یک روز برای پیشرفت کردن تصمیم کبرا گرفتم
«حسن روح الامین» متولد 14 مهر 1364 در محله شوش تهران است. پدرش نجار بود اما او به نقاشی تمایل داشت و وارد دنیای هنر شد «در هر خانواده مادرها به طریقی از فرزندشان تعریف می کنند مثلا مادرها می گویند چقدر بچه ام چقدر خوشگل است یا اینکه درسش خیلی خوب است. اما من نه خوشگل بودم نه درسم خوب بود تنها چیزی که درباره ام می گفتند این بود که نقاشی اش خوب است. شاید آن موقع غیرعاقلانه به نظر می رسید اما در هنرستان هنرهای زیبا ثبت نام کردم که آنجا اساتید و معلمان و حتی همکلاسی های خوبی داشتم. در دوران مدرسه هم فقط یک مسابقه شرکت کردم که نقاشی ام یک سیگار بود که اتفاقا برایش یک جایزه گرفتم. اما تا خواستند سر صف جایزه را به من بدهند صف به هم خورد و هیچ کس نفهمید چی شد! (خنده) در هنرستان یک هم مدرسه ای داشتم به اسم «سهیل دانش اشراقی» که در حوزه نقاشی و تصویرسازی کارش خیلی درست بود. وقتی کارهای سهیل را دیدم به خودم گفتم تو که در مقابل سهیل خیلی تعطیلی! دیدن سهیل باعث شد یک شب با خودم خلوت کنم و یک تصمیم کبرا بگیرم و وارد یک کورس حرفه ای شوم. سهیل آن دوران دریچه ای برایم باز کرد که توانستم با بقیه آدمهای این حوزه هم آشنا شوم. از آن موقع، شبانه روز شروع به کار کردم.»
بعد از ازدواج اتفاقات خوبی برایم افتاد
دانشگاه یکی از دوران طلایی آقای روح الامین است که به گفته خودش یکسال دیرتر از بقیه دوستانش وارد آن شد چون به جای درس خواندن دائما مشغول کار کردن بود. «بعد از یک سال دانشگاه کرمان قبول شدم و با کلی اصرار به دانشگاه شاهد تهران انتقالی گرفتم. که خیلی دوران خوبی بود. در دانشگاه آدمهای حرفه ای زیادی را دیدم. آن موقع ها کلاس های خودم که تمام می شد می رفتم کلاس ترم بالاتری ها می نشستم و سعی می کردم که از حرفهای تمام اساتید دانشگاه استفاده کنم. بچه های شهرستانی در دانشگاه ها خیلی پیگیرتر از تهرانی ها هستند. مدام در جو شرکت در مسابقات و ورک شاپ ها و جشنواره ها بودند. من هم همراهشان شدم و در یکی از جشنواره ها شرکت کردم. نقاشی حضرت علی را کشیدم که سرش در چاه بود. با این اثر در آن جشنواره رتبه هم آوردم. بعد از دانشگاه برای دیگر بچه هایی که می خواستند ارشد بخوانند کلاس برگزار می کردم و نقاشی آموزش می دادم که اتفاقا همگی قبول شدند اما خودم چون حس و حال درس خواندن ندارم سراغ قبولی نرفتم.»
بعد از تمام شدن درس مادرش از دنیا رفت و حسابی بهم ریخت. به قول خودش توپی که باد داشته باشد وقتی به آن ضربه بزنید حرکت می کند و این طرف و آن طرف می پرد اما توپی که باد نداشته باشد هرچقدر ضربه بزنی تکان نمی خورد. اما بعد از دوسال بهترین اتفاق زندگی اش رقم می خورد: «دوسال بعد از فوت مادرم در سالگردش خانمی را دیدم که حس کردم مناسب است و بعد باهم ازدواج کردیم. این ازدواج واقعا با برکت بود و بعد از آن برایم اتفاقات بسیار خوبی افتاد. یعنی از روزی که خواستگاری رفتم سفارش های گردن کلفتی به من پیشنهاد شد که وضعیت اقتصادی ام را خیلی بهتر کرد.»
انجام کار آیینی وظیفه هر شیعه و مسلمانی است
حسن روح الامین با اینکه تاکنون کارهای زیادی انجام داده اما با نقاشی های آیینی و به خصوص عاشورایی اش چهره شده است. اما او این کار را وظیفه هرکسی می داند: «نقاشی آیینی هم وظیفه است. من یک شیعه ام وظیفه ام را انجام می دهم. هنر نمی کنم که برای امام حسین کار می کنم. هرکسی باید این کار را انجام دهد.این نقاشی ها هم اگر چیزی دارد که آدم را جذب می کند به خاطر من نیست. به خاطر موضوع است. متاسفانه در این چند وقت طوری با من برخورد شده که انگار من چه آدم خاصی هستم. واقعا این قصه اعصابم را خرد کرده است. می دانم بعضی از روی محبت حرفهایی می زنند و گاهی دعاهای عجیبی می کنند. دستشان درد نکند. اما نفس آدم کثیف است از این چیزها خوشش می آید. وقتی مدام ادامه پیدا کند آدم فکر می کند خیلی مهم است. بهترین چیز برای یک نقاش این است که یک گوشه بنشیند نقاشی اش را بکشد و بفروشد. عده ای می آمدند و من را با استاد «محمود فرشچیان» مقایسه می کنند. این خیلی بی انصافی است فرشچیان از بچگی در دستگاه امام حسین بوده است مویش را در این راه سپیده کرده است. من کسی هستم که تازه وارد این راه شده ام و اصلا این مقایسه درست نیست. اما یک نکته جالب اینجا در نمایشگاه بود که بازدید کننده ها فقط 5 دقیقه روبروی یک تابلو می ایستادند و فقط نگاه می کردند. عده ای هم گریه شان می گرفت.»
کنار هرکار روضه اش را گوش می دادم
تابلوهای این هنرمند همگی همان قصه ها و مقتل هایی است که از کودکی آنها را شنیده ایم. مقتل هایی که کشیدنشان جسارت می خواهد و روح الامین توانسته این جسارت را داشته باشد. وقتی می پرسم حس و حال شخصی اش زمان نقاشی این صحنه چطور بوده است جواب جالبی می دهد: «من در زمان انجام همه کارها روضه مرتبطش را گوش می دادم. ولی به قول استاد «حسین علیزاده» بعضی گریه ها درونی است که سطح و ضربه اش خیلی بالاتر است. قطعا درزمان کشیدن این نقاشی ها احوالات خاصی داشتم که خب بسیار شخصی است و اصلا دلم نمی خواهد کسی درباره اش بپرسد یا اینکه خودم بخواهم برای کسی تعریف کنم. اما مگر می شود من در موضوعی این قدر ارزشمند را برای کارکردن انتخاب کنم اما رویش ریز نشوم و با ذره ذره اش خرد نشوم. شما اگر کاری را نفهمی و مصنوعی انجام بدهی کاملا پیداست.»
آقای روح الامین می گوید دیگر صحنه عاشورایی که دوست دارد بکشد و تاکنون انجام نداده لحظه ای است که امام حسین (ع) در شب عاشورا نور را کم می کند تا کسانی که می خواهند از او جدا شوند بروند. اما سخت ترین تابلویی که کشیده است. تابلوی شهادت حضرت علی اکبر بوده است.
مدعیان روشنفکری ما را پس می زنند
آقای روح الامین از فضای هنری کشور و متولیانش هم گله دارد و معتقد است فضا به گونه ای است که بچه مذهبی ها در اقلیت قرار دارند و از سوی جریان های مدعی روشنفکری پس می خورند:« در کشورما اصلا هنر متولی درستی ندارد. متولیان امروز ما یک سری گالری دار پولدار هستند که باید برای اینکه هوایتان را داشته باشند به شیوه آنها رفتار کنی و در جمع های آنها حاضر شوی. اصلا شما وارد بیشتر گالری ها شوی اگر با خانمی که آنجاست دست ندهی حسابت نمی کنند. شما اگر برچسب مذهبی و حزب اللهی بخوری خود به خود از یک سری چیزها حذف می شوی. این کارها که مستقیم انجام نمی شوند. مثلا می روی می گویی می خواهم نمایشگاه بزنم. می گوید: « سی دی تان را اینجا بگذارید بروید. تماس می گیرم. تماس می گیرم.» حرف اول در هنرما را گالری دارها و پولدارها می زنند. حتما این جماعت ما را پس می زنند. استقبالی که از بچه مذهبی ها در محافل هنری می شود یک دهم استقبالی است است که باید باشد. اساتید ما را ردیف کنید و بپرسید سالی چندتا کار وزارت ارشاد از آنها می خرد. چقدر کارگاه ساخته شده که هنرمندان در آن کار کنند؟ در صورتی که ارشاد برای خرید از هنرمندان بودجه می گیرد.»
برای فروش تابلو باید سیاسی یا جنسی نقاشی کنید
به گفته آقای روح الامینی بزرگترین آسیب هنرمندان آیینی است است که کسی کارهایشان را نمی خرد: « کلی آدم دور گالری می چرخند به به و چه چه می کنند اما کار نمی خرند. فضای هنرما اینطوری است که من برای فروش یا باید عکس دختر بکشم، یا سیاسی بکشم و یا اروتیک نقاشی کنم تا فروش برود. غیر از این ها کسی نمی خرد. برای همین بچه های مذهبی کمتر سراغ نقاشی می آیند. متاسفانه این موضوع خیلی آزاردهنده است و بارها من را از این فضا زده کرده. خب من هم سعی کرده ام کار بفروش بکشم اما نه کاری که به اعتقاداتم ضربه زند. فضاهای شهری را کشیده ام. تا تهیه کننده برای هنر وجود نداشته باشد هنری اتفاق نمی افتد. آن جبهه برای هنرمندش این کار را انجام می دهد. اما در این سمت این کار انجام نمی شود یا کمتر انجام شده. متاسفانه ما بهترین موضوعات فرهنگی را داریم ولی با بدترین شکل رفتار می کنیم.»
آقای روح الامین می گوید که می خواهد چند وقتی از کارهای آیینی فاصله بگیرد: « کشیدن کارهای آیینی واقعا سخت است. من الان یک مزرعه می کشم. یک پرنده نقاشی می کنم. کلی حالم عوض می شود. اما تصور کنید می خواهید صحنه شهادت حضرت علی اکبر را نقاشی کنید. فکر می کنید آسان است؟ واقعا آدم به هم می ریزد.»