نمایش دهشتناک یک نسلکشی در بوسنی
«پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» نمایشی است که مخاطب را در قفس میکند تا شاید رنجی که بر مردم بوسنی طی سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ رفته است، به مخاطب القا شود. در جهانی که نسلکشی به امری معمول تبدیل شده است، برخورد و لمس آن میتواند گزنده باشد.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم:
کلودیا کارد (Claudia Card)، استاد فلسفه دانشگاه ویسکانسین آمریکا در کتاب «مقابله با شرارت: تروریسم، شکنجه و قتلعام» درباره نسلکشی در بوسنی مینویسد یکی از اعمال صربها برای پیادهسازی سیاستهای پاکسازی قومی علیه مسلمانان بوسنی و هرزگوین، تجاوز جنسی سربازان صرب به زنان بوسنیایی مسلمان بود. آنان به زنان مسلمان تا زمانی که باردار شوند تجاوز میکردند و سپس تا زمان بیخطریِ سقط جنین، آنان را زندانی کرده و سپس آنها را آزاد میکردند. منطق این کار، پاکسازی نژادی توسط بچهدار کردن به وسیله نژاد صرب، و همچنین وادار کردن مسلمانان به مهاجرت بود.
اتفاقات رخ داده پیش از آنکه مورد توجه جامعه بینالمللی قرار گیرد، توسط شهروندان بوسنیایی در جهان منتشر میشود. بخش عمدهای از این جریان به عهده هنرمندان عرصه دراماتیک است. فیلمهایی چون «مردم نازنین» یا «سرزمین هیچکس» تلاشهایی برای نشان دادن بخشی از توحش رخ داده در این سرزمین بود.
اما در عرصه هنر تئاتر یک متن به شدت میدرخشد: «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی». نمایشنامه ماتئی ویسنییک، نویسنده رومانیایی در زمان انتشار خود مورد اقبال قرار گرفت. دورا، زنی از اهالی بوسنی در یک آسایشگاه در سویس و متعلق به ارتش آمریکا بستری است. او با هیچ کس صحبت نمیکند تا آنکه کیت، روانشناسی اهل بوستون، دورا را به عنوان یک مورد مطالعاتی درمان میکند. دورا و کیت آرام آرام به یکدیگر نزدیک میشوند؛ اما این نزدیکی زخمهای عمیق میان این دو زن را باز میکند. دورا حامله است و این حاملگی در راستانی پاکسازی قومی صربها صورت گرفته است. در مقابل کیت دو فرزندش را رها کرده و خواهان آن است، نوزاد دورا را با خود به آمریکا برد. دورا نسبت به آمریکا نفرت دارد؛ نفرتی که در دیگر آثار هنری مردم بوسنی نیز مشهود است.
پانتهآ میرفصیحی، کارگردان جوان با انتخاب این متن، نمایشی مدرن از اثر ماتئی ویسنییک ارائه کرده است. مدرن بودن این نمایش از چند منظر قابل بررسی است. نخست آنکه نمایش در محلی اجرا میشود که به هیچ وجه نمودهای یک سالن نمایش را ندارد. کارگردان با عدول از چارچوبهای مرسوم، نمایشش را در یک زندان اجرا میکند؛ زندان قصر. بند سیاسی زندان سابق قصر که در دوران ما یک موزه محسوب میشود، مکانی است که میرفصیحی برای اجرا انتخاب کرده است. انتخاب زندان به مثابه مکان رخداد وقایع، میتواند در قالب یک نشانه مکانی در خدمت اجرا باشد. البته این نشانه تواناییهای خود را از بطن متن به دست آورده است.
دورا به عنوان فردی که ناخواسته در آن آسایشگاه بستری است، بارها از گریز و رهایی سخن میگوید. او توانایی این انتخاب را ندارد که از آن چاردیواری فرار کند. به علاوه جنینی که روحش را آزار میدهد، او را در یک زندان فیزیکی – روانی اسیر کرده است. این مساله درباره کیت نیز صادق است. ناخودآگاه کیت پر است از تصاویری از ایرلند؛ کشوری که در اسارت کشوری دیگر به سر برده است. در همین راستاست که کیت با نقل داستان پدربزرگش از سنگهایی میگوید که پدربزرگ از آن گریخته و در آمریکا دوباره به چنگشان افتاده است.
برای القای درد زندان، اجراگران از مخاطبان میخواهند در سلولها ساکن شوند و اجرا در فضای راهرو رخ میدهد. در سلول بسته میشود و به شکل مجازی تماشاگر در سلول خود اسیر میشود. اگرچه به شکل نمادین چنین کاری میتواند ذهن مخاطب را درگیر کند؛ اما او را به سمت تهییج نمیبرد و حتی کارکردی فاصلهگذارانه ندارد. شاید اگر به در سلول قفلی زده میشد و توجه مخاطب به قفل کمی معطوف میشد، هراسی در دل او پدید میآورد.
دومین المانی که نمایش را از قالب کلاسیک خارج میکند، تغییرات صحنه است. راهروی زندان مکانی سلب برای یک اجراگر به حساب میآید. فضای تنگ قدرت مانور از اجراگر را میگیرد؛ پس هنرمند دست به خلاقیت میزند و به جای تغییر صحنه، مکان تماشاگر را تغییر میدهد. شاید این رویه از گونههای تئاتر خیابانی به عاریه گرفته شده باشد؛ ولی کارآییش کاملاً متفاوت است. این بار خروج تماشاگر از یک سلول و ورودش به سلول دیگر کارکرد فاصلهگذارانه دارد: آزادی و دوباره اسارت.
شاید نمایشنامه ویتسییک چنین پویایی نداشته باشد؛ ولی انتخاب این شیوه اجرایی کمک شایانی به تمرکز کردن مخاطب روی اثر میشود. حرکت کردن، برداشتن صندلی و انتقال از یک مکان به مکان دیگر، به عنوان زمانهای تنفس کمک شایانی به وضعیت مخاطب نسبت به اثر دارد، به خصوص آنکه در بازی بازیگران چندان فراز و فرودی وجود ندارد. اگرچه شخصیت دورا در ابتدا به آرامی زبان میگشاید؛ ولی بخش عمدهای از نمایش بیان عقدههای سربرآورده این دو زن در فضایی عصبی است.
میرفصیحی با خوانشی زنانه از متن نمایشنامهنویس بوسنیایی، چه در مقام کارگردان و چه در مقام بازیگر، به آن ابعاد احساسی داده است. نمونه مهم این خوانش زنانه توجه زیاد او به زن به مثابه یک نشانه است؛ همان گونه که نام نمایشنامه با عنوان «پیکر زن» آغاز میشود.
با توجه به اینکه نمایش «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» اولین کار حرفهای پانتهآ میرفصیحی است، پارهای از نواقص اثر قابل اغماض است. برای مثال پرده پایانی نمایش که به سمت ویدئو آرت میرود خنثی است و با توجه به اینکه پیشتر در کلیت نمایش، نوشتهها از طریق پخش صدا منتشر میشد، حرکت به سمت ویدئو چندان منطقی نیست. اگرچه این ویدئوآرت با یک بازی نهایی نیز تمام نمیشود.
انتهای پیام/