دوستان اول برادری‌شان را ثابت و بعد ترک‌تازی ادبی کنند

دوستان اول برادری‌شان را ثابت و بعد ترک‌تازی ادبی کنند

صابر امامی معتقد است که پیوند میان جریان غزل پست‌مدرنی که تابوها را می‌شکند، بدون اینکه اندیشه‌ای در پس آن باشد، با مولانا و شمس، یک شوخی‌ است. او می‌گوید: دوستان اول برادری‌شان را ثابت کنند و بعد با زبان ادبی ترک‌تازی کنند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، غزل پست مدرن به باور برخی از کارشناسان شعر، توانست دریچه‌ای جدید به روی شعر معاصر بگشاید؛ دریچه‌ای بر دیدگان غزل سنتی و کلاسیک که حالا می‌تواند با استفاده از فرم‌ها و به کارگیری شیوه‌های روایت در هنر امروز جهان، سینما، کمی سنت‌ها را بشکند و با ورود به مفاهیم جدیدتر، دوره‌ای جدید بیافریند. اما داستان شعر پست مدرن به اینجا ختم نشد و با بروز انشعاباتی از آن، تردید در جان غزل‌گویان و پژوهشگران نسبت به آینده این جریان رخ داد؛ این موضوع با معرفی جریان مذکور به عنوان پیشاهنگان غزل پست‌مدرن، رنگ بیشتری به خود گرفت.

این جریان بیش از آنکه غزل باشد، شعری است با واژگانی مستحل فرهنگ که داعیه پسامدرن‌گرایی دارد. هر چند هنرمند پست‌مدرن به دنبال دنیای جدیدی است، اما شاعران این حوزه دنیای جدید را در قالب گذشته یافتند و با طرح پاره‌ای از مؤلفه‌ها سعی در طرح قالبی نو داشتند؛ مؤلفه‌هایی که تقلید و گاه دام تکرار، شاعرانش را به نفس‌نفس زدن انداخت. دهه هفتاد، سالروز تولد این نوع شعر بود. در بیانیه‌ای که در حقیقت مانیفیست این جریان بود، بر مؤلفه‌هایی به عنوان شاخصه‌های اصلی غزل‌ پست مدرن تأکید شد: شکستن روایت، استفاده از شگردهای جدید و تمرکز بر انتخاب کلمات مناسب، استفاده نکردن از واژگان مترادف، استفاده از هجاهای بلند، تصرف در زبان و ... که در نهایت باید به این بینجامد که «مخاطب خود قسمتی از متن شود»، اما آیا آنچه غزل پست مدرن فعلی معرفی می‌کند، واقعاً به عنوان قالب و طریقه‌ای جدید در ادبیات منظوم امروز فارسی‌است؟ آیا تمام تلاش‌ها و نظریه‌پردازی‌های انجام شده توانسته شعر این حوزه را به سبک جدید رهنمون کند و غزل را از حالتی سنتی که به آن خو کرده بود، خارج و در پیله‌ای جدید بتند؟ و آیا برداشت از مفهوم «پست مدرن» محدود به شکستن تابوها بدون رسیدن به اندیشه و ارائه جهان‌بینی خاص، می‌تواند به عنوان شعر پست‌مدرن معرفی شود؟

صابر امامی، استاد دانشگاه و شاعر است. حوزه فعالیت‌های او را می‌توان در زمینه شعر و ادبیات و سینما دانست. از امامی تاکنون آثار مختلفی در حوزه ترجمه و تألیف روانه بازار کتاب شده که از این موارد می‌توان به «پرندگان اساطیر»، «تو از کجا رسیده‌ای»، «شانه‌ها و گیسوان»، «دایره‌های کوچک حوض»، «در سنگفرش یاد»، «پرنده آمد و رفت» و... یاد کرد. گفت‌وگوی ذیل، نظرات اوست درباره جریان مذکور از شعر پست‌مدرن که با خبرگزاری تسنیم انجام شده است:

*تسنیم: آقای امامی برای آغاز و شناخت اجمالی از غزل پست‌مدرن به سراغ پیشینه و چگونگی پیدایش این جریان برویم. اساساً شعر پست مدرن از چه زمانی و با چه رویکردی وارد شعر معاصر ما شد؟ هدف از تولد این جریان چه بود؟

بعد از دهه 60 و 70 که نوآوری‌ها شروع شد و در جامعه فضای بازتری پیش آمد، در دوران سازندگی، آمدن نظریه‌های ادبی همراه با بازگشت به گذشته شعر فارسی شکل گرفت؛ البته محترمانه بگویم که بسیاری از این تجربه‌ها قبلاً شده بود و شعر جوان در راهی غیر از راهی که شعر معاصر پیش می‌رفت، قرار گرفت. فرصتی پیش آمد و این جوان‌ها به گذشته شعر معاصر نگاه کردند و هر کدام سعی کردند تجربه‌های جدیدی را در این مسیر انجام بدهند. آن دسته از شاعرانی که در حوزه شعر کلاسیک و ناب‌ترین و در دسترس‌ترین قالب که همان غزل باشد، کار کرده بودند، به دنبال نوآوری‌ها و بیان‌های نو، به غزل تازه‌ای رسیدند که این غزل از غزل اجتماعی متمایز می‌شد؛ در واقع اینطور بگویم که اگر غزل کلاسیک ما با تشکیک‌های عاشقانه قصاید شروع شده بود و بعد به غزل عرفانی، اخلاقی و در دهه 60 به غزل اخلاقی و مذهبی که معجونی بود از عرفان، اخلاق، عاشقانه و حماسه، رسیده بود، غزل این دوران تلاش کرد تا از این مسیر فراتر برود و شعر اجتماعی را هم پشت سر بگذارد که در نهایت به غزل سپید یا همان غزل پست مدرن رسید.

اینجا یک اتفاقی رخ داد و آن تلفیق تکنیک‌هایی از سینما با شعر بود. به عبارت دیگر، در جهان حاضر که سینما با روایت، حادثه و ماجرا بود، و روایت با قصه و داستان‌پردازی همراه، این نوع روایت نیز وارد غزل شد. و غزل معمولاً در این دسته از سروده‌ها، روایتی را بر دوش می‌کشد که مخاطب خود را از نقطه «آ» به نقطه «ب» می‌رساند که معمولاً در این جریان هم حرکت و هم حادثه وجود دارد. می‌شود گفت آغاز، اوج و فرود و پایان وجود دارد، این ویژگی اصلی غزل حاضر است.

*تسنیم: با وجود همه محاسنی که می‌توان برای شعر پست‌مدرن لحاظ کرد؛ اعم از ایجاد فضای جدید و طرح موضوعات امروزی‌تر، اما گاه این جریان به آسیب‌های جدی‌ای دچار شد. غزل پست‌مدرن که آمده بود تا به قول برخی از کارشناسان حرف‌های ناگفته را در قالب جدیدی بیان کند، در نیمه راه مسیر را به سمت فرم‌گرایی تغییر داد و همین تمرکز بر فرم، آن را از محتوا تهی کرد.

همیشه همین‌طور هست. در همه ابعاد زندگی همیشه افراط و تفریط می‌تواند لطمه بزند؛ تفریط می‌تواند انسان را به جمود برساند و از جریان حرکت اکنون و زمان حال عقب بگذارد، افراط هم می‌تواند انسان را با سرعتی که دارد از جاده پرت کند. در این روی آوردن به غزل جدید هم این رویه دیده می‌شود. اخیراً یکی از دوستان ما غزلی گفته که تلاش کرده بود با جابجایی فعل‌ها و قافیه‌های درست از نظر حروف و صوت، اما از نظر معنا پوچ و بی‌معنی، غزلی بیافریند که معناستیزی محض در این غزل رخ داده بود. فرم غزل و قافیه آن درست بود، اما معنی و مفهومی نداشت. این افراط‌ها انسان را از مسیر خارج می‌کند.

برخی از دوستان آنچنان در روایت غرق شده و تحت تأثیر هنر معاصر، سینما، قرار گرفته‌اند که همیشه این روایت از «آ» به «ب» چنان با اصطلاحات سینمایی به ویژه سینمای حادثه و هیچکاک مخلوط شده بود که شما بعد از مدتی بعد از خواندن اولین بند می‌دانستید که زنی کشته خواهد شد، دری بسته خواهد شد و ... . همه این‌ها محصول دو چیز است؛ افراط و دیگر اینکه جوانان، نویسندگان و حتی مخاطبان متأسفانه در سطح حرکت می‌کنند و شاید شتاب جهان الکترونیکی و دیجیتال چنان زیاد است که فرصت ژرفا و اندیشه به هر کسی نمی‌دهد؛ به ویژه برای جوان‌هایی که می‌خواهند با شتاب بیافرینند و همان لحظه‌ای را که خلق کرده‌اند، سریعاً در جهان مجازی قرار دهند. تا سرد نشده می‌خواهند بر پیشانی رسانه‌ها بچسبانند. هر خالقی دوست دارد مخلوق خود را به تماشا بگذارد، اما این شتاب‌زدگی فرصت عمیق بودن، اندیشیدن و تأمل را هم در شعر و هم در زندگی به این دسته از شاعران نمی‌دهد؛ به قول شاعر «از کوزه همان تراود که در اوست». همین رویه سبب می‌شود که ما رفته رفته با فرم‌های خالی از محتوا و معنا روبرو شویم.

*تسنیم: برخی از این دوستان که خود را پیشاهنگان غزل پست‌مدرن می‌دانند و بیانیه صادر می‌کنند و ...، اعتقاد دارند که آفریننده این جریان آنها هستند؛ در حالی که با توجه به صحبت‌های شما این جریان پیش‌تر نیز وجود داشت. اما نکته مهم دیگر این است که این پدرخوانده‌های غزل پست‌مدرن، با توجه به اشعارشان، به نظر می‌رسد که برداشتی سطحی از مفهوم «پست‌مدرن» دارند. آیا پست‌مدرن به نگاه سیاه به جامعه و شکستن تابوها محدود می‌شود؟

واقعیت این است که این جریان مدعیانش زیاد است. این نوع ادعاها در گذشته که هیچ، در جهان حاضر نیز وجود دارد که از این موارد می‌توان به ادعای عشقی اشاره کرد. بین نیما و عشقی در اینکه چه کسی اولین‌بار شعر نو را سرود، مشاجره است. نیما «افسانه» را در روزنامه «قرن بیستم» عشقی منتشر می‌کند و عشقی که خود از شیوه‌ای همانند «افسانه» در «سه تابلو» به کار برده، اعتقاد دارد که او آغازگر این جریان بوده است. حال پرسش این است که در جهان ادبی تاریخی معاصر ما چه کسی اولین سروده به سبک نیمایی در حد افسانه را سروده؛ عشقی یا نیما؟ هر کدام از این‌ها مدعیان این جریان هستند.

مدعی برای غزل پست‌مدرن بسیار است

ما نیما را به عنوان پیشاهنگ و پیشرو این حرکت می‌شناسیم. حالا که دیگر جهان امکانات زیادی در اختیار دیگران قرار داده است، این نوع ادعاها زیاد به گوش می‌رسد. من فکر می‌کنم در این جهان ادعای اینکه ما پیشاهنگ این جریان هستیم، با توجه به اینکه خیلی‌ها مدعی‌ این جریان هستند، از نظر منطق قضیه درست نیست. به نظرم با توجه به شتاب و امکانات امروز بیان با هم رسیدن یک نسل به یک نوع شعر باورپذیرتر است؛ البته مهم نیست که چه کسی پیشرو بوده است. باید بگوییم که یک گروه پیشرو این جریان بوده است، چون دقیقاً چند نفری روی این جریان تأثیرگذار بودند. باید ببینیم که این آقایان چقدر فرضیه‌ داشته‌اند. آنچه که نیما را از دیگر مدعیان متمایز می‌کرد، همین فرضیه‌های او بوده است. کسانی مانند لاهوتی، قرچه‌داغی و کسمایی زودتر از نیما شعر تقطیع شده فارسی گفته‌اند، اما ما هیچ‌کدام از آنها را به دلیل فرضیه‌ها، نگرش‌ها، تحلیل‌‌ها و طرح‌های نیما و تأثیرگذاری او از این جهت در شعر نیمایی، به عنوان بینانگذار این راه نمی‌شناسیم. باید دید که کدام یک از این آقایان برای کار خود تئوری دارند و با یک بیان منطقی از کار خود دفاع کند.

*تسنیم: تعدادی از این شاعران که در جریان شعر پست‌مدرن حرکت می‌کنند، به شکستن تابوها می‌پردازند. در عین حال اعتقاد دارند که رویه‌ای که آنها به کار می‌برند، اختراع شیوه جدیدی نیست، بلکه کشفی‌ست از شیوه غزلیات شمس و حافظ. آیا با توجه به معناگریزی این سروده‌ها و توجه بر فرم و سپس دام تکرار که به آن دچار شده‌اند، می‌توان چنین پیوندی را برای این دسته از اشعار در نظر گرفت؟

واقعیت این است که مولانا یک شاعر هنجارشکن است؛ او هنجارشکن فرمیک نیست بلکه او یک هنجارشکن معناست. یعنی دریاهایی از معانی را می‌فهمیده و پیش می‌رفته است. استادش، شمس، هزاربار معناشکن‌تر از مولاناست که ما به صحبت‌های او شطحیات می‌گوییم؛ یعنی سخنانی که عارفان می‌گویند و برداشت از آن دشوار بوده و در نتیجه مشکلاتی را ایجاد کرده است. این آدم این شکلی بود حالا هر کسی که هنجارشکن است، نمی‌تواند خود را به او متصل کند.

پیوند غزل پست‌مدرن به مولانا یک شوخی‌ست؛ دوستان اول برادری‌شان را ثابت کنند

این ویژگی انسان‌های جسور، اندیشمند است که در آن مسیر فکری خود اینگونه رفتار می‌کنند. آنچه که ما کمتر از آن سراغ داریم، داشتن جهان‌بینی، نگاه فلسفی به هستی و توجیه کاری که داریم انجام می‌دهیم، است. چون این را ندارند، کارشان به یک شوخی برمی‌گردد. اگر کسانی باشند که با یک نگاه  عمیق فلسفی به هستی بخواهند جهان‌بینی جدیدی را ارائه دهند و در این راه می‌خواهند از برخی از تابوها بگذرند، مشکلی ندارد، اما نقص کار اینجاست که برخی از این شاعران فلسفه و جهان‌بینی ندارند. ویژگی هر انسان جسوری است که باید از تابوها رد شود تا به آن نظریه‌های فکری خود برسد؛ به شرط اینکه اول این را ثابت کرده باشند که این‌ها اندیشمندند و برای اندیشه‌شان جهان‌بینی دارند و برای جهان‌بینی‌شان، استدلال قائل هستند و برای این استدلال با زبان ادبی این ترک‌تازی‌ها را می‌کنند. اول باید از این لحاظ برادری‌شان را ثابت کرده باشند.

*تسنیم: و در آخر، آیا می‌توان برای این دسته از اشعار یک نوع سبک ادبی قائل شد؟

باید زمان بدهیم. شاید متعادلش بتواند این کار را بکند. اگر به تعادل برسند، شاید بتوان برایش با گذشت زمان این موضوع را مطرح کرد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران