برادر شهید "لطفعلی مرادحاصلی" از دلتنگیهای مادر برای دیدار فرزندش میگوید
برادر شهید دانشجوی تازه تفحصشده ایلامی با بیان اینکه مادرم در بی تابی دیدار شهید "لطفعلی مرادحاصلی" درگذشت، گفت: بازگشت برادر شهیدم برایمان افتخار است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از ایلام، پیکرهای مطهر شهیدان «حمید زرگوشی» و «لطفعلی مرادحاصلی» از رزمندگان عملیات والفجر9، پس از تفحص و احراز هویت در خاک سلیمانیه عراق، چند روز بعد از 29 سال شناسایی به خاک ایران وارد شدند.
شهید لطفعلی مرادحاصلی فرزند خانعلی در سال 1345 در روستای زنجیره علیا از توابع شهرستان چرداول در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود.
شهید مرادحاصلی دوران تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی در همان روستا گذراند و بهعلت کمبود امکانات آموزشی در روستا دوران مقطع متوسطه را در شهر سرابله با موفقیت گذراند و در سال 1364 در رشته علوم اجتماعی تربیت معلم در کرمانشاه مشغول بهتحصیل شد.
با توجه به دوران جنگ تحمیلی از طریق نیروی مقاومت بسیج تیپ نبی اکرم(ص) کرمانشاه راهی جبهههای کردستان شد تا اینکه در هشتم فروردین 56 در منطقه عملیاتی والفجر 9 شهر سلیمانیه به شهادت رسید.
پدر و مادر شهید مرادحاصلی سالها در چشم انتظاری فرزندشان روزها را سپری کردند تا اینکه چشم از جهان گشودند و امروز برادر شهید بر بالین برادر از دلتنگیهای مادر برای دیدار فرزندش سخن میگوید.
صید ولی برادر شهید «مرادحاصلی» از دلتنگیهای مادرش برای دیدار با فرزند شهیدش میگوید: مادر در سال 90 در حالی که چشم انتظار شهید بود، سکته کرد.
وی از دوران کودکی شهید میگوید که وی در دوران کودکی و نوجوانی مودب و درس خوان بوده و همیشه نمازهای یومیه خود را در مسجد میخوانده است.
شهید در هشتم فروردین 65 در منطقه عملیاتی والفجر 9 شهرسلیمانیه عراق در درگیری با نیروهای بعثی پس از زخمی شدن، اسیر میشود و بنا به گفته همرزمان این شهید والامقام، نیروهای بعثی از وی میخواهند که به امام خمینی (ره) توهین کند و شهید با فریاد جانم فدای رهبر جواب آنها را میدهد که این امر سبب شهادت وی میشود.
برادر شهید مرادحاصلی از خاطره روزی که خبر شهادت برادرش را آوردند، میگوید: نمیدانم چه جَوی بر خانه حاکم شده بود، ناراحت بودیم و همه به مادر نگاه میکردیم، کسی احساساتش را بروز نمیداد. مادر بدون اینکه حرفی بزند از اتاق بیرون رفت و وضو گرفت و نماز شکر به جای آورد.
وی از آرامش مادرش و دلتنگیهای ناگفتهاش برای شهید نوجوانش گفت که مادر روزهای آرامی داشت و اما میشد از چهرهاش دلتنگیهای مادرانه و دوری از شهید را حس کرد.
وی اکنون بر بالین برادر است و پیکر پاک این شهید دانشجو را در آغوش گرفته و آرام در گوش وی جمله «به وطن خوش آمدی» را زمزمه میکند.
گفتوگو از محسن ربیزاده
انتهای پیام/ آ