت را خواندم اما در ایران به همراه همسرم در خانه کار مونتاژ بدلیات روی لباس عروس را می کنیم.

وی دلیل مهاجرت خود را نبود آرامش و ناامنی دانست و گفت: در افغانستان حتی زیربنای اقتصادی نیز وجود ندارد و شرایط ناامن است.

وی در پایان می‌گوید: می خواهم جمله پایانی خود را با بیانات حضرت امام خمینی (ره) به پایان برسانم، ایشان فرموده اند اسلام حد و مرز ندارد، اسلام مرز نمی شناسد.

پایان بخش برنامه دیروز ماه عسل، شعر مشهور «شمشیر و جغرافیا»ی محمد کاظم کاظمی بود. شعری که به دلیل کمبود وقت ناتمام ماند. شاید نمادی برای وقت همیشه کم رسانه‌های ایرانی برای مهاجرین افغانستانی:

بادی وزید و دشت سترون درست شد

طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد

شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید

این‌سان برای ما و تو میهن درست شد

یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌

یک خاکریز بین تو و من درست شد

بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌

بین من و تو آتش و آهن درست شد

یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌

یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد

یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌

یک سو من ایستادم و دشمن درست شد

یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند

یک سو همه دگرمن و تورَن‌ درست شد

آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌

این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد

آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌

چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد

آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌

بندی که می‌نشست به گردن درست شد

آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌

سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌

سنگی به قبر مردم کدکن درست شد

سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها

در دستگاه ما و تو شیون درست شد

دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ

شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد

شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌

با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌

وقت وصال یار دبستانی آمده است

بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌

سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر

«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»

ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست

باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌

با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را

در حوضهای کاشی گلدار باستان‌

بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم

از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران

تیر و کمان به دست من و توست، هموطن

لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌

انتهای پیام/