«مینیدوکوهه» کجاست؟ + فیلم و تصاویر
مرتضی سرهنگی، نویسنده دفاع مقدس و یکی از دو مؤسس دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری، در کلیپی که به مناسبت نکوداشتش منتشر شد، از جایی سخن میگوید که یکی دیگر از نویسندگان جنگ، آنجا را «مینی دوکوهه» نامیده است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، بزرگداشت مرتضی سرهنگی در پنجاهمین عصرانه خبرگزاری فارس، بهانهای شد تا یک بار دیگر، نویسندگان و فعالان حوزه ادبیات پایداری دور هم جمع شوند. به جز هدایتالله بهبودی، محمدحسین جعفریان، اصغر آبخضر، محمد علامیان، مجتبی رحماندوست، محمدحسین قدمی، علیرضا قزوه، علی داوودی، ناصر فیض، اسماعیل امینی، محمدرضا اصلانی، سعید حدادیان، محمد حمزهزاده، محمدعلی گودینی، فاضل نظری، سعید فلاحپور و ...، غلامعلی حداد عادل (رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، حجتالاسلام سید مهدی خاموشی (رئیس سازمان تبلیغات اسلامی)، سردار حسین قنادیان (رئیس بسیج هنرمندان) و محسن مؤمنی شریف (رئیس حوزه هنری) مهمانان ویژه این مراسم بودند.
البته در این مراسم، جای کسانی چون علیرضا کمری، احمد دهقان، داوود امیریان، گلعلی بابایی، حسین بهزاد، رحیم مخدومی و چند نفر دیگر در این برنامه خالی بود، اما اشاره به یک دوره خاطرهساز در کلیپ این مراسم، موجب شد تا ذهن تمام کسانی که بیست و چند سال قبل به دفتر ادبیات و هنر مقاومت، رفت و آمد میکردند، خاطرات شیرین و بیادماندنی آن روزگار را به یاد آورد.
سرهنگی در این کلیپ، اشاره میکند که سالها او، و همکارانش در یک کانکس فلزی با عنوان «دفتر ادبیات و هنر مقاومت» در حیاط حوزه هنری کار میکردهاند و کسانی چون داوود امیریان، احمد دهقان و گلعلی بابایی به این دفتر رفت و آمد داشتهاند. او میگوید که حسین بهزاد، اسم این کانکس را گذاشته بوده: «مینی دوکوهه»!
به جز فعالیت تاریخساز زوج فرهنگی مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی که اولی بر آثار و خاطرات دفاع مقدس و دومی بر یادگارهای انقلاب اسلامی متمرکز شدهاند، نویسندگان زیادی به مینی دوکوهه میرفتند و حتی بسیاری از آنها، نوشتن را برای اولین بار در همین کانکس آموختهاند که از کنار نام آن نسل از پدیدآورندگان، نمیشود به سادگی گذشت.
یکی از افراد آن نسل، حمیدرضا داوودآبادی فراهانی است که در خاطرات خود از کانکس فلزی دفتر ادبیات و هنر مقاومت مینویسد: «اولین قدم نویسندگی من، سال 1366 در روزنامه جمهوری اسلامی بود که خاطره کربلای یک را با عنوان «معجزه تکبیر» چاپ کردم. آن موقع، مطالبی از «مرتضی سرهنگی» نیز در جمهوری اسلامی چاپ میشد. ایشان برای من اسطوره شده بودند و از قلم او بسیار لذت میبردم و خیلی دوست داشتم ایشان را ببینم.»
داوودآبادی در خاطرات خود مینویسد: «... دفتری خریدم و خاطرات را خیلی ریزریز در آن نوشتم و به کانکس دفتر ادبیات مقاومت در حوزه هنری بردم. آقای سرهنگی آنجا بودند، ولی در ابتدا او را نمیشناختم. دفتر مرا گرفت و نگاه کرد. خیلی عجولانه به او گفتم: «آمدم این دفتر را یک نگاهی بیندازید و نظر بدهید.» قصد چاپ و انتشار هم نداشتم. آقای سرهنگی رفت و با یک چای برگشت که همیشه گفتهام همان چای مرا پایبند ادبیات مقاومت کرد. به هرحال دفتر را گرفت و تورقی کرد و گفت: «آقای کمرهای باید دفتر را ببیند. شما پسفردا بیایید.» رفتم و پسفردا آمدم. آقای کمرهای از من پرسید: «چند کلاس سواد داری؟» گفتم: «سیکل دارم.» گفت: «تا به حال کتابی نوشتهای؟» گفتم: «نه!» گفت: «کارت برای چاپ عالی است.»
صفای «مینی دوکوهه»
این کانکس کِرِم ـ قهوهای واقعاً مثل یک سنگر باصفا در دل جبههها بود. مقابل آن تابلوی کوچکی مشابه آنچه در سرزمینهای جنگی میدیدیم، نصب کرده بودند که رویش نوشته بود: «موقعیت شهید آوینی». قبل از آن، این تابلو مقابل کانکس هنر مقاومت نبود؛ چون هنوز آقامرتضی شهید نشده بود و حجله او جلوی ساختمان شماره 2 حوزه هنری در تقاطع خیابانهای سمیه و استاد نجاتاللهی برپا نبود. صدای عبدالباسط هم نمیآمد. سراسر حوزه هنری سیاهپوش نبود. آن وقتها، سید شهیدان اهل قلم خودش هم زیاد مهمان همین کانکس فلزی میشد؛ از سال 1368 تا اواخر سال 71.
با وجودی که حوزه هنری در شرایطی مشابه دفتر ادبیات و هنر مقاومت تأسیس شده بود و بانیانش در شرایط بسیار سخت سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی، آن را پایهگذاری کرده بودند، اما بعد از حدود یک دهه، بخشهایی از این نهاد، شمایلی اداری و رسمی به خود گرفته بود. هوای «مینی دوکوهه» اما به کلی با همه جای حوزه فرق داشت و همیشه از آن، صدای خنده و شوخی به گوش میرسید که یک پای قضیه، خود سرهنگی بود! داوود امیریان هم با آن بامزگی ذاتیاش، یکی از جوانترینهای دفتر ادبیات و هنر مقاومت و پای ثابت شوخطبعیهای کانکس باصفای حوزه بود.
کنار تابلوی موقعیت شهید آوینی، باریکهراهی بود که به کانکس میرسید. کنار آن راه کوتاه و باریک با پوکههای خالی تزیین شده بود و بیرقهای رنگی بر سر در کانکس، جذابیت و صفای دیگری به آن میداد. وقتی پا به درون اتاقک فلزی میگذاشتید، اول باید کفشتان را از پا خارج میکردید و روی موکتهای ساده و فیلیرنگ آن قدم میگذاشتید. بدون هیچ قول و قرار قبلی، مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی را میدیدید که پشت دو میز کوچک فلزی، روبهروی هم نشستهاند و دارند میخوانند یا مینویسند. گاهی هم مینشستند به حرف و بحث. در اتاقهای این کانکس افراد دیگری هم بودند که معمولاً داشتند درباره اشخاص و سوژهها و خاطرات آنها صحبت میکردند. بعضیها هم مشغول پیاده کردن نوار مصاحبهها بودند. فضایی از کانکس هم به قفسههایی از کتاب مجهز شده بود که میشد اندک آثار دفاع مقدس را روی آنها پیدا کرد؛ شاید کارهایی مثل «اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی» یا «ده روز محاصره در قلعه لویزان».
آن روزها سیل آثار دفاع مقدس به راه نیفتاده بود و بروبچههای جنگ، هنوز در حال و هوای جبههها بودند. حتی بعضی از آنها با لباسهای خاکیرنگ جنگ به حوزه میآمدند. آنها مبانی نویسندگی را نمیشناختند و نمیدانستند چه زبانی برای مخاطب خود انتخاب کنند. آنها در حال تمرین بودند.
مرتضی سرهنگی که هم خبرنگاری جنگ را در میدانهای نبرد تجربه کرده بود و هم در اردوگاههای اسرای عراقی، ساعتها پای صحبت آنان نشسته بود، همراه با هدایتالله بهبودی، فرماندهان کانکسی بودند که اگر باران میگرفت، مثل سنگرهای جبهه، زیر سوراخهای سقفش کاسه میگذاشتند و سرما را با انداختن پتوی سربازی روی پاهایشان به جان میخریدند.
جلوی کانکس فلزی هم دنیایی داشت برای خودش. خیلی از نویسندگان به خاطر کوچک بودن فضای کار، زیر درختان سبز و زیبای حوزه هنری در یک آلاچیق مینشستند به نوشتن. بعضی قرار و مدارها و گپ و گعدهها هم در محیط آزاد شکل میگرفت که شاید عکسهایش در آلبوم شخصی کسانی مانند احمد دهقان و محمدرضا بایرامی هم باشد.
«مینی دوکوهه»ای که از آذرماه 1367 کارش را شروع کرده بود، بعدها صاحب ساختمانی در خیابان رشت شد و چند سال بعد، اثاثیهاش را به دوش گرفت و به طبقه سوم ساختمان نوساز و مستحکم حوزه هنری رفت اما با وجود حجم بالا و آثار ماندگار این دفتر (حدود 700 کتاب، دهها شماره نشریه و ارائه صدها هزار مورد خدمات کتابخانهای) در سالهای اخیر، دوره خاطرهساز کار کردن در آن کانکس در شمال حیاط حوزه هنری از ذهن نویسندگان جوان آن روزها پاک نمیشود.