بازخوانی اشغال ایران در جنگ جهانی اول در جشنواره عمار
مستند «این روایت خیلی محرمانه نیست» بهکارگردانی روحالله رحیمی با موضوع بازخوانی اشغال ایران در جنگ جهانی اول در نشست فیلمسازان جوان سینمای انقلاب اسلامی اکران و بررسی شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، در چهل و یکمین نشست فیلمسازان جوان سینمای انقلاب اسلامی، به مناسبت فرارسیدن سالگرد قطع رابطه ایران با انگلیس، مستند «این روایت خیلی محرمانه نیست»، به کارگردانی روح الله رحیمی، اکران و بررسی شد.
موضوع این مستند، بازخوانی اشغال ایران در جنگ جهانی اول و اقدامات کشورهای متجاوز بخصوص انگلیس است که در پی آن، قحطی شدید در ایران ایجاد می شود.
در این نشست که روح الله رحیمی، کارگردان مستند و دکتر محمدمهدی عبدخدایی، استاد دانشگاه و کارشناس تاریخ حضور داشتند، جنایات انگلیس قبل از انقلاب اسلامی بویژه درباره قحطی بزرگ در ایران، بررسی شد.
اعلام بی طرفی، جلوی حمله به ایران را نگرفت
محمدمهدی عبدخدایی، استاد تاریخ، درباره اشغال ایران در جنگ جهانی جهانی اول، علیرغم اعلام بیطرفی ایران در این جنگ، گفت: طبیعی است اگر منافع قدرتهای بزرگ ایجاب کند، آنها این بیطرفی را نقض میکنند، چون قدرتهای بزرگ، منافعشان را بر همه موارد قانونی و حقوقی ترجیح میدهند.
عبدخدایی ادامه داد: اگرچه دولت ایران، بی طرفی خود را اعلام کرده بود، ولی کشورهای صاحب قدرت در آن موقع این بیطرفی را نادیده گرفتند، از طرف دیگر میبینیم که همین کشورها، اعلام بیطرفی کشوری مثل سوییس را میپذیرند، در حالی که حتی کثیفترین پولها، در بانکهای این کشور است و سوییس، مرکزی برای خوشگذرانی قاچاقچیهای دنیاست.
چرا انگلیس، قحطی در هندوستان را مهار کرد؟
عبدخدایی در پاسخ به این سوال که چرا در قحطیهای مشابه مثل قحطی هندوستان، دولت انگلیس، دست به اقداماتی برای حل این مسئله زد، اما در ایران نه تنها هیچ کمکی نکرد، بلکه کارشکنی هم کرد، اظهار داشت: باید بین یک کشور مستعمره و مستقل، تفاوت قائل شد، ایران هیچوقت مستعمره نبوده است، اما اگر به تاریخ هندوستان نگاه کنیم، میبینیم که این کشور 400 میلیونی تا سالها مستعمره انگلیس 17 میلیونی بود و آنها برای مدتها مواد اولیه این کشور از جمله پنبه و پشم را برای استفاده در صنعت نساجی خودش غارت میکردند و از طرف دیگر بازار بزرگ هندوستان، محلی برای عرضه تولیدات صنعتیاش بود، به همین دلایل انگلستان، با قحطی در هند مقابله کرد.
عبدخدایی در همین باره، ادامه داد: انگلستان با نیروی نظامی هند را فتح نکرده بود، بلکه با تاسیس کمپانی هند شرقی، این کشور را در اختیار خود گرفته بود. این کمپانی ماموریت داشت در هندوستان هم بازار برای تولیدات انگلیس، درست کند و هم منابع آن را به انگلیس بفرستد، به همین جهت انگلیسیها، خیلی زود هند را مستعمره کردند و در آنجا نائب السلطنه تعیین کردند و این کشور تا زمان استقلالش در سال 1948 میلادی، مستعمره انگلستان بود.
کینه فتوای میرزای شیرازی، عامل قحطی
این محقق تاریخ، با اشاره به فتوای محمدحسن میرزای شیرازی، درباره تحریم تنباکو، بیان کرد: ناصرالدین شاه در سفری که به انگلیس داشت، در مهمانی سالیس بوری، نخستوزیر انگلیس، با شخصی به نام تالبوت، آشنا میشود. این شخص 40 هزار لیره به شاه و 40 هزار لیره به امین السطلان، صدراعظم میدهد و امتیاز خرید و فروش تنباکو را از ناصرالدین شاه میگیرد.
عبدخدایی ادامه داد: بعد از انتشار خبر این اتفاق، مرحوم حجت الاسلامسیدعلیاکبر فال اسیری در شیراز، شمشیر به کمر، به روی منبر میرود و فریاد میزند که مردم کشور را فروختند، مردم، من صدای چکمههای استعمار را میشنوم. مدتی بعد، فیلسوف نامدار آن زمان، سیدجمالالدیناسدآبادی، نامهای به مرحوم میرزای شیرازی مینویسد و میزرای شیرازی، فتوای تحریم تنباکو را صادر میکند، در همین زمان، حاج آقا روح الله نجفی هم در اصفهان، مردم را از داد و ستد با انگلیسیها، منع میکند.
وی در همینباره افزود: دشمنی انگلستان با مردم ایران بُعد تاریخی دارد، مردم ایران، به عنوان یک کشور شیعه با یک فتوا، علیه استعمار انگلیس قیام میکنند، به طوری که در جریان تحریم تنباکو، شاه به میرزای شیرازی نامه مینویسد که حضرت آیت الله، من شاهم، امضا کردم، باید امضای من، اعتبار داشته باشد، اجازه بدهید این قرارداد تنباکو ادامه پیدا کند، که میرزای شیرازی در جوابش می نویسد: اگر نمیتوانی لغو کنی، من میآیم، لغو کنم و نهایتا هم، این امتیاز لغو میشود.
عبدخدایی با اشاره به مخالفت آیتالله کنی با قرارداد «لُرد کُرزُن»، (وزیر خارجه انگلستان که در انعقاد قرارداد 1919 میان ایران و انگلستان درباره تحتالحمایگی ایران، نقش عمدهای داشت.) تشریح کرد: انگلستان، بیشتر بخاطر فتواها و ایستادگی ملت ایران در برابر سیاستهای استعماریاش، از این ملت کینه داشت و هنگامی که قحطی بوجود میآید، حتی جلوی کمکها را هم میگیرند.
راه دیکتاتوری رضاخان، از جاده «تفرقه» گذشت
عبدخدایی تصریح کرد: ما یک کشور «کثیرالمله» هستیم، کشوری که اقوام مختلفی دارد. بعد از مشروطیت، ناامنی در کشور ایجاد شد و بسیاری در این فضا، قیام کردند، اسماعیل آقا سیمیتقو در کردستان، شیخ محمد خیابانی، آذربایجان را آزادستان نامید، میرزا کوچک خان در گیلان، جمهوری گیلان را تشکیل داد، در بلوچستان سردار نظرخان، قیام کرد، در ترکمن صحرا هم، ترکمنها حرکت کردند، یعنی هر کسی که نیرو داشت، قیام میکرد، از طرف دیگر انگلیسیها هم که از اتفاقات آگاه بودند و با حمایت از شیخ خزعلی در جنوب، سردار نظرخان در بلوچستان و اسماعیل سیمیتقو به ناامنی در کشور دامن میزدند و حتی در تهران، ستارخان از سران مشروطه را از بین میبرند، اما هدف انگلیسیها این بود که مردم با دیدن وضعیت ناامنی، از فردی که آنها درنظر دارند، حمایت کنند و میبینیم که وقتی رضاخان، با کودتای سال 1299 شمسی، روی کار آمد، مردم در ابتدا برایش کف و سوت هم زدند.
راه آهن 260 میلیون دلاری رضاخان، بدون مسافر بود
این محقق تاریخ، درباره احداث راهآهن در ایران، اظهار داشت: شاه ایران با فشار انگلیسیها، 260 میلیون دلار برای راه آهن خرج کرد تا بندر خرمشهر را به بندر ترکمن وصل کند، در حالی که این مسیر، اصلا مسافر نداشت، در واقع این راه آهن، برای تقویت جبهه نیروهای متفقین در اروپای شرقی احداث شده بود و از این طریق، تمام آذوقه و نفت ایران را با تانکرهای قطار، به پشت جبهه شرقی اروپا در برابر قوای آلمان، فرستادند و این از مهمترین علتهای بروز قحطی در ایران بود.
مقدمات ملی شدن صنعت نفت
وی در ادامه این نشست، بیان کرد: در مجلس چهاردهم که تقریبا مخالف قرادادهای زمان رضاخان بود، غلامحسین رحیمیان، نماینده چپگرای قوچان، ماده واحدهای تقدیم مجلس کرد که طبق آن چون قرارداد 1933، در زمان دیکتاتوری رضاخان، امضا شده بود، باید لغو میشد. اولین کسی که با لغو این قراداد مخالفت کرد، دکتر مصدق بود، وی با این استدلال که مجلس، نمیتواند قراردادها و عقودی را که در مجامع بین المللی به ثبت رسیده است، یک طرفه لغو کند، با این طرح مخالفت کرد و رحیمیان، نماینده قوچان هم، ماده واحدهاش را پس گرفت، بعد از این اتفاق، مصدق برای اینکه متهم به انگلیسی بودن نشود، ماده واحدهای به مجلس برد که طبق آن دولتها حق ندارند، بدون تصویب مجلس شورای ملی، قراردادی با خارجیها ببندند، به همین جهت، این قانون، در زمان قوام السلطنه، موجب استقلال ایران شد.
عبدخدایی ادامه داد: به گفته آیت الله طالقانی، فداییان اسلام، دو اقدام انقلابی کردند، یکی وکلای مردم را به مجلس فرستاند و دوم ملی شدن صنعت نفت بود.
وی در خصوص مقدمات ملی شدن صنعت نفت، گفت: روزنامه های ایران بعد از شهریور 1320 قراردادهای نفتی عربستان و ونزوئلا را که میزان شراکت آنها 51 به 49 درصد بود، منتشر کردند و از آنجا مشخص شد که انگلیسیها، نفت ایران را غارت میکنند.
این استاد تاریخ، اضافه کرد: انگلیسیها برای جلوگیری از اعتراضات مردمی، قرارداد گس-گلشاییان را که قیمت نفت ایران در آن از 4 شلینیگ به 6 شیلینگ افزایش یافته بود، با دولت وقت منعقد کردند، این قرارداد در اواخر دوره پانزدهم مجلس شورای ملی مطرح شد، اما تعدادی از نمایندگان از جمله حسین مکی و مظفر بقایی به مخالفت با آن پرداختند، اما با اتمام دوره این مجلس، طرح نیمهکاره ماند.
عبدخدایی تصریح کرد: در 15 بهمن سال 1327 شمسی، رضاشاه که در مراسم سالگرد تاسیس دانشگاه تهران حضور داشت، از سوی فردی به نام فخر آرا، هدف گلوله قرار میگیرد که در این حادثه رضاخان زخمی میشود. در بررسی فرد ضارب که از طرف همراهان رضاخان کشته شده بود، مدارک خبرنگاری و کارت حزب توده را پیدا میشود.
وی ادامه داد: همین اتفاق باعث شد سرتیپ دفتری رییس شهربانی، آیتاللهکاشانی را دستگیر و به قلعه فلک الافلاک و بعدها به لبنان تبعید کند. پس از آغاز فعالیت کاندیداها برای مجلس شانزدهم، فدائیان اسلام، از آیتالله کاشانی خواستند، رهبری این جریان را برعهده بگیرد. همزمان مصدق کاندیدای انتخابات مجلس شد و اعلام کرد می خواهم با تحصن در دربار، حرف ملت را درباره برگزاری انتخابات آزاد، به شاه برسانم. مصدق به مردم گفت: شعار ما سکوت است، هیچ کس نباید، شعار ندهد.
این کارشناس تاریخ اظهار کرد: در نهایت اجازه دادند رهبران متحصنان با شاه ملاقات کنند، شاه رسمأ گفت در جاهایی که صلاح بدانیم ارتش دخالت می کند، ما اجازه نمیدهیم حزب توده که طرفدار براندازی سلطنت هست روی کار بیاید.
وی تشریح کرد: دکتر مصدق به شاه گفت من حزب تشکیل میدهم و در نهایت جبهه ملی را در سال 1328 تشکیل داد و هدف خود را دو چیز یعنی ملی کردن نفت و انتخابات آزاد اعلام کرد. اما در شب انتخابات مجلس شانزدهم، ارتش با حمله به مسجد سپه سالار که محل نگهداری صندوقهای رأی بود، از رای آوردن 8 نفری که آیت الله کاشانی لیست داده بود، از جمله مصدق، جلوگیری کرد. به همین جهت مصدق به احمدآباد رفت و گفت این انتخابات مخدوش است.
مستندسازان بجای واقعه نگاری، تاریخ نگاری کنند
استاد تاریخ دانشگاه تهران، در این نشست با تأکید بر لزوم مطالعه اقتصاد در دورههای تاریخی و توجه دانشگاههای دنیا به تاریخ شفاهی، افزود: ما یک واقعه نگار داریم و یک تاریخ نگار، تا زمان ابنخلدون، مورخ بزرگ مسلمان، نویسندگان، وقایعنگار بودند که صرفا، اتفاقات تاریخی را روایت میکردند، اما پس از ابنخلدون، تاریخنویسان در کنار ثبت اتفاقات، به مسائل اقتصادی، اجتماعی و سنتهای جوامع هم توجه کردند.
عبدخدایی گفت: سوژههای تاریخی مثل تشکیل فدائیان اسلام و فعالیتهای آنها، ظهور افردای مثل احمد کسروی و نوع برخورد روحانیون با چنین افرادی، باید به طور جدی بررسی و درباره آنها، مستندسازی شود، به طور مثال کتابهای «دوران 20 ساله» حسین مکی، «بازیگران عصر طلایی» از ابراهیم خواجه نوری، «ذوکلماک» از محمدعلی فروغی درباره اتفاقات این دوره تاریخی ایران نوشته شدهاند، با بررسی تاریخ، باید مشخص شود که چه اتفاقی افتاد که قرارداد 1933 بین شرکت نفت ایران و انگلستان بسته میشود یا مجلس ایران با قرارداد گس-گلشاییان مخالفت میکند.
رضاخان مثل آل سعود، مردم را، زنده زنده، دفن کرد
وی اظهار داشت: در دوران رضاخان، توپهای جنگی را در پشت بام مسجد گوهرشاد قرار دادند و پس از بستن درهای مسجد، مردم را مثل برگ خزان قتل عام میکنند و در گزارششان، تعداد کشتهها را 3 تا 5 نفر اعلام میکنند، اما بعد از جنجال مطبوعات خارجی، مجبور می شوند فردی به نام جهانبانی را مامور تحقیق دراینباره کنند که او هم تعداد کشتهها را حدود 2 هزار نفر میگوید، در حالیکه شاهدان عینی تعداد کشته شدگان را بیشتر از 5 هزار نفر میگویند. مثل آل سعود، مردم زنده را کشته بودند، ماموران رضاخان، مردمی را در فضای مسجد افتاده بودند، همانند رژیم آل سعود، در محلی بنام «گل ختمی» که الان، فرودگاه مشهد شده است، دفن کردند.
جوکی که عبدخدایی بخاطرش، به زندان افتاد
عبدخدایی در بخش دیگری از سخنانش درباره ماجرای دستگیر شدنش بخاطر ساختن جوک برای شاه، بیان کرد: در آن زمان، گفته بودم که یک روز شاه، آیزن هاور، رئیس جمهور امریکا و استالین، رهبر شوروی، پیش خدا رفتند. آیزن هاور از خدا میپرسد چه زمانی کمونیسم که مخالف آزادی مردم است و با دیکتاتوری، انسانها را در زندانهایش میکشد، از بین میرود و خدا هم پاسخ میدهد 40 سال دیگر. در مقابل، استالین هم، از خدا میپرسد چه زمانی امریکا که تمام دنیا زیر چکمههایش قرار دارد و همه جا به نام آزادی، کشورها را تصرف میکند از بین می رود. خدا هم در پاسخ استالین، میگوید 500 سال دیگر. شاه هم به خدا میگوید چه زمانی من به تمدن بزرگ، میرسم و خدا هم میگوید عمر من هم کفاف نمیدهد که چنین روزی را ببینم.
ماجرای قحطی را اولین بار از مادربزرگم شنیدم
در ادامه این نشست، کارگردان مستند «این روایت خیلی محرمانه نیست»، در خصوص نحوه انتخاب سوژه گفت: در اصول فیلمسازی اولین و مهمترین نکته این است که ایده برای خود شخص فیلمساز، انگیزهبخش باشد.
رحیمی گفت: موضوع باید آنقدر جذاب باشد تا مستندساز حاضر شود، وقت خودش را صرف آن کار کند و در واقع چیزی مغفول نماند و بتواند از تمام زوایا نگاه کند.
وی درباره چگونگی آشناییاش با اتفاقات مربوط به قحطی در ایران، اظهار داشت: از طریق مادربزرگم که این قضایا را برای ما تعریف میکرد با جریان قحطی بزرگ و اتفاقات جنگ جهانی اول و ناامنیهایی که در پی آن پیش آمد، آشنا شدم، اما زمان مستند اجازه نداد که در مورد نا امنیهای این دوره تاریخی هم، بررسی شود.
این مستندساز، با بیان اینکه بخشی از این دوره، گرسنگی و تلف شدن مردم و بخش دیگر آن هم، بروز ناامنی در جامعه بود، بیان کرد: بیشتر مسائل قحطی در این مستند، بررسی شده است ولی آنطور که به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل شده است، ناامنی به قدری بود که دختران را از ترس راهزنانی که بخاطر خلأ امنیتی جامعه، آنها را میدزدیدند، در محفظهای دیوارکشی شده، پنهان میکردند.
مصائب دسترسی به فیلمهای آرشیوی
کارگردان مستند «این روایت خیلی محرمانه نیست» ادامه داد: به دنبال یک روایت جذاب و مخاطب پسند بودم به همین خاطر تصمیم گرفتم دوباره بعد از تصویربرداری اولیه، یک سناریو جدید بنویسم، بعد از این کار، با یکی از سازمانها صحبت کردم که آنها هم قول حمایت دادند.
رحیمی با اشاره به مشکلات دسترسی به منابع، اسناد و فیلمهای تاریخی افزود: صداوسیما به هیچ وجه درباره تولید مستند، همکاری نکرد و حتی یک شرکت آلمانی که از وقایع تاریخی آن موقع، فیلم داشت، برای 20 ثانیه از فیلمها، حدود 50 میلیون تومان پول میخواست.
وی افزود: تلاش زیادی برای پیدا کردن اسناد تاریخی کردیم و در مستند هم سعی کردیم با نگاه دقیق و موشکافانه کار کنیم اما بخاطر مشکلات بسیار زیاد که مهمترین آنها دسترسی دشوار به تصاویر آرشیوی بود، کار تولید مستند یک سال طول کشید.
رحیمی با تأکید بر دریافت منابع لازم جهت اثبات و تأیید مستندهای تاریخی، اظهار کرد: در مستندهای تاریخی باید یک نگاه شاهدگونه، داشته باشد، تا بتواند داستان را بصورت واقعی ارائه دهد.
وی ادامه داد: در تهیه بعضی از تصاویری که برای مستند انتخاب کردیم، مثل تصاویر جنگ جهانی اول، چون به راحتی در دسترس هستند، مشکلی نداشتیم ولی برای تصاویر قحطی که تقریبا در حد دو سه فریم، است، جایی وجود ندارد که این مطالب را دسته بندی کند تا در اختیار فیلمسازان قرار گیرد.
سوژه های تاریخ انقلاب، فیلم نشده است
این مستندساز در خصوص سوژههای دیگر تاریخی، اظهار کرد: تاریخ برای من جذاب و شیرین است و خیلی علاقهمندم در این حوزه وارد شوم و از ظرفیتهای مختلف در این حوزه استفاده کنم.
رحیمی ادامه داد: در مورد محتوای این کار به یک فرم روایی رسیدم که یک نفر به عنوان راوی، سفری را شروع کند و در آن سفر دراماتیک برود دنبال چیزی که گمشدهاش است و اگر نتوانست پیدایش کند آخر قصه، یک کشف شهودی برای آن شخصیت ایجاد شود.
وی خاطرنشان کرد: شاید مستندهایی داریم که صرفأ یک روایت تاریخی دارند اما باید سراغ شخصیتهای اوایل انقلاب برویم که درباره آنها، کمتر کار شده است، مثلا پرداختن در مورد شخصیتهایی مثل شهید رجایی، شهید باهنر یا روایت تاریخ انقلاب از دید استاد عبدخدایی، یا مستند پرتره شخصیتهای انقلابی که مورد غفلت واقع شدهاند، در برنامه کاری آیندهام، برنامهریزی کردهام.
انتهایپیام/