جهان آرا و هفت شهر عشق در مقاومت خرمشهر

جهان آرا و هفت شهر عشق در مقاومت خرمشهر

عاشق فدایی است و برای جاودانه کردن معشوق، دل خود را شهید می‌کند. آنکه شهادت و انتحار دل را بداند‌، می‌داند که جان دادن، بازی کودکانه‌ای بیش نیست. محمد علمدار شد تا حماسه آزادسازی خرمشهر را بیافریند. نبردی که در تاریخ جهان جاودانه ماند.

خبرگزاری تسنیم-فریدون دشتی

بگذار عشق بنگارد. جهان آرا و هفت شهر عشق را... هر چه هست از آن اوست ... مرغان برای رفتن به کوه قاف و رسیدن به سیمرغ دور هم جمع شدند ... راهنمای آنان هدهد بود. و آنان باید از هفت وادی (شهر) را می‌گذشتند ...

رزمندگان و مدافعان خرمشهر برای نبرد با دشمن بعثی دور هم جمع شدند و راهنمای آنان جهان آرا بود. در مقاومت و  صبر و استقامت و هدایت. ..و برای این منظور او علم مبارزه را به دست گرفت و قرار این شد که اگر این علم افتاد، علمدار دیگری آن را برپا کند و علم به واسطه شهادت جهان آرا افتاد اما به زمین نرسیده رضا موسوی سید دیگری از نو علم را بپا داشت.

جهان آرا علم را در مقاومت 45 روزه و پایداری در نبرد و زمین گیر شدن دشمن بدست داشت و رضا موسوی علاوه بر اینکه با جهان آرا در آن دوران همراه بود...اما  علمدار شد تا حماسه آزادسازی خرمشهر را بیافریند. نبردی که در تاریخ جهان جاودانه ماند.

مرغان ابتدا وارد دره تحقیق شدند، ضمن اینکه داوطلب هدف مورد بحث بودند ، سعی کردند راه صحیح را پیدا کنند تا با استقامت راه را ادامه دهند.

جهان آرا چراغ ها را خاموش کرد و گفت: «اول و آخر این راه را برایتان بگویم. که چیزی بجز شهادت نیست که به روش جدم امام حسین(ع) است.» محمد راست می‌گفت. کربلا داشت تکرار می‌شد و در ادامه گفت: «هرکس دلش با ما و در کربلای خرمشهر نیست می‌تواند برود!» البته در وادی تحقیق فرضیه‌ها و نظریه مطرح می‌شود که برخی از آنان می‌تواند این‌ها باشد: آیا راهی که می‌رویم به خودکشی منتهی می‌شود؟ آیا جان ما شیرین نیست و بی‌ارزش است. آیا ما خانواده (پدر و مادر و همسر و فرزند) نداریم که وابسته به آن‌ها باشیم؟ آیا ما دلبستگی‌های مادی نداریم؟ آیا به سادگی نمی‌توانیم مثل دیگران توجیهی برای نماندن و رفتن بیاوریم؟ ما که هیچ سلاحی به جز جانمان نداریم، پس چرا مسئله جنگیدن را به نیروی نظامی خبره واگذار نکنیم؟

بسیاری از پرندگان بخاطر سختی و رنج و محنت از ادامه راه خودداری کردند اما بقیه با سیر و سلوک وارد دره دوم شدند. و آن وادی عشق نام داشت ....

عاشق باید از معشوق بگذرد تا به معشوق برسد ، آدم باید از هستی بگذرد تا به هستی برسد. انسان باید از خود بگذرد تا به خود برسد.عاشق معشوق را برای خویشتن نمی‌خواهد ، بلکه خویشتن را برای معشوق می‌خواهد. عاشق فدایی است و برای جاودانه کردن معشوق دل خود را شهید می‌کند، آنکه شهادت و انتحار دل را بداند‌، می‌داند که جان دادن بازی کودکانه‌ای بیش نیست.

«قدرت رحیمی» زیر آتش سنگین تانک عراقی، کوکتل مولوتف به دست به سمت تانک می‌رود، درب تانک را باز می‌کند و کوکتل مولوتف را درون آن می‌اندازد. سربازان یا افسران عراقی درون تانک در حالیکه در آتش می‌سوزند از تانک بیرون می‌آیند. «رضا دشتی» با قامتی برافراشته وارد بندر می‌شود، از صبح هیچ‌کس جرئت بلند کردن سر را با توجه به خط آتش دشمن نداشته است. رضا اصلا توجهی به تیر و خمپاره و خط آتش دشمن ندارد. گلوله آرپی جی اش را شلیک می‌کند و درست به هدف می‌خورد و تیربار عراقی خاموش می‌شود و بچه‌ها از محاصره بیرون می‌آیند و با شلیک مداوم رضا و بقیه بچه‌ها، عراقی‌ها پا به فرار می‌گذارند.

داخل کوی آرش از صبح ما زیر خط دشمن گیر کرده بودیم. دشمن به شدت بر روی ما و خیابان 40 متری آتش گشوده بود، ناگهان یک افسر تکاور دریایی شجاع به جمع ما پیوست و تفنگش را روی کولش گذاشت و با دست اسلحه‌ای نمادین همانند اسلحه بازی کودکان، درست کرد و با دهان صدای شلیک تیر را درآورد و عرض خیابان 40 متری را عبور کرد. در حالیکه دشمن را با تمام سلاح و مهماتش به سخره گرفته بود.

عشق آری، عشق این همه حماسه‌ها را ایجاد کرد. حماسه تن با تانک، حماسه پیروزی خون بر شمشیر.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران